درآمدی بر نسبت رسانه و مردم در گفتگو با مجید سلیمانی؛
رسانههای نوین، بازوی مردمی سازی و یا ابزار کنترل؟
امروزه هر شهروند یک کنشگر رسانه است، از طرفی گسترش رسانههای مبتنی بر شبکههای اجتماعی به مردم انتخابهای گستردهای داده که البته برخی، لشگرهای سایبری و جریانهای کلان رسانهای را آسیب این فضا میدانند، با این وجود آیا این وسعت امکان کنشگری مردمی بستری برای دیده شدن نظرات مردمی نیست؟
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ همانطور که پیش از این عنوان شد، آینده جهان، آینده ضعف دولتهای ملی بوده و یکی از بازیگرانی که میتواند جانشین آن در عرصه مدیریت شود، حرکتهای مردمی است. رسانههای نوین و شرایط جدیدی که برای کنش گری مردمی فراهم کرده اند، یکی از بسترهای جدی است که میتواند در این راستا اثرگذار باشد، از همین رو به گفتگو نشسته ایم با دکتر مجید سلیمانی ساسانی، عضو هیئت علمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران تا در این خصوص به بحث و تبادل نظر بپردازیم.
آقای دکتر، در ابتدای بحث لطفاً بفرمایید که آیا از اساس میتوان رسانههای نوین و به نحو کلی، شرایطی که ارتباطات بر بستر وب به سمت آن رفته را میتوان تحدیدی برای دولتهای ملی دانست؟ تا بعدازآن بشود از محدودسازی دولت ملی توسط رسانههای نوین سخن گفت.
ابتدا لازم است که مقدمهای در خصوص خود رسانههای نوین برای ورود به بحث داشته باشیم. ما امروزه در رسانههای نوین با امری مواجه هستیم که من آن را همگرایی ارتباطات مینامم، بدین بیان که در این رسانهها ارتباطات جمعی، فردی و میان گروهی با یکدیگر همگرا شدهاند. در گذشته و بیش از این، چنین همگرایی وجود نداشت و رسانهها افراد را به صورت تودهای مخاطب خود قرار میدادند؛ اما امروزه نوعی درهمتنیدگی میان ارتباطات فردی، جمعی و گروهی وجود دارد. این وضعیت نتیجه تحول در نظام ارتباطات اجتماعی است؛ اما اینگونه نیست که بتوان گفت که همه نظمهای موجود متحول شدهاند. پاشنه آشیل این وضعیت، مقولاتی است که حول مسئله «کنترل» و «کلاندادهها» (Big Data) وجود دارد. رسانههای نوین در واقعیت، کنترل را بر افراد بیشتر کردهاند. این رسانههای جدید بهواسطه اطلاعات ریز و دقیقی که از مخاطبان خود دارند عملاً قدرت کنترل بیشتری دارند. سخن مهمی اینجا وجود دارد که آیا دولتهای ملی میتوانند سیاستگذاری رسانهای را در وضعیت جدید ادامه دهند؟ آیا امکان سیاستگذاری منتفی میشود یا خیر؟ به نظر من این امکان منتفی نمیشود؛ بلکه نوع و شیوه اجرای سیاستگذاری تغییر میکند. امروز، قدرت دولتهای ملی بهواسطه قدرتِ شرکتهای چندملیتی وابسته به سرمایهداری بهنوعی تضعیف شده است؛ اما من در اینجا این مسئله را میتوان فهمید که گفته میشود مالکان رسانههای نوین، شرکتهای بزرگی هستند؛ اما عملاً نمیتوان آنها را چندملیتی دانست. یعنی وابسته به آمریکا، چین و چند کشور بزرگ اتحادیه اروپا هستند. ما بهغیراز اینها قدرتی نداریم که مالک رسانههای نوین اثرگذار باشد. این مسئله تحولی را در سیاست ایجاد میکند. بدین نحو که هنوز دولتهایی که امکان چانهزنی در فضای بینالملل را دارند میتوانند با این رسانهها مذاکره کرده و آنها را در فضای کشور خود جهتدهی کنند. یعنی کاری که اتحادیه اروپا با گوگل و فیسبوک کرد[1] و آن را می توان نمونهای از این وضعیت تلقی کرد؛ اما همه کشورها قدرت چنین چانهزنی را ندارند که حاکمیتی روی رسانههای نوین داشته باشند. این یعنی اینکه شکل قدرت و سیاستگذاری در دولت-ملتها به واسطه رسانههای جدید و قدرت چانهزنی جدید در فضای آنارشیک بینالمللی تغییر کرده است (چراکه ما قانون بینالمللی خاصی که قدرت اجرایی داشته باشد نداریم و قدرت در عرصه بینالملل حرف نخست را میزند)؛ اما میتوانیم بگوییم که دولتهای ملی که از قبل قدرت چانهزنی زیادی نداشتند، در وضعیت موجود هم تضعیف میشوند و هر دولت-ملتی که بتواند در این امر سرمایهگذاری کند و در «نظام جهانی شبکه» عرضاندام کند موفقتر است.
اگر من درست متوجه شده باشم درواقع سخن شما اینکه است که رسانههای نوین به نحو کلی از قدرت دولت ملی نکاستهاند؛ بلکه دولتهای ملی ضعیفتر را در وضعیت نامناسبتری قرار داده اما دولتهای مالک رسانه و دولتهای ملی دارای قدرت چانهزنی در این فضا قدرتشان کاهش نیافته.
بله این تلقی کاملاً درست است. الآن فیسبوک مرکزش در آمریکا قرار داشته و چند رسانه اجتماعی اول دنیا متعلق به فیسبوک است. رسانههای اجتماعی جدید، دولتهای ملی را از بین نمیبرند؛ اما معانی بسیاری چیزها را عوض میکنند. البته مفاهیمی از جمله جهانیسازی و ... نیز دستخوش تغییر میشوند.
برخی از کسانی که رسانههای نوین را بازوی مردم و مردمی سازی میدانند، بر روی دوطرفه بودن رسانههای جدید تمرکز کردهاند. همانطور که خودتان ملاحظه دارید، رسانههای در گذشته به نحو یک طرفه پیامها را ارسال میکردند، یعنی یک شبکه تلویزیونی و یا یک رادیو وجود داشت که مردم نقشی در آن نداشتند، تنها کنشگر میدان رسانه خود آن شبکه بود، با گسترش شبکه مخابرات تلاشهایی میشد که در برخی از برنامهها، از طریق تماسهای تلفنی، مردم هم بیشتر احساس دیده شدن کنند اما رسانههای نوین فضا را کاملاً دگرگون کردهاند، امروزه هر شهروند خود یک کنشگر فعال رسانهای است، از طرف دیگر رسانههای مبتنی بر شبکههای اجتماعی بهقدری گسترش داشتهاند که مردم انتخابهای گستردهتری دارند، گاهی پیامهایی که در زیر یک پست قرار داده میشود بیشتر از خود پست جلبتوجه میکنند، مردم میتوانند یک پست را پسند کنند و یا در اقدامی دستهجمعی، با مسدود کردن آن رسانه، اکانت وی در رسانه را تهدید کنند. همه این امکانات باعث شده که اندیشمندان ارتباطات رسانههای نوین را دوسویه بنامند، البته در این میان لشگرهای سایبری و جریانهای کلان رسانهای را برخی آسیب این فضا میدانند، بااینوجود آیا این وسعت امکان کنشگری مردمی بستری برای بیشتر دیده شدن نظرات مردمی نیست؟
به نظر من کنشگری در فضای رسانههای اجتماعی، حتی امکانهای گذشته کنشگری را نیز کمتر کرده است. جدا از لشگرهای سایبری که اشاره کردید، آنکسی که مالکیت پلتفرم را در اختیار دارد اذهان را کنترل میکند. کاربران، تحت تاثیر جریانهای جهانی رسانهها هستند و بهراحتی جهت میپذیرند. آن داستان «کمبریج آنالیتیکا» که یادتان هست، شرکتی که کارگزار فیسبوک بود و اطلاعات بسیار گرانبهایی به پویش انتخاباتی ترامپ در سال ۲۰۱۶ داده بود و این کار در جریان انتخابات آمریکا، کاملاً مؤثر واقع شد.[2] مسئله دیگر اینکه، در رسانههای اجتماعی بسیاری از حرفهایی که به آن انتقادی نگاه میشود از بین میرود. برای نمونه اکنون اگر تبلیغ بازرگانی که در یک شبکه تلویزیونی یکسویه پخش میشود مؤثرتر است و یا آنکه یک رسانه دوسویه و از ناحیه یک مخاطب (کاربر) که میگوید من استفاده کردم و مفید بود؟ این مسئله در مورد دیگر پیامها نیز صدق میکند و باعث میشود که اثرگذاری پیامهای سیاسی و اقتصادی نیز در بستر رسانههای اجتماعی بیشتر شود. در توییتر نیز هیچگاه با چند هشتک، جریان ایجاد نمیشود؛ بلکه باید قدرتهای رسانهای پشت آن بیایند. بنابراین صداهای اقلیت نیز بازهم در رسانههای اجتماعی در اقلیت خواهند بود. لذا کنشگری بیشتر تحت کنترل قرار میگیرد. این بحث هم زیاد انجام شده، یعنی این موضوع که رسانههای اجتماعی ضد دموکراسی هستند فراوان مطرح میشود و من مرتب در مورد آن کتاب و مقاله میبینم. البته این موضوع را نه میتوان نفی و نه میتوان تأیید کرد؛ اما میخواهم بگویم که تبدیل به یک مسئله شده است. مالکیت پلتفرمها بر اذهان مردم امروزه یک مسئله است و یک خطر برای دموکراسی محسوب میشود.
اگر اجازه بدهید من در دفاع از «نقش رسانههای نوین در جهت مردمیسازی» سخنی بگویم. همانطور که خودتان ملاحظه دارید امروزه در سیاستگذاریها، جلب اعتماد و نظر مردم بسیار مهم است، به عبارتی لازمه هر سیاستگذاری را قبل از ابلاغ و اعمال، جلب رضایت مردم میدانند، در واقعیت افکار عمومی امروزه برای ما بسیار مهم شدهاند. نمیخواهم بگویم افکار عمومی در گذشته وجود نداشته و یا فاقد اهمیت بوده اما امروزه بهواسطه همین رسانههای نوین، جایگاه ویژهای پیدا کرده و چه بسی برخی از تصمیمات مدیران را تغییر دهد، به هر صورت هر شخصی بهنوعی چشم به صندوقهای رأی برای دفعات بعدی دارد. آیا نمیتوان این شکل از اهمیت افکار عمومی را هدیه رسانهای نوین برای افزایش قدرت اثرگذاری مردم دانست؟
ابتدا باید دید که جایگاه افکار عمومی در هر جامعهای چگونه است و چگونه به بحث گذاشته میشود. اول در نظر داشته باشید که افکار عمومی خالص وجود ندارد؛ چراکه عموماً افکارعمومی جهت داده میشود. برای مثال در ایران ما، آیا مداخلات افکار عمومی - اگر واقعاً افکار عمومی واقعی وجود داشته باشد؛ چراکه من معتقدم عمدتاً با دستکاری مواجهیم - آیا توانسته مسیر درستی را در سیاست ایجاد کند؟ به نظر میرسد ما در جامعهای هستیم که هنوز سواد سیاسی و سواد رسانهای - که مخاطبان بدان نیاز دارند تا بهوسیله آن صواب را از ناصواب تشخصی دهند و افکار عمومی خالص را از جهتدار تشخیص دهند – به مرحله تکامل خود نرسیده و چنین توانایی وجود ندارد. البته باید دید آنطرف داستان چیست. یعنی آن سوی فقدان افکار عمومی هرجومرج و یا فساد؟ در این صورت باید تصمیم گرفت. با این حال باید این مسئله را در نظر بگیریم که در جامعهای که سواد رسانهای در آن به درستی شکل نگرفته، افکار عمومی توسط رسانههای قدرتمند، سرمایهداری و حاکمیتهای داخلی و خارجی کنترل میشود. البته بسیار ایدئال است که افکار عمومی چشم نظارت بر حاکمیت بوده و فعال و ناظر باشند؛ اما لازمه آن سواد رسانهای و سواد سیاسی است. اگر وضعیت اینچنین شد، شاید همان گفتمان مردمیسازی که شما بدان اشاره کردید نیز توفیق یابد. گفتمان مردمیسازی هنگامی میتواند در جامعهای اثرگذار باشد که تک تک افراد در مورد سازوکارهای تولید محتوای رسانهای به آگاهی رسیده باشند و در فهم مسائل خود و جامعه خودآگاه باشند.
[1] برای مطالعه بیشتر در این زمینه، به لینکهای زیر مراجعه کنید: