گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ در مطالب پیشین پیرامون مناسبات روحانیت با دو نهاد اجتماع و قدرت، تلاش کردیم تا تاریخچهای مختصر از تطورات روابط میان آنها ارائه دهیم، بیان داشتیم که الگوی علما از عصر غیبت تا هنگامه دولت صفویه، مبتنی بر الگوی مشارکت و همکاری بوده و این همکاری گاه بهواسطه ظرفیتهای ایجادشده همچون زمان صفویه عمق بیشتری یافته و گاه به واسطه سختیهای ایجادشده بهواسطه حاکمان دگراندیش، ضعیفتر میشود. هدف علما از این همکاری صرفاً بسط و گسترش مذهب بوده و هیچ طمع دیگری برای بهرهگیری از قدرت، ثروت و یا دیگر مطامع دنیوی مدنظر ایشان نبوده است. حاصل این تلاشها از شیخ مفید تا علامه وحید بهبهانی، قوام یافتن تشیع در ابعاد مختلف و تبدیل شیعه از یک جنبش در حاشیه، به یک امت و ملت منسجم بوده است.
در ادامه نیز بیان شد که همین جامعه قوامیافته ابزاری برای استقلال نهاد روحانیت و بعدازآن شکلگیری نهاد مرجعیت بوده که آثار آن در اعتراضاتی که در زمان قاجاریه رخ داد خود را نمایان کرد. در حقیقت پشتوانه یافتن روحانیت بهواسطه جامعه شیعی موجبات اتخاذ سیاست استقلال توسط آنان را فراهم میکرد، ضمن آنکه اختیارات حاکمیت در سیاست ورزی و اعمال قدرت را محدود میساخت. در دوران نخستین، حاکم جامعه اسلامی بهراحتی میتوانست یک تهدید جدی برای اصل موجودیت گروه شیعه در اقلیت باشد، اما با قوام یافتن مذهب شیعه و تبدیل شدن آن به یک امت بزرگ، طبیعتاً اختیارات حاکمیت در مقابله با آنان محدود میشد.
اما چیزی که باعث میشود تا عصر فعلی یعنی عصر انقلاب اسلامی را بهعنوان یک عصر مجزا به بحث بگذاریم تلاش امام خمینی (ره) برای در دست گرفتن قدرت رسمی توسط جامعه شیعی است که در ادامه به شرح آن میپردازیم.
ویژگیهای عصر امام خمینی (ره)
برای درک تفاوت و برجستگیهای کاری که امام خمینی (ره) انجام دادند، توجه به ویژگیهای زمانه ایشان بسیار دارای اهمیت است از همین رو ابتدا و به طور مختصر به شرح چند ویژگی عصر ایشان میپردازیم.
از مهمترین تفاوتهای عصر ایشان با زمانه پیش از پهلوی، ظهور و بروز دولت مدرن در عهد رضا شاه است. دولتها در کارکرد سنتی خویش کمتر توجه به ابعاد فرهنگی و حتی اقتصادی جغرافیای تحت نظر خود داشتند، بلکه به طور عمومی این دولتها به امورات سیاسی خویش پرداخته و اگر در این أمر موفق میشدند، این امکان برای گروههای دینی و... فراهم میشد تا در سایه موفقیت سیاسی این دولتها که حاصل آن امنیت و آرامش بود، به ترویج مذهب خود بپردازند. اما دولت مدرن میل به انحصار گرایی در مدیریت، آن هم در همه ابعاد مختلف آن را دارد. از همین رو دولت رضا شاه و بعد از آن دولت محمد رضا شاه پهلوی یک تفاوت ماهوی با دولتهای پیش از خود داشتند. شکل گیری چنین درکی از دولت در زمانه امام خمینی باعث میشد تا سیاستهای مهندسی فرهنگی و... توسط دولتها موجبات تبدیل و تبدلات در فرهنگ شیعه را فراهم سازد.
ویژگی دوم عصر امام خمینی، ظهور و بروز تمدن غرب به تمامه و رسیدن به عصر جهانی شدن بود. به عبارت دیگر استعمار در اعصار پیشین، نهایتا میتوانست تهدیدی برای اقتصاد و آبادانی یک کشور به حساب آید، اما در مدل جدید استعمار که گره خورده با دو مفهوم جهانی سازی و توسعه بود، فرهنگ پیشانی دست اندازی در کشورهای جهان سوم قرار میگرفت.
تهدید بزرگ این عصر، غلبه تام و تمام تمدن غرب بر دیانت است، علی الخصوص با توجه به ویژگیهای خاص مذهب تشیع که دقیقا در نقطه مقابل ایدههای تمدن غرب قرار داشت؛ ظرفیت بزرگ این عصر به وجود آمدن این خودباوری و خودآگاهی در ممالک اسلامی برای ایستادگی در مقابل استعمار بیرونی و استبداد درونی است
ویژگی سوم دیگر عصر امام خمینی بسط ایده سکولاریسم در جهان اسلام است. این ایده که در رنسانس اروپا بنیان آن نهاده شد و در انقلاب فرانسه به شکوفایی رسید و دولتهای ملی در اروپا را محقق کرد، با گسترش ایده جهانی شدن به دیگر کشورهای جهان نیز نفوذ یافته و از جمله آن، این ایده در میان روشنفکران جهان اسلام علیالخصوص در میان روشنفکران عرب مقبول افتاد. از همین رو میتوان آن را تهدیدی جدی برای باورهای تشیع و ایده نیابت فقیه از معصوم در أمورات حاکمیتی دانست.
ویژگی چهارم این عصر، بسط رویای آمریکایی در کل دنیا علیالخصوص پس از پیروزی آن در جنگ جهانی دوم و به دنبال آن پوچ انگاری ساحت قدس و نیست انگاری مدرن بود.
در کنار چهار ویژگی فوق مسئله فلسطین و ظهور دولت یهود برای نخستین بار در کل تاریخ، یکی دیگر از قطعات و پازلهای این عصر به شمار میرود.
همه عوامل پیش گفته به ضمیمه گسترش جنبشهای اسلامی در ایران و دیگر کشورهای مسلمان همچون مصر، الجزایر، لبنان، عراق و... نشان از وجود یک ظرفیت بزرگ و یک تهدید بزرگ بود.
تهدید بزرگ این عصر، غلبه تام و تمام تمدن غرب بر دیانت است، علیالخصوص با توجه به ویژگیهای خاص مذهب تشیع که دقیقا در نقطه مقابل ایدههای تمدن غرب قرار داشت؛ ظرفیت بزرگ این عصر به وجود آمدن این خودباوری و خودآگاهی در ممالک اسلامی برای ایستادگی در مقابل استعمار بیرونی و استبداد درونی است.
مجموعه این تحولات روحانیت ترقی خواه شیعه را به این نتیجه رساند که امکان امتداد مذهب شیعه به صرف ابتناء بر جامعه وجود نداشته و لازم است تا نخستین بار قدرتی رسمی، برخواسته از بن تشیع و ایده ناب آن یعنی ولایت فقیه زمام أمور را در دست گیرد.
امام خمینی و تبدیل کردن تشیع به قدرت رسمی
درک از صحنه سیاست و اجتماع پیش از انقلاب، هرچند در نزد برخی علمای پیشین نیز تا حدودی جوانه زده بود، اما در فکر و باور امام خمینی به درختی تنومند تبدیل شده و با توجه به ظرفیتهای شخصیتی خود ایشان و کسانی که در مکتب اسلام ناب پرورش یافته بودند، این امکان در عصر غلبه تمدن غرب به وجود آمد که حاکمیتی تا بن دندان دینی عرض اندام کند. این اتفاق قطعا در دل خود از یک فرح الهی بهره برده و لذا نفس رحمانی که در تنگنای دینداری وزیدن گرفت، عامل ایجاد گشایشی برای دیانت تشیع گشت.
به طور خلاصه در خصوص طرحی که امام خمینی در مواجه با نهاد قدرت درانداختند، باید متذکر شد که طرح ایشان تکامل یافته و عینیت یافته طرحهایی بود که علمای پیش از او تمنای آن را داشتند. برخواستن مشروعیت یک حکومت از ناحیه دین و نه نظریه شاهی، لحاظ مشروعیت، مستقل از شخصی غیر فقیه برای فقیه، گسترش عمل به شریعت اسلامی، قرارگیری روحانیت در مناسبی همچون قضاوت و... که به لحاظ فقهی تعلق به او داشته و همگی ایدههایی بوده که در طول تاریخ، در فقاهت شیعه تکوین یافته و بارور شده است، اما عسرت زمانه برای دینداری، باعث میشده تا عالمان شیعه به واسطه تمسک به اصل تقیه، نحوه عملی متفاوتی را با شاهان وقت برقرار نمایند، اما ظرفیتهای به وجود آمده در این عصر امام خمینی را به این نتیجه رساند که الگوی تقیه درعمل را به کناری نهاده و به طور صریح و در علن به مخالفت با شاه به اصطلاح شیعه! بپردازد.
افزایش سطح دین به مرتبه تمدن
امروزه، عهد نزاع تمدنی در عرصه بین المللی است. بر خلاف زمانه گذشته که نزاعها میان تمدنهای مختلف در سطح غلبه نظامی صورت میگرفته و مقوله هضم و یا حذف یک فرهنگ و تمدن، أمری بسیار نادر و دور از واقعیت تلقی میشده، امروزه مقوله مواجهه تمدنها در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... موجبات آن را فراهم آورده است که وجود سستی و ضعف تمدنی باعث تهی شدن یک تمدن از درون و مضمحل شدن آن گردد
شاید برخی از اشکالات موجود در کشور تردیدهایی را در ذهن دین باوران جامعه ما نسبت به اصل موفقیت نظام اسلامی در بسط دین داری ایجاد نماید، اما با دیدی تاریخی به نحو بهتری میتوان جایگاه ارزشمند انقلاب اسلامی در بسط معنویت در ایران و جهان را درک کرد. در توضیح این مسئله توجه به این موضوع لازم است که امروزه، عهد نزاع تمدنی در عرصه بین المللی است. بر خلاف زمانه گذشته که نزاعها میان تمدنهای مختلف در سطح غلبه نظامی صورت میگرفته و مقوله هضم و یا حذف یک فرهنگ و تمدن، أمری بسیار نادر و دور از واقعیت تلقی میشده، امروزه مقوله مواجهه تمدنها در تمام ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و... موجبات آن را فراهم آورده است که وجود سستی و ضعف تمدنی باعث تهی شدن یک تمدن از درون و مضمحل شدن آن گردد. در چنین شرایطی جهان اسلام به معنای واقعی کلمه فاقد نمایندهای نیرومند در عرصه بینالملل بود که بتواند با رهبری خود موازنهای تمدنی ایجاد نماید. جهان اهل سنت به واسطه فقدان فکر جهان شمول و همچون عدم یکپارچکی ناتوان از برقراری چنین موازنهای بوده و از طرف دیگر جهان تشیع نیز در سیطره استبداد داخلی، توانایی چنین موازنهای را نداشت. در چنین شرایطی و با بسط تمدن غرب به نظر امکان ادامه حیات دین دارانه به نحو جنبشی غیر مقدور مینمایاند، از همین رو امام خمینی با درک چنین وضعیتی اقدام به تصاحب نهاد رسمی قدرت نموده و اینگونه تلاشی برای برقراری موازنه قدرت در سطح نزاع تمدنی فراهم میآورند.
اکنون و با ایجاد شناختی اجمالی از سرگذشت مناسبات روحانیت با نهاد قدرت، میتوان به نحو جدیتر به مقوله جامعه شناسی کنش روحانیت و استخراج الگوهای حاکم بر عمل آنان پرداخته تا بتوان فهمی دقیق و عمیق نسبت به شیوه عملکرد آنان ایجاد کرد.
/انتهای پیام/