گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ ریحانه عبداللهی: مهمترین مسئله دانشگاه در ایران، در درجه اول فهم ناقص از دانشگاه و اهداف و کارکردهای آن است که باعث شده تا فقدان پرسش بنیادین در دانشگاه برای ما به ارث بماند. ضعف در رابطه میان دانشگاه و جامعه با ضعف جامعهپذیری علمی در کشور ما توأمان شده است. بسط مفهومی در معنای دانشگاه و انطباق دانشگاه مدرن با جامعه ایران و البته قائلشدن به مسئولیتپذیری دانشگاه از جمله مواردی است که در این راستا باید به آن توجه داشت. دکتر غلامرضا ذاکر صالحی - دانشیار گروه مطالعات تطبیقی و نوآوری در آموزش عالیِ مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی تهران - از مسئولیت دانشگاه و چشمانداز پیشِروی آن در ایران میگوید.
ظلمی در حق علومانسانی به نام تجاریسازی
شاید بتوان اینطور گفت که دانشگاه معمار اصلیِ مسیر ساخت جامعه است. ایدهها و اندیشههای جدیدی که از کالبد دانشگاه خارج میشود، مسیر پیشرفت و توسعه کشور را میسازند. در کنار این ایدهها، سرمایه نقش مهمی دارد. اما تا زمانی که ایده در کنار سرمایه نباشد، ایده بهصورت کامل ظهور و بروز پیدا نمیکند. به نظر شما چه زمانی نقش سرمایه در تولید ایده خوب و چه زمانی مخرب است؟ اساساً شما نسبت سرمایه و ایده را به چه شکل ارزیابی میکنید؟
مشابهسازی علومانسانی با علوم فنی - مهندسی و تجاریسازی آن، صرفاً در جهت تقویت توان مالی بنگاهها جفا در حق علومانسانی است.
صالحی: نقش اصلی دانشگاه، نه تولید کالا بلکه تولید شناخت بنیادین است. ایده تجاریسازی، تولید شناخت را فهم نمیکند. ایده تجاریسازی دانش، در محافل علمی غرب نیز با چالش مواجه شده است. در بخش علومانسانی به دلیل ماهیت این دانش، انتقادات بهمراتب جدیتر است. این سوءبرداشت، محصول درک ناقص از کارویژه علومانسانی است. کارویژه اصلی این علوم، گسترش فهم در جهت پرورش شهروند خوب است. در چنین شرایطی مشابهسازی علومانسانی با علوم فنی - مهندسی و تجاریسازی آن، صرفاً در جهت تقویت توان مالی بنگاهها جفا در حق علومانسانی است. سیستم آموزشی در ایران از ابتدا سیستم فرانسوی بوده و هنوز هم هست. در دانشگاه تهران هم که جزء دانشگاههای خوب کشور است، هنوز سیستم آموزشمحور، متمرکز، دولتی و دیوانسالار مبتنی بر امتحان پابرجاست. در چنین سیستمی، هدف از تأسیس دانشگاه، تربیت انسان بوروکرات و فرد پشتمیزنشین است و همه ما در چنین نظام و ساختار علمی رشد کردهایم.
زوال کارویژه علومانسانی
تجاریشدن یا کاربردی شدن؟ همانطور که میدانید صنعت با هدف کمک به دانشگاه تلاش کرد تا عرصه را برای حضور عملی آکادمیک راحتتر کند. البته رابطه صنعت و دانشگاه همیشه بدون مشکل نبوده و همیشه چالشهایی از قبیل عدم درک درست ماهیت دانشگاه و صنعت، عدم دسترسی دانشگاه به منابع، عدم شکلگیری همکاری دوطرفه و... وجود داشته است. شما رابطه صنعت و علومانسانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما نباید بگذاریم جنبههای رهاییبخش علومانسانی و یا جنبههای انتقادی آن، جای خود را به علوم کنترلی - صرفاً با هدف کنترل بر طبیعت - دهد.
صالحی: البته موج تجاریسازی دانش فقط مربوط به ایران نیست. در کشورهای اروپایی و آمریکایی هم این موج از حدود سال ۲۰۰۰ میلادی وجود داشت و صدای همه متفکران را درآورده است. مسئله مهمی که در این میان وجود دارد این است که ما سطحی از بومیسازی به معنی حفظ تناسب و ارتباط آموزشها و پژوهشها با نیازهای جامعه داخلی را قبول داریم. ولی این ماجرا با تجاریسازی فرق دارد. ما باید اول علومانسانی را توانمند کنیم. آنگاه خودبهخود کاربردی هم میشود. متفکران بسیاری نسبت به موج تجاریسازی واکنش نشان دادهاند؛ تورستن هازن سوئدی در این باره میگوید: «نقش دانشگاه، تولید شناخت بنیادین است، نه تولید کالا» یا مثلاً یاسپرس میگوید: «زوال آکادمی زمانی اتفاق میافتد که تفکر مستقل را از دست بدهد و در چاه دیوانسالاری بیفتد و شیفته قدرت و پول شود. چنین دانشگاهی دیگر مولد اندیشه نیست و دنبال پول است.»
ما بهعنوان نهاد دانشگاه، باید با صنعت در تعامل باشیم. ولی نباید در آن حل شویم و بگذاریم صنعت به ما غلبه کند. علومانسانی باید در هر فصل خود پنجره جدیدی بگشاید و سایر علوم را هم به دنبال خود بکشاند. علومانسانی برای مصرف روزمره نیست که برایش نسخه بپیچیم. ما نباید بگذاریم جنبههای رهاییبخش علومانسانی و یا جنبههای انتقادی آن، جای خود را به علوم کنترلی - صرفاً با هدف کنترل بر طبیعت - دهد.
کوتاهمدت و روزمره به جای بلندمدت و بنیادین
فهم درست علومانسانی در بُعد فردی و اجتماعی به افراد کمک میکند و تجسم این درآمیختگی روحی و غیر روحی تجلی خود را در جامعه نمایان میکند. البته این درآمیختگی هنوز در جامعه ما وقوع پیدا نکرده است. نظر شما درباره نقش علومانسانی در تربیت انسان چیست؟ نقش دانشگاه را چگونه ارزیابی میکنید؟
صالحی: باید تلاش کنیم «پایدیا» (کلمهای یونانی به معنی پرورش یا تربیت کودک که کموبیش به معنی فرهنگ است) را زنده کنیم؛ چون در «پایدیا» تربیت همزمان روح و جسم را داریم و این همان کارکرد علومانسانی است. به قول افلاطون، «پایدیا» این است که انسان را از درون غار به سمت روشنایی ببرد. اگر فرهنگ را دارای یک پوسته و یک هسته بدانیم، بیلدونگ (در زبان آلمانی چیزی معادل فرهیختگی و تهذیب نفس) هسته آن است؛ اگر بخواهیم علومانسانی و دانشگاه را درست فهم کنیم، باید بیلدونگ را بفهمیم. تا وقتی آن را فهم نکنیم، علومانسانی و دانشگاه مدرن را فهم نمیکنیم.
حیات علومانسانی در ایران بیشتر اوقات با گسست همراه بوده تا تداوم و این یکی از مهمترین نکاتی است که باید درباره دانشگاه و علومانسانی در ایران دانست و البته موردتوجه داشت. متأسفانه دانشگاه ایرانی تا به حال کمتر «خودتأملی» داشته و این مسئله در علومانسانی حادتر هم شده است. الان هم که عدهای تلاش دارند با دستپاچگی این موضوع را حل کنند؛ نتیجه اینکه برای مثال بخشهای صوری R&D در کارخانهها قرار میدهیم و فقط وقتی قرار است بازدیدی صورت گیرد، آن را نشان میدهیم و در عمل خبری از تحقیق و توسعه نیست. در علومانسانی هم به جای فهم بنیادین مسائل، فقط از ما چند راهکار اجرایی کوتاهمدت و دمدستی طلب میکنند.
در علومانسانی هم به جای فهم بنیادین مسائل، فقط از ما چند راهکار اجرایی کوتاهمدت و دمدستی طلب میکنند.
آموزش عالی در ایران در حال انبوهسازی و کنکوری شدن است؛ این مشکل در رشتههای فنی هم وجود دارد و فقط مختص علومانسانی نیست؛ صنعت هم به همین شکل است. به جز صنعت دفاعی و چند شرکت دانشبنیان، شما سطح تکنولوژی خودروسازی ایران را ببینید! علوم همجوار هم بالنده نیستند وگرنه همه علوم در ایران با هم جهش میکردند. علاوه بر این، متأسفانه ایده دانشگاههای شرکتی هم در ایران مطرح شده است و در این ایده، دانشگاهها تبدیل به شرکتی میشوند که اساتید هم عضو علمی و هم عضو هیئتمدیره آن هستند و پایاننامهها هم معطوف به نیازهای روزمره این شرکتها میشود. به بیان دیگر این روزها پدیده بازاری شدن، تجاریشدن و فرد سالاری در دانشگاهها باب شده و ریشه آن هم در اجرای سطح نازلی از نئولیبرالیسم است. ما امروز گفتمان مدیریتی را به جای گفتمان علمی در دانشگاهها غالب کردهایم.
علومانسانی هنوز در برخی از رشتهها نوپاست؛ بنابراین نمیتوان از آن توقع داشت که میوه رسیده و آبداری بدهد. علومانسانی که هنوز قوی و توانمند نشده، چطور میخواهد وارد مشارکت جدی در توسعه شود؟ توجه داشته باشید که توانمندسازی مقدم بر مشارکت است. وقتی هنوز توانمندسازی اتفاق نیفتاده، مشارکت موجود یک نوع مشارکت کاذب میشود. سرمایهگذاری مالی روی علومانسانی اندک و ناکافی است.
کدام علم؟ کدام انسان؟
راهحل یا پیشنهاد شما برای برونرفت از این وضعیت چیست؟
صالحی: در گام اول باید تلاش کنیم تا با علومانسانی موجود مدارا و صبوری و سپس برای فرهنگسازی و سرمایهگذاری بر روی آن تلاش کنیم. این از خواص علم است که خودبهخود تبدیل به فناوری میشود. علم مانند آب راکد نیست و خود، راه خود را باز میکند. علاوه بر این لازم است در این عرصه مفهوم کاربردیسازی هم تدقیق و مشخص شود. باید مشخص کنیم که منظورمان بومیسازی و خودمانی کردن علومانسانی است یا منظور دیگری داریم. ضمن اینکه لازم است تعریف صریح و واضحی هم از علومانسانی داشته باشیم و بگوییم وقتی از کاربردیسازی علومانسانی حرف میزنیم، از رشتههای مدیریت و حسابداری حرف میزنیم یا فلسفه و تاریخ و... .
از مجموع ۳۷ طرح کلان مصوب شورایعالی علوم یک یا دو طرح مربوط به علومانسانی است.
آخرین پیشنهاد هم اینکه باید تیمهای حل مسئله متشکل از جامعهشناسان، فیلسوفان، روانشناسان و.. تشکیل دهیم تا بتوانیم راهحلهای مناسب برای کاربردیسازی علومانسانی پیدا کنیم. پیشنهاد بنده برای توانمندسازی و سرمایهگذاری برای تکمیل و غنیسازی چرخه تولید، اشاعه و کاربست این دانشها و تقویت زیستبوم علومانسانی در کشور است. متأسفانه زیستبوم علم در ایران ضعیف است و طبیعتاً زیرساختها و زیرسیستمهای یک علم با زیستبوم آن مرتبط است. ما نمیتوانیم کشوری را تصور کنیم که در نانوتکنولوژی و بیوتکنولوژی قوی باشد، ولی در علومانسانی ضعیف است. به همین دلیل من معتقدم زیستبوم علم در ایران آنطور که باید در همه رشتهها تقویت نشده است.
با توجه به فرهنگ آکادمیک، توجه به سنتهای پژوهش در علومانسانی و توجه به مرحله رشد علومانسانی در ایران میتوانیم متوجه شویم که چگونه میتوان علومانسانی را در ایران کاربردی کرد. علومانسانی بالقوه قدرت زیادی دارد؛ ولی در ایران از بی قدرتی رنج میبرد و ما همواره آن را در حاشیه میگذاریم. بهعنوان نمونه از مجموع ۳۷ طرح کلان مصوب شورایعالی علوم یک یا دو طرح مربوط به علومانسانی است. این در حالی است که علومانسانی میتواند همزمان سرمایه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را رشد دهد و به توسعه کشور کمک کند.
/ انتهای پیام /