گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ ابوالفضل پروین: اگر تهران باشید و از خیابانهای امام خمینی، شاهپور و حافظِ میدان حسنآباد، راستهی خیابان حافظ را بگیرید، بروید بالا. همان دور و اطراف، کمپا قدم بزنید و سرک بکشید، به کوچهای برمیخورید که سردَرَش زدهاند طوبی. شاید در وهلهی اول کمی عجیب به نظر برسد که چهطور سروکلهی یک اسم زنانه مابین اسمهای مردانهی حسن، حافظ و شاهپور پیدا شده. البته تعجبی ندارد، در هرکجای دیگری که با آباد و آبادانی خط و ربطی داشته باشد، همیشه پای یک زنی مثل طوبی در میان است. سر و کلهی طوبی آزموده هم، وقتی پیدا شد که ایران در قرق اسمهای مردانه بود؛ ناصرالدینشاه، امینالسلطان، مظفرالدینمیرزا، عزیزالسلطان و کامران میرزا و... از سردر حکومت بگیر تا کوچه و خیابانهاش. درواقع زنان دستی در زندگی نداشتند. گوشهی تنگناها و چالشها وامانده بودند و پلی برای عبور نبود.
میان هر تختهسنگی، یک مجسمه پنهان است
همزمانی تولد دو طلایهدار جنبش جنگل، میرزاکوچکخان جنگلی و جنبش زنان، طوبی آزموده در سال ۱۲۵۷ میتوانست نویدبخش روزهای خوبی باشد. طوبی زمانی به دنیا آمد که کشور یک ور سیاه روزگار، قحطی را از سر گذرانده بود و ناصرالدینشاه خوشخوش اروپا را گز میکرد.
اولین کارت شانسی که آزموده دستش آمد، پدرش بود؛ میرزا حسنخان سرتیپ. سرتیپ ارتش بود و از روشنفکران و باسوادهای زمانه. خوشبختانه میرزا همدل با سوادآموزی دخترش بود. لذا خودش دست طوبیخانم را گرفت و تاتیتاتی کردنهای الفبا را در خانه به او آموخت. تا چهاردهسالگی که آزموده زمزمههای ازدواج را شنید و بعدتر وردستِ عبدالحسین میرپنج زمزمههای عاقد را. این زن و شوهر فرزندی نداشتند و اختلاف سنی آنها، کارت دوم شانس طوبی بود. میرپنج برای مشغول داشتن و مساهلت بر زن خود، او را به واسطهی معلمان سرخانه، به یادگیری فارسی و عربی و فرانسه وا داشت. آزموده هم ملتفت شده بود که در میان هر تختهسنگی، یک مجسمه پنهان است؛ بنابراین فرصتسوزی نکرد و توانست زبان و ادبیات فارسی، عربی و فرانسه را به خوبی از بر کند...بلوغ جوانی طوبی آزموده همزمان شده بود با بلوغ اولیهی جامعهی ایران در دوران پس از ترور ناصرالدینشاه. زمانی که توی حرم عبدالعظیم در ری، یک فشنگ نوغان روسی از پنجلول میرزا رضای کرمانی در رفت و نشست در قلب سلطان صاحبقران. فضای سیاسی و اجتماعی کشور دستخوش تغییراتی شده بود. جنبش آزادیخواهی ایرانیان، داشت رفتهرفته قوام میآمد. اندکزنانی از اندرونیها بیرون آمده و رخ مینمودند. اینبار زنان هم در انقلاب مشروطیت، نقش و سهم داشتند. البته زنان محلهی چالمیدان پیشتر در جریان گرانی و قحطی نان، یقهی ناصرالدینشاه را گرفته و ارزانی را مطالبه کرده بود. و او هم مجبور به اتخاذ تصمیم جدی در اینباره شده بود. اما اینبار زنان پا را فراتر گذاشته و درواقع خردهذوقها را پس زده و پیگیر نقش موثرتری در امور اجتماعی بودند. اما خب! مسیر پیشرفت یک جامعه، اولبار از آموزش میگذرد. از این رو، زنان درجا میزدند که طوبی آزموده پا پیش گذاشت، تا اولین مدرسهی دخترانه را در تهران تاسیس کند. طوبی در تهران روبانِ نخستین مدرسهی دخترانه را به نام «پرورش» در سال 1282 خورشیدی قیچی کرد. اما به دلیل ضدیت و فشار مخالفان فرهنگ، چنان دستِ اصراری دراز شد که عمر چهار روزهی این مدرسه به سر آمد. در گرماگرم بازار تكفیر و فریه، مخالفان از هیچ اقدامی، حتی تهدید جانی و هتك آبرو و حیثیت بیدارزنان کوتاهی نمیكردند. در نهایت ماموران دولت با تهدید و فحاشی مدرسه را بستند.
ولولهای به نام تاسیس مدرسه دخترانه
بهقولی سالی که نکوست از بهارش پیداست. در سال ۱۲۸۵ که از پنجشنبه شروع میشد و فرداش به تعطیلی میرسید، بیدارزن دیگری به اسم بیبیخانم استرآبادی مدرسهی دوشیزگان را بنا کرد، که به سال نکشیده، تعطیل شد. تاسیس نخستین مدرسه دختران در ایران ولولهای بهپا کرد که آنسرش ناپیدا. موجی از اعتراضها شکل گرفته بود، حتی در بین مشروطهخواهان هم. یکی از آنان پای منبر دستوزانوی تحیر بغل گرفته بود که: «بر این مملکت باید گریست که در آن مدرسه دوشیزگان باز باشد.» امام جماعت مسجد عبدالعظیم نیز گفته بود: «کلمهی دوشیزه شهوتانگیز است، وای بر ملتی که مدرسه دوشیزگان داشته باشد!» در نهایت، پس از اعتراضات فراوان که در یکی از آنها حتی بخشی از مدرسه، که در حقیقت منزل بیبیخانم بود به آتش کشیده شد و مدرسه بهکل تعطیل شد. ناگفته نماند درهمان زمان، کتاب تادیبالنسوان با نویسندهای ناشناس که شارحانگفتنی از شاهزادگان قاجار بوده، به مردان پند و اندرزهایی برای تربیت زنان می آموخته. از آن جمله که: «زن مانند کودک باید توسط مرد تربیت شود/ زن نباید از مرد چیزی بخواهد، مگر آنکه مرد خودش لطف کند/ زن باید در تمام زندگی شرمنده و خجول باشد، جز در رختخواب/ زن موقع غذا خوردن نباید حرف بزند و جواب کسی را بدهد/ زن باید مانند افراد بیمار، آرام، کند و بدون شتاب راه برود.»
بیبیخانم استرآبادی هم که مدرسهاش به آتش کشیده شده بود، در رد کتاب تادیبالنسوان، در کتاب «معایبالرجال»ش، معایب مردان را به رخ میکشد و عنوان میکند که: «مردان از نقص مبرا نیستند.» و نیز به زنان یاد میدهد که چگونه با مردان، بهخصوص همسران خود رفتار کنند. جایی در این کتاب درمورد سکوت زنان در هنگام غذا خوردن میگوید: «چنین گفته که باید زن در سرخوان و در زبر سفرهی نان دو زانو نشیند و سهانگشتی غذا بخورد و حرف نزند و صدا نکند و جواب کسی را نگوید. یعنی لال بازی در بیاورد. از روی مروت و انصاف بنگرید زمانی که با چندین طفل کوچک و بزرگ بر سر خوان و سفرهی نان این قسم رفتار عیان نمایند دیگر آن اطفال بر سر سفره ظرفی باقی میگذارند یا فرصت به کسی در غذاخوردن میدهند؟»
یا جایی دیگر در کتاب آورده شده: «خواهران گوش به پند و اندرزهای نویسندگان تادیبالنسوان و افرادی از این قبیل ندهید. این مربیان زنان که خود را نادره دوران میدانند بهتر است که به اصلاح صفات رذیله خود برآیند، آنان میدانند که این نصایح برای تادیب ما نیست و برای اثبات ظالم بر مظلوم است، این مربیان نه تنها برای ما کاری انجام ندادهاند که مملکت را هم به نیستی کشاندهاند، ما که در حرم اندرون و کنج مطبخ بودیم، پس این همه فساد را اینان برپا کردند.»
تا دخترها عالم نشوند، پسرها بهخوبی تربیت نخواهند شد
پس از انقلاب مشروطه، مابین نمایندگان بحث و جدلهایی در مورد تاسیس مدرسهی دخترانه شکل گرفت که برخی چون ناظمالاسلام بالاخواه تاسیس مدارس دخترانه درآمدند که:
القصه پنجاهوپنج سال بعد از تاسیس دارالفنون پسران، طوبی آزموده ۲۹سالهزنی بود که در بین بگومگوهای نمایندگان، در حالی که شکست پیشین چراغ راهش شده بود، راه آزموده را باز آزمود و دست به تاسیس مدرسهی دخترانهای در محلهی سنگلج تهران، توی خانهی خودش زد. یک ضربالمثل چینی میگوید؛ وقتی بادهای مخالف میوزند، گروهی از مردم دیوارها را میسازند و دیگران آسیابهای بادی را. طوبی هم از آنها بود که آسیاب بادی ساخت. اینبار با زیرکی و حواسجمعی نطقِ همیشگی مخالفین را بر سر درِ مدرسه گذاشت؛ «ناموس» و خودش به اتفاق دختر دیگری، در و دیوار مدرسه را به احادیث مذهبی دستینه نهاد. تا نبض مخالفین را در دست بگیرند. وی همچنین با هوشمندی تمام تعالیم مذهبی و علم حدیث و آموزش قرآن را مابین دروس مدرسه گنجاند. مردان آن زمان، حضور معلم مرد در مدرسه را برنمیتابیدند. بنابراین طوبی هم بهانه به دستشان نمیداد. از دیگرسو، معلم زن هم نبود، بنابراین خودش به کمک جمع دیگری، کتابهایی برای محصلان فراهم کرد و صفرتاصد تعلیم آنها را گردن گرفت. در آگهیهای استخدامی مدرسه مینوشت: «هر كس و از هر ملت باشد، با مواجب كافی قبول داريم.» شریل سندبرگ نویسنده و کارآفرین آمریکایی میگوید اگر به شما یک صندلی در سفینهی فضایی پیشنهاد کردند، نپرس کدام صندلی فقط برو. دخترهای زیادی هم از این موقعیت استفاده کردند و نپرسیدند چرا و با کله به کلاسهای طوبی رفتند. در این میان، اندکآدمهایی هم بودند که آزموده را تنها نگذاشتند، در هر شرایطی او را همراهی کردند. این جمع خود از اهالی معارف و پرچمدار گسترش علم و دانش در آن روزگار بودند. افرادی چون؛ میرزا حسن رشدیه، نصیرالدوله، سیدجوادخان سرتیپ و ادیبالدوله. شمسالدین رشدیه در اینباره مینویسد:
خانوادهها هم نرم شده بودند و از حضور دخترها در مدرسه استقبال میکردند. کمی بعد طوبی آزموده آنقدر اصرار ورزید تا که تعداد مدارس دخترانهی تهران به عدد ۶ رسید. گاهی عددها خودشان خورجینی از حرفاند و نیاز نیست شرح و بسطشان داد. مثل تعداد دخترانی که در مدرسهی او شرکت کردند. نقل است که ۸ سال پس از تاسیس نخستین دبستان دخترانه تهران، حدود ۳ هزار و ۵۰۰ دختر تهرانی در مدارس دخترانه او ثبتنام کرده و سواددار شدند.
و سرانجام، دختران دیپلمه
دبستان ناموس کمکم به قدری جاباز کرده بود که توانست از مهمترین و مجهزترین مدارس تهران شود و تا پایان دوره دبیرستان هم دختران را آموزش دهد. سرآخر در سال ۱۳۰۷، اولین گروه دختران، از این مدرسه مدرک دیپلم گرفتند؛ توران آزموده، فخرعظمی ارغنون، بیبیخانم خلوتی، گیلان خانم، فرخندهخانم و مهرانور سمیعی از جملهی این گروه بودند.
تاسیس مدرسهی دخترانهی ناموس، تنها گلکاشتهی آزموده نبود و او هنوز تشفیخاطر نشده بود. به فکر زنانی بود که عمرشان سر رفته و دستشان از نوشتن و چشمشان از خواندن بازمانده بود. کمی بعد، این زنان را دستچین کرد و کلاسهای اکابر را برای سوادآموزیشان راه انداخت. تا که طوبیخانم، در پنجاه و هفتسالگی درازکش چشمهایش رو به طاقهای قوسدار خانه، که بارها حروف الفبا زیرش طنین انداخته بود، بسته شد. پس از فوتش در اول مهرماهِ ۱۳۱۵ مدرسه ناموس چند سالی توسط «طوبی مشکوه نفیسی» مدیریت شد و در سال ۱۳۱۹ در اختیار وزارت فرهنگ وقت قرار گرفت.
سرآخر هم نطق «مهری فرمانفرما» دختر عبدالحسین فرمانفرما، نخستوزیر احمدشاه و از رجال سیاسی قاجار درباره این مدرسه را بخوانیم: «مدرسه ناموس یکی از اولین دبستانهای دخترانه تهران به شمار میرفت و توسط خانم ایرانی که میگفتند شوهرش را در جوانی از دست داده بنیانگذاری شده بود…شاگردان زیادی در آن مدرسه آموزش میدیدند. مرا به کلاس چهارم بردند. در حیاط بزرگ مدرسه درختهای کاج بلندی{قرار} داشت… کلاس چهارم اتاق کوچک چهارگوشی بود که روشنایی خود را از بالای یک پنجره میگرفت. نیمکتهای باریکی در آن گذاشته شده بود.»
/انتهای پیام/