گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ پیش از این در خصوص فراخی و وسعت عمل روحانیت شیعه در تعامل با حکومت آل بویه مطالبی را بیان داشتیم. فقهای شیعه به واسطه لحاظ مقام زعامت جامعه برای خود به واسطه جانشینی حضرات معصومین، دخالت در أمر حکومت را حق خود میدانسته و لذا در صورت فراهم بودن شرایط، به آن عمل مینمودند، پس از وفات شیخ مفید و شیخ صدوق که ذکر آن گذشت، رهبری شیعه در دستان سید مرتضی قرار گرفت و پس ایشان نیز رهبری شیعه را شیخ طوسی در اختیار داشتند. زمانه شیخ طوسی هنگامه افول آل بویه و از بین رفتن نشاط علمی زمان آنان بود. با قوت گرفتن مجدد عباسیان و از میان رفتن حکومت آل بویه، فضا مجدد برای شیعه به تنگ آمده و روحانیون آن لباس تقیه را به تن کردند.
در این میان بغداد به قدری غرق در تعصب شده بود که به خانه شیخ طوسی حمله شده و کتابخانه ایشان به آتش کشیده میشود. شیخ نیز که در سرانه پیری قرار داشته، به ناچار در نجف رحل اقامت برگزیده و ۱۲ سال پایانی عمر خویش را در این قریه کوچک سپری میکنند. پس از رحلت شیخ طوسی نیز شور علمی میان تشیع خاموشی گرفته و عصر علمای مقلد شروع میشود که همگی پیرو آراء شیخ طوسی بودند. وضع سیاسی در چنان تنگنایی قرار داشت که مباحث سیاسی و حکومتی در میان فقهای شیعه ناپدید شد و حتی برخی از فقها همچون سلار دیلمی فتوا به حرمت اقامه نماز جمعه در عصر غیبت دادند.[۱]
دو حکومت ترک تبار سلجوقی و غزنوی به واسطه تعصبات دینی خود در گرایش به اهل سنت، فضا را بر علمای شیعه تنگ کرده و مانع از رشد و شکوفایی مذهب تشیع شدند. تا آنکه سرانجام با روی کار آمدن حکومت ایلخانان مغول، تعصبات مذهبی فروکش کرده و مجددا رابطه فقها و علمای برجسته شیعه با حاکمیت از سر گرفته شد. در این بخش نیز به بررسی مناسبات دو روحانی برجسته این عصر، یعنی خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی خواهیم پرداخت، اما پیش از آن لازم است تا اطلاعی کلی از احوال سیاست و فرهنگ در این عصر بیابیم.
سیاست، دیانت و فرهنگ در عصر ایلخانان
ابتدای حمله مغول، زمانه قتل و غارت و از بین رفتن آبادانی هاست، اما پس از سقوط خلافت عباسی و استقرار حکومت ایلخانان وضع متفاوتی پیدا شد. ابتدا ساختار سیاسی حکومت هلاکو خان به نحوی بود که اقتدار و مشروعیت وی وابسته به حکومت مرکزی مغول بود، اما در زمانه حکومت غازان خان این سیاست تغییر کرد. غازان خان در هنگام تاج گذاری خود در تبریز، منشأ دینی حکومت خود را بیان داشته و از روحانیون حاضر میخواهد در صورت تخطی از دستورات خداوند، وی را منع کرده و نهی از منکر نمایند
عناصر پیش گفته در این برهه تحت تأثیر یک عامل مهم و جدی قرار داشت، حمله مغول مهمترین متغیر اثرگذار بر معادلات دین و سیاست این دوره است. ابتدای این حمله زمانه قتل و غارت و از بین رفتن آبادانی هاست، اما پس از سقوط خلافت عباسی و استقرار حکومت ایلخانان وضع متفاوتی پیدا شد. ابتدا ساختار سیاسی حکومت هلاکو خان به نحوی بود که اقتدار و مشروعیت وی وابسته به حکومت مرکزی مغول بوده و تا هنگامی که از ناحیه حکومت مرکزی مغول، نامه تایید سلطنت برای ایلخان حاکم در ایران و عراق نمیآمد، وی هیچ گاه بر تخت حکومت تکیه نمیزد. اما در زمانه حکومت غازان خان این سیاست تغییر کرد و با پیوستن وی به دین اسلام، نظام مشروعیت تغییر یافته و سکه به نام ایلخان و خداوند متعال ضرب شده و نقش علمای دینی در یاری رسانی به شاه جدیتر تلقی شد. غازان خان در هنگام تاج گذاری خود در تبریز، منشأ دینی حکومت خود را بیان داشته و از روحانیون حاضر میخواهد در صورت تخطی از دستورات خداوند، وی را منع کرده و نهی از منکر نمایند.[۲]
در تفصیل بیشتر دیانت حکومت ایلخانان باید گفت که دیانت حاکمان ایلخان در ابتدا از مبنا و ریشهای برگفته نشده بود و بنا بر ملاحظات سیاسی تعیین میشد. هلاکوخان آیین بودا را تشویق مینمود، اما هیچ ضدیتی با ادیان دیگر نداشت، غازان خان با شکست «بایدو» رهبر بوداییان اسلام را دین رسمی اعلام نموده و فرزند وی الجایتو با تلاش علامه حلی و برخی عالمان دیگر به مذهب شیعه گرویده و نام ائمه را بر سکهها ضرب مینمود. اما حاکمان ایلخان صرف نظر از هر دینی که داشتند، دینی را بر پیروان خود تحمیل نمیکردند، هرچند کنش سیاسی آنان در نهایت به نفع آیین شیعه تمام شد، چراکه حذف خلافت عباسی و حکومت خوارزمشاهیان و فروپاشی اسماعیلیه و ... همگی زمینه را برای گسترش فقاهت شیعی اثنی عشری فراهم میآورد.
خواجه نصیرالدین طوسی
دوره فعالیت جدی خواجه در زمان هلاکوخان مغول واقع شده است، با حمله مغول و استقرار حکومت ایلخانان پس از آن، حکومت عباسی که نماینده رسمی اهل سنت در عرصه سیاست بود از میان رفت، هر چند از حمله مغول تا استقرار حکومت ایلخانان، عصر عسرت تمام مذاهب و مکاتب به واسطه خشونت و نا امنی در جامعه بود، اما با برقراری امنیت و آشنایی مغولها با فرهنگ و تمدن اسلامی، عرصه برای تبلیغ عمومی و بسط مکاتب اسلامی به وجود آمد. در این میان خواجه نصیر الدین طوسی، عالم و روحانی برجسته شیعه با قبول منصب وزارت از ناحیه هلاکوخان، نقش ویژهای در برقراری ارتباط میان هلاکو و شیعیان داشت که توانست بدین واسطه نظر وی نسبت به جامعه شیعه را بهبود بخشد. این حضور تا بدان جا کارساز بود که زمینه ساز تحقق جامعه شیعی در دولت صفویان را فراهم میآورد. [۳]
خواجه به واسطه برقرای روابط نزدیک با حاکم عراق و ایجاد فضایی مناسب، زمینه را برای شکوفایی حوزه حله توسط محقق حلی فراهم آورد. از طرفی دیگر به دلیل خطری که دانش، حکمت و فرهنگ ایرانی-اسلامی را در ابتدای حمله مغول تهدید مینمود، اقدام به جمع آوری تراث علمی شیعه و ایران نموده تا بتواند امتداد مکتب در آینده تضمیم سازد.
علامه حلی
علامه حلی به لطف شرایط مساعد در حوزه حله و امنیت و آرامش حاکم بر این منطقه، توانست مراتب علمی را یکی پس از دیگری پیموده به گونهای که شهرت علمی وی تا بدانجا پیش رفت که به درخواست اولجایتو (سلطان محمد خدابنده لو) به سلطانیه دعوت شد و در آن جا، با حضور سلطان به مناظره و گفتگو با علمای اهل سنت پرداخت. حاصل این مناظرات و گفتگوها راغب شدن سلطان به مذهب تشیع بود
علامه حلی به لطف شرایط مساعد در حوزه حله و امنیت و آرامش حاکم بر این منطقه، توانست مراتب علمی را یکی پس از دیگری پیموده به گونهای که شهرت علمی وی تا بدانجا پیش رفت که به درخواست اولجایتو (سلطان محمد خدابنده لو) به سلطانیه دعوت شد و در آن جا، با حضور سلطان به مناظره و گفتگو با علمای اهل سنت پرداخت. حاصل این مناظرات و گفتگوها راغب شدن سلطان به مذهب تشیع بود؛ بنابراین علامه حلی و پسرش فخرالمحققین در شیعه کردن اولجایتو نقش زیادی داشتند. عباس اقبال آشتیانی در این باره مینویسد:
«علامه و پسرش فخر المحققین به خدمت اولجایتو به سلطانیه شتافتند و علامه حلی که از مشهورترین علمای امامیه بود، دو کتاب در اصول عقاید شیعه تألیف کرد و به پیشگاه اولجایتو آورد: یکی کتاب نهج الحق و کشف الصدق و دیگری منهاج الکرامه فی باب الأمامه. اولجایتو، علامه حلی و پسرش را محترم داشت و ایشان مقیم اردو شدند.» [۴]
در سفر نامه ابن بطوطه چنین آمده است:
«پادشاه عراق سلطان محمد خدابنده را در حال کفر، فقیهی از فقیهان شیعیان امامی به نام جلال الدین بن مطهر محاسب بود و، چون سلطان اسلام آورد و به تبع او قومی بسیار از تاتار به شرف اسلام در آمدند این فقیه مذهب شیعه را در پیش چشم او آراست و آن را به مذاهب دیگر برتری داد و احوال صحابه و خلافت را بر او تقریر کرد. این بیانات سلطان را به قبول تشیع مایل کرد.» [۵]
روی آوردن شاه مغول به مذهب شیعه نقش جدی در گسترش مذهب تشیع داشته که خود زمینههای غلبه کامل تشیع در زمانه حکومت عباسی را فراهم میآورد. به پیشنهاد علامه حلی شاه همواره یک مدرسه سیار را با خود داشته که در هر جا رحل اقامت میگزیده، چادرها برپا شده و علامه به بحث و مناظره با علمای آن بلاد میپرداختند. در این سفرها شاگردان متعددی برای علامه پیدا شده و مردم زیادی به آیین تشیع میگرویده اند. [۶]
در نهایت اینکه...
نکتهای که در خصوص این عصر و اهمیت آن میتوان متذکر شد، در خصوص نحوه ساخت آینده جامعه ایرانی است، در این دوره و با تلاشهای وافر روحانیت شیعه، زمینههای جامعه سازی تشیع در عصر بعدی یعنی صفویه فراهم شد. در این برهه نیز روحانیت شیعه با حفظ فاصله از حکومت، با وی همکاری داشته و فرصت به دست آمده را گرامی میدارد. تحلیل این سبک از رفتار نشان از اهمیت اجرای فرامین دینی و بسط مذهب برای روحانیت تشیع داشته که به دنبال خود نوعی سیالیت در تاکتیک ها، در ضمن پابرجایی مبانی را دارد. این موضوع را پس از ذکر وقایع عصر صفویه و پس از آن، در انتها توضیح بیشتری داده و بسط خواهیم داد.
[۱]سلار دیلمی: سلسله الینابیع الفقیه، ج ۹، ص ۶۷
[۲]علی خالقی: تحلیلی بر تفکر سیاسی فقهای شیعه در عصر ایلخانان، ص ۱۰۳
[۳]یعقوب علی برجی: رفتار سیاسی فقهای دوره میانه، ص ۶۰
[۴]عباس اقبال آشتیانی: تاریخ مغول، ص ۱۰۱
[۵]ابن بطوطه:سفرنامه، ترجمه محمد علی موحد (بنگاه ترجمه و نشر کتاب) ج۱، ص ۲۱۸
[۶]بهرام مکارم: ریشههای تاریخی و روانشناسی اجتماعی تشیع در ایران، ص ۷۰
/انتهای پیام/