سرویس جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در ارتباط با راهبردنگاری و تعالی فرهنگی برای حوزههای صنعت، تجارت و خدمات به گفتگو با مهدی ناظمی اردکانی، دبیر کارگروه مدیریت کلان دستگاههای فرهنگی کشور نشست که مشروح آن در ادامه میآید:
به نظر جنابعالی راهبردنگاری فرهنگی چه ملاحظاتی دارد؟
در ابتدا باید توجه داشت که اگر بخواهیم روی زمین و در این کشور کارکنیم باید «آرمانگرای واقع بین» باشیم، این موضوع را مقام معظم رهبری تأکید فرمودند.
اگر به واقعیتها خوب توجه نشود با رویکرد آرمان گرایی بهکارهای بسیار بزرگ دست میزنیم، اما کارها نیمهتمام مانده و بهجایی نمیرسند و خودمان هم گاهی سرخورده میشویم. ازاینرو باید با رویکرد آرمانگرای واقع بین، کارها را دنبال کرد.
ورود بسیجی وار به این عرصه مهم است، روحیه بسیجی میتواند در این عرصه زحمت بکشد و زحمات و تلاشش، مؤثر هم هست اما واقعاً بسیج برای چنین کاری، مستقل کامل نیست.
ممکن هم هست بگویید که در حوزه نظامی بسیج یک وظیفهای داشت و باید بالاستقلال هم عمل میکرد. بسیجیها که بودند؟ همین مردمی بودند که آمادگی داشتند، در صحنه میآمدند و وظیفه مشخص و معینی هم داشتند.
در حوزه فرهنگ کار خیلی گستردهتر و خیلی وسیعتر است که مسئولیت اصلی و اساسی آنهم دقیقا و صریحا بر دوش مقام ولایت است. وقتی در حوزه فرهنگ ورود میکنید، ما کسی را اولیتر از مقام ولایت که یک شخصیت فرهنگی و اسلامی است نمیدانیم که ایشان برای این منظور یک قرارگاه تشکیل داده و آن قرارگاه، شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
ممکن است بیشتر در این باره توضیح دهید؟
ما هنوز هجوم فرهنگی را مثل هجوم نظامی خوب درک نکرده ایم. هنوز حتی نمیدانیم که دشمن از کدام جبهه حمله کرده است. فرض کنید دشمن از خوزستان حمله کرده و ما کنار دریا سنگر بزنیم؛ به ریشمان میخندند. امروز در حوزه فرهنگ از این کارها میکنیم. امروز دشمن از خطی حمله کرده و ما میرویم در خط دیگری پدافند میکنیم و جای دیگری سنگر میگیریم. جنگ نرم حسّاس است و پیچیدگی آن بالاست؛ لذا مراکز مطالعاتی ما در حوزه جنگ نرم وظیفه خیلی سنگینی دارند.
در حوزه نظامی حقیقتاً قدرت جبهه سازی بسیج خیلی بالاست و اگر این نبود در زمان جنگ تحمیلی، جبههای تشکیل نمیشد. یعنی باوجود ارتش و نیروی انتظامی و سازمانهای مختلف ازجمله جهاد و وزارتخانه ها و...، این بسیج بود که در برابر دشمن جبهه ایجاد کرد. الآن هم یکی از بحثهای جدی ما ساخت جبهه فرهنگی است.
باید بدانیم که کار اصلی، بیشتر جبهه سازی است تا خود جنگ، خود جنگ را مردم انجام میدهند. در دوره دفاع مقدّس میبینید، اصل جنگ بر دوش مردم بود.البته پاسدارها و ارتشیها بودند و جنگیدند اما اصل کار مردم بودند. حالا در حوزه نرم که ۱۰۰ درصد؛ کار، کار مردم است.
در خصوص جبهه سازی گفتید؛ از کارهایی که باید در این عرصه صورت بگیرد هم لطفا بگویید؟
توجه داشته باشد که زمان دفاع مقدّس، موقعیت -شور انقلابی- و آن آرمانها را داشتیم، واقعبینی را دنبال کردیم و موقعیتها را شناختیم. مردم هم آرمانگرا بودند، امام فرمودند که حصر پاوه باید آزاد شود، مردم از دیوار پادگان ولیعصر بالا میرفتند که ما را ببرید و از همینجاها جبهه سازی شروع شد. یعنی اول موقعیت را بشناسیم بعد برویم مردم را سازماندهی کنیم. همین مردمی که مشتاق بودند را سازماندهی کردیم، بعد آموزش دادیم و بعد هم فرماندهی و رهبری کردیم. درست است که موضوع امکانات هم مطرح بود، ولی در کردستان حتی برخی از مردمِ کُرد اسلحه داشتند و با اسلحه خودشان هم میجنگیدند و پول فشنگشان را هم خودشان میدادند. در عرصه نرم چهبسا مردم اینها را هم نخواهد و خودشان عمل میکنند. به طور کلی در این عرصه چهار کار اساسی موقعیتشناسی، سازماندهی، آموزش و رهبری وجود دارد.
به نظر جنابعالی برای راهبردنگاری فرهنگی چه مراحلی باید طی کند؟
یک وقتی بحث این بود که اصلاً وضعیت موجود فرهنگ را با چه شاخصهایی بسنجیم. کار، کار آسانی نیست. یکی بگوید فرهنگ خیلی وضعش خوب است و یکی دیگر هم بگوید خیلی بد است. به یک شاخصی باید برسیم. باید برای تعیین وضعیت، مطالعه شود که دشمن با چه استعدادی، با چه نیرویی و با چه هدفی، در کدام خط و کجا مستقرشده است و چه میخواهد بکند. من چه موقعیتی دارم، چه امکاناتی دارم، چه نیروی انسانی دارم، چه وضعیتی دارم. همه اینها را باید دانست و در آخر وارد عمل شد. ما اینها را نمیدانیم و خیلی جاها وارد عمل میشویم و منابع و امکانات ما از دست میرود. این کار، از برنامه چهارم توسعه شروعشد، ماده ۱۶۴ را در برنامه چهارم توسعه داریم و در برنامه پنجم هم تمدیدشده است.
باید شاخصهایی دربیاید، اعتبار این شاخصها سنجیده شود و بر اساس این شاخصها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برود وضعیت فرهنگ را بسنجد و بیاورد و به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی برساند تا بعداً قرارگاه بر اساس این موقعیت عملیات کند. وقتی این کار درست انجام نشود، عملیات تعطیل است، یعنی اگر عملیات هم بکنی، عملیات کور میکنید.
منظور شما این است که شاخص گذاری که در برنامه های چهارم و پنجم آورده شده است، پیگیری و اجرا نشده است؟
شاخص گذاری کار شدنی است و کارهایی هم انجامشده است. بهطور نمونه در موجهای اول و دوم و سوم پیمایش "ارزشها و نگرشهای ایرانیان" که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجامشده بخشی مربوط به حوزههای اقتصادی است. (مانند حوزههای مصرف و تولید) ولی آیا با این شاخصها ما میتوانیم وضعیت دقیق کشور را استخراجکنیم؟ وضعیتی که در آنها هست از نگاه کلان است، ولی وقتی میخواهید وارد یک حوزه تخصصی بشوید، باید بر اساس یک شاخصهایی جلو رفت.
شما میخواهید در حوزه کار و تلاش بدانید وضعیت فرهنگی چطور است. در داخل کشور بزرگ ایران، برخی مناطقی را داریم که افراد واقعاً از جانودل مایه گذاشته و کار میکنند و اصلاً فرهنگشان اینطور است و اگر کار نکنند مریض میشوند. از سحر تا شبکار میکنند، اصلاً هم نگاه نمیکند به اینکه کاری که میکند آخر سال چقدر درآمد دارد. بعضیهایشان اصلاً دخلوخرجشان باهم نمیخواند اما کار و تلاششان سر جای خود است. این فرهنگ و باور است. یعنی در یک محل، اگر کسی کار نکند بقیه برایش کلی حرف درمیآورند، یعنی در ارزشگذاری بهعنوان شخصی بیفایده ارزیابی میشود. کاری ندارند که چه کسی درآمد بیشتری دارد. درآمد بیشتر موضوعیت ندارد و خود آن کار و تلاش است که موضوعیت دارد. حال اگر شما با همین نگاه به سراغ سایر مناطق هم بروید اطلس حاصل میشود. اینکه در کدام منطقه مثلاً فرهنگ کار و فرهنگ تولید چطور است؟ حال شما بخواهید عملیات کنید و کار و تلاش کنید متوجه خواهید شد که در هرجایی، چهکار باید بکنید. پس اولین بحثی که قاعدتاً دوستان دارند و این کار خیلی خوب است که انجام شود و در سطح ملّی هم باید انجام شود، بحث شناخت وضعیت موجود است.
با توجه به تاکید جنابعالی مبنی بر لزوم ریل گذاری، ندانستن وضعیت دقیق فرهنگی چه تبعاتی دارد؟
وقتی وضعیت را دقیق ندانیم دشمن خوب میتواند القاء کند. مثالی بزنم. یکی از دوستان رساله دکتریاش بر روی بحث فرهنگ فردی و جمعی ایرانیان بود، اینقدر به ما القاء کردهاند که ایرانیها فرهنگشان فردی است که خودمان هم باور کردهایم. درصورتیکه رساله دکتری ایشان با منابع قوی و مستند نشان میداد که برعکس ما فرهنگ جمعی خیلی قوی داریم اما اینقدر القاء کردهاند و سازمانهای بوروکراتیکی درست کردهاند که ما را مجبور به تبعیت از فرهنگ فردی کنند، تا بتوانیم بافرهنگ خودشان سازگار شویم.
دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد فرهنگ غربی فرهنگی فردی است و ساختارهایی متناسب بافرهنگ فردی دارند؛ و ما سازمانهایمان به ضربوزور متناسب بافرهنگ فردی شده است. مثلاً در بهزیستی چرا همیشه حاشیه هست؟ چون متناسب بافرهنگ فردی غرب است. لذا، سازمان بهزیستی برای ما درست میکنند و تبلیغ خانه سالمندان را هم میکنند و بودجه دولتی خوبی هم به کودکستان و سرای سالمندان میدهند تا خانوادهها سالمندشان را ببرند در سرای سالمندان و کودکشان را هم در کودکستان بگذارند. درصورتیکه فرهنگ ما، فرهنگی جمعی است، مادر اگر بچه خود را نبیند دلش میگیرد اما آنها میگویند بچه را بگذار کودکستان و وقتی هم به بلوغ رسید، مانند حیوانات میگذارند برود و سالمندشان را هم نیز وقتی مسن شد سرای سالمندان میگذارند. این در حوزه اجتماعی است.
علیرغم تبلیغات سوئی که میشود ارزیابی من این است که ما فرهنگ کار و تلاش خوبی داریم. یعنی «نه» در روحیه کاری ما نیست. اکنون به بخش زیادی از جوانان کشور اگر بگویید از پول نفت، حقوق به تو میدهیم اما کار نمیدهیم و یا اینکه کار با حقوق کم میدهیم، فکر میکنید اکثریت کدام را ترجیح میدهند؟ بنده فرضیهام این است که مردم ما از حقوق بیکاری لذت نمیبرند و کار تولیدی میخواهند، ولو درآمدش هم کم باشد. البته این فرضیه را باید بیشتر بررسی کنیم.
حتی جوانهایی که با این سیستم آموزشیِ موجود تربیتکردهایم، اینطور هستند که آن فرهنگ سر جای خودش است، اکثریت دوّمی را میپذیرند و میگویند کار باشد تا من کارکنم. چون ارزش کار برای آنها موضوعیت دارد. چون در خانواده آن جوانی که درآمد کمی هم دارد اما کار میکند و درآمد را بدون تلاش بهدست نمیآورد، ارجوقرب بیشتری دارد. اما کسی که درآمدش از کار و تلاش نیست و از رانت و امثال آن درآمد دارد مورد توجّه نیست و در ارزشگذاریها برای او ارزشی قائل نمیشوند و خودش هم چهبسا از خودش راضی نیست که برود یک کار قاچاقی بکند، یک دلالی و یا سوءاستفادهای بکند تا بدون تلاش درآمد پیدا کند.
البته اینکه میگویم فرضیه است، یک حدس عالمانه است. من در بعضی از شهرستانها دیدهام، کسانی که زندگی نسبتاً مرفهی دارند، ولی مردم شاهد کار و تلاش آنها نیستند. مثلاً کارمندی است که زندگی خیلی مرفهی پیداکرده ولی کارمند خیلی پرتلاشی نیست و معلوم است که از رشوه و امثال آن درآورده است و مردم نگاه مثبتی به اینجور موارد ندارند، خانوادهاش و چهبسا خودش هم نگاه مثبتی به خودش ندارد چون آن فرهنگ پشتش است و ارزش کار موضوعیت دارد.
جوانهای ما به تقلید شلوار رنگ و رو رفته و پاره میپوشند. این شلوارهای جین رنگورورفته و پاره نمادی است از ارزش کار، چون این شلوارهای جین شلوار کار است. هر کارگر یا مهندس یا تکنسینی که شلوار را مدت بیشتری میپوشیده رنگش میرفته و سفید میشد و این نماد کارشده است و به آن احترام میگذارند. حال ما بدون اینکه کارکنیم، به تقلید میپوشیم. اینکه شلوار در اثر میزان کار زیاد پاره شود برای کارگر و تکنسین کرهای ارزش شده است. یعنی اینقدر در محیط کار، کار میکنم که شلواری که ده سال کار میکند فرسوده شده، و ما این نماد را میپذیریم، اتفاقاً برای همینها توضیح بدهیم که این نمادی که تو از آن خوشت میآید، بدان که این مبتنی بر ارزشی است که آن ارزش هم موردپسند تو هست.
اقدام عملی در حوزه شاخص گذاری فرهنگی به چه صورت است؟
پس ما ابتدا، وضعیت فرهنگ کار و تجارت را بر اساس یک شاخصهایی، خوب بسنجیم. ما در حوزه تجارت هم حتی بررسی کنیم که مردم ما در کدام نقاط کشور، آن فرهنگ تجارت اصیلی که در راستای منافع ملی و مصالح اسلامی هست را رعایت میکنند. فکر میکنیم که نیستند زیرا فقط همین پاساژها و بازارهای دور بر خودمان را میبینیم و بعد هم فرض بدیهی میگیریم که فرهنگ کار خیلی ناجور است.
شما در حوزه فرهنگ عمومی وقتی میخواهید برنامه فرهنگی اجرا کنید باید متناسب با جغرافیا عمل کنید. یک وقتهایی میبینید که ما یک برداشت کلی میکنیم و بعد همه کشور را مشمول آن دستورالعمل میکنیم. برای نمونه، در حوزه بهداشت و درمان شما میبینید یک وقتی وزارت بهداشت و درمان میبیند که یک مریضی یا مشکلی هست که کل کشور را در برگرفته، لذا وزارت بهداشت و درمان میآید از رسانه ملّی استفاده میکند و کل کشور را آموزش میدهد. در همهجا مراکز بهداشت برای مقابله با آن مشکل و آن مریضی خود را مجهز میکند. یک وقت نه، میبیند در یک منطقهای دیابت بیشترین فراوانی را دارد، لذا در آن منطقه متخصص و داروهای دیابت را مستقر میکند، کارهای پیشگیری و آموزشی را فقط برای آن منطقه درست میکند.
اطلس، جغرافیا پایه و مکان پایه است، یعنی GIS است. سیستم اطلاعاتی شما برای عملیات بر مبنای جغرافیاست. چون افراد روی زمیندارند زندگی میکنند؛ لذا شما ممکن است مناطق فرهنگی پیدا کنید. الآن شما استان دارید که یک منطقه جغرافیایی است بعد یک منطقه فرهنگی ترسیم میکنید و بعد میگوییم در فلان منطقه فرهنگی میخواهیم کار و فعالیت فرهنگی کنیم برای اینکه اشتغال ایجاد شود و فرهنگ کار ترویج پیدا کند. پس شما یک منطقه فرهنگی پیدا میکنید و بر روی آن منطقه فرهنگی بسیج میشوید و کار و تلاش میکنید. اطلس جغرافیایی امتیازش همین است.
در کنار اطلسی که فرمودید بهصورت جغرافیایی تهیه بشود، به اعتقاد شما آیا نیاز نیست اطلاعات دیگری نیز با نگاههای دیگری غیر از نگاه جغرافیایی بهعنوان اطلاعات دارای اولویت تهیه بشوند؟ فرض بفرمایید که در تهران ابتلای به مشاغل دولتی خیلی بیشتر از بقیه شهرستانهاست یا در خوزستان اشتغال به مشاغلی که مرتبط با صنعت نفت و یا صنایع دولتی دیگری مثل فولاد و لولهسازی، در کنار کسبوکارهای سنّتی خیلی زیاد و رایج است. یعنی هم فرهنگ کار آنجا مهم میشود و هم اطلاعات مربوط به تحلیل کسبوکارها، یعنی Business Analytics هم در کنار آن مهم میشود.
شما دو فرهنگ را در کنار هم میتوانید ببینید. فرهنگی که بنده تا اینجا صحبت میکردم در حوزه فرهنگ عمومی موضوعیت دارد. در فرهنگ عمومی آن مباحث کار و تلاش را مطرح میکنید. ولی نوع دوّم فرهنگ تخصّصی و حرفه ای میشود.
ببینید در همان حوزه صنعت، فرهنگ حرفهای موضوعیت دارد، در بحث خدمات، فرهنگ حرفهای حوزه خدمات مطرح است. بهعنوان مثال پزشکان ما یک حرفه هستند، برای همین فرهنگ حرفهای دارند و این فرهنگ حرفهای باید تقویت شود. اول فرهنگ کار است و بعد فرهنگ حرفهای که سوار بر فرهنگ کار میشود. مثلاً در خصوص یک تاجر یکی این است که تلاش میکند و یکی هم فرهنگ حرفهای تجارت است که مطرح میشود؛ بنابراین هر دو را باید تقویت کرد. هم فرهنگ کار و هم فرهنگ حرفهای.
ممکن است بگویید در حوزههای اداری چه؟ یک فرهنگ، فرهنگ کار و تلاش است و دیگری فرهنگی است که امروز تحت عنوان فرهنگسازمانی از آن یاد میشود. هر سازمانی متناسب با سازمان خودش یک فرهنگسازمانی دارد که آن فرهنگسازمانی را هم باید تقویت کرد که اتفاقاً اگر ما بخواهیم فرهنگ عمومی را هم تقویت کنیم، چهبسا باید از طریق فرهنگسازمانی جلو برویم و مدیران، مسئول مدیریت فرهنگسازمانی هم هستند.
اتفاقاً یکی از کارهای لازم این است که اطلس فرهنگسازمانی را تهیه کنیم و این کار جزو سیاستهای کلی ابلاغی مقام معظم رهبری هم هست و همه آن را کنار گذاشتهاند. اولین بند سیاستهای مقام معظم رهبری در حوزه نظام اداری کشور همین بحث فرهنگسازمانی است که اتفاقاً اینها اولا است، خیلی اولا است تا ما سراغ فرهنگ عمومی برویم. اگر این را درست کنیم آنیکی هم درست میشود. اولین بند این است: "نهادینهسازی فرهنگسازمانی مبتنی بر ارزشهای اسلامی با حفظ کرامت انسانی و سرمایه اجتماعی". این اولین بند سیاستهای کلی نظام اداری کشور ما و مربوط به سال ۹۰ است. خوب بسیج بیاید و بانی شود، بگوید من کاری را میخواهم بکنم و با پول خود دستگاه هم این کار را بکند منتهی دانشش را باید داشته باشد.
تاکنون هیچوقت در سازمانهای دولتیمان مدیریت بازده، انجام ندادهایم. هیچوقت از وزیر بهداشت نمیشود مطالبه کرد که چقدر درصد مرگومیر بالا رفته، حتما هم دلایلی دارد. بله رضایت مردم را میشود اندازه گرفت که آیا کم شده و یا زیاد شده، رضایت مردم را میشود دستکاری کرد، ولی فرهنگ را خیر. من میآیم میسنجم که فرهنگسازمانی در مجموعه وزارت بهداشت چه وضعیتی دارد. اگر وضعیت فرهنگسازمانی خوب باشد نشان میدهد که همه کارهایتان خوب است.
این فرهنگسازمانی بود، یکی هم بحث فرهنگ حرفهای است. فرهنگ حرفهای کل حرفه را در برمیگیرد و فرهنگسازمانی هر یک از این سازمانها را در برمیگیرد. یعنی شما میتوانید فرهنگسازمانی بیمارستان امام خمینی را مطالعه کنید و فرهنگسازمانی بیمارستان نمازی شیراز را هم مطالعه کنید. اگر فرهنگسازمانی یکی از این سازمانها بهتر باشد قاعدتاً مرگومیر هم در آنجا کمتر است و رضایت مشتریان هم بیشتر است.
/انتهای پیام/