گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ مهمترین مسئله فکری نخبگان کشور ما طی دو قرن گذشته، تعیین جایگاه کشور در وضع جدید جهانی است. پرسش از این موضوع که بالاخره تکلیف ما با مفاهیمی همچون تجدد و توسعه و ریز گفتمانهای دیگر آن همچون دموکراسی، ملیت، آزادی و... چیست از جمله دغدغهها و دلمشغولیهای اساسی اندیشمندان بوده است. گذشته از فکر کردن به این مسئله ما دو قرن است که تجربه زیسته با تجدد داشتهایم. حاصل این وضعیت البته هرچه باشد میتوان گفت مورد تأیید هیچ یک از جریانها اعم از دینی و روشنفکری نیست. همگی گویا انتقادات جدی را به نحوه مدرن شدن کشور وارد میدانند. از همین رو بررسی تجربه تجدد جامعه ایرانی دارای اهمیت فراوانی شده است. البته در چنین وضعی ما تنها به سر نمیبریم. تاریخ کشورهای همسایه ما خصوصا همسایه غربی یعنی عثمانی سابق نیز بر همین طریق پیموده شده است. عثمانی نقش قابل توجهی در شناخت ما از دنیای جدید داشته است از همین رو بررسی تطبیقی تجدد عثمانی با تجدد ایرانی میتواند نکات درس آموز فراوانی را در اختیار ما قرار دهد.
همسایه غربی ما در طی قرنها به عنوان جبهه مستقیم مواجهه جهان اسلام با اروپا نقش ایفا کرده است. عثمانی به واسطه نزدیکی جغرافیایی با اروپا، تاریخی سرشار از چالش و تنش را با آنان تجربه کرده و همین موضوع باعث شده آنها تجربه آشنایی با تجدد را خیلی زودتر از ما به دست بیاورند. در واقع اگر ما طرح اصلاحات و تنظیمات متناسب با تجدد غربی را در عهد ناصری آغاز کردیم، آنان چیزی نزدیک به دو قرن قبل و در هنگامی که نادرشاه در کشور ما کشور گشایی میکرد، سالها تجربه اصلاحات را داشتهاند
همسایه غربی، در حکم معلمی با تجربهتر
ابتدا و به عنوان مقدمه میخواهیم به این موضوع بپردازیم که چرا بررسی و مطالعه تجدد عثمانی برای ما اهمیت مضاعفی دارد؟ همسایه غربی ما در طی قرنها به عنوان جبهه مستقیم مواجهه جهان اسلام با اروپا نقش ایفا کرده است. عثمانی به واسطه نزدیکی جغرافیایی با اروپا، تاریخی سرشار از چالش و تنش را با آنان تجربه کرده و همین موضوع باعث شده آنها تجربه آشنایی با تجدد را خیلی زودتر از ما به دست بیاورند. در واقع اگر ما طرح اصلاحات و تنظیمات متناسب با تجدد غربی را در عهد ناصری آغاز کردیم، آنان چیزی نزدیک به دو قرن قبل و در هنگامی که نادرشاه در کشور ما کشور گشایی میکرد، سالها تجربه اصلاحات را داشتهاند. گذشته از این موضوع فهم و درک ما از تجدد به شدت متأثر از فهم عثمانی از تجدد است. برای این موضوع میتوان شواهد مختلف تاریخی را ارائه کرد. برای مثال، نخستین جایی که تجدد بهطور جدی در آن مسئله شد، دارالسلطنه تبریز است. تبریز به دو دلیل زودتر از دیگر ارکان حکومت با تجدد مواجهه شد، نخست به واسطه هم مرزی با عثمانی و سپس با روسیه. ارتباط دیرینهای که ترکان ایران با ترکیه برقرار داشته و هم جواری با آنان باعث میشد تا اخبار تنظیمات و تجدد در ترکیه به ایران و تبریز نیز برسد.
گذشته از این موضوع فهم روشنفکران ما از تجدد نیز برگرفته از امپراطوری عثمانی است. بسیاری از روشنفکران ما در استانبول زیسته و آثار قلمی خود را در آنجا نگاشتهاند، همچنین درک و تلقی آنان از تنظیمات، اصلاحات و تجدد نیز بر اساس آن چیزی اتفاق میافتاده که در استانبول مشاهده کردهاند. برای نمونه زین العابدین مراغهای ،نویسنده کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیگ، یکی از این شخصیتها است. نسبت کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیگ برای مشروطه از منظر برخی همچون نسبت مبحث قراردادهای اجتماعی روسو برای انقلاب فرانسه است. به گفته ناظم الاسلام کرمانی در آستانه مشروطه، روشنفکران هیچ کتاب مدونی را در اختیار نداشتند که به واسطه آن مفاهیم مدرن را به جوانان ایرانی آموزش دهند، لذا در لژهای مخفی خود سیاحت نامه ابراهیم بیگ خوانده میشد. گذشته از مراغهای، شخصیتهای مختلف دیگر همچون ملکم خان، تقیزاده، آخوندزاده و... به عثمانی رفت و آمد داشته، آثار منتشر شده از تجدد اروپایی در استانبول را مطالعه کرده و همچنین روزنامههای خود را بعضا در آن دیار نوشته و راهی وطن میکردند. اینها موارد بخشی از تأثیرات عثمانی در فهم ما از تجدد است. شاهد سوم البته به عنوان محکمترین شاهد و البته مشهورترین آنان، ماجرای سفر رضا شاه به ترکیه و درس آموزی از آتاتورک برای سیاستهای کنترل دینی و... است؛ بنابراین چنین به نظر میرسد که فهم تجدد در عثمانی (و ترکیه امروزین) نقش مهمی در شکل گیری فهم ما از تجدد نیز داشته است.
ا تحقق چنین شکستهایی برای عثمانی، سلاطین این کشور که زمانی گمان میکردند زمام عرش و فرش به دست آنان بوده و برای خود قبله عالمی هستند، آهستهآهسته متوجه شدند گویا در آن سر دنیا اتفاقاتی رخ داده که ما نیازمند فهم و یادگیری آن هستیم. از آغاز ایجاد چنین فکری طرح اصلاحات در عثمانی آغاز شد. طرح اصلاحات در قالب دو طرح لاله و طرح تنظیمات به وجود آمد
عثمانی، از عهدنامههای ننگین تا طرح تنظیمات
اما عثمانی این برادر بزرگتر ما در مواجهه با تجدد چه سیری را پشت سر نهاده و ما چه چیزهایی را از آن آموختهایم؟ نکته جالب توجه مشابهت ورود تجدد به عثمانی با ورود آن به ایران است. در خصوص ایران مشهور آن است که فکر تجدد پس از شکست ایران از روس و طرح پرسش از علل عقب ماندگی توسط عباس میرزا به وجود آمد. در عثمانی نیز چنین سرنوشتی وجود داشته است. امپراطوری عثمانی که در واقع نقطه مرزی جهان اسلام با کفار اروپایی بود، سابقهای درخشان و سرشار از پیروزی را در کارنامه خود ثبت داشته است. اما این پیروزیها با ورود به قرن هفده و هجده آهسته آهسته رو به شکست گرایید. عهد نامههای ننگین سیتواتوروک، پیمان کارلوفجا، کایرناجا، پاساروفجا و بیش از شش عهد نامه دیگر حاصل صد سال مبارزه و شکست عثمانی با دولتهای اروپایی، خصوصا روسیه و اتریش است. عثمانی در این شکستها تنها سرزمینهای مسیحی نشین را از دست نداد، بلکه برخی از مناطقی که قرنها مسلمانان در آن زندگی میکردند نیز به دست کفار افتاد. چنین وضعی را مقایسه کنید با شکستهای ایران از روسیه و بسته شدن دو عهدنامه ننگین ترکمنچای و گلستان که طی آن ایران بخشهای زیادی از سرزمینهای مسلمان نشین خود را از دست داد. با تحقق چنین شکستهایی برای عثمانی، سلاطین این کشور که زمانی گمان میکردند زمام عرش و فرش به دست آنان بوده و برای خود قبله عالمی هستند، آهستهآهسته متوجه شدند گویا در آن سر دنیا اتفاقاتی رخ داده که ما نیازمند فهم و یادگیری آن هستیم. از آغاز ایجاد چنین فکری طرح اصلاحات در عثمانی آغاز شد. طرح اصلاحات در قالب دو طرح لاله و طرح تنظیمات به وجود آمد.
طرح لاله ابتدا در زمان سلطان احمد سوم و ابراهیم پاشا رخ داد. نکته جالب در این خصوص آن است که همانگونه که در ایران، صدراعظمهایی همچون قائم مقام فراهانی، امیر کبیر و... عهدهدار اصلاحات بودند، در عثمانی نیز شاه اصلاحات را از طریق صدراعظمها دنبال میکرد. مهمترین مسئله اصلاحات در این برهه، نوسازی ارتش است. عثمانی تلقی بسیار سطحی از تجدد داشته و لذا بر آن است که مشکل اصلی وی، تنها نبود ارتش منظم و ساختارهای جدید است؛ لذا در این برهه تلاشهایی برای انتقال برخی فنون همچون کشتی سازی، اسلحه سازی، ریخته گری و... که در جنگ و تجهیز ارتش به کار میآمد صورت گرفت. البته که اصلاحات در همین حد متوقف نبود و اصلاحات اداری، مالی و ... نیز صورت گرفت. این عصر از آن جهت عصر لاله نام گرفته که ابراهیم پاشا، صدر اعظم وقت مدرن شدن را در شکل و ظاهر اروپایی به خود گرفتن دنبال میکرد. وی دستور داد تا به تقلید از اروپائیان، کاخهای اشرافی برای حاکمیت بسازند. این کاخها همگی تقلیدی از کاخهای بزرگ اروپایی بودند. وی همچنین دستور داد تا کاشت لاله در این کاخها و برخی مناظر شهر به تقلید از اروپا صورت گیرد. این لالهها به قدری در استانبول فزونی یافتند که عصر وی به عصر لالهها نامیده شد. وی مجالس و مهمانیهای بسیار پر زرق و برق و پر خرجی را برای خود و شاه تدارک میدید و اینها را از نشانههای مدرن شدن میدانست. این مسائل در زمانهای رخ میداد که آشفتگی داخلی زمینههای اعتراض را فراهم کرده بود. اعتراضی که در نهایت منجر به عزل وی شده و پرونده اصلاحات به شیوه او را مختومه کرد. این ول خرجیها را میتوانید با سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا مقایسه کنید، سفرهایی بسیار پرخرج با خزانه خالی که از طریق دریافت وام از دولتهای خارجی صورت گرفته بود. نکته جالبتر اینجاست که این سفرها با واسطه گری میرزا حسین خان سپهسالار، صدراعظم اصلاح طلب وقت صورت گرفت و در نهایت هنگام بازگشت ناصرالدین شاه از فرنگ، با واسطه گری خود سپهسالار قرار داد ننگین رویترز نگاشته شد.
پس از اتمام عصر لالهها تصور میشد که عصر اصلاحات دینی با اعراضات سنگین صورت گرفته که در نهایت منجر به قتل شاه و صدر العظمش شد، به اتمام رسیده است، اما خیلی زود واقعیتهای کشور و دنیا عثمانیها را دوباره متوجه اصلاحات کرد. با بروز اقتضائات زمانه، مجدد سلطان سلیم سوم اصلاحات خود را آغاز کرد. این اصلاحات هرچند همچنان سطحی و نازل بود، اما به نسبت عصر لاله دارای برجستگیهای دیگری نیز بود. برای مثال سلیم سوم مهندس خانه را در عثمانی تأسیس کرد که تا حدود زیادی شبیه دارالفنون در کشور خودمان است. مهندس خانه به طور گستردهتر از قبل شروع به انتقال دانشهای فنی به عثمانی میکرد. وی همچنین پی به لزوم آشنایی نخبگان و علما با غرب برده بود، لذا دستور داد تا نخستین بار چاپ خانهای مدرن چاپ کتابهای علمی جدید در غرب را بر عهده بگیرد. این چاپخانه اثر ژرفی بر افکار روشنفکران زمانه سلطان سلیم گذاشت، تأثیری که در دهههای بعد خود را در قالب از میان رفتن عثمانی ظاهر کرد. مهمترین اقدام سلطان سلیم تغییر بافت ارتش، از حالتی سنتی بود که اختیار آن در دست ینیچریها قرار داشت. در نهایت با سرکوب نیروهای نظامی قدیمی عثمانی ارتش مدرن خود را ایجاد کرد. اما هیچ از این مشکلات درمان درد عثمانی نشد تا آنکه سرانجام با جنگ جهانی دوم این امپراطوری کهنه و پوسیده از کره خاکی رخت بر بسته و ترکیه به عنوان جانشین آن زاده شد. نکته قابل تأمل آن است که امثال آتاتورک از نیروهایی هستند که در ارتش مدرن عثمانی آموزش دیده و برای پیشرفت آن سازمان دهی شده بودند.
چرا فروپاشی؟
اکنون و در انتها، میخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که چرا تجربه تجدد هم در عثمانی و هم در ایران با شکست مواجه شده است؟ در پاسخ میتوان مدل هردو کشور در نوسازی را مدل بوروکراتیک اقتدارگرا نامید. در این مدل، ساختارهای بوروکراتیک همچون بانک، گمرک، ارتش، آموزش و ... به خدمت گرفته میشوند، اما نه به منظور ایجاد تحولی در کشور، بلکه به منظور حفظ حکومت دیکتاتور. در حکومت اقتدار گرا، قدرت جایگاهی انحصاری در دستان یک شخص دارد، این شخص گاه قدرت خود را از طریق سنتی اعمال میکند و گاه از طریق نهادهای مدرن، در واقع ماهیت قصه تغییر نکرده است، بلکه لباسی نو بر تن مدلی کهنه پوشانده میشود. حاصل چنین تناقضی تولد نهادهای مدرن در جامعهای است که نه درکی از سنت دیرین خود دارد و نه درکی از تجدد غربی، لذا در فقدان جامعه مدنی، مجموعههای مردمی توانا و...، ساختارهای رسمی مدرن میشوند و این تناقض میان ساختار و مردم، در نهایت بنیههای کشور را تضعیف میکند. در مدل تجدد بوروکراتیک اقتدارگرا، ارتش پیشران مدرن سازی است، همانگونه که در ایران رضاشاه و عثمانی و همچنین ترکیه آتاتورک، ارتش پیشران بوروکراسی بود؛ لذا اینچنین میتوان گفت که هدف چنین تجددی، استمرار قدرت بوده بیشتر تا اصلاح وضعیت؛ بنابراین به طور خلاصه شکست تجدد در ایران و ترکیه را میتوان در مدل اتخاذی تجدد آنان دانست.
/انتهای پیام/