مروری بر لیبرالیسم تجاری و جنایات آن؛
«مایک دیویس» مورخ در کتاب «هولوکاست‌های ویکتوریایی متاخر» مرگ‌های ناشی از قحطی هند توسط بریتانیا را بین ۱۲ تا ۲۹ میلیون گزارش می‌دهد. او به صراحت تحمیل «تجارت آزاد» را مقصر می‌داند و خاطرنشان می‌کند که میلیون‌ها نفر، «در عصر طلایی سرمایه‌داری لیبرال» کشته شدند. اولین گزارش‌های عمومی در این زمینه در فوریه ۱۸۷۸، توسط روزنامه‌نگار «رابرت نایت»، منتشر شد که مقامات بریتانیایی را متهم به «قتل‌های انبوه» می‌کرد.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «جگ بهلا»[۱] نویسند، مفسر و کارآفرین در مقاله پیش‌رو، که وب‌سایت «Evonomics» آن را منتشر کرده است؛ استدلال می‌کند که لیبرالیسم تجاری در طول تاریخ با استناد به اصل عقلانیت و کارآمدی بازار آزاد، منجربه نسل‌کشی‌های فراوانی شده که متاسفانه نه تنها توجهی به آن‌ها نشده است؛ بلکه در طول چند سده گذشته این نسل‌کشی‌ از سوی روشنکفران عصر مدرنیته توجیه و حتی حمایت نیز شده‌اند. به گفته وی نخبگان دوران روشنگری، اعم از نویسنده، هنرمند و شاعر با تقدیس، توجیه و حساسیت‌زدایی از جنایت‌های امپریالیسم در تداوم لیبرالیسم تجاری و جنایت‌های آن در حق فقرا نقش عمده‌ای ایفا کرده‌اند.

افسانه سازی مدرنیته از لیبرالیسم تجاری

حرص و طمع چه نقشی باید در نحوه اداره جهان داشته باشد؟ آیا باید بر ما حکومت کند و تمام کار‌های ما را شکل دهد؟ من استدلال می‌کنم که ما تحت نوعی «طمع سالاری»[۲]، زندگی می‌کنیم که به گونه‌ای از لیبرالیسم تبدیل شده است. طمع به عنوان تنها راه عقلانی، به ستاره راهنمای جهانی تبدیل شده است. اما روایت کلانی که برای توجیه «طمع خوب» به عنوان شکل‌دهنده به جهان استفاده می‌شود. بخشی از تاریخ برجسته جهان را نادیده می‌گیرد و به طور غیرصادقانه‌ای، آسیب‌هایی که حرص و طمع به بشریت زده است را کنار می‌گذارد. این مقاله به شما توضیح می‌دهد که چرا بازار‌های آزاد «نظم جهانی لیبرال» حتی در کمترین حد آن نیز به دنبال به حداکثر رساندن رونق و شکوفایی نیستند. قضاوت درست در کارنامه آن‌ها مستلزم محاسبه نسل‌کشی‌ و هولوکاست‌های نادیده گرفته شده و پنهان شده طمع‌سالاری است.

در نظر بگیرید که چگونه «استیون پینکر»[۳] به عنوان یک «خوش‌بین منطقی» به لیبرالیسم، تاریخ تجارت را در کتاب مقدس میلیاردر‌های محبوب خود، «فرشتگان محافظ وجود ما»[۴] ترسیم می‌کند و آن را ستایش می‌کند. در آن کتاب، پینکر مانند یک اقتصاددان با استفاده از نظریه تجارت نرم از لیبرالیسم کلاسیک، طوری موعظه می‌کند؛ که براساس آن تجارت «جذاب‌تر از... جنگ» به نظر می‌رسد. با این وجود هستند اندیشمندانی که معتقدند «هیچ تجارتی بدون جنگ، امکان پذیر نیست.»

«پینکر» در گزارش دیدگاه‌های عصر روشنگری اشتباه نمی‌کند. «پینکر» و «البرت هیرشمن»[۵] اقتصاددان فهرست بلندبالایی از مشاهیر عصر روشنگری را در این زمینه، لیست می‌کنند که به مغایرت و تضاد بین جنگ و تجارت معتقد بودند. به عنوان مثال، «امانوئل کانت»[۶]، در سال ۱۷۹۵ نوشت: روح تجارت نمی‌تواند در کنار جنگ وجود داشته باشد. پینکر با کانت هم‌نظر است که «قدرت‌های تجاری... تمایل به ترجیح تجارت بر تسخیر از طریق جنگ داشتند»؛ اما این اسطوره سازی باشکوه مدرنیته، نباید این مسئله را بپوشاند که دوران عقل‌گرایی به موازات غارت گسترده خشونت‌آمیز اقتصاد امپریالیستی (که اکنون اغلب به تعبیر معروف «تجارت آزاد» نامیده می‌شود) به‌پیش رفته و با آن همراه بوده است.

ترمیناتوری به نام تجارت آزاد

با وجود تمام تلاش نخبگانی مثل پینکر و ایجاد آمار شیک درباره اینکه، «بازار آزاد به همدلی بین انسان‌ها اهمیت و برتری می‌دهد»، اما بازار آزاد همدلی چندانی برای افرادی مانند جزیره‌نشینان «باندا»[۷]، به ارمغان نیاورد که در آن استعمارگران هلندی به خاط ادویه و جوز هندی این جزیره، در آن نسل‌کشی‌ به راه انداختند. یا میلیون‌ها زندگی دیگر که توسط «تجارت نرم» و «تجارت آزاد» نابود شد و از بین رفت. در نظر بگیرید که برکات تجارت نرم لیبرالیسم، چه چیزی را برای جلوگیری از گرسنگی به ارمغان آورده است.

پینکر در صفحه۱۹۵ کتاب «فرشتگان محافظ وجود ما»، جدولی از اعداد و داده از مرگبارترین بلایای تمام دوران‌ها ارائه می‌دهد. در این جدول قحطی دوران «مائوتسه دونگ» در چین با ۴۰میلیون کشته در ردیف دوم و قحطی هند در دورا ن استعمار بریتانیا با ۱۷میلیون کشته در ردیف دوازدهم ذکر شده است

پینکر در صفحه۱۹۵ کتاب «فرشتگان محافظ وجود ما»، جدولی از اعداد و داده از مرگبارترین بلایای تمام دوران‌ها ارائه می‌دهد. در این جدول قحطی دوران «مائوتسه دونگ»[۸] در چین با ۴۰میلیون کشته در ردیف دوم و قحطی هند در دورا ن استعمار بریتانیا (عمدتاً قابل پیش گیری) با ۱۷میلیون کشته در ردیف دوازدهم ذکر شده است. «پینکر» همچنین ارقامی را ارائه می‌دهد که برای رشد نسبی جمعیت تنظیم شده است؛ که باعث می‌شود تعداد قحطی تعدیل شده بریتانیا، در هند به ۳۵میلیون نفر برسد. این مرگبارتر از جنگ جهانی اول (۱۵، ۰۰۰، ۰۰۰) و چندین برابر مرگبارتر از هولوکاست نازی‌ها (۶، ۰۰۰، ۰۰۰) کشته است. پینکر در مورد چین «طرح‌های دیوانه وار» مائو را مقصر می‌داند؛ اما «پینکر» در هیچ کجا توجه نمی‌کند که قحطی‌های هند در دوران استعمار بریتانیا سیاست محور بوده و به صراحت توسط دکترین بازار آزاد لیبرال توجیه شده است.

علاوه‌بر این تفکر«پینکری»، یعنی نگاه خوش‌بینانه محدود به اعداد به راحتی این مسئله را پنهان می‌کند که دلیل قحطی در چین دوران مائو، سیاست‌های «بازار آزاد» امپراتوری انگلیس در دوران موسوم به جنگ‌های تریاک (۱۸۳۹-۱۸۶۰) بود که به مجوعه‌ای از انقلاب‌ها در دوران مائو در چین دامن زد. سربازان نجیب سرمایه‌داری بریتانیا، بافت اجتماعی قدیمی چند هزار ساله چین را - که به طور مرکزی زیرساخت‌های برا پیشگیری از قحطی را فراهم می‌کرد- ویران کردند. این نوع پیوند‌های علّی درهم پیچیده به راحتی در «اعداد» می‌شوند.

هولوکاست سرمایه‌داری

«مایک دیویس» [۹] مورخ در کتاب «هولوکاست‌های ویکتوریایی متاخر»[۱۰] مرگ‌های ناشی از قحطی هند توسط بریتانیا را بین ۱۲ تا ۲۹ میلیون گزارش می‌دهد. او به صراحت تحمیل «تجارت آزاد» را مقصر می‌داند و خاطرنشان می‌کند که میلیون‌ها نفر، «در عصر طلایی سرمایه‌داری لیبرال» کشته شدند. اولین گزارش‌های عمومی در این زمینه در فوریه ۱۸۷۸، توسط روزنامه‌نگار «رابرت نایت»[۱۱]، منتشر شد که مقامات بریتانیایی را متهم به «قتل‌های انبوه» می‌کرد. با اعمال ضریب مقیاس‌پذیری پینکر در ارقام دیویس، معادل ۲۴ تا ۵۸ میلیون مرگ (چهار تا ده برابر هولوکاست نازی‌ها) به دست می‌آید. در تمام این مدت، انگلیس غلات خود را به بازار‌های جهانی در حالی که میلیون‌ها نفر در هند گرسنگی می‌کشیدند؛ صادر می‌کرد. «کارایی بازار»، در آن زمان نیز مانند امروز، به معنای تخصیص منابع به هر کسی بود که بیشترین پول را می‌پردازد. در همان زمان بریتانیایی‌های نجیب برای حفاظت از بازار آزاد محبوبشان، «قانون مشارکت‌های ضد خیریه ۱۸۷۷» را تحمیل کردند؛ که کمک‌های خصوصی را که ممکن بود با «تعیین قیمت غلات در بازار» تداخل داشته باشد؛ غیرقانونی اعلام کردند. همانطور که دیویس می‌نویسد: «در حالی که آسیا در حال گرسنگی بود، ایالات متحده بزرگترین محصول گندم در تاریخ جهان را برداشت می‌کرد... و در دره مرکزی کالیفرنیا گندم مازاد بی ارزش سوزانده می‌شد» که نشان‌دهنده اخلاق بد بازار آزار در عمل بود.

لیبرال‌های کلاسیک در نشریه اکونومیست نوشتند که تشویق «هندی‌های تنبل» به این باور که «وظیفه دولت است که آن‌ها را زنده نگه دارد، عاقلانه نیست» «لرد سالیسبوری» ،دبیردولت امور هند، احساس می‌کرد که صرف «پول برای نجات بسیاری از سیاهپوستان» اشتباه است

برای درک چارچوب ذهنی این دایره مسحور شده اربابان امپراتوری، در نظر بگیرید که در سال ۱۸۷۴، لیبرال‌های کلاسیک در نشریه اکونومیست نوشتند که تشویق «هندی‌های تنبل» به این باور که «وظیفه دولت است که آن‌ها را زنده نگه دارد، عاقلانه نیست» «لرد سالیسبوری»[۱۲]، دبیردولت امور هند، احساس می‌کرد که صرف «پول برای نجات بسیاری از سیاهپوستان» اشتباه است. تعجب می‌کنید که چرا این قحطی‌ها به درستی هولوکاست امپراتوری نامیده نمی‌شوند؟ هولوکاست بریتانیا؟ هولوکاست بازار آزاد؟ هولوکاست لیبرال؟ هولوکاست شرکتی؟ هولوکاست سرمایه‌داری؟ خوانندگانی که با پیوند زدن این اصطلاح به لیبرالیسم بسیار ناراحت می‌شوند، باید به خاطر داشته باشند که «هولوکاست» به معنای هر گونه کشتار جمعی است. این اصطلاح از زبان یونانی مشتق شده است و به معنی پیشکشی است که با آتش قربانی می‌شود از این رو بسیاری از یهودیان از اصطلاح شوآ - فاجعه - استفاده می‌کنند که فاقد پیوند‌های مذهبی است.

«مارک بیتمن»[۱۳]، در تاریخچه‌ای که در مورد سیستم غذایی جهانی نوشته، اشاره می‌کند که لیبرال‌های کلاسیک دوستدار بازار آزاد، موجب افزایش ۳۰۰۰درصدی نرخ قحطی در هند شدند. از کمتر از یک قحطی در قرن به یک قحطی در هر سه سال در این کشور رسیدند. بریتانیایی‌ها به صراحت با استناد به کارآمدی منطقی بازار آزاد، شیوه‌های باستانی ذخیره غذایی محلی را که برای قرن‌ها به نخبگان هندی این امکان را می‌داد تا وظایف خود را برای تغذیه فقرای خود در مواقع قحطی انجام دهند؛ به شدت مختل کردند. در همین زمان افزایش بی‌رحمانه مالیات بریتانیا قدرت خرید دهقانان هندی را از بین برده بود (ثارور[۱۴]، این را اوج دو قرن ظلم استعماری می‌نامد). البته این جنایت‌های پادشاهی انگلیس در حق مردم هند منتقدانی نیز داشت. به عنوان مثال، «توماس پیین»[۱۵] که رساله‌های وی در وقوع انقلاب آمریکا موثر بوده است در این زمینه نوشت: «پادشاه بریتانیا از آن هندی برهنه و بی سواد وحشی‌تر است»

پین در آثار خود به‌شدت علیه نظام سلطنتی بریتانیا تاخت، پادشاهان را حاکمان ظالم و سرکش نامید و حق الهی پادشاهان را برای حکومت کردن به زیر سؤال برد. او ویلیام فاتح[۱۶]، را هم یک «حرامزاده فرانسوی» نامید که بدون رضایت مردم انگلیس بر آن‌ها حکومت می‌کرد. پین از «ظلم هولناکی که بریتانیا در هند شرقی اعمال کرد که طی آن هزاران نفر در اثر قحطی مصنوعی جان خود را از دست دادند» منزجر بود. متأسفانه، میل عمیق سیاسی پین، مبنی بر اینکه چنین جنایتی در تاریخ «هرگز نباید فراموش نشود» ناکام مانده است. آیا مدارس شما این تاریخ را تدریس می‌کردند؟ آیا گفته می‌شود که ارتش خصوصی شرکت هند شرقی (دوبرابر بزرگتر از ارتش پادشاه) میلیون‌ها نفر را برای اجرای «تجارت آزاد» و «تجارت نرم» کشت؟

حرص و طمع طبیعی نیست

خوانندگانی که وسوسه می‌شوند سر خود را در برابر این همه جهالت اخلاقی تاریخی و بی‌توجهی آشکار به اصول اخلاقی تکان دهند، در حالی که احساس می‌کنند، نخبگان خوش‌بین ما به تجارت آزاد هرگز اجازه نمی‌دهند چنین مواردی دوباره تکرار شود، باید وضعیت جهانی ایمن‌سازی کووید -۱۹ را در نظر بگیرند. نخبگان حریص و البته منطقی ما دوباره با عدم لغو محدودیت‌های ثبت اختراع واکسن، سود را بالاتر از نجات جان انسان‌ها قرار دادند (رفیق پینکر، گیتس نقشی پیشرو به دور از اصول بشردوستانه در این زمینه ایفا کرده است). میلیون‌ها انسان با رنگ پوست‌تیره که مرگشان قابل اجتناب بود بار دیگر در قربانگاه لیبرالیسم حریص و خودخواه قربانی شدند. این شکست وحشتناک توسط بسیاری از حامیان جهانی جنوب، از جمله «تدروس آدهانوم گبریسوس»[۱۷]، مدیر کل سازمان بهداشت جهانی، «آپارتاید واکسن»[۱۸] نامیده شده است.

اگر منصف باشیم، باید توجه داشته باشیم که آن بریتانیایی‌های با کلاس شوخ طبع به معنای امروزی کاملاً نژادپرست نبودند. آن‌ها به همان اندازه در مقیاس صنعتی مرگبار، برای همسایگان ایرلندی خود شرور بودند. «دیوس» می‌نویسد: «هند مانند ایرلند و قبل از آن به آزمایشگاهی سودمند برای لیبرالیسم و تجارت آزاد تبدیل شده بود.» در مورد قحطی ایرلند، آن قهرمان گرامی لیبرالیسم کلاسیک، «جان استوارت میل»[۱۹] نوشت: «ایرلندی‌ها تنبل و بی‌تجربه هستند.» او می‌ترسید که «ممکن است به صد هزار مرد مسلح نیاز باشد تا مردم ایرلند را وادار به تسلیم شدن در برابر این سرنوشت مشترک کنند که باید کار کنند تا زندگی کنند» فراموش نکنید که «میل» برای چندین دهه قبل از ورود به پارلمان، به‌عنوان یک لیبرال توسط لرد‌های غارتگر شرکت هند شرقی، به کار گرفته شده بود. اگر جزئیات قحطی ایرلند را دنبال نکرده باشید، یک میلیون نفر جان خود را از دست دادند، دو میلیون نفر فرار کردند و بهبود و ترمیم جمعیت ایرلند ۱۷۰سال طول کشید (تنها در سال ۲۰۲۱ به سطوح قبل از قحطی دست یافت).

 این نکته را نیز مبادا فراموش کنیم، نخبگان اروپایی نیز در فرآیند استعمار داخلی فقرای خود را به گرسنگی کشاندند. زمین‌های عمومی که برای منافع جمعی استفاده می‌شد (که عصر طلایی را برای دهقانان اروپایی ایجاد می‌کرد) خصوصی شد. این بخشی از تلاش سازمان‌یافته سیاسی گسترده برای ایجاد و طبیعی کردن لیبرالیسم اقتصادی و سرمایه‌داری در حال ظهور بود. همانطور که «کارل پولانی»[۲۰]، انسان‌شناس اقتصادی، در کتاب «دگرگونی بزرگ»[۲۱] می‌نویسد: «مردم حومه شهر‌ها در انقلاب ثروتمندان علیه فقرا، فقیر شدند.» از سال ۱۵۰۰ تا ۱۷۰۰، دستمزد‌های واقعی ۷۰ درصد کاهش یافت، گرسنگی رایج شد و امید به زندگی از ۴۳ به پایین ۳۰ سالگی رسید». پولانی شواهد گسترده‌ای ارائه می‌کند که «هیچ چیز طبیعی در مورد بازار‌های آزاد آزاد وجود ندارد»

کسانی که نسبت به تجارت آزاد، خوش‌بین هستند، مثل پینکر بر این باور هسند که حرص و طمع افسار گسیخته بخشی از طبیعت انسانی است. پولانی این دیدگاه را به‌عنوان یک فرافکنی انسان‌شناختی می‌داند. فرهنگ‌های زیادی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند که حول طمع افسار گسیخته فردی سازمان‌دهی نشده‌اند (و هیچ مدرکی مبنی بر اینکه هیچ یک از آن‌ها منشأ ماورائی داشته باشند وجود ندارد).

پولانی در تقابل شدید با لیبرالیسم روشن‌اندیش اروپایی می‌نویسد: «به‌عنوان یک قاعده، فرد در جامعه بدوی با گرسنگی تهدید نمی‌شود، مگر اینکه جامعه به‌عنوان یک کل تهدید شود.» او سه نمونه را ذکر می‌کند: مردم بانتو [۲۲] آفریقای جنوبی (که فقر برایشان غیرممکن است: هرکسی که نیاز به کمک داشته باشد بی، چون و چرا دریافت می‌کند). قبیله کواکیتول [۲۳] کانادا (هیچ کواکیتولی تا به حال کوچکترین خطر گرسنگی را نداشته است) و هند قبل از استعمار توسط بریتانیا. تقریباً تحت هر نوع سازمان اجتماعی تا اوایل قرن شانزدهم اروپا یک اصل برای رهایی از گرسنگی حاکم بود. متأسفانه منطق «در هم شکستن ساختار‌های اجتماعی به منظور استخراج نیروی کار» به رویه استاندارد بازار لیبرال «متمدن» تبدیل شد (همانطور که با خشونت در ایرلند و هند و بسیاری از جا‌های دیگر تحمیل شد). مهمتر از همه، پولانی خاطرنشان می‌کند که این تخریب بافت مادی شیوه زندگی دهقانان، برای وادار کردن آن‌ها به کار سرمایه‌داری قبل از آن که در سطح جهان صادر شود ابتدا برای «جمعیت‌های سفید پوست توسط مردان سفید پوست» انجام شد.

تلاش‌های شیطانی زیادی انجام شد تا این ایده که اجازه دادن به فقرا برای گرسنگی کشیدن صرفاً بخشی از طبیعت انسانی است، به «آیین لیبرالیسم» تبدیل شود

 تلاش‌های شیطانی زیادی انجام شد تا این ایده که اجازه دادن به فقرا برای گرسنگی کشیدن صرفاً بخشی از طبیعت انسانی است، به «آیین لیبرالیسم» تبدیل شود. همانطور که پین در کتاب «حقوق انسان» [۲۴]، خاطرنشان کرد: «بخش بزرگی از بشریت، در کشور‌هایی که متمدن نامیده می‌شوند، در وضعیت فقر و بدبختی قرار دارند، بسیار پایین‌تر از وضعیت یک سرخپوست». تمدن بازار محور لیبرال کلاسیک از نظر تاریخی دست به دست هم داد تا گرسنگی توده‌ای را در میان بسیاری از مردم جهان از نظر اخلاقی قابل قبول یا مانند یک ضرورت اجتناب ناپذیر جلوه دهد. بریتانیا در دهه ۱۸۳۰ شاهد «افزایش تقریباً معجزه آسایی در تولید همراه با گرسنگی تقریباً توده‌ها بود.» پولانی اصلاح قانون فقر بریتانیا در سال ۱۸۳۴ را «ظلم علمی» می‌نامد که بر اساس آن «حق زندگی» قبلی به خاطر بازار کار لغو شد. تهدید گرسنگی یک «شکنجه روانی بود که با خونسردی از آن حمایت می‌شد و به آرامی به عنوان وسیله‌ای برای روغن‌کاری چرخ‌های کارخانه‌ها اجرا می‌شد».

مدیریت وجدان در تجارت آزاد

«پریا ساتیا» در کتاب هیولای زمان به نقش مهم مورخان در ایجاد نسخه‌های اخلاقی و توجیه اقدامات شیطانی امپراتوری بریتانیا می‌پردازد

در اینجا، مفهوم «مدیریت وجدان» [۲۵] می‌تواند روشن کننده باشد. این تنها یکی از ایده‌های بسیار مهم پریا ساتیا [۲۶] در کتاب هیولای زمان [۲۷] است که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است. (این کتاب درباره نقش مورخان در ساختن نسخه‌های اخلاقی و روایت‌های بزرگ تسکین دهنده اقدامات امپراتوری شیطانی بریتانیا است)

مدیریت وجدان توضیح می‌دهد که چگونه در بیشتر موارد، امپراتوری بریتانیا کار تبهکاران نبود، بلکه کار افرادی بود که معتقد بودند با وجدان عمل می‌کنند.» برخی (به ویژه نخبگان) برای «غارت و ماجراجویی» در آن بودند، اما میلیون‌ها نفر «صادقانه معتقد بودند که در کار گسترش آزادی هستند» تحت آن «امپریالیسم لیبرال» که به طرز ماهرانه‌ای مهندسی شده بود، خشونت گسترده استعمار توجیه شد تا برکات تمدن را به نژاد‌های وحشی برساند. مردمان مستعمره نشین بعد‌ها از خشونت استعمارگران تشکر نیز خواهند کرد. «سانتا» به درستی مدافعان اخلاقی امروزی از مزایای اشغالگری بریتانیا را رد کرد که می‌گویند «هیتلر برای یهودیان وحشتناک بود، اما از سوی دیگر، او اتوبان را ساخت.» بسیاری از روشنفکران و هنرمندان پس از جنگ جهانی دوم، از اقشار مختلف، هولوکاست نازی‌ها را به عنوان «شکافی در تاریخ» معرفی کرده‌اند، که نمونه آن بیانیه آدورنو [۲۸] است که «شعر سرودن پس از آشویتس وحشیانه بود».

 ناگفته نماند که به نقش هنرمندان و روشنفکران خود تمدن لیبرال در ایجاد «نسخه‌های اخلاقی» امپراتوری اشاره نمی‌کنیم. همانطور که «گوش» [۲۹] اشاره می‌کند، «آلفرد لرد تنیسون» [۳۰]، شاعر در سال ۱۸۴۹ نوشت که «طبیعت پیروزی نژاد فاتحان اروپایی را تضمین می‌کند». این یک دهه قبل از این بود که داروین [۳۱] در کتاب «تبار انسان» [۳۲]اعلام کند که «نژاد‌های متمدن انسان تقریباً به طور قطع نژاد‌های وحشی را نابود خواهند کرد» داروین یک لیبرال و طرفدار الغای برده‌داری بود، اما این نوع ایده‌های نژادپرستانه و مرگ بر بازنده‌ها از نظر قوش «برای تعداد زیادی از غربی‌های مترقی لیبرال صرفاً بخشی از عقل سلیم بود» چنین مجوزی برای کشتن دسته‌جمعی تنها برای سود به قهرمان منطقی دیگر عصر روشنگری یعنی «فرانسیس بیکن» [۳۳]، برمی گردد، که در تبلیغی که به جنگ مقدس می‌پردازد، نتیجه می‌گیرد که این نوع کشتار‌ها هم حلال و هم خداپسندانه است.

نکته در این اینجا این نیست که هنجار‌های اخلاقی کنونی خود را به گذشته تحمیل کنیم، بلکه مسئله این است که امروزه جنایت نازی‌ها به عنوان استثنایی غیرقابل تصور برای نخبگان متمدن اروپایی هنردوست تصور می‌شود نه الگویی که که قرن‌ها در اروپا حاکم بوده است. الگویی که مدت‌ها در ادبیات و هنر‌های «متمدن» مورد توجه قرار گرفته است، برای مثال به سرود ۱۸۹۹ «رودیارد کیپلینگ» [۳۴] برای امپراتوری بریتانیا توجه کنید که امپریالیست‌ها را تشویق می‌کند «بهترین‌ها را بفرستند» تا «بار مرد سفیدپوست» را بر دوش بگیرند و «نیاز اسیر خود را برآورده کنند». «رودیارد کیپلینگ» در سال ۱۹۰۷ به دلیل چنین ایده‌هایی به یکی از بالاترین افتخارات «تمدن» خود نایل شد و جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد و فراموش نکنید که اندکی قبل از اینکه روشنفکران تلاش کنند توجیهی برای ناتوانی خود در درک جنایت‌های وحشتناک هیتلر پیدا کنند، آن شیر لیبرالیسم یعنی «وینستون چرچیل» در سال ۱۹۴۳ سیاست‌هایی را وضع کرد که ۳ میلیون هندی دیگر را به کام گرسنگی کشاند.

همه این موارد اهمیت دارند، زیرا همان‌طور که «ساتیا» به درستی از آن می‌ترسد، حساسیت تاریخی که امپریالیسم را در تداوم جنایت‌های خود قادر ساخت هنوز دست نخورده باقی مانده است است. اضافه می‌کنم که خطرناک‌ترین پوشش این حساسیت اکنون زیر پوشش روایت بزرگ رشد بازار آزاد جهانی‌سازی نئولیبرالی است. این دکترین اقتصادی بازار آزاد، مورد تایید پینکر، اجازه می‌دهد تا بازار تصمیم بگیرد و به دنبال آن طمع نخبگان به طرز شگفت انگیزی تبدیل به بهترین چیز برای همه و به ویژه فقرا می‌شود. در واقع، این شکل از اقتصاد طمع محور به طور سیستماتیک ترجیحات، حقوق و حتی زندگی فقرای کره زمین را کم‌اهمیت جلوه می‌دهد. در پس اصطلاحاتی مثل عقلانیت اقتصادی و کارایی متاسفانه حتی ریختن زباله‌های سمی در کشور‌های فقیر نیز توجیه و امری عقلانی و منطقی تلقی می‌شود. همانطور که یک یادداشت فاش شده توسط «لری سامرز» [۳۵]، وزیر خزانه داری سابق آمریکا این مسئله را نشان داد. تعداد کمی از اقتصاددانان واقعاً در کار خود به فقر می‌پردازند. تحقیقات صندوق بین‌المللی پول نشان می‌دهد که تنها ۱.۴ درصد از مقالات در ۱۰ مجله اقتصادی برتر دنیا بر مسئله فقر متمرکز شده‌اند.

اغوا کننده‌ترین و فوق سمی‌ترین بخش این حرص و طمع که مورد علاقه لیبرالهاست و از سوی آن‌ها تبلیغ نیز می‌شود مسئله برد- برد است که به موجب آن طمع نخبگان در بازار به عنوان رهایی میلیون‌ها نفر از فقر فروخته می‌شود. همانطور که «فیلیپ آلستون» [۳۶]، گزارشگر ویژه سابق سازمان ملل در مورد فقر نوشته است، این لفاظی واقعاً برای بازتعریف «منفعت عمومی به عنوان کمک به ثروتمندان برای ثروتمندتر شدن» استفاده شده است. این روایت «برد - برد» نه تنها یکی از «بزرگترین دستاورد‌های بشری» نیست بلکه «بهانه مناسب» برای طمع بدون عذاب وجدان و گناه بوده است.

چرا دقیقاً هر سودی برای فقرا باید مستلزم سود برای ثروتمندان باشد؟ به نظر من این وحشتناک است که طرفداران خوشن بین تجارت آزاد این مسئله را که بازار‌ها در واقع بخش عظیمی از دستاورد‌ها و منابع اقتصاد جهانی را دقیقاً برعکس فقرزدایی تخصیص می‌دهند پنهان می‌کنند. تنها ۵ درصد از رشد تولید ناخالص داخلی جهانی به ۶۰ درصد فقیرترین مردم می‌رسد.

گفتمان مبتنی بر داده در اینجا تحت سلطه یک چارچوب شیطانی بد قرار گرفته است. سوال کلیدی این نیست که «آیا اوضاع اکنون بهتر از قبل است»، بلکه سئوال این است که «آیا این بهترین کاری است که می‌توانیم انجام دهیم؟» در واقع، آیا ما حتی برای به حداقل رساندن رنج، تلاشی حداقلی انجام می‌دهیم؟ همانطور که «جیسون هیکل» [۳۷]، انسان شناس اقتصادی اشاره کرده است، از این زاویه، فقر جهانی هرگز بدتر از این نبوده است. جهان در حال حاضر ثروتمندتر از همیشه است، اما ما هنوز استفاده از منابع کافی برای پایان دادن به فقر را در اولویت قرار نمی‌دهیم. تنها بخش کوچکی از ثروت جهان برای پایان دادن به «فقر شدید» مورد نیاز است. (هیکل ۳.۹ درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را محاسبه کرده است و مکس روزنر [۳۸] تخمین زده است که ۱۶۰ میلیارد دلار از یک کیک ۷۰ تریلیون درای اقتصاد جهانی یا کمتر از ۳ درصد)

با این حال، ما به بازار‌های جهانی اجازه می‌دهیم که هر سال بیشتر از آن (۹۰ و ۱۰۰ میلیارد دلار) برای بستنی و کرم صورت خرج کنند. چگونه می‌تواند این مسئله منطقی اخلاقی باشد که بازار‌ها «تصمیم می‌گیرند» از ۸۰ درصد زمین‌های قابل کشت برای پروار کردن گاو استفاده کنند، در حالی که ۱۵۰ میلیون بچه به دلیل سوءتغذیه کوتاه‌قد هستند و ۱ میلیارد و ۹۰۰ میلیون انسان (۲۵ درصد از همه زنده‌های امروزی) نسبت به حیوانات خانگی کشور‌های ثروتمند از امنیت غذایی کمتری برخوردار هستند.

حماقت عمیق و خیره‌کننده داده‌ها در اینجا به این دلیل است که تولید ناخالص داخلی تجملات و اصول اولیه بقا را در یک سطل پولی ترکیب می‌کند، سپس «به‌طور منطقی» و «کارآمد» منابع را برای هر کسی که بیشترین هزینه را پرداخت می‌کند، ارسال می‌کند، در نتیجه به‌طور «عینی» هوی و هوس ثروتمندان را در اولویت قرار می‌دهد. اعتقاد پینکر مبنی بر اینکه بازار‌ها به دنبال به حداکثر رساندن شکوفایی هستند، اغلب به عنوان یک استتار شیک مدیریت وجدان عمل می‌کند. همان‌طور که در حال حاضر انجام می‌شود، بازار‌ها رونق و شکوفایی (یا بسیاری از چیز‌های دیگر) را به روشی اخلاقی سالم توزیع نمی‌کنند. مطمئناً، کار درست این است که همیشه قبل از تقویت بیشتر سبک زندگی افراد ثروتمند، از رنج قابل اجتناب فقرا جلوگیری کنید. چرا اسباب‌بازی‌ها و زیورآلات برای ثروتمندان جهان مهم‌تر از غذا برای جلوگیری از کوتاه‌قد شدن ۱۵۰ میلیون کودک است با چه منطقی می‌توانیم این مسئله را توجیه کنیم؟

نئولیبرالیسم با نادیده گرفتن چنین کابوس‌های مانند شکل خفن‌تر امپریالیسم عمل می‌کند. دراین میان کارشناسانی مثل پینکر نیز این وضعیت را توجیه و لباس جدیدی بر امپریالیسم لیبرال می‌دوزند که قابل قبول به نظر برسد.

جهانی‌سازی برای رهایی میلیارد‌ها نفر از فقر عمل نکرده است تولید ناخالص داخلی کشور‌های ثروتمند از کشور‌های فقیر پیشی گرفته است و درآمد سرانه آن‌ها نیز به همین ترتیب متفاوت شده است تقریباً انگار توطئه‌ای علیه تقسیم عادلانه‌تر منابع جهان وجود دارد. همانطور که «اولیویه دی شوتر»[۳۹]، گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد فقر شدید و حقوق بشر نوشته است: «رشد به تنهایی، بدون توزیع مجدد بسیار قوی‌تر ثروت، نمی‌تواند به طور موثر با فقر مقابله کند.» در واقع بر اساس روند‌های تاریخی، «ریشه‌کن کردن فقر زیر خط ۵ دلار در روز ۲۰۰ سال طول می‌کشد و به افزایش ۱۷۳ برابری تولید ناخالص داخلی جهانی نیاز دارد». لفاظی درخشان رشد تجارت ملایم هر چقدر هم باشکوه باشد، بهتر است درک شود که برای محافظت و فربه کردن افراد ممتاز طراحی شده است. همانطور که «جورج کنان» [۴۰]دیپلمات آمریکایی در سال ۱۹۴۸ بیان کرد «ما ۵۰ درص از ثروت جهان را در اختیار داریم، اما فقط ۶.۳ درصد از جمعیت آن... وظیفه ما ... حفظ این موقعیت نابرابری است».

پی‌نوشت
[۱]. Jag Bhalla
[۲]. greedocracy
[۳]. Steven Pinker
[۴]. The Better Angels of Our Nature
[۵]. Albert Hirschman
[۶]. Immanuel Kant
[۷]. Banda
[۸]. Mao Zedong
[۹]. Mike Davis
[۱۰]. Late Victorian Holocausts
[۱۱]. Robert Knight
[۱۲]. Lord Salisbury
[۱۳]. Mark Bittman
[۱۴]. Tharoor
[۱۵]. Thomas Paine
[۱۶]. William the Conqueror
[۱۷]. Tedros Adhanom Ghebreyesus
[۱۸]. vaccine apartheid
[۱۹]. John Stuart Mill
[۲۰]. Karl Polanyi
[۲۱]. Great Transformation
[۲۲]. Bantu
[۲۳]. Kwakitul
[۲۴]. The Rights of Man
[۲۵]. conscience management
[۲۶]. Priya Satia
[۲۷]. Time’s Monster
[۲۸]. Adorno
[۲۹]. Ghosh
[۳۰]. Alfred Lord Tennyson
[۳۱]. Darwin
[۳۲]. Descent of Man
[۳۳]. Francis Bacon
[۳۴]. udyard Kipling
[۳۵]. Larry Summers
[۳۶]. Phillipe Alston
[۳۷]. jason Hickel
[۳۸]. Max Rosner
[۳۹]. Olivier De Schutter
[۴۰]. George Kennan

/انتهای‌پیام/

ارسال نظر
captcha