گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ با دکتر «عبدالملکی» پیش از انتخاب به عنوان وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی، در فضایی غیراقتصادی یعنی ساختمان شبکهی پنج سیما ملاقات کردیم. این استاد اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع) آن زمان در سمت دبیر شورای اقتصاد شبکه بودند. صحبت را با ایشان از اهمیت و چیستی اقتصاد مقاومتی و نسبت آن با علم اقتصاد شروع کردیم. پرواضح است که جایگاه مردم در اندیشهی اقتصاد مقاومتی بس ویژه خواهد بود پس از ایشان خواستیم چگونگی این مسئله را در الگوی اقتصاد مقاومتی شرح دهند. صحبتهای پایانی ما به بحث روز جامعهی اقتصاددانان یعنی شرایط پساتحریم نیز کشیده شد.
با توجه به شرایط امروز ایران و بحث از اقتصاد مقاومتی و بایدهایی که در زمینهی تحول همهی جنبههای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی توأمان برای اقتصاد مقاومتی طرح میشود به نظر، موضوع مردم و دولت محوریت جدی در اقتصاد مقاومتی خواهد داشت پس مردم و دولت در اقتصاد مقاومتی چگونه تعریف خواهند شد؟ یا به عبارتی تبیین نظری رابطهی دولت ومردم در اقتصاد مقاومتی چگونه صورت خواهد گرفت؟
بهطور کلی نوع نگرش مردم در اقتصاد و نظامهای مختلف اقتصادی به این وابسته است که آن مکتب و آن ایدئولوژی اقتصادی چیست و آن نظام اقتصادی بر اساس چه مکتبی شکل گرفتهاست؟
مکتب اقتصادی همان ایدئولوژی اقتصادی است. اقتصاد سرمایهداری و سوسیالیستی مکتب خود را دارند. اقتصاد اسلامی هم در مکتب اقتصادی اسلامی است.
هر نظامی بر اساس یک مکتب شکل میگیرد. وقتی مکتب در عرصهی اقتصاد در رفتارها و عملکردها متجلی میشود نظامی از اقتصاد میسازد. در واقع آن چیزی که از اقتصاد میبینیم و برای ما قابل لمس است نظام است؛ این نظام یک پشتوانهی مکتبی دارد.
اینکه در نظامهای مختلف با هر پدیدهای از جمله مردم چطور تعامل میشود همه به این وابسته است که این مکتب اقتصادی که زمینه و مبنای ارزشگذاری است در آن نظام چیست؟
پس بحث رابطه بین دولت و مردم یا جایگاه مردم دراقتصاد، منبعث از نگاهی است که مکتب اقتصادی اسلامی به مردم دارد.
هر نظامی بر اساس یک مکتب شکل میگیرد. وقتی مکتب در عرصهی اقتصاد در رفتارها و عملکردها متجلی میشود نظامی از اقتصاد میسازد. اینکه در نظامهای مختلف با هر پدیدهای از جمله مردم چطور تعامل میشود همه به این وابسته است که مکتب اقتصادیای که زمینه و مبنای ارزشگذاری است در آن نظام چیست
ابتدا بهتر است اقتصاد مقاومتی را تعریف کنیم. اقتصاد مقاومتی یک نسخه از نسخ نظامهای اقتصادی اسلامی است. ما یک مکتب اقتصادی اسلام داریم که ثابت است اما با توجه به اینکه شرایط زمانی و مکانی تغییر میکند نظامهای اقتصادی اسلامیای که ایجاد میشود متفاوت است. ما الان در یک شرایط زمانی، فضایی و مکانیای هستیم که در واقع اقتضائات پیاده کردن مکتب اقتصادی اسلام شکل و شمایل خاصی پیدا میکند. این اقتضائات در واقع در یک نظام جدید به نام نظام اقتصاد مقاومتی متجلی میشود.
مقاومتی به این دلیل است که در شرایط فعلی خصومتهای اقتصادی داخلی و خارجی بخش زیادی از اقتصاد ما را فراگرفته و پیچیدهتر از حالتهای عادی است.
این نظام اگر بخواهد به صورت واقعی متجلی بشود باید اصول مکتب را بیاورد و پیاده کند.
اصول مکتب به پدیدهها و موضوعات مختلفی میپردازد از جمله به عنصر مردم. اصول بنیادین مکتب اقتصادی اسلامی سه مورد است؛ عدالت اقتصادی، جهاد اقتصادی و عزت اقتصادی. عدالت اقتصادی به این معناست که باید به حقوق همهی اهالی اقتصاد پرداخته شود که شامل انسانها و اموال است یعنی عدالت توزیعی و تخصیصی.
جهاد اقتصادی به این معناست که غیر از منافع مادی و دنیوی فرد مسلمان در فعالیت اقتصادی خودش به دنبال منافع اخروی و رشد معنوی هم هست. اصل سوم یعنی عزت اقتصادی این است که تمام فعالیتهای اقتصادی فردی و جمعی باید باعث تقویت و ارتقای عزت مسلمین در سطوح فردی و اجتماعی بشود.
این سه اصل میخواهد در شرایط فعلی ایران متجلی شود و نظامی به اسم نظام اقتصاد مقاومتی بسازد. اگر نگاه کنیم که خود این اصول به مردم چه نگاهی دارند آنوقت میتوانیم در نظام هم ردگیری کنیم. بُعد دوم عدالت اقتصادی که عدالت توزیعی به معنی پرداخت حقوق اقتصادی انسانهاست در بُعد اهداف مهمترین عامل و هدف نهایی را انسان قرار دادهاست. انسانی که خلیفهالله است و میخواهد به کمال برسد. منظور هم تمام انسانها هستند. وجود حتی یک نفر فقیر هم در مکتب اقتصادی اسلام مجاز نیست.
خلاف مطالب فوق، جریان مکاتب دیگر از جمله نظام سرمایهداری است که معتقد هستند در جریان توسعه 10، 20 یا 25 درصد از مردم قربانی میشوند و لای چرخهای توسعه از بین میروند تا توسعه شکل بگیرد.
عدالت توزیعی مکتب اقتصادی اسلام میگوید که انسانها تکبهتک هدف هستند و کلا این سیره و سنت قرآن کریم است که «مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أو فَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکأَنَّما اَحیا النَّاسَ جمیعاً»[1]. در مکتب اسلام انسانها بسیار ارزشمند هستند و ارزشگذاریای که روی هر انسان در جامعه گذاشته میشود با هم یکسان است.
از همینجا روی نظام اقتصاد مقاومتی به عقب بر میگردیم که در نظام اقتصاد مقاومتی باید انسان را به عنوان یک هدف نگاه کرد و منظور از انسان هم همهی انسانها هستند. از اینجا یک تفاوت اساسی با بعضی از مکاتب مثل سرمایهداری حاصل میشود.
در مکتب سرمایهداری هدف، همهی انسانها و عموم مردم نیستند بلکه هدف سرمایهداران و صاحبان ثروت هستند چون در اقتصاد سرمایهداری و تئوری اقتصاد کلاسیک کسانی که توانایی کار ندارند از بین میروند. باید توجه شود سرمایهداری ملاک را فرد قرار نمیدهد بلکه به سرمایهدار توجه دارد. بحث این نظام اقتصادی تکریم انسان به ما هو انسان نیست بلکه تکریم سرمایهدار و صاحب ابزار تولید است.
پس در نظام اقتصاد مقاومتی برخاسته از نظام اقتصادی اسلامی، همهی انسانها هدف هستند.
اقتصاد مقاومتی یک نسخه از نسخ نظامهای اقتصادی اسلامی است. ما یک مکتب اقتصادی اسلام داریم که ثابت است. الان در یک شرایط زمانی فضایی و مکانیای هستیم که در واقع اقتضائات پیاده کردن مکتب اقتصادی اسلام شکل و شمایل خاصی پیدا میکند. این اقتضائات در واقع در یک نظام جدید به نام نظام اقتصاد مقاومتی متجلی میشود
این هدف را بقیهی تئوری عدالت توزیعی توضیح میدهد که اولا اینها نباید فقیر باشند. ثانیا ابزار تولید و ابزار ثروت باید در اختیارشان قرار بگیرد. ثالثا رفاه عمومی باید حداکثر شود و الی آخر که بحث مفصلی است و در بعضی از سیاستهای اقتصاد مقاومتی متجلی شدهاست.
پس یک حوزهی حضور مردم در اقتصاد مقاومتی این است که مردم هدف هستند نه سرمایهداران اما بُعد دوم جایگاه مردم در اقتصاد مقاومتی، چگونگی و عملکرد مردم در اقتصاد است. انسان حقوق و تکالیفی دارد و تکلیفش این است که در نظام اقتصادی اسلام ایفای نقش کند.
در اقتصاد مقاومتی برای همهی اقشار مردم نقش، وظیفه و برنامه تعریف میشود و هرکس باید نقش و برنامهی خودش را اتخاذ کند و گاهی آنقدر این برنامهها جدی است که حالت حکم شرعی وجوب، حرمت یا کراهت پیدا میکند.
در این سیستم انسانها غیر از اینکه هدف هستند خودشان در مسیر تحقق آن هدف باید حضور داشته باشند پس دولت اینجا چه کاره است؟ بر اساس مکتب اقتصاد اسلامی، دولت کنترل کننده، نظارت کننده و هدایت کننده است. مقام معظم رهبری میفرمایند در اقتصاد مقاومتی مردم بازو هستند و دولت برنامهریز است.
در مورد ارتباطهای موجود بین مکتب اقتصاد اسلامی، نظام اقتصاد اسلامی و علم اقتصاد بیشتر توضیح بفرمایید.
شما یک مکتب دارید و یک نظام. مکتب دقیقا برآمده از نظام است. چگونه؟ یک شرایط واقعی زمانی و مکانی اقتصاد وجود دارد که آن را به یک آینه تشبیه میکنیم. مکتب میخواهد در این شرایط پیاده شود. این مکتب مثل نوری است که به نظام میتابد و نظام، انعکاس این پرتوهای مکتب است.
وقتی نظام تحلیل شود علم اقتصاد متبلور میشود. بخشی از علم اقتصاد تبیین وضع موجود است. یک بخشی هم تبیین الگوی تغییر است که به اصلاح نظام کمک و آن را مرتب بازسازی میکند.
اما این الگوی تغییر در پرتوی مکتب است یعنی این علم از اشراقات مکتب استفاده و کمک میکند که این نظام تقویت و ساخته شود؛این علم همان علم اقتصاد اسلامی است.
مکتب اسلامی طبق اجتهاد ساخته میشود. شرایط زمانی و مکانی هم تحلیل شده و نظام ساخته میشود و از نظام است که علم تولید میشود.
در این الگو بحث دولت و مردم را در چه سطحهایی بررسی میکنید؟
در مکتب و نظام، دولت و مردم را داریم. این قاعده در علم هم میتواند مطرح شود. در علم شکل واقعی رابطهای که مکتب مطرح میکند در نظام ظاهر میشود مثل تامین اجتماعی، «NGO»ها، مردمی کردن اقتصاد، اصلاح الگوی مصرف، اصلاح نظام مالی یا کارآفرینی و... .
بعد علم اقتصاد است که میگوید تحلیل تاثیرات کلی مردم بر دولت در نظام اقتصادی مقاومتی چیست. مثلا تاثیرش این بود که نرخ رشد افزایش پیدا کردهاست یا ضریب فقر کاهش پیدا کردهاست و... و اینها برای علم است.
حال شاید بستری باشد تا آسیبشناسانه برخورد کنیم که چه موانعی باعث میشود دربارهی سیر تکاملی که از اصول مکتب به سمت ایجاد نظام و تولید علم مطرح کردید در نگاه اول با حجم کم تولید فکر مواجه باشیم و در نگاه دوم موفق به اجرایی کردن آن نشویم.
بله درست است. البته در نگاه تولید فکر تعداد زیادی هستند که کار میکنند. جریان از اجرا شروع میشود. این سیکل اقتصاد اسلامی است. ما سه حوزهی معرفتی مهم داریم؛ مکتب، نظام و علم.
ما در حوزهی نظام گیر میکنیم. وقتی نظام گیر میکند علم هم جلو نمیرود. وقتی نظام گیر میکند مکتب را هم عقب نگه میدارد یعنی در حوزهای من به عنوان مجتهد یا کسی که در حوزهی اقتصاد اسلامی کار میکنم مثلا از این سه اصل یکی را تولید کردم، وقتی میبینم قرار نیست کسی بیاید و این اصل را تبدیل به نظام کند پس سراغ دومی و سومی هم نمیروم.
چه کسی باید این نظامسازی را انجام دهد؟
این را جامعه و حاکمیت باید ایجاد کند. این نظام یکسری ابعاد سختافزاری و نرمافزاری دارد. اگر میگوییم یک بُعد انقلاب اسلامی، اقتصادی بود یعنی حاکمیت و مردمی شکل بگیرند که بیایند و این نظام را بسازند.
در اقتصاد مقاومتی برای همهی اقشار مردم نقش، وظیفه و برنامه تعریف میشود و هرکس باید نقش و برنامهی خودش را اتخاذ کند پس انسانها غیر از اینکه هدف هستند خودشان در مسیر تحقق آن هدف باید حضور داشته باشند. بر اساس مکتب اقتصاد اسلامی، دولت کنترل کننده، نظارت کننده و هدایت کنندهاست
ما مکتب داشتیم؛ قرآن، سیره و اهلبیت که هزار سال پشتوانهی اجتهاد شیعی است و اصول فقه بسیار قویای دارد. حالت ملموستر این مکتب، بحثهای شهید صدر و امام و الان هم صحبتهای مقام معظم رهبری است.
آنجایی که حاکمیت باید بیاید و سازماندهی کند مردم را به عنوان بازو بهکار گیرد و اصول مکتب را محقق کند یعنی اقتصادی که آن ابزار سختافزاری را بسازد که پیشتر درمورد اصلاح نظام مالی و کار آفرینی مطرح کردیم اتفاق نمیافتد.
مشکل اصلی سازماندهی و دولت و حاکمیت است؛ حاکمیتی که 90 درصد و 80 درصد آن دولت و قوهی مجریه است. قوهی مجریهی ما حوصلهی این کارها را ندارد. از دورهی بعد از جنگ دیگر رسما به این مسائل کاری نداشتند. دورهی آقای هاشمی هم اقتصاد سرمایهداری را مبنا قرار دادند. دولتهای بعدی هم متعاقبا همان خط را ادامه دادند.
دولتمردان ما با اینکه اسلام یک الگوی اقتصادی کارآمد دارد و با وجود اینکه در بحثها فلسفهی اقتصاد اسلامی یا بحثهایی که در مکتب میشود کارایی نظام اقتصادی اسلامی ثابت میشود -که اگر این نظام ایجاد شود بسیار کارآمد است- هنگام ساختن نظام اقتصادی به بسیج مردم اعتماد ندارد. میگوید به جای اینکه مکتب اسلامی را اجرا کنم یک مکتب دیگر را اجرا میکنم مثلا مکتب سرمایه. وقتی اصول مکتب سرمایهداری به نظام وارد میشود اصولی را بیرون میدهد که حاصل آن نظام سرمایهداری است.
اینها ناقص هستند و علمی که ایجاد میشود همان علم اقتصاد است بعد میبینیم که اصلا اقتصاد اسلامی ندارد یعنی ما کلا مسیر را اشتباه میرویم چون یک عده اعتقاد ندارند و میترسند و ایمانشان ضعیف است. چون آنها میبینند الگویی که در آمریکا و انگلیس است چطور کار میکند تکنسینهایمان را به آنجا میفرستم تا کار را یاد بگیرند و به اینجا میآیند و اجرا میکنند ولی چیزی که به آن اقتصاد اسلامی میگویید سابقهاش کجاست؟
اما باید توجه کرد ما سابقه نداریم چون ما انقلاب درست کردیم باید سابقه درست کنیم و به دیگران بدهیم ولی میگویند که ما میترسیم الان این کار را بکنیم. یک عده هم که اصولا اعتقاد ندارند مثلا میگویند اسلام چیست؟
وقتی این حوزهی نظام اقتصادی که حوزهی اجراست تعطیل میشود آن دو حوزهی بعدی هم خودبهخود تعطیل میشود.
همه میگویند هیچکس حاضر نیست که به نظام دست بزند. خب ما چرا این کار را بکنیم؟ پس این کار را نمیکنیم. دقیقا همین اتفاق در دههی اول انقلاب افتاد مثل خیلی از کسانی که بعد از انقلاب با شور و اشتیاق وارد عرصهی مکتب اقتصاد اسلامی هم حوزوی و هم دانشگاهی شدند و چند سالی هم خیلی خوب کار کردند و محصولات خوبی هم ایجاد کردند. در دههی اول بعد از انقلاب هم که دههی جنگ بود حرکتهای خوبی شد ولی خیلی کند بود چون تازه داشت یک نظام سیاسی مستقر میشد.
اما در دههی دوم همه ناامید شدند و گفتند که ظاهرا قرار نیست کسی به اینها توجه کند و خیلیها از حوزهی اقتصادی خارج شدند؛ آنهایی که حوزهای بودند وارد حوزهی فقاهت شدند و آنهایی که دانشگاهی و اقتصادی بودند وارد بخشهای دیگر اقتصادی مثل حوزههای انرژی و بیمه و بحثهای متعارف شدند.
بعد از تلاشهایی که جنبش انسانی و اسلامی و جنبش نرمافزاری وغیره صورت داد از دههی 80 به بعد تحرکی شکل گرفت ولی باز نظام اجرایی کشور که همان بخشی است که باید نظام اقتصادی اسلامی را بسازد آمادهی کار نبودند.
راه حل این است که منتظر مدیرانی اجرایی بشویم که این اعتماد و اعتقاد در آنها وجود داشته باشد؟
بله راه حل این است که دولت را درست بکنیم و بقیه را در اختیار تودهی مردم بگذاریم و البته تودهی مردم در اختیار خواص هستند.
یک مقدار دور دارد؟
بله. قضیه یک مقدار دور دارد ولی خواص اگر توجیه شوند میتوانند توده را جهتدهی کنند و دولت و مجلس آن را تنظیم کنند. الان دچار خودباختگی شدند. اصلا این حرفها به گوش آنها نمیرود که بیایند جریان اجتماعی را حرکت بدهند.
به نظر میآید که بحث رابطهی دولت و مردم را هم بر اساس اصول اخلاقی و در یک مکانسیم اخلاقی منطبق با مکتب اسلامی باید تعریف کرد.
اخلاق در اقتصاد اسلامی بسیار مهم است. مکتب دو بُعد دارد؛ یکی بُعد اخلاق و دیگری بُعد مجازات. متناظی اخلاق در نظام بحث فرهنگسازی و ساختارسازی مطرح میشود.
ما سه حوزه معرفتی مهم داریم؛ مکتب، نظام و علم. وقتی در حوزهی نظام گیر میکنیم یعنی نظام گیر میکند علم هم جلو نمیرود. وقتی نظام گیر میکند مکتب را هم عقب نگه میدارد یعنی در حوزهای من به عنوان مجتهد یا کسی که در حوزهی اقتصاد اسلامی کار میکنم مثلا از این سه اصل یکی را تولید کردم؛ وقتی میبینم قرار نیست کسی بیاید و این اصل را تبدیل به نظام کند پس سراغ دومی و سومی هم نمیروم. نظامسازی را جامعه و حاکمیت باید ایجاد کند
در ساختار چیزی که وجود دارد نظارت و مجازات است. در فرهنگسازی هم بحث اخلاق و تشویق و امثال اینها مطرح است. این بُعد بسیار اهمیت دارد و شما هم نمیتوانید این بُعد را اجرا کنید مگر اینکه در عرصهی تقوا و فرهنگ و اخلاق 95 درصد موفقیت کسب کرده باشید و 5 درصد باقیمانده را با ساختار و مجازات درست میکنیم.
چرا شما هرقدر هم در راستای مبارزه با مفاسد اقتصادی تلاش کنید موفق نمیشوید؟ چون فرهنگ اقتصادی شما بعضا 40 درصد تمایل به فساد دارد. چرا؟ چون روی عنصر فرهنگی کار نکردید؛ شما تقوای اقتصادی را به مردم یاد ندادید.
اگر شما این 40 درصد را به 5 درصد رساندید حالا میتوانید روی آن مجازات کنید، سیستم بزنید و این سیستم میتواند کارایی داشته باشد.
پس میتوان گفت صفت رابطهی مسئولان دولت و ملت در مکتب اقتصادی همان رابطهی مبتنی بر تقوا باشد. بعد تکنولوژیهای اجتماعی مثل ساختارسازی و فرهنگسازی از آن استخراج میشود.
درست است. دربارهی تکنولوژی، مشروط بر این است که ما این را از دین جدا نکنیم. ساختار را هم خود دین مطرح میکند. خود مکتب است که قواعد را میگوید و بر اساس شرایط موجود میتوانید از آن ساختار در بیاورید.
بعضی میگویند ما اخلاق را از اسلام میگیریم و ساختار را از آمریکا میگیریم. نه اینکه آمریکا و نظام اقتصادی غربی هیچ چیز نمیتواند بدهد؛ خیر. میشود از اینها استفاده کرد اما خود آن ساختار و الگوی کنترلی متفاوت است. برای مثال قانون مجازات اسلامی پیشرفتهترین قانون مجازات در تمام تاریخ بشریت است چون از طرف خدا آمدهاست و شما کوچکترین ایراداتی حتی در مقام استدلال نمیتوانید از آن بگیرید. این همان ساختار است و غیر از تقواست یعنی آن تکنولوژی اجتماعی هم از ساختار در میآید.
ما تا اینجا یک بحث درمورد مردم داشتیم و گفتیم که در مکتب اسلامی و به تبع آن نظام اقتصاد اسلامی مردم هم هدف هستند و هم همراه دولت در مسیر. در مورد رابطهی دولت و مردم هم اصل تقوا را مطرح کردید. امروز در شرایطی هستیم که برخی به نام دوران اقتصاد پساتحریم از آن نام میبرند. اقتصاد پساتحریم از این منظر چه نسبتی با بایدهای اقتصاد مقاومتی دارد؟
نکتهی مهمی که وجود دارد این است که ما هنوز نتوانستیم تقوای اجتماعی و تقوای حاکمیتی را نهادینه کنیم مثلا من متشرع مومن به ظاهر نماز بخوانم و همهی واجبات دینی را در مقام فردی انجام دهم ولی وقتی پشت میز مینشینم فکر نمیکنم که باید واجبات حاکمیتی را عمل کنم.
در اقتصاد مقاومتی وقتی که مردم هدف هستند آنوقت به طریق اولی بازی دادن و فریب دادن مردم یک خطای بسیار بزرگ میشود. حضرت امیر در نهجالبلاغه خطاب به حاکمان میگویند که بروید و اطلاعات درست و دقیق در اختیار مردم قرار دهید.
میفرمایند که غیر از کارهای جنگ من موظف هستم درمورد همهی امور به شما و مردم اطلاعات بدهم. خلاصهاش این است که من موظف هستم به شما دروغ نگویم. حتی پیشدستی میکنند و به استانداری که تعیین میکنند میگویند که هر جا دیدی برای مردم شک و شبهه ایجاد شدهاست سریع شفافسازی کن که چه کاری میکنی و دلیل این اتفاق چیست.
زمانهایی عکس آن اتفاق میافتد مثلا در جامعهی خودمان بعضی وقتها مردم را فریب میدهیم. مثلا میبینیم که طرف ما نمیخواهد تحریمها را لغو کند ولی ما به مردم میگوییم که می خواهد لغو کند یا میخواهد تعلیق کند و ما میگوییم که در روز اجرا همهی تحریمها لغو خواهد شد.
یعنی مردم را از آن جایگاه اصلیشان که هدف هستند پایینتر میآوریم به عنوان ابزار. رأی و موافقت مردم هدف میشود نه خود آنها. این نوع مسائل به شدت با اقتصاد مقاومتی در تعارض است.
فرض کنید در جریان مذاکرات طرف غربی تعهد کردهاست تحریم جدید نگذارد ولی تحریم جدید میگذارد و ما به مردم میگوییم که اینها تحریم جدید نیست.
یا مثلا در دورهی پسابرجام قرار بود اقدامی منافی تعامل انجام ندهند ولی وقتی دوباره تحریم میکنند مثلا در مورد قانون ویزاها ما میگوییم که اینطور نبودهاست. وقتی با مردم اینگونه برخورد شود آنها را از جایگاه عالیای که به عنوان هدف دارند پایین میکشیم و این تعارض خیلی سنگین است.
[1] . سورهی المائده، آیهی ۳۲
/انتهای پیام/