گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «الیوت هاسپل» [1] کارشناس مسائل کودک و خانواده و نویسنده چندین کتاب در این حوزه است. وی در یادداشتی که نشریه آمریکایی «The Atlantic» در وبسایت خود آن را منتشر کرده به موضوع بیثباتی زندگی خانوادههای آمریکایی پرداخته و معتقد است که با انحطاط نهادهای ثباتآفرین برای خانوادهها، زندگی آمریکایی وارد عصر تزلزل و بیثباتی شده است و خانوادهها باید دائماً نگران باشند. به گفته وی این وضعیت باعث استرس، ناامنی و خستگی والدین میشود و خانوادههای آمریکایی را از پا میاندازد. «هاسپل» معتقد است که وضعیت کنونی باعث شده تا شاخصهای سلامت روان خانوادههای آمریکایی نیز افت کند.
آغاز عصر بیثباتی در خانوادههای آمریکایی
پدر و مادر بودن یعنی تحمل همیشگی یک وضعیت غیرقابلپیشبینی؛ بیدارشدن در ساعت ۲ بامداد، تماس ناگهانی از مدرسه، شنیدن جملات وحشتناکی مثل این که «دلم درد میکند» و...اینها نمونههایی از ناسازگاریهای روزانه یک کودک بیمار یا وحشتزده است. با این حال، والدین امروزی در ایالات متحده نیز با اختلالات بیرونی فزاینده و انحطاط نهادهایی که قرار است ثبات را فراهم کنند، مواجه هستند. نتیجه این است که بسیاری از خانوادهها مرتباً با مشکلاتی که فاجعه نیستند اما بسیار ناخوشایند به نظر میرسند هستند مواجه شده و به زودی از پای در میآیند. این مسئله باعث استرس، ناامنی و خستگی والدین میشود. آمریکاییها به طور خلاصه وارد «عصر بیثباتی» [2] شدهاند.
ملت آمریکا طی نیم قرن گذشته در همین مسیر بوده است. از دهه ۱۹۷۰، مجموعهای از تصمیمات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی منجر به چیزی شد که دانشمند علوم سیاسی آقای «جیکوب هکر» [3] آن را «تغییر ریسک بزرگ» [4] از دولت و شرکتها به خانوادهها نامید. ایده «هکر» عمدتاً به تغییرات اقتصادی مانند تغییر بخش خصوصی از بازنشستگی تضمینی به طرح 401 [5] (k) وابسته به بازار سهام اشاره دارد. «جسیکا کالارکو» [6]، جامعهشناس دانشگاه «ویسکانسین» در مدیسون به من گفت: این تصور از یک «جامعه DIY» [7]میتواند به روشهای متعددی به والدین و مخصوصاً مادران تسری یابد. برای مثال، افزایش خانوارهای دو شغله با سیاستهایی مانند مراقبت مقرون به صرفه از کودکان یا مرخصی استحقاقی اجباری با حقوق همراه نبود. در عوض، خانوادهها مجبور شدند برای به دست آوردن خدمات اولیه مانند مهدکودک و کمپ تابستانی در بازارهای شلوغ و رقابتی حرکت کنند و تا حد زیادی به تنهایی با هر گونه مشکلی کنار بیایند.
چالشهای ادامه دار خانوادههای آمریکایی
آنچه در دهه 2020 به تازگی اتفاق افتاده، افزایش این مشکلات است. مجموعه ای از چالشهایی که خانوادههای آمریکایی در سالهای اخیر با آن مواجه بوده اند را در نظر بگیرید؛ طی این مدت خانوادههای آمریکایی با کمبود شدید شیر خشک نوزادان و همچنین داروهای مخصوص کودکان مانند «تیلنول»، «آموکسی سیلین» و «آدرال» دست و پنجه نرم کرده اند. مراقبت از کودکان حتی سختتر و گرانتر شده است. شرکتهای فعال در این زمینه به دلیل کمبود نیروی انسانی، برنامهها را تعطیل میکنند یا ساعتهای کاری را بدون اطلاع قبلی کاهش میدهند. گرمای شدید باعث تعطیلی مدارس شده است؛ دود آتش سوزی از کانادا باعث شده برخی از کمپهای تابستانی آمریکا زمان شروع به کار خود را به تأخیر بیندازند.
برخی از این نوسانات به دلیل تغییرات آبوهوایی، سیاستهای عمومی یا به حداکثر رساندن سود شرکتها است. بحران شیرخشک نوزادان عمدتاً ناشی از تعطیلی یک کارخانه بود؛ وضعیتی که سیاستگذاران پیشبینی کرده بودند و تعداد انگشت شماری از شرکتها را قادر میساخت تا تقریباً کل بازار را کنترل کنند. علاوه بر این، همانطور که اقتصاددان کار آقای «آرون سوجورنر» [8] به من گفت، افزایش قابلتوجهی از بهکارگیری طرح «برنامهریزی بهموقع» [9] وجود داشته است؛ مدلی که در آن کسبوکارها با کمترین میزان کارمندانی که میتوانند در زمان بسیار کوتاه به خانه فرستاده شوند به کار گرفته میشوند. این مدل در صنایع با دستمزد پایین از جمله خردهفروشی، خدمات غذایی و مراکز تماس اعمال میشود. این امر منجر به بیثباتی در زندگی کارگران، بهویژه والدین میشود و در صورتی که تنها یک کارمند از کار خود استعفا دهد یا نتواند کار خود را انجام دهد، خطر بروز مشکل برای مشتریان را افزایش میدهد. با این حال، تنها یک ایالت و چند شهر قوانینی دارند که طرح «برنامهریزی بهموقع» را محدود میکند.
در عین حال، دههها غفلت باعث از بین رفتن سیستمهای خدمات دولتی شده است. نبود بودجه کافی و فرایندهای بهروز شده، منجر به تحلیلرفتن خدمات عمومی و دفاتر دولتی بیخاصیت با پاسخگویی ضعیف شده است. درخواستنامههای کمک برای مراقبت از کودکان یک کابوس است و حتی ایالتهای با منابع خوب مانند «نیویورک» و «ایلینویز» هم اخیراً مشکلات عمدهای برای پرداخت بهموقع دستمزد به ارائهدهندگان خدمات مراقبت از کودکان داشتهاند. والدین کودکان دارای معلولیت با زمان طولانی انتظار برای پذیرش درخواست و تعداد کارکنان پشتیبانی بسیار محدود مواجه هستند.
«عصر بیثباتی» کمک میکند تا یک گسست به ظاهر عجیب بین برداشت مردم از زندگی شخصی خود و مسیری که کشور آمریکا پیش میرود را توضیح دهیم. «درک تامپسون» [10] از نویسندگان «آتلانتیک» این پدیده را با اشاره به تنش بین شاخصهای جدید مانند «درآمد قابل تصرف» [11] و احساس فقر اقتصادی، اینگونه توصیف میکند: «همه چیز وحشتناک است، اما من خوب هستم» برای بسیاری از والدین، من ممکن است این توصیف را به این صورت بسط بدهم: «همه چیز وحشتناک است. من صبر میکنم، اما بعد از آن چه مشکلی پیش میآید؟»
افت شاخصهای سلامت روان در آمریکا
روانشناسان بر این باورند که حس کنترل اوضاع به طور منطقی یکی از مولفههای کلیدی سلامت روان است. نگرانی از جهت وزش باد در کانادا یا جستوجوی دو جین فروشگاه برای پیداکردن دارو جهت پایین آوردن تب فرزندتان، نهتنها مسائل دردناکی هستند، بلکه جو عمومی بیثباتی را تقویت میکنند. برخی از والدین کودکان خردسال حتی پس از پایان بحران کمبود شیرخشک و با پر شدن مجدد قفسهها همچنان ترس و اضطراب در مورد عرضه شیرخشک را گزارش کردهاند. چنین بیثباتی و ناپایداری دائمی بدون درنظرگرفتن حساب بانکی فرد، آسیبهای عاطفی بسیاری به همراه دارد. تحقیقات نشان میدهد که سلامت روانی والدین آمریکایی نسبت به قبل از همهگیری کرونا کاهش یافته است و طی سالهای اخیر، سطوح بالایی از خستگی و فرسودگی والدین و همچنین تنهایی را به همراه داشته است. حدود سهچهارم والدین آمریکایی بسیار یا تا حدی نگران هستند که تغییرات آبوهوایی به فرزندان آنها یا دیگر کودکان خردسالی که میشناسند، آسیب برساند. این استرس و ناامنی میتواند به راحتی به کل خانواده سرایت کند.
یک پاسخ ساده این است که هیچکدام از اینها جدید نیستند. پدر و مادرها تا یک قرن پیش نمیتوانستند روی آنتیبیوتیکها حساب کنند؛ زیرا بهصورت تجاری در دسترس نبودند. اما اگر سالهای اخیر را در نظر بگیرید، والدین امروزی نسبت به والدین ربع آخر قرن بیستم، قابلیت پیشبینی کمتری دارند. همانطور که «ماریان کوپر» [12] جامعهشناس دانشگاه استنفورد نوشت: «خانوادهها در زمانهای ناامن افزایش ریسک قابلتوجهی در میزان درآمد و بیثباتی شغلی تا دهه ۲۰۰۰ را تجربه کردند.» علاوه بر این، تا چند دهه گذشته، نهادها و مؤسسات اجتماعی و اوراق قرضه آمادگی بیشتری برای ایستادن در مقابل این شکاف و پر کردن آن را داشتند. اتحادیههای کارگری، انجمنهای برادری و بهویژه جوامع مذهبی نه تنها احساس ارتباط با دیگری را رفع میکنند، بلکه حمایت مادی مانند وعدههای غذایی ضروری بعد از تولد یا حضور افراد مورد اعتمادی که میتوانند بچهها را با دقت مراقبت کنند، فراهم میکردند. این شبکهها طی سالهای اخیر کاهش مداوم اعضا را تجربه کردهاند.
با این حال، وضعیت کنونی یک بی ثباتی اجتناب ناپذیر نیست؛ سیاست گذاران هم میتوانند زمینه را تثبیت کنند و هم به خانوادهها کمک کنند تا با این بی ثباتی مقابله کنند. اولین قدم این است که زندگی خانوادگی سالم و قابل پیش بینی را در اولویت سیاستها قرار دهند. قوانینی که سیستم مراقبت از کودک را تقویت میکند، مرخصی استحقاقی قوی با حقوق، سرمایه گذاری مجدد در خدمات عمومی و کاهش بار اداری آنها و محدود کردن طرح «برنامه ریزی به موقع»، همه راههایی برای انتقال خطرات از خانوادهها به دولت و شرکتها هستند. به عنوان یک اصل روشنگر، سیاست گذاران باید هرج و مرج را کاهش دهند و والدین و فرزندان را آزاد کنند تا ارتباطات خود را با یکدیگر و جامعه خود عمیقتر کنند.
شاید غمانگیزترین نکته در مورد وضعیت موجود این باشد که این دوران باید عصر شگفتی برای خانوادهها باشد. ما در عصری زندگی میکنیم که طب مدرن بسیاری از بیماریهای دوران کودکی را از بین برده است و به طور منظم درمانهای جدید را توسعه میدهد. علاقه به توسعه جوامع دوستدار کودک که میتوانند با گسترش و ارتقاء پارکها و ایجاد زمینهای بازی طبیعی بیشتر در برابر اختلالات آبوهوایی مقاومت کنند، دوباره افزایش یافته است. ابزارهای تکنولوژیکی، ارتباط با عزیزان را در نقاط دوردست کشور آسانتر از همیشه میکنند، اما والدین اگر به طور مداوم خود را برای مشکلات بعدی آماده نمیکردند، میتوانستند چیزهای زیادی برای لذتبردن داشته باشند.
[1] . Elliot Haspel
[2] . Age of tremors
[3] . Jacob Hacker
[4] . great risk shift
[5] . ۴۰۱ (k) یک طرح پسانداز با حمایت کارفرما است که برای ایجاد درآمد در هنگام بازنشستگی کارمندان طراحی شده است. کارمندان میتوانند برخی از درآمدهای قبل از مالیات خود را در ۴۰۱(k) سرمایهگذاری کنند و کارفرمای آنها میتواند برخی از مشارکتهای کارکنان خود را مطابقت دهد... آنها در دهه ۱۹۸۰ بهعنوان جایگزینی برای برنامههای بازنشستگی سنتی بسیار محبوب شدند. قبل از معرفی ۴۰۱(k)، اکثر کارفرمایان صندوقهای بازنشستگی را پیشنهاد میکردند که آنها را کنترل میکردند و پس از بازنشستگی، درآمد منظمی را برای کارکنان پرداخت میکردند. ۴۰۱ (k) به دلیل مزایای مالیاتی و سطح کنترلی که به کارمندان داده میشود، به یک انتخاب محبوب تبدیل شد.
[6] . Jessica Calarco
[7] . DIY مخفف «Do it yourself or DIY» به معنی «این کار را خودتان انجام دهید». اساساً، DIY به این معنی است که به جای استخدام یک متخصص برای انجام یک کار خاص - یا به جای خرید کالا از یک فروشگاه یا یک صنعتگر - آن کار را انتخاب کنید یا خودتان آن محصولات را بدون کمک مستقیم از یک متخصص بسازید. این اصطلاح موجی بود که از سال ۱۹۵۰ میلادی بین عموم مردم آمریکایی و اروپایی رواج پیدا کرد و در حدود ۱۹۶۰ به کتابها و برنامههای تلویزیونی راه یافت. این جنبش تدریجی از میان تزیینات و دکوراسیون داخلی منزل سر برآورد و طرفداران اولیهاش را از میان علاقهمندان به طراحی و ساخت لوازم کوچک و تزیینی منزل پیدا کرد. میتوان گفت DIY پاسخی خلاقانه به قیمتهای سنگین لوازم تزیینی و کالاهای لوکس بود و امروز خود به یک تفریح، سرگرمی و حتی شغل تبدیل شده و دیگر تنها کاربرد ذخیرۀ پول ندارد؛ DIY با هنر، خلاقیت، مهارت، شبکههای اجتماعی و صرفهجویی پیوند برقرار کرده و طیف وسیعی از دستسازههای کوچک و بزرگ را به روشهای آسان و پیچیده و توسط انسان پدید آورده است.
[8] . Aaron Sojourner
[9] . just-in-time scheduling
[10] . Derek Thompson
[11] . Disposable Income : درآمد قابل تصرف، درآمدی است که فرد میتواند به مصرف و پسانداز تخصیص دهد و مقدار آن، از طریق کسر نمودن مالیاتبردرآمد از درآمد شخصی به دست میآید.
[12] . Marianne Cooper
/انتهای پیام/