گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «شادی حمید» [1] ستوننویس و عضو هیئت تحریریه واشنگتنپست و استادیار پژوهش مطالعات اسلامی در دانشکده الهیات «فولر» و نویسنده کتاب «مشکل دموکراسی: آمریکا، خاورمیانه و ظهور و سقوط یک ایده» است. وی در یادداشتی که در «Foreign Affairs» منتشر شده است، تأکید میکند برخلاف آنچه تئوری مدرنیزاسیون پیشبینی میکند، رفاه و رشد اقتصادی، دین را از بین نمیبرد. به گفته وی کسانی که تصور میکردند دین همراه با پیشرفت علم و رونق تجاری محو میشود، ابعاد کامل آن را اشتباه درک کردند. وی بر این باور است که در عصر مدرن، ادیان بهویژه اسلام و مسیحیت بر خلاف ایدئولوژیهای سیاسی نهتنها از بین نمیروند بلکه هر روز به رشد و گسترش خود در مناطق مختلف جهان ادامه میدهند.
دین به حاشیه نرفته است
تا همین اواخر شاید اینطور به نظر میرسید که دین در مسیر به حاشیه رفتن است. همانطور که مردم ثروتمندتر و تحصیلکردهتر میشدند، این تفکر هم پیش میرفت. آنها کمتر به آرامش و معنایی که ایمان برای زندگی ارائه میکرد، تکیه میکردند. این همان چیزی است که در بسیاری از کشورهای اروپای غربی اتفاق افتاد؛ جایی که نرخ عضویت در کلیسا در قرن گذشته بهشدت افزایش یافته بود. طبق مطالعه مرکز افکارسنجی «پیو» در سال ۲۰۱۸، تنها ۱۱ درصد از مردم کشورهای اروپای غربی معتقد بودند که مذهب بخش بسیار مهمی از زندگی آنها است. طرفداران نظریه بهاصطلاح «مدرنیزاسیون»، دین را حصار و مکانیزمی دفاعی در برابر هرجومرج و تخریب میدانند و مدعی هستند که ادیان همواره در دنیایی امن، منظم و با آسایش، پیروان خود را از دست میدهند.
داستان دین در قرن گذشته داستان افول و انقباض نیست؛ بلکه داستان رشد و تثبیت مداوم است
سال ۲۰۲۰ میلادی، «رونالد اینگلهارت» [2] - دانشمند علوم سیاسی - ادعا کرد که دین در حال زوال جهانی است. وی خاطرنشان کرد: با توسعه جوامع، بقا حفظ و تثبیت میشود و با بالارفتن این سطح از امنیت، مردم تمایل دارند کمتر مذهبی باشند. اما نگاهی گستردهتر به روندهای دینداری، واقعیت پیچیدهتری را نشان میدهد. داستان دین در قرن گذشته داستانی از انقباض نیست؛ بلکه داستان رشد و تثبیت مداوم است. این حداقل ادعای کتاب جدید «پل سیبرایت» [3] - اقتصاددان بریتانیایی - تحت عنوان «اقتصاد الهی» [4] است که در آن اصرار دارد که «جهان، تحت سلطه چند مذهب قرار میگیرد؛ آن هم تا حدی که قبلاً دیده نشده است». مهمترین این ادیان در حال گسترش، اسلام و مسیحیت هستند که اکنون به ترتیب حدود ۲ میلیارد و ۲.۶ میلیارد پیرو دارند. هر دو دستاوردهای چشمگیری دارند و مخاطبان و طرفداران جدیدی را در مناطقی که سریعترین رشد جمعیتی جهان را دارند - بهویژه در آفریقا - پیدا میکنند.
عدم تعارض دین با رفاه و رشد اقتصادی
برخلاف آنچه تئوری مدرنیزاسیون و انواع آن پیشبینی میکند، رفاه و رشد اقتصادی دین را از بین نمیبرد. «سیبرایت» ادعا میکند که در چین احتمالاً «حداقل بهاندازه اعضای حزب کمونیست، مسیحیان و مسلمانان فعال وجود دارد». در هند که سریعترین اقتصاد درحالرشد در کشورهای عضو گروه ۲۰ است، مذهب نقش مهمی را در زندگی عموم مردم ایفا میکند. در ایالات متحده، عضویت در کلیسا در سال ۲۰۲۰ به زیر ۵۰ درصد کاهش یافت؛ آن هم درحالیکه در طول قرن بیستم تقریباً در حدود ۷۰ درصد بود. طبق نظرسنجی مرکز افکارسنجی «پیو» در سال ۲۰۲۳ میلادی، هنوز ۸۸ درصد از آمریکاییها به خدای کتاب مقدس یا قدرت برتر یا نیروی معنوی دیگر اعتقاد دارند.
طبق نظرسنجی مرکز افکارسنجی «پیو» در سال ۲۰۲۳ میلادی، هنوز ۸۸ درصد از آمریکاییها به خدای کتاب مقدس یا قدرت برتر یا نیروی معنوی دیگر اعتقاد دارند.
کسانی که تصور میکردند دین همراه با پیشرفت علم و رونق تجاری محو میشود، ابعاد کامل آن را اشتباه درک کردند. این کافی نیست که دین را یک موضوع اعتقادی شخصی و خصوصی بدانیم. دین همچنین یک رویه جمعی است که در مراسمات عمومی، تجربه مشترک و شکلگیری هویت ما منعکس میشود. دین فقط یا حتی در درجه اول، اعتقاد به روشی خاص نیست. بسیاری از کاتولیکها در مراسم عشای ربانی شرکت میکنند و حتی اگر شک دارند که بدن و خون مسیح را دریافت میکنند، به عشای ربانی میپردازند. حداقل بر اساس برخی بررسیها، تعداد شگفتانگیز زیادی از انجیلیان در مورد الوهیت مسیح نامطمئن هستند؛ آن هم درحالیکه این یک شرط اعتقادی برای مسیحی بودن است.
اما همانطور که «سیبرایت» اشاره میکند، کلمه یونانی اصلی برای اعتقاد کلمه «نماد» است که به «مکانیسمی برای تأیید هویت شخصی با تطبیق دو نیمه یک شی شکسته» اشاره دارد. این کلمه مربوط به اعتماد به صحیحترین مأموریتها و نشاندادن اینکه یک فرد به کدام گروه تعلق دارد است. تلقی دین بهعنوان یک امر اساساً اجتماعی و بهعنوان چیزی که زمانی زنده میشود که در جمع دیگران انجام شود یا از این آگاهی سرچشمه میگیرد که فرد همان کاری را انجام میدهد که دیگران انجام میدهند، اجازه میدهد تا از دلمشغولی به درونی بودن باور فردی دور شوید.
«اقتصاد الهی» اثری بلندپروازانه است که تلاش میکند درباره چیزی که غالباً فراتر از درک علوم اجتماعی به نظر میرسد، اقتصادی فکر کند. «سیبرایت» استدلال میکند که موفقترین و ماندگارترین پیامهای دینی را میتوان با هزینه و فایده، عرضه و تقاضا و نفع شخصی منطقی توضیح داد. این رویکرد به دین ممکن است برای مؤمنانی که ایمان شخصی خود را غیرقابلتوصیف و قابلتقلیل به چنین اصطلاحات مادی کثیفی میدانند، زمخت و گستاخانه به نظر برسد؛ اما شیوه درک «سیبرایت» از دین به توضیح اینکه چرا دین در دنیای ظاهراً سکولار اینقدر قدرتمند باقی میماند، کمک میکند.
آیا باور و اعتقاد مهم است؟
مردم باید به غیب و چیزی که دیده نمیشود و نامرئی است، ایمان داشته باشند؛ آن هم در دنیایی که به آنها میگوید پذیرش هر چیزی باید «عقلانی» باشد. برای مسیحی بودن، احتمالاً باید به مسیح ایمان داشت. برای مسلمان بودن، باید به قرآن و نبوت محمد (ص) ایمان داشت؛ بااینحال، از نظر تاریخی، همیشه فهم ایمان درونی کمی پیچیدهتر بوده است. از آنجایی که دانستن اینکه مردم واقعاً به چه چیزی اعتقاد دارند - و هنوز هم هست - غیرممکن بود، رهبران مذهبی راضی بودند که اعتقادات ظاهری را بهعنوان ایمان صادقانه افراد بپذیرند؛ به هر حال، هر چه تعداد جماعت باایمان بیشتر باشد، بهتر است.
موفقترین و ماندگارترین پیامهای دینی را میتوان با عقلانیت اقتصادی توضیح داد.
اغلب مردم، انگیزههای مالی برای تغییر مذهب داشتند. مشوقهای دیگری نیز وجود دارد. بر اساس قوانین اسلام، یک زن مسلمان میتواند به طور قانونی با هر مردی که مایل به اعتراف به عقیده اسلامی باشد، ازدواج کند. این تنها چیزی است که برای مسلمان شدن لازم است و برای عشق، ممکن است کسی بخواهد چیزی را بگوید که در واقع باور درستی به آن ندارد.
همچنین مواردی از افراد وجود دارد که دوست دارند اعتقاد و باور داشته باشند، اما به هر دلیلی نمیتوانند. در چنین مواقعی، آئین مذهبی و مشارکت میتواند کارهای سنگینی را انجام دهد. تعلق ممکن است مقدم بر باور باشد. فیلسوف مسیحی «جان راسکین» [5] در یک حالت عذاب درونی، آرزوی پاداش بهشتی داشت؛ اما دیگر مطمئن نبود که بهشت واقعاً وجود داشته باشد. او در سال ۱۸۵۲ به پدرش نوشت که «بهگونهای رفتار میکند که گویی کتاب مقدس حقیقت دارد.»
اخیراً «هانر لوی» [6] - نویسنده و پادکستر آمریکایی که مذهب خود را به کاتولیک تغییر داده است - در این زمینه توضیح داد: «شما فقط تشریفات را انجام میدهید و سپس واقعی میشود؛ حتی اگر در ابتدا به آن اعتقاد نداشته باشید. دین همین است.» از طریق نیروی محض اراده، میتوان تشخیص داد که خدا واقعی است. اینها ممکن است شبیه حرکات آکروباتیک معنوی به نظر برسند، اما انواعی از استدلال دیرینه و اغلب اشتباه فهمیده شده، معروف به «شرط پاسکال» [7] هستند. «بلز پاسکال» [8] - ریاضیدان فرانسوی قرن ۱۷ - معتقد بود که یافتن راهی برای ایمانآوردن به خدا - حتی اگر خدا واقعاً وجود نداشته باشد - به نفع شخصی است. مقصود پاسکال از این برهان، این نیست که وجود خداوند را آشکار سازد، بلکه او در صدد بود نشان دهد که صلاح شرط بند عاقل در این است که بر سر وجود خدا شرط ببندد.
مانند یک اقتصاددان فکر کنید
امر دنیوی، زیربنای معنویت در ایجاد سازمانهای مذهبی است. در کتاب «اقتصاد الهی»، «سیبرایت» ادیان را بهگونهای تحلیل میکند که گویی یک شرکت اقتصادی هستند. بسیاری از مذاهب در طول قرنها به حاشیه رفتهاند و قادر به رقابت در بازار تقوا نبودهاند. در این نگاه جدید به دین، سیبرایت به یک سنت قدیمی میپیوندد که حداقل به «آدام اسمیت» برمیگردد؛ یعنی تلاش اقتصاددانان برای درک عبادت از منظر مادی.
«سیبرایت» مینویسد: «دستکش مخملی افسون، مشت آهنین سازمان را میپوشاند». او با وامگرفتن از «آدام اسمیت»، به بررسی چگونگی شکلدهی انگیزههای بازار به شخصیت و محتوای پیامهای مذهبی میپردازد. جنبشهای دینی جدید، اگر میخواهند طرفدارانی پیدا کنند، باید پویا، انعطافپذیر و تحملکننده تنوعات باشند. اسمیت در قرن هجدهم، واعظان «متدیست» [9] پرانرژی و اغلب پرشور را با کشیشهای محتاطتر و باهوش کلیسای انگلستان مقایسه کرد. اولی نیاز به جذب مخاطبان جدید برای بهدستآوردن جایگاه خود داشت و بنابراین با شدت بیشتری موعظه میکرد و دومی از حقوق قابلاعتماد، حمایت سیاسی و امتیازات نهادی برخوردار بود و بنابراین احساس نیازی به تغییر رفتار خود نمیدید.
این امتیازات، مشابه یارانههایی بود که دولتها به برخی شرکتهای بخش خصوصی میدهند که پس از آن، انگیزه کمتری برای نوآوری و ریسککردن دارند. مانند شرکتها، ادیان نیز باید برای مصرفکنندگان بیشتر با هم رقابت کنند. گاهی اوقات، این بدان معنی است که ادیان باید آنچه را که آنها را متفاوت میکند، برجسته کنند. در موارد دیگر، به معنای نرم کردن ادعاهای نابجای الهیاتی برای دستیابی به مخاطبان گستردهتر است؛ اما گاهی اوقات، نیروهای بیرحم مادی موفقیت یا شکست را تعیین میکنند. همانطور که «سیبرایت» میگوید: «بدون منابع اقتصادی پشت سر آنها، زیباترین پیامها نیز قادر به نفوذ در زندگی مردم نخواهد بود.» داشتن کتابی درباره ظهور دین که به یک معنا اینطور نتیجه میگیرد که رشد دین یک امر اقتصادی بوده، نادر است و شاید احمقانه به نظر برسد.
در آغاز تأسیس مسیحیت و اسلام، آنها منابع نسبتاً کمی داشتند. قبل از اینکه قدرتمند شوند، ناتوان بودند. ناتوانی در مصلوب شدن مسیح به شکلی تداعیکننده به چشم میخورد. سیبرایت دقیقاً به این موضوع نمیپردازد که چرا این دو ایمان بهگونهای برای مردم جذابیت دارند که دیگر ادیان این جذابیت را ندارند؛ با این حال، او استدلال میکند که این ادیان موفق میشوند و گسترش مییابند؛ زیرا «کالاهایی» را که انسانها به آن نیاز دارند و میخواهند، فراهم میکنند. دادهها این را ثابت میکند که افراد متدین، معمولاً شادتر هستند و بیشتر احساس رضایت میکنند و ارتباط بیشتری با هموطنان خود دارند؛ مخصوصاً نسبت به کسانی که متدین نیستند.
پاسکال - ریاضیدان فرانسوی قرن ۱۷ - معتقد بود که یافتن راهی برای ایمانآوردن به خدا - حتی اگر خدا واقعاً وجود نداشته باشد - به نفع شخصی است.
«گریس» را در نظر بگیرید؛ زنی که «سیبرایت» در غنا با او آشنا میشود که برای گذراندن زندگی خود در تلاش است، اما هنوز بخش قابلتوجهی از درآمد خود را به کشیشی میدهد که به نظر میرسد بسیار ثروتمند است. به گفته «سیبرایت»، او این کار را انجام میدهد؛ زیرا چیزی برای بهدستآوردن دارد. او بر اساس نوعی علاقه شخصی عاطفی عمل میکند. برخی از فواید تقوا محسوس است. گریس بهعنوان عضوی از کلیسای افراد همفکر، میتواند با مردانی ملاقات کند که نظم و انضباط خود را دارند تا در ساعت ۹ صبح یکشنبه از خواب بیدار شوند. آنها همچنین باید سه ساعت از وقت خود را برای گوشدادن به یک خطبه طولانی صرف کنند. بدیهی است که پیداکردن یک شریک زندگی و یک پدر بالقوه خوب برای فرزندانش که هنوز فرضی هستند، چیزی نیست که او بتواند روی آن قیمت بگذارد.
دین نیازهای عمیقتری را فراتر از مادیات برای انسانها برطرف میکند. انسانها معنا سازانی هستند که به دنبال دنیایی مسحور شده و محصول آن هستند. سکولاریزاسیون جوامع، نمیتواند این را خنثی کند. تا زمانی که مردم به معنا نیاز داشته باشند، ادیان منحصراً برای ارائه آن مناسب خواهند بود. انسانها حیوانات اجتماعی هستند و ادیان، جامعه را بهگونهای کنار هم جمع میکنند که ایدئولوژیهای سکولار تنها تلاش میکنند آن را تکرار کنند.
در عصر مدرن، ایدئولوژیهای سیاسی تلاش کردهاند تا از قطعیت، اعتقاد و نمایش تودهای دین تقلید کنند؛ اما زمانی که آنها موفق به ارائه آن چیزها میشوند، این احساس معمولاً زودگذر است و تقریباً همیشه در معرض فراز و نشیبهای سیاسی است. مردم ایدئولوژیها را بر اساس موفقیت یا شکست دنیویشان قضاوت میکنند؛ زیرا این دنیا تنها چیزی است که آنها باید ارائه دهند؛ اما ادیان یک مزیت درونی دارند. آنها به معنای غایی توجه دارند؛ بهگونهای که ایدئولوژیهای سکولار اینگونه نیستند. برای مثال، کمونیسم و فاشیسم بهگونهای شکست خوردند که مسیحیت و اسلام نمیتوانند آن گونه شکست بخورند.
با این حال، رشد عظیم مسیحیت و اسلام در قرن گذشته اساساً به بهای سکولاریسم نبوده است؛ بلکه به بهای سنتهای محلی و عامیانه - که محققان آن را «ادیان درونی» مینامند - در سراسر جهان، بهویژه در آفریقا و بخشهایی از آمریکای لاتین انجام شده است. در جوامعی که به طور پیوسته جهانی شدهاند، این ادیان محلی تمایل به شکست دارند. ادیان تثبیت شده و جهانی مسیحیت و اسلام، انواع آیینهای استاندارد شده و ساختارهای حمایتی را ارائه میدهند که تأثیر تغییرات سریع و تحولات مهاجرت از مناطق روستایی به شهرهایی که بهسرعت در حال گسترش هستند را کاهش میدهد.
پارادوکس سکولاریزاسیون
در دنیای واقعی، آثار ازدستدادن تکیهگاه و فرصتی که دین فراهم میکند، بهاندازه کافی روشن است. افزایش بهاصطلاح مرگهای ناشی از ناامیدی در ایالات متحده بیشتر در مناطقی متمرکز بوده است که بیشترین کاهش را نه در باور مذهبی، بلکه در مشارکت در آئینهای مذهبی داشتهاند. بهعبارتدیگر، اکثر آمریکاییها هنوز معتقدند، اما توانایی خود را برای بیان این باور بهگونهای که آنها را به جامعه گستردهتری پیوند دهد، از دست دادهاند؛ بنابراین آن را به جای دیگری مثل سیاستهای حزبی هدایت میکنند. پر واضح است که مسیحیان سفیدپوست از دونالد ترامپ حمایت میکنند و این کمتر شناخته شده است که مسیحیان «بدون کلیسا»، وفاداری خاصی به او نشان داده باشند. همانطور که نیویورکتایمز در ژانویه گزارش داد، عضویت کلیسا در شهرستان «کالهون» آیووا تقریباً از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ تقریباً به یکسوم کاهش یافت، با این حال اکثریت قریب به اتفاق ساکنان آن همچنان خود را مسیحی معرفی میکنند. ترامپ بیش از ۷۰ درصد آرا را در این شهرستان به دست آورد. میتوان این را پارادوکس سکولاریزاسیون نامید. حتی اگر دین برای افراد اهمیت کمتری داشته باشد، باز هم میتواند برای جامعه در کل اهمیت بیشتری داشته باشد. مانند عشق یا دوستی، دین نیز میتواند حضور خود را از طریق نبود آن احساس کند.
در سرتاسر جهان، دین در زندگی عمومی طنینانداز باقی میماند؛ زیرا از نگرانیهای اساسی صحبت میکند که در آشفتگی مبارزات سیاسی به منصه ظهور میرسد. رای خوب یا بد؟ دین به این سؤال پاسخ میدهد که شهروند بودن به چه معناست. دین میتواند هدف سیاست را روشن کند. دین میتواند به شهروندان، منبعی عمیقتر و با قدرت بالاتری ارائه دهد که از طریق آن، حقوق خود را به دست آورند. اگر دنیایی وجود داشت که در آن مردم فقط به محاسبه منافع اقتصادی خود اهمیت میدادند، قدرت دین به میزان قابلتوجهی کمرنگ میشد؛ اما دنیا کاملاً به این شکل کار نمیکند و اگر تحلیل «سیبرایت» نشانهای باشد، به این زودیهای زود هم نخواهد بود.
[1] . SHADI HAMID
[2] . Ronald Inglehart
[3] . Paul Seabright
[4] . The Divine Economy
[5] . John Ruskin
[6] . Honor Levy
[7] . Pascal’s Wager
[8] . Blaise Pascal
[9] . کلیسای متدیست (Methodist) در سال ۱۷۳۸ منشعب از کلیسای پروتستان انگلستان به دست «چارلز وزلی» و «جان وزلی» بنا نهاده شد و در ۱۷۸۴ در شهر بالتیمور ایالت مریلند ایالات متحده، به طور رسمی فعالیت خود را آغاز کرد. متدیستها بهشدت به این نکته که زندگی اجتماعی، آینه تجلی دین است و هیچ دستوری قابلبحث نیست مگر اینکه در زندگی روزمره تأثیر خود را نشان دهد، باورمند هستند.
/ انتهای پیام /