گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ فهم الگوهای حاکم بر کنش جمعی روحانیت شیعه در طول تاریخ موضوعی بود که در طی عناوین پیشین این پرونده به دنبال کشف آن بودیم. حال به دنبال بیان اهداف، رسالتها و بیم و امیدهای روحانیت در مواجهه با نهاد قدرت هستیم که به طور قطع نقش چشمگیری در کنشگریهای روحانیت شیعه داشتهاند. از همین رو به سراغ سید روح الله سیدی، طلبه درس خارج حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری علوم اجتماعی با گرایش دانش اجتماعی مسلمین رفتهایم تا پیرامون این مسئله به طرح بحث و گفت و شنود بپردازیم.
روحانیت شیعه و پاسداری از حریم دین
میخواستم در بخش نخست گفتگو به مسئله دل مشغولی علما در مواجهه با نهاد قدرت و سیاست بپردازید. به طور مشخص دغدغه روحانیت شیعه در مواجهه با نهاد قدرت چه بوده است؟
سیدی: سوال خوبی را مطرح کردید، به نظر میرسد برای شروع بحث در خصوص کنشگری اجتماعی و سیاسی روحانیت باید به این نکته توجه داشته باشیم که دغدغه اصلی روحانیت از کنشگری چیست؟
چنین به نظر میرسد که اگر فکر و یا ذهن متولیان أمر دین را بشکافید، انگیزه و دغدغه اصلی آنان پاسداری از حریم دین بوده است، توجه به این بیان شریف از امام صادق (ع) در این مجال میتواند بسیار راهگشا باشد آنجا که حضرت میفرمایند: «علماى شیعۀ ما همچون مرزداران، مانع یورش شیاطین به شیعیان ناتوان شده، و جلوى غلبۀ ناصبان شیطان صفت را مىگیرند. پس بدانید هر که این گونه در مقام دفاع از شیعیان ما برآید فضیلتش از جهادکنندۀ با روم و ترک و خزر، هزاران بار بیشتر است، زیرا آن از کیش پیروان ما دفاع مىکند و این از جسم آنان.»[۱] این بیان شریف در حقیقت تکلیف و هدف اصلی روحانیت شیعه در مواجهه با نهاد قدرت و اجتماع را مشخص کرده است، بنابراین میتوان چنین گفت که دغدغه اصلی روحانیت در طول تاریخ تشیع، أمری فرهنگی بوده است. اما مراد از این أمر فرهنگی چیست؟ منظور ما از أمر فرهنگی این است که آن معنایی که از دین وارد فرهنگ عمومی میشود و به اعتقادات، اخلاق و احکام و یا به زبان امروزی به هنجارها، ارزشها و اعتقادات دستهبندی میشود را بتواند مراقبت و هدایت کند. این وظیفه اصلی روحانیت و غرض آنان از کنشگیری بوده است. البته من درصدد ارائه یک بحث منطقی نیستم که شما بخواهید به آن اشکال کنید، بلکه معنای کلی دین و فرهنگ دینی را میخواهم به ذهن شما نزدیک کنم؛ لذا در اینجا تعریف، به نوعی آن چیزی است که به طور کلی مورد وفاق همه حوزویان است.
منظور ما از أمر فرهنگی این است که آن معنایی که از دین وارد فرهنگ عمومی میشود و به اعتقادات، اخلاق و احکام و یا به زبان امروزی به هنجارها، ارزشها و اعتقادات دستهبندی میشود را بتواند مراقبت و هدایت کند. این وظیفه اصلی روحانیت و غرض آنان از کنشگیری بوده است
خب مبتنی بر این وظیفه که ذکر کردیم (یعنی هدایت أمر فرهنگی) هنگامی که بحث فرهنگی شد باید اول به لحاظ تاریخی یک دسته بندی کلی در خصوص کنشگری فرهنگی علما داشته باشیم. به عبارت دیگر از آنجا که نظارت و هدایت ناظر به آنچه که از دین وارد عرصه فرهنگ میشود را به مثابه پایه و بنیاد وظیفه علما قرار دادیم، باید به این بپردازیم که وظیفه هدایت و نظارت در طول تاریخ در ذیل چه الگویی صورتبندی شده تا از دریچه آن بتوان روابط میان روحانیت با سیاست و اجتماع و به عبارت دیگر رابطه میان رسالت روحانیت میان سیاست و اجتماع را ترسیم کرد.
حضرت آیت الله جوادی در کتاب «بنیان مرصوص امام خمینی (ره)» سه موقف تاریخی را به طور کلی برای روحانیت شیعه بیان میکنند که از آن در تحلیل این مبحث استفاده خواهم کرد. ایشان معتقدند در طول تاریخ تشیع از زمان غیبت کبری تا کنون، نخستین دوره کنشگری علمای شیعه که امتداد دوره حضور معصومین علیهمالسلام بود، دوره محدث_مستمع بود. یعنی روحانیت احادیث را دریافت میکرد و با فرهنگ عمومی در میان میگذاشت و مردم نیز هرگونه سوال دینی که داشتند، از مسیر شنیدن احادیث پاسخ خود را در مییافتند. دوران مرحوم کلینی (ره) دقیقا آغاز چنین دورانی به نظر میرسد. بدین ترتیب تا مدتها همین الگو بر کنشگری فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تشیع حاکم بوده است. یکی از نکاتی که باید بدان توجه جدی داشت، تنوع و گوناگونی مسائلی است فرهنگ عمومی تلاش میکند حول محور آن از علماء کسب تکلیف نماید. مسائلی در قبال شریعت، اعتقادات، اخلاق و... یعنی فرهنگ امور دینی خود را از مسیر مرجعیت نقل و وحی دنبال میکرده و باورهای خویش پیرامون معاد، توحید و... را نیز مستقیما از متون و ادله دینی دریافت میکرده است.
دوره دوم از منظر آیتالله جوادی آملی، دوران مجتهد_مقلد است. یعنی جامعه شیعی به تدریج در حال فاصله گرفتن از زمانه حضور و زیست اهلبیت در ارتکاز و ذهنیت عمومی جامعه است و نیاز به این دارد تا قواعدی کلی را برای حفظ فرهنگ دینی وضع نماید تا سلب انتقال رخ ندهد؛ بنابراین تبیین روایات و متون دینی نیاز به توضیح موقعیت دارند و شأن نزول و صدور آنها مورد توجه قرار میگیرد. همچنین نیازمند صورتبندی، دستهبندی و کار علمی شده چرا که با گذشت زمان و فاصله گرفتن از عصر نزول، دریافت و فهم روایات و متون دینی، نیازمند کار اجتهادی میشود.
البته باید توجه داشت که فرهنگ دینی شیعه دائر مدار مرجعیت عقل و نقل شکل میگیرد و درست برخلاف متفکران مغرب زمین، که حول محور عقل و حس گفتگو میکنند. از اینرو زمانی که تاریخ علم تشیع، مورد بررسی قرار میگیرد میبینیم که تا چه اندازه این دوگانه در بحثها و گفتگوهای علما پیرامون فهم دین، موثر است.
با این توصیف دوران مجتهد_مقلد، کنشگری روحانیت وارد افق جدیدی میشود که به دلیل فاصله گرفتن از زمانه حضور معصوم، نیاز به تغییر الگو و روش پیدا مینماید. بدین ترتیب برای حفظ سنت دینی خود، اقدام به توضیح تفصیلی قاعدهمند و روشمند بود کشف و فهم دین میپردازد و در کنار آن، نهاد محدث، به نهاد مرجعیت ارتقاء پیدا میکند. در پی وضعیت به وجود آمده روحانیت شیعه در مواجهه با فرهنگ، تلاش میکند توضیحات تفصیلیتری را در نسبت با امور فرهنگی دینی ارائه نماید. چرا که در ارتکاز (ثابت شدن) فرهنگ عمومی انباشتها و قرائن تاریخی که در زمان حضور اهلبیت علیهمالسلام وجود داشته، به تدریج به فراموشی سپرده شده و یا نسل جدید از آن اطلاعی ندارد؛ بنابراین زمانی که اطلاعات و قرائن موجود نباشد، معنای روایات در تبادر فرهنگ عمومی، نیاز به بازیابی و بازخوانی در نسبت با فرهنگ صدور و نزول پیدا میکند تا انحراف در فهم متون و ادله دینی اتفاق نیفتد؛ بنابراین مقلدین نیز، تقلید خود را مستند به چنین دلیل میدانند که باید فهم صحیحی از متون دینی داشته باشند.
دوره سومی که آیتالله جوادی طرح میکنند که ظهور و بروز اصلی آن در زمانه تشکیل نظام اسلامی است، کنشگری علماء در سطح حکومت و حاکمیت است. آیتالله جوادی این دوران را دوران امام_امت نامیدهاند. تاریخ این دوران را میتوان دوران صفویه، مشروطه و در نهایت تشکیل نظام همه جانبه دانست. البته رویکرد امام_امت در دوره نظام اسلامی ایران، به معنای این است که فقیه به تمام شئون خود بر مسند حاکمیت نشسته و تدبیر جامعه، فرهنگ و سیاست را بر عهده گرفته است.
سخن را به جای خوبی کشاندید، سوالی که در اینجا مطرح میشود با توجه به بیان شما مبنی بر آنکه وظیفه روحانیت حراست از أمر فرهنگی است چرا حوزههای علمیه را در مسائل اجتماعی و سیاسی حاضر در کشور، به مثابه یک نهاد علمی مشاهده نمیکنیم و فرهنگ عمومی چنین انتظاری نسبت به حوزههای علمیه پیدا نکرده است؟
سیدی: بله حوزههای علمیه به دلیل اینکه یک پیشینه تاریخی داشته اند که قواعد آن بر فرهنگ عمومی حاکم بوده است، باید مناسب و متناسب با فضای جدید و تعاملات اجتماعی جدید هماهنگی خود را ایجاد کنند. از همین رو یکی از مبانی این مدیریت و تولیگری دین و فرهنگ توجه به اقتضائات میدان است.
اگر قرار باشد زمینه کنشگری همه ظرفیتها و جریانهای حوزوی در دوران حاکمیت دینی فراهم شود، ضروری است تا زمینهای برای اتصال آنها به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فراهم شود؛ بنابراین آنها نیز به تناسب ارتباطی که با مسائل برقرار میکنند به میدان خواهند آمد
برای نمونه عدم التفات به مباحث سیاسی در میان برخی جریانهای فکری در حوزه محصول عواملی است. یکی از دلایل آن است که به اصطلاح دغدغهای ذهن عالمان را درگیر کرده و متناسب با مبانی که دارند احساس میکنند رویکرد حکومت اسلامی در زمان غیر معصوم امکان پذیر نیست. شما میتوانید در گفتگوهای متعدد حضرت امام خمینی (ره) با برخی از علما این موضوع را مشاهد کنید. این مناقشهای است که حضرت امام با آن مبارزه کرد و توانست فرهنگ عمومی را متناسب با ایده خود به پیش ببرد.
عامل دیگری که مانع حضور تاریخی تمامی جریانهای فکری حوزههای علمیه در دوران امام_امت است، این است که حوزههای علمیه نسبت به أمور متغیر قدری حساس هستند، یعنی، چون آمدن و رفتن حکومتها أمری تاریخی، زمانمند و متغیر است و حوزههای علمیه در تاریخ خود این موضوع را بارها مشاهده کردهاند، معتقدند اگر ما تمام هستی دین را به امری گذرا و تاریخی پیوند بزنیم، در صورت نبود آن حکومت دین و فرهنگ دینی به طور کلی از بین خواهد رفت؛ و این دغدغه جدی برخی جریانهای فکری حوزههای علمیه در قبال اتصال به بدنه حاکمیت است. مقصود از حاکمیت در اینجا جمهوری اسلامی نیست، بلکه مطلق حاکمیت در دورانهای مختلف به نظر میرسد. البته باید توجه داشت که این تفکر، محصول بخش زیادی از بدنه سنتی حوزه است که در تعامل با جامعه و فرهنگ، رویکرد حداقلی را مورد پذیرش قرار میدهد.
با این توصیف اگر جمعبندی از عرایضم ارائه کنم، این است که اگر قرار باشد زمینه کنشگری همه ظرفیتها و جریانهای حوزوی در دوران حاکمیت دینی فراهم شود، ضروری است تا زمینهای برای اتصال آنها به مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی فراهم شود؛ بنابراین آنها نیز به تناسب ارتباطی که با مسائل برقرار میکنند به میدان خواهند آمد. مهمترین نکته این است که حوزههای علمیه از مسیر امور معرفتی به فرهنگ و تاریخ زمانه خود متصل میشوند و اگر تاریخ مقدم بر معرفت شود، به هیچ وجه حوزههای علمیه درگیر مباحث و مسائل اجتماعی روز نخواهند شد و آن را به متخصصین واگذار میکنند؛ بنابراین باید درباره مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که در جامعه اسلامی رخ میدهد، جایگاه آن در نظام فرهنگ دینی باید مشخص شود تا حوزههای علمیه بتواند نسبت آن را با مسأله دین مورد توجه قرار دهد و از آن حراست نماید. البته در توضیح این جایگاه ممکن است جریانهای مختلف فقهی، فلسفی، کلامی، تاریخی، عرفانی، اخلاقی و... رویکردهای متنوعی داشته باشند و لکن مهیا شدن چنین زمینههایی بسیار مهم است تا بتوان بر مدار آن کنشگری همهجانبه حوزههای علمیه را مشاهده نمود.
امام و برآورد متفاوت از عرصه فرهنگ
اگر ممکن است پیرامون بحث قبلی سوال دیگری بپرسم. در خصوص بحث قبلی چنین به نظر میرسد که از نظر شما روحانیت به عنوان متولی و ناظر به آنکه از چه چیز و چگونه از ناحیه دین به عرصه فرهنگ برسد، به ظرفیت صحنه و مسائلی از این دست توجه دارد، از همین رو نیز در دوران گذشته به دلیل فقدان ظرفیت، از طرح مباحث سیاسی دینی در عرصه عمومی خودداری میکرده است و همانگونه که به درستی اشاره کردید، در زمان فعلی نیز اشخاص زیادی از روحانیت سنتی کماکان این ظرفیت را برای فرهنگ قائل نمیشوند که بتوان یک حکومت اسلامی ایجاد نمود، این مسئله در حقیقت چالش حضرت امام خمینی بود، حضرت امام (ره) با چه محاسبهای چنین ظرفیتی را در فرهنگ مشاهده میکردند؟
سیدی: امام خمینی (ره) کاری تاریخی انجام میدهند که این فضا را بر هم میزنند. ایشان درک از صحنه را متحول میکنند، البته تغییر این فضا چیزی نیست که با بیست سال و سی سال کار فراهم شود، بلکه یک زمان چند صد ساله میطلبد. تحولخواهی امام خمینی یک تغییر پارادایمی است، از ویژگیهای یک تغییر پارادایمی وجود شرایط و زمینه اجتماعی، زمان ممتد و فراوان و وجود یک نیروی قدرتمند و وسیع است که امروزه میبینیم در حال شکل گرفتن است. برای فهم حرکت امام باید به سه شاخصه توجه داشت. نخست درک ایشان از صحنه که همواره بر ظرفیتهای مردمی و امداد الهی توجه داشتند، در مرتبه دوم درک معرفتی ایشان از دین و در مرتبه سوم ویژگیهای شخصیتی و روحی خود حضرت امام که همگی با یکدیگر باعث میشود ایشان مسیر متفاوتی را بپیماید.
با این اوصاف جای این سوال باقی است که چرا حوزههای علمیه کماکان از مشارکت جدی در حاکمیت و وابستگی نسبت به آن گریزان بوده و بر انگاره استقلال از حاکمیت تمرکز دارند؟
البته سخن شما یک سخن مقول به تشکیک است و نمیتوان کلی درباره آن نظر داد. چرا که بسیاری از علمای سنتی نیز در حرکت انقلابی حضرت امام حضور جدی داشتهاند. با حفظ این نکته در قبال جریانهایی که حضور ندارند و یا در حاشیه عمل میکنند باید گفت به نظر یکی از دلایلی که برخی از جریانهای فکری در حوزههای علمیه وارد مسئله حاکمیت نمیشوند و به استقلال از آن دامن میزند عدم توجه حاکمیت به زمینههای موجود در رویکردهای سنتی حوزه است. شما برای ارتباط گرفتن با مجموعهای که با شما همراه نیست، بر روی أمور مشترک تمرکز میکنید. حاکمیت وقتی میخواهد به سراغ حوزههای علمیه بیاید، باید از زمینههای مشترک استفاده کند. یکی از این مسائل مشترک تشکیل حکومت در ذیل بحث أمور حسبیه است. علمای بزرگی در اینجا سخن گفتند و حتی گاهی انقلابیتر از نظریات برخی انقلابیون فعلی بحث کردهاند. یعنی قدر مشترک میان علما آن است که فقیه در أمور حسبیه باید دخالت کند، خب این موضوع یک زمینه بسیار مهم برای ایجاد همکاری با علمای بزرگ است؛ بنابراین علاوه بر نکات پیشین یعنی دل نگرانی علما نسبت به رفت و آمد حکومت ها، میتوان این مورد را نیز افزود که حاکمیت دست بر روی نقاط مشترک گفتگو با حوزه نگذاشته است و تنها مسیر مدنظر خود را دنبال کرده است.
در پایان و به عنوان سوال آخر میخواستم بفرمایید که آیا کنشگری روحانیت در طول تاریخ فردی بوده است و یا جمعی؟
سیدی: فضای روحانیت از همان ابتدا کاملا اجتماعی بوده است. همانگونه که شما در نظریات جامعهشناسی سطوح و لایههای مختلفی دارید، در فضای کنشگری روحانیت نیز میتوانید این را ببینید. شما نظریات خُرد جامعهشناسی دارید و نظریات کلان، وبر مسائل اجتماعی را بر اساس رفتارهای افراد و نیتهای آنان تحلیل میکند، این نیت و این فهم چگونه میرسد به عرصه جامعه و چگونه یک قفس آهنین ایجاد میکند؟ این بحثی است که وبر دنبال میکند. برخلاف او دورکهایم مسائل اجتماعی را با دیدی کلان پیگیری میکند. با این نگاه علماء و طلاب ما همگی اجتماعی عمل میکردهاند و یا اجتماعی میاندیشیدهاند، اما به نحو خرد و در سطح گروههای اجتماعی؛ و لکن در سطح کلان و ساختارها کار نشده است.
بله میتوانیم امروزه بگوییم حوزههای علمیه به ساختارهای کلان به صورت ایجابی نمیپردازد و یا به امور محدودی در این زمینه واقف شده است. دلیل این امر جدید و نوظهور بودن مسائل برای آنها است و تا آن سنت علمی به سمت و سوی مباحث حاکمیتی و اجتماعی معطوف نشود، امکان حضور ایجابی در ساختارها و ارائه فکر و اندیشه در این مسیر کمرنگ خواهد بود.
[۱]. الاحتجاج، ج۱، ص
/انتهای پیام/