چرایی شکست تحریم‌های ترامپ علیه کشورهای مخالف مانند ایران و چین به قلم نیکولاس مولدر؛

«فشار اقتصادی»؛ سلاحی که تنها علیه دوستان آمریکا کارایی دارد

«فشار اقتصادی»؛ سلاحی که تنها علیه دوستان آمریکا کارایی دارد
ایالات متحده دیگر نفوذ تجاری گسترده‌ای؛ مانند گذشته ندارد. مناطق دیگر جهان اکنون مراکز تجاری بزرگ‌تری شده‌اند و گزینه‌های جایگزین بیشتری برای کشورهایی که نمی‌خواهند زیر فشار واشنگتن قرار بگیرند، فراهم شده است. در دهه گذشته، حضور آمریکا در تجارت جهانی در تمامی بخش‌ها (به‌جز فناوری و سوخت‌های فسیلی) کاهش یافته است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «نیکولاس مولدر» [1] استاد تاریخ در «دانشگاه کرنل» آمریکا و نویسنده کتاب «سلاح اقتصادی: ظهور تحریم‌ها به‌عنوان ابزاری برای جنگ‌های مدرن» [2] در مقاله‌ای که وب‌سایت «فارن افیرز» آن را منتشر کرده است تأکید می‌کند فشار اقتصادی ترامپ تنها علیه کشورهای دوست و متحد آمریکا مؤثر است و دشمنان آمریکا را نمی‌تواند وادار به تغییر سیاست‌ها بکند. در دور اول ریاست‌جمهوری وی نیز متحدین آمریکا که وابستگی اقتصادی شدید به بازار آمریکا داشتند تحت‌فشار ترامپ قرار گرفته و مجبور به پذیرش خواسته‌های اقتصادی او شدند. اما در عین حال، تحریم‌های ترامپ علیه کشورهای مخالف مانند ایران و چین اغلب با شکست مواجه شد، زیرا این کشورها علی‌رغم فشارها به سمت هم‌پیمانی‌های جدید و توسعه توانمندی‌های خود پیش رفتند. به گفته وی با افزایش گزینه‌های تجاری دیگر کشورها، سیاست‌های فشار اقتصادی ترامپ نتایج منفی برای آمریکا به همراه خواهد داشت و می‌تواند روند افول هژمونی اقتصادی آمریکا را تسریع کند.

 

احمقانه‌ترین جنگ تجاری

از زمان بازگشت ترامپ به کاخ سفید، وی موجی از تغییرات سیاستی، ادعاهای سرزمینی و تهدیدهای اقتصادی را به راه انداخته است. در چند هفته نخست ریاست‌جمهوری خود، ترامپ تمایل خود را برای قرار دادن کانادا، گرینلند، کانال پاناما و نوار غزه تحت کنترل مستقیم آمریکا ابراز کرده است. او همچنین حمله تجاری خود علیه چین را گسترش داده و آن را شامل کانادا و مکزیک، دو شریک تجاری بزرگ ایالات متحده، کرده است. در مورد کانادا، ترامپ فشارهای اقتصادی را با خواسته‌ای حیرت‌انگیز همراه کرده و عملاً خواستار انحلال این کشور و الحاق آن به آمریکا شده است. او در شبکه اجتماعی تروث سوشال نوشت: «کانادا باید پنجاه و یکمین ایالت محبوب ما شود. مالیات‌های بسیار کمتر و حفاظت نظامی به‌مراتب بهتر برای مردم کانادا بدون هیچ تعرفه‌ای!»

از قرن نوزدهم، زمانی که اقتصاد جهانی به‌هم‌پیوسته شد، ابزارهای فشار اقتصادی در برابر کشورهای دوست و شریک تجاری تأثیر بیشتری نسبت به استفاده از آن‌ها علیه دشمنان داشته‌اند

علاوه بر این، ترامپ تغییر موضعی چشمگیر در قبال اوکراین نشان داده و تمام کمک‌های ایالات متحده به این کشور را متوقف کرده است. بسیاری از تحلیل‌گران از این اقدامات هم‌زمان شگفت‌زده و نگران شده‌اند. در ماه ژانویه (دی)، وال‌استریت ژورنال تهدید ترامپ به اعمال تعرفه ۲۵ درصدی بر کانادا و مکزیک را «احمقانه‌ترین جنگ تجاری در تاریخ» توصیف کرد. اما در حقیقت، سیاست فشار اقتصادی که ترامپ در پیش گرفته، چندان هم غیرمنطقی نیست. در طول تاریخ، فشار اقتصادی علیه متحدان—نه دشمنان—اغلب مؤثرتر بوده است. از قرن نوزدهم، زمانی که اقتصاد جهانی به‌هم‌پیوسته شد، ابزارهای فشار اقتصادی در برابر کشورهای دوست و شریک تجاری تأثیر بیشتری نسبت به استفاده از آن‌ها علیه دشمنان داشته‌اند.

در دوران جنگ سرد، واشنگتن به طور مکرر از اهرم‌های اقتصادی علیه متحدان خود استفاده می‌کرد. اگرچه رؤسای جمهور پیشین از نظر لحن با ترامپ متفاوت بودند، اما ماهیت تهدیدهای آن‌ها مشابه بود: یا سیاست‌های آمریکا را دنبال کنید، یا با آسیب اقتصادی جدی روبه‌رو شوید. ترامپ نیز سعی دارد از همین ابزار برای تضعیف ائتلاف‌های چندجانبه و ایجاد حوزه نفوذ جدیدی استفاده کند که در آن، واشنگتن به طور کامل بر روابط دوجانبه با کشورها مسلط باشد. هرچند ترامپ از نظر دیپلماتیک خام و از نظر استراتژیک کم‌بینش است، اما به طور غریزی می‌داند چگونه از اهرم‌های فشار در مذاکرات دوجانبه‌ای استفاده کند که در آن، طرف مقابل دست ضعیف‌تری دارد.

در دوره اول ریاست‌جمهوری خود، ترامپ و تیمش دریافتند که قلدری تجاری علیه کشورهای رقیب چندان کارساز نیست، اما می‌تواند متحدان آمریکا را خیلی سریع به تسلیم وادار کند. حالا او در تلاش است تا با وابسته‌تر کردن کشورهای دوست به بازار آمریکا و دلار، قدرت ایالات متحده را تثبیت کند. با این حال، این استراتژی تنها در روابطی مؤثر خواهد بود که در آن، ایالات متحده بدون شک از نظر اقتصادی مسلط باشد. با حرکت نظم اقتصادی جهانی به سمت رویکردهای حمایت‌گرایانه، سوداگری و چندقطبی، مشخص نیست که چه تعداد کشور همچنان در این دسته قرار خواهند گرفت. این محاسبات برای همسایگان آمریکا در آمریکای شمالی و کشورهایی که برای بقای خود به کمک‌های واشنگتن وابسته هستند، مانند اوکراین، متفاوت خواهد بود. اما برای اقتصادهای اروپا و آسیا، جذابیت گزینه‌های جایگزین، مانند افزایش تجارت منطقه‌ای و ادغام در زنجیره تأمین چین، به‌سرعت افزایش خواهد یافت. ترامپ شاید بتواند کانادا و مکزیک را همچنان تحت‌فشار نگه دارد، اما برای اقتصادهای اوراسیا، نفوذ آمریکا به‌تدریج با چالش‌های بیشتری روبه‌رو خواهد شد.

 

پارادوکس فشار اقتصادی

برای درک جنگ تجاری ترامپ، درک این نکته مهم است که چرا فشار اقتصادی می‌تواند تأثیرات بسیار متفاوتی بر کشورهای مختلف داشته باشد. آنچه فشار اقتصادی را مؤثر می‌سازد، تنها میزان وابستگی مادی کشور هدف نیست، بلکه انتظارات و اولویت‌های آن نیز نقش کلیدی دارند. کشورهایی که انتظار یا تمایلی به بهبود روابط با ایالات متحده ندارند، حتی در مواجهه با شدیدترین فشارها نیز کمتر تسلیم می‌شوند؛ آن‌ها ممکن است هزینه‌های اقتصادی سنگینی را برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود بپذیرند.

در دوره اول ریاست‌جمهوری خود، ترامپ و تیمش دریافتند که قلدری تجاری علیه کشورهای رقیب چندان کارساز نیست، اما می‌تواند متحدان آمریکا را خیلی سریع به تسلیم وادار کند

در واقع، تحریم‌های اقتصادی ایالات متحده سابقه ضعیفی در وادارکردن دشمنان به امتیازدهی سیاسی دارند. مجموعه تحریم‌هایی که دولت جو بایدن برای مهار روسیه به کار گرفت، تاکنون نتوانسته است مسکو را وادار به عقب‌نشینی در میدان نبرد کند، هزینه جنگ را به سطحی غیرقابل‌تحمل برساند، یا ولادیمیر پوتین را مجبور به کنارگذاشتن خواسته‌های حداکثری‌اش کند. همچنین، محدودیت‌های فزاینده صادراتی و تحریم‌های آمریکا علیه شرکت‌ها و واردات فناوری چین، امتیاز خاصی از پکن نگرفته است. برعکس، این اقدامات، چین را مصمم‌تر کرده تا به خودکفایی فناورانه دست یابد؛ تلاشی که به پیشرفت‌های قابل‌توجهی در زمینه تراشه‌ها، خودروهای برقی، جنگنده‌ها، انرژی‌های تجدیدپذیر و هوش مصنوعی منجر شده است.

اما واکنش کشورهایی که روابط اقتصادی و امنیتی نزدیکی با واشنگتن دارند، بسیار متفاوت بوده است. کشورهایی مانند کانادا، مکزیک و سایر متحدان آمریکا، بیشتر احتمال دارد که در برابر تهدیدها و فشارها تسلیم شوند، زیرا برای روابط عمیق خود با ایالات متحده ارزش زیادی قائل هستند. این همان پارادوکس فشار اقتصادی است: واشنگتن در برابر کشورهایی که به یک اتحاد بلندمدت با آن متعهد هستند، اهرم فشار بسیار بیشتری دارد.

این آسیب‌پذیری مدت‌هاست که مورد توجه محققان قرار گرفته است. «پاول شرودر» [3]، مورخ دیپلماسی، پنجاه سال پیش استدلال کرد که اتحادها صرفاً «سلاح‌های قدرت» علیه دشمنان نیستند، بلکه «ابزارهایی برای مدیریت» متحدان سرکش نیز محسوب می‌شوند. برخلاف تصورات رایج، بیشتر اتحادهای قرن نوزدهم و بیستم نه صرفاً همکاری‌های دوستانه، بلکه ساختارهای پیچیده و چندمنظوره‌ای بودند که قدرت‌های بزرگ از آن‌ها برای مهار، کنترل و اعمال‌نفوذ بر کشورهای دوست استفاده می‌کردند.

استراتژی فشار اقتصادی، تنها در روابطی مؤثر خواهد بود که در آن، آمریکا بدون شک از نظر اقتصادی مسلط باشد

در دوران جنگ سرد، ایالات متحده نشان داد که در اعمال فشار اقتصادی علیه متحدان خود مهارت دارد. در دهه‌های پس از جنگ جهانی دوم، دولت آمریکا بدون تردید پیامدهای اقتصادی سنگینی را برای کشورهای امپریالیستی اروپایی که سیاست‌هایشان با خواسته‌های واشنگتن مغایرت داشت، تحمیل کرد. به‌عنوان‌مثال، در سال ۱۹۴۸، دولت «هری ترومن» تهدید کرد که اگر هلند به جنگ خونین خود علیه جنبش ملی‌گرای اندونزی پایان ندهد، کمک‌های مالی برنامه «مارشال» را قطع خواهد کرد. دیپلمات‌های آمریکایی به‌درستی تشخیص داده بودند که ملی‌گرایان اندونزی می‌توانند در جنگ سرد به‌عنوان متحدان واشنگتن عمل کنند و نمی‌خواستند که هلند مانع این امر شود. در نتیجه، تهدید آمریکا باعث شد که دولت هلند ظرف کمتر از یک سال، استقلال اندونزی را به رسمیت بشناسد.

در سال ۱۹۵۶، فشار اقتصادی شدید ایالات متحده به جنگ کانال سوئز؛ یک ماجراجویی استعماری دیگر اروپایی پایان داد. پس از آنکه فرانسه، اسرائیل و بریتانیا به مصر حمله کردند، دولت «دوایت آیزنهاور»، رئیس‌جمهور آمریکا، به‌صراحت اعلام کرد که اگر بریتانیا حمله خود را متوقف نکند، دیگر از اقتصاد شکننده این کشور که در دوران پس از جنگ جهانی دوم همچنان در وضعیت نامساعدی بود، حمایت نخواهد کرد. آیزنهاور به «آنتونی ایدن» [4]، نخست‌وزیر بریتانیا، هشدار داد: «اگر فردا از پورت‌سعید خارج نشوید، کاری می‌کنم که ارزش پوند سقوط کند و به صفر برسد.».

«ایدن» در موقعیتی نبود که بتواند مقاومت کند و بلافاصله تسلیم شد. تهدیدات مشابه علیه فرانسه و اسرائیل نیز باعث شد که نیروهای آنها از مصر خارج شوند. بحران کانال سوئز ضربه‌ای سنگین به اعتبار بریتانیا بود و به طور رسمی پایان جاه‌طلبی‌های استعماری این کشور در خاورمیانه و آسیا را رقم زد. حل‌وفصل سریع این بحران تحت‌فشار واشنگتن، قدرت اقتصادی ایالات متحده را به‌عنوان یک ابرقدرت جنگ سرد به نمایش گذاشت.

کشورهایی که انتظار یا تمایلی به بهبود روابط با آمریکا ندارند، حتی در مواجهه با شدیدترین فشارها نیز کمتر تسلیم می‌شوند

واشنگتن همچنین از وابستگی تجاری و حمایت‌های امنیتی خود برای وادارکردن متحدانش در آسیا شرقی و اروپای غربی به امتیازدهی استفاده کرده است. در دهه ۱۹۷۰، زمانی که «پارک چونگ-هی» [5]، رئیس‌جمهور کره جنوبی، به دنبال توسعه یک برنامه تسلیحات هسته‌ای بود، دولت «جرالد فورد» تهدید کرد که وام‌های دولتی آمریکا را قطع کرده و روابط امنیتی خود با سئول را به طور کامل بازنگری خواهد کرد. این فشارها در نهایت باعث شد کره جنوبی از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای خود دست بکشد.

در دهه ۱۹۸۰، دولت «رونالد ریگان» بدون هیچ تردیدی، تهدید به اعمال تحریم‌های تجاری علیه ژاپن کرد تا این کشور را از سیل صادرات کالاهای خود به بازار آمریکا بازدارد. در سال‌های اخیر نیز، دولت‌های باراک اوباما و جو بایدن با استفاده از تحریم‌های فرامرزی و کنترل‌های صادراتی، بانک‌ها و شرکت‌های اروپایی و آسیایی را وادار کرده‌اند که اولویت‌های اقتصادی و تحریمی واشنگتن را بپذیرند.

البته، آمریکا تنها کشوری نیست که از اهرم‌های اقتصادی و امنیتی برای اعمال فشار بر متحدان خود استفاده می‌کند. «دانیل درزنر» [6]، دانشمند علوم سیاسی، در کتاب خود تحت عنوان «پارادوکس تحریم‌ها: دیپلماسی اقتصادی و روابط بین‌الملل» [7] (۱۹۹۹) نشان داده است که سایر اقتصادهای بزرگ نیز از این ابزار بهره برده‌اند. به‌عنوان‌مثال، در دهه ۱۹۹۰، «بوریس یلتسین»، رئیس‌جمهور روسیه، از فشار اقتصادی برای گرفتن امتیاز از جمهوری‌های آسیای مرکزی و قفقاز استفاده کرد، کشورهایی که مایل بودند روابط نزدیکی با مسکو حفظ کنند. اما کرملین در وادارکردن کشورهایی مانند اوکراین و جمهوری‌های حوزه بالتیک که به سمت غرب‌گرایش داشتند، چندان موفق نبود. در مجموع، استفاده از فشار اقتصادی علیه متحدان، نه‌تنها سیاستی مختص آمریکا، بلکه یکی از اصول ثابت دیپلماسی اقتصادی در نظام جهانی است.

 

هدف قراردادن دوستان

 دونالد ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری خود، ابتدا تلاش کرد از فشار اقتصادی علیه دشمنان آمریکا استفاده کند. او تحریم‌های «فشار حداکثری» را علیه صادرات نفت ایران و ونزوئلا اعمال کرد که ضربه اقتصادی شدیدی به این کشورها وارد کرد، اما هیچ تغییر سیاسی محسوسی به همراه نداشت. در سال ۲۰۱۷، او لایحه تحریم‌های گسترده‌ای را علیه ایران، کره شمالی و روسیه تصویب کرد و حمله اقتصادی آمریکا به «هواوی»، «زد تی ای» و سایر غول‌های فناوری چین را آغاز نمود. جنگ تعرفه‌ای ترامپ علیه چین در سال ۲۰۲۰ به یک توافق تجاری منجر شد، اما پکن به تعهدات خود در افزایش خرید کالاهای آمریکایی پایبند نماند.

آمریکا در برابر کشورهایی که به یک اتحاد بلندمدت با آن متعهد هستند، اهرم فشار بسیار بیشتری دارد

هشت سال بعد، ایران، کره شمالی و روسیه روابط خود را تقویت کرده‌اند، ظرفیت غنی‌سازی و تسلیحات هسته‌ای خود را افزایش داده‌اند، و شرکت‌های فناوری چینی، به رهبری هواوی، قدرتمندتر از همیشه شده‌اند. تقریباً در هر موردی که ترامپ تلاش کرد از فشار اقتصادی علیه دشمنان استفاده کند، نتیجه یا ناامیدکننده بود یا نتیجه‌ای معکوس داشت.

اما این شکست‌ها در مقابل موفقیت‌های ترامپ در اعمال فشار بر متحدان آمریکا در دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش چندان چشمگیر نیستند. ترامپ پس از لغو توافق‌نامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (NAFTA)، یک پیمان جدید جایگزین آن کرد که برخی امتیازات واقعی برای شرکت‌ها و کارگران آمریکایی به همراه داشت. سپس، در سال ۲۰۱۹، ترامپ با اعمال تحریم‌ها، ترکیه را (که عضوی از ناتو است) وادار کرد تا نیروهای نیابتی خود را که با نیروهای کرد تحت حمایت آمریکا در سوریه درگیر بودند، محدود کند و همچنین یک کشیش آمریکایی بازداشت‌شده را آزاد نماید. سال بعد، واشنگتن دوباره ترکیه را به دلیل خرید سامانه موشکی اس-۴۰۰ روسیه تحت‌فشار اقتصادی قرار داد. گرچه آنکارا رسماً امتیازی نداد، اما به نظر می‌رسد که این سامانه را به طور غیررسمی کنار گذاشته است.

درس آشکار این اقدامات چیست؟ فشار اقتصادی بر دشمنان آمریکا معمولاً بی‌نتیجه است، اما اعمال زور بر متحدان می‌تواند نتیجه‌بخش باشد. به نظر می‌رسد که این استراتژی اکنون مبنای رویکرد جدید ترامپ شده است: به‌جای راه‌اندازی جنگ اقتصادی تمام‌عیار با دشمنان، او در پی توافق هسته‌ای جدیدی با ایران، احیای روابط اقتصادی با روسیه و گسترش تجارت با چین است، درحالی‌که فشار بیشتری بر شرکای وابسته به بازار آمریکا و حمایت‌های امنیتی واشنگتن اعمال می‌کند.

تقریباً در هر موردی که ترامپ تلاش کرد از فشار اقتصادی علیه دشمنان استفاده کند، نتیجه یا ناامیدکننده بود یا نتیجه‌ای معکوس داشت

قدرت بازار ایالات متحده، تهدیدهای تجاری این کشور را برای همسایگانش در آمریکای شمالی به‌ویژه مؤثر می‌کند. اقتصاد کانادا به‌شدت به تقاضای آمریکا وابسته است: سه‌چهارم از کل صادرات کانادا و ۹۸ درصد از صادرات نفت این کشور به ایالات متحده می‌رود. مکزیک نیز در سال‌های اخیر سرمایه‌گذاری‌های زیادی از چین جذب کرده و این کشور را به یک میدان نبرد آشکار در جنگ تجاری آمریکا و چین تبدیل کرده است. بااین‌حال، ایالات متحده همچنان بزرگ‌ترین شریک تجاری مکزیک است که این امر به واشنگتن اهرم فشار قابل‌توجهی می‌دهد.

به طور مشابه، ترامپ در موقعیت مناسبی قرار دارد تا دانمارک را برای فروش گرینلند تحت‌فشار بگذارد. این کشور کوچک اسکاندیناویایی به‌شدت به بازار آمریکا وابسته است. در سال‌های اخیر، محبوبیت داروهای کاهش وزن در آمریکا باعث شده که شرکت داروسازی دانمارکی «نوو نوردیسک» [8] به ارزشمندترین شرکت اتحادیه اروپا تبدیل شود. فروش سالانه این شرکت در بازار آمریکا اکنون با نرخ ۳۰ درصد درحال‌رشد است و کل درآمد خالص آن (۴۲ میلیارد دلار) معادل ۱۰ درصد از تولید ناخالص داخلی دانمارک است. چنین وابستگی شدیدی به فروش در بازار آمریکا، کشورهایی مانند کانادا، مکزیک و دانمارک را به اهداف جذابی برای «باج‌گیری اقتصادی» تبدیل می‌کند.

 

خطر زیاده‌روی

بااین‌حال، شرایطی که پس از جنگ جهانی دوم، تهدید علیه متحدان را برای آمریکا مؤثر ساخته بود، تغییر کرده است. از یک سو، اقتصاد ایالات متحده وابستگی کمتری به تجارت پیدا کرده است. همان‌طور که کاخ سفید در بیانیه‌ای در فوریه (بهمن) اعلام کرد، تجارت تنها ۲۴ درصد از تولید ناخالص داخلی آمریکا را تشکیل می‌دهد، درحالی‌که این رقم برای کانادا ۷۳ درصد، برای مکزیک ۶۷ درصد و برای چین ۳۷ درصد است. بنابراین، جنگ‌های تجاری احتمالاً برای اقتصاد آمریکا کمتر هزینه‌بر خواهند بود تا برای شرکای تجاری‌اش. نقش کلیدی دلار به‌عنوان ارز ذخیره جهانی و واحد اصلی تجارت بین‌المللی همچنان اهرم قدرتمندی برای نفوذ واشنگتن بر شرکت‌ها و بازارهای جهانی محسوب می‌شود.

اما نقطه مقابل این آسیب‌پذیری پایین این است که ایالات متحده دیگر نفوذ تجاری گسترده‌ای؛ مانند گذشته ندارد. مناطق دیگر جهان اکنون مراکز تجاری بزرگ‌تری شده‌اند و گزینه‌های جایگزین بیشتری برای کشورهایی که نمی‌خواهند زیر فشار واشنگتن قرار بگیرند، فراهم شده است. در دهه گذشته، حضور آمریکا در تجارت جهانی در تمامی بخش‌ها (به‌جز فناوری و سوخت‌های فسیلی) کاهش یافته است. هنگامی که ترامپ در سال ۲۰۱۷ برای نخستین بار وارد کاخ سفید شد، صادرات و واردات آمریکا حدود ۶. درصد از اقتصاد جهانی را تشکیل می‌داد. اما در ابتدای امسال، این رقم یک‌پنجم کاهش یافته و به ۵. درصد رسیده است. در چنین شرایطی، تلاش ترامپ برای تحت سلطه درآوردن شرکای تجاری آمریکا ممکن است نتیجه معکوس بدهد و روند افول هژمونی اقتصادی آمریکا را سرعت ببخشد.

در هشت سال گذشته، وابستگی اقتصاد جهانی به آمریکا کاهش‌یافته است. چین اکنون مهم‌ترین شریک تجاری بسیاری از کشورها است. تجارت درون منطقه‌ای در اتحادیه اروپا، آمریکای لاتین و جنوب شرق آسیا افزایش‌یافته است. این کاهش نفوذ اقتصادی آمریکا احتمالاً همان دلیلی است که ترامپ را وادار کرده است تا تمرکز خود را بر کشورهایی مانند کانادا و مکزیک بگذارد که همچنان آسیب‌پذیر هستند. حتی اقتصادهای بزرگ صادرات محور مانند چین، آلمان، ایتالیا و ژاپن در صورتی که تمام صادرات آن‌ها به ایالات متحده به طور ناگهانی متوقف شود، تنها ۳ تا ۴ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را از دست خواهند داد. این ضربه اقتصادی شدیدی خواهد بود، اما غیرقابل‌جبران نخواهد بود.

علاوه بر این، اگر این کشورها به‌مرور وابستگی خود را به بازار آمریکا کاهش دهند، می‌توانند خود را با شرایط جدید تطبیق دهند. برای بسیاری از متحدان آمریکا، کاهش سهمشان در بازار این کشور دیگر یک تهدید اقتصادی مرگبار محسوب نمی‌شود. اگر ترامپ فشار خود را بیش از حد افزایش دهد، این کشورها ممکن است در نهایت به این نتیجه برسند که ازدست‌دادن دسترسی ارزان به بازار آمریکای شمالی، چیزی نیست که ارزش تسلیم‌شدن در برابر واشنگتن را داشته باشد. در آن مرحله، ترامپ بیش از حد قدرت‌نمایی کرده و بازی را خواهد باخت. به‌جای بازگرداندن سلطه اقتصادی آمریکا، اقدامات او ممکن است روند افول نفوذ جهانی این کشور را در حوزه اقتصاد و سایر عرصه‌ها تسریع کند.

https://www.foreignaffairs.com/united-states/paradox-trumps-economic-weapon

 

[1] . NICHOLAS MULDER

[2] . The Economic Weapon: The Rise of Sanctions as a Tool of Modern War

[3] . Paul Schroeder

[4] . Anthony Eden 

[5] . Park Chung-hee

[6] . Daniel Drezner

[7] . The Sanctions Paradox: Economic Statecraft and International Relations

[8] . Novo Nordisk

/انتهای پیام/