گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ بخشی از آنچه که امروزه ما بهعنوان هنجارهای اجتماعی و فرهنگی میشناسیم، محصول آن چیزی است که در خیابان با قالبهایی چون جنبش، شورش، انقلاب و... محقق شدهاند. صرفنظر از آنکه رخدادهای ۱۴۰۱ را جنبش یا آشوب بدانیم، به نظر نمیتوان از اثرات آن که به طور مشخص بر حوزه زنان و جنسیت متمرکز شده بود، چشمپوشی کرد. بخشی از اثرات آن اتفاقات به طور طبیعی در قالب کوتاهمدت و در پوشش زنان آشکار شد؛ بااینوجود، چنین به نظر میرسد که اثر اتفاقات ۱۴۰۱ را نمیتوان در همین سطح خلاصه کرد. برخی این اتفاقات را کاتالیزور رخداد بزرگ انقلاب جنسی میدانند که از اساس شاکله جامعه ایرانی را دستخوش تغییر خواهد کرد. ما در این بخش تلاش داریم تا ضمن گفتگو با دکتر سید عبدالرسول علمالهدی - دکتری سیاستگذاری فرهنگی و عضو هیئتعلمی دانشگاه جامع امام حسین (ع) - به توضیح و تفسیر تبعات این رخداد در جامعه ایرانی بپردازیم. بخش نخست این گفتگو را در ادامه از نظر خواهید گذراند.
حجاب، بهانهای برای انقلاب در صورت مسئله
بهعنوان پرسش نخست، میخواهیم به تحولات پس از سال ۱۴۰۱ در زمینه وضعیت امر جنسی و جنسیتی در جامعه ایران بپردازیم. برخی از بررسیها به این موضوع اذعان داشتهاند که طی دو سال گذشته، ظهور و بروز جنسی زنان در جامعه کمتر شده و برای این موضوع به نشانههایی در زمینه پوشش استناد میکنند. به باور شما، آیا این موضوع درست است؟ شما این تحولات را چگونه ارزیابی میکنید؟
علمالهدی: به نظر من، اتفاقاً بروز جنسی شدگی زن در تحولات سال ۱۴۰۱ به ظهور جدیتری رسید؛ نه از منظر آنکه حجاب در صورتبندی ایدئولوژیک «زن، زندگی، آزادی» کنار رفته است. ما وقتی میخواهیم این قضاوت را انجام دهیم، باید دقیقاً به عرف عامه و نگاه مردم تکیه کنیم که چه تفسیری دارند؟ ما در سال ۱۴۰۱ یک کار تحقیقی در تهران انجام دادیم و دو موضوع را پیگیری کردیم: یکی در مورد رفتارشناسی حجاب بعد از اغتشاشات ۱۴۰۱ و دیگری درباره دریافت مردم از الزام به حجاب. البته رفتارشناسی با انگیزهها نیز همراه است و صرفاً مشاهده نیست. در هر دو موضوع، متوجه شدیم که مسئله حجاب بهعنوان یک پوشش عمومی و نه امر خصوصی، برای مردم بسیار مهم شده است. اما نظرسنجیهای مختلف نشان میدهد که در افکار عمومی، پذیرش اینکه آیا حجاب یک امر خصوصی است یا امر عمومی، کامل نیست و نوعی سردرگمی وجود دارد. افکار عمومی در مورد اینکه این موضوع به شخص وابسته است یا امری اجتماعی است که جامعه دربارهاش تصمیم میگیرد، قضاوت مشخصی ندارد. یعنی هم گفته میشود که به انتخاب شخص وابسته است و هم میگویند که باید هنجارهای جامعه رعایت شود.
مورد دیگر آن است که مردم تقریباً متوجه شدهاند که مسئله الزام به حجاب با مسئله حجاب بهمثابه امر فرهنگی، تربیتی، رسانهای و زیباییشناختی تفاوت دارد. ما در طول تاریخ حیات جمهوری اسلامی درگیر مسئله زیباییشناسی فرهنگی و تربیتی حجاب بودیم، اما از سال ۹۸ به بعد و بهخصوص ۱۴۰۱، با دوره جدیدی در مسئله حجاب مواجه شدیم و آن الزام به حجاب است. الزام یعنی مداخلهگری حاکمیت در قانونگذاری که به امر بالاتری متصل است.
سیاستگذاری فرهنگی یعنی مداخله حاکمیت در امر فرهنگی. به طور مثال، هر کشوری که حتی یک سایت با محتوای نامناسب اخلاقی را فیلتر کند، در واقع در فرهنگ و حتی در امر خصوصی مداخله کرده است؛ زیرا این فضا، فضای خصوصی انسانهاست.
مداخلهگری حاکمیت در امر فرهنگ
مداخلهگری حاکمیت در امر فرهنگ اثبات شده است و در همه کشورها وجود دارد. اصلاً سیاستگذاری فرهنگی یعنی مداخله حاکمیت در امر فرهنگی. به طور مثال، هر کشوری که حتی یک سایت با محتوای نامناسب اخلاقی را فیلتر کند، در واقع در فرهنگ و حتی در امر خصوصی مداخله کرده است؛ زیرا این فضا، فضای خصوصی انسانهاست. میخواهم اثبات کنم که سیاستگذاری فرهنگی و مداخله در امر فرهنگ در تمام دولتها وجود دارد، هرچند میزان آن محل مناقشه است.
مجدداً از مقدمه کمک میگیرم تا به پرسش شما برسم که آیا تحولات ۱۴۰۱ باعث شده که ما جنسیت زن به معنای امر جنسی را کنار بگذاریم و اکنون به او بهعنوان انسانی که در جامعه کار میکند، فعالیت میکند، حضور اجتماعی دارد و نظر میدهد، توجه کنیم؟
البته ما پرسش مذکور را به این غلظت مطرح نکردیم!
علمالهدی: اشکال ندارد. بالاخره این یک نظر است. در مورد تحولات فرهنگی برای زنان در اغتشاشات ۱۴۰۱ سه نظر وجود دارد که من این نظرها را رصد کردهام. نظر اول این است که زنان با روند معمولی شدن کشف حجاب، از ماهیت جنسی خود فاصله میگیرند و بهعنوان یک انسان در تعامل با مردان قرار میگیرند که خب این حتی در جوامع آزاد هم اثبات نشده و سوژگی جنسی زن در کالا شدگی تجاری آن کاملاً قابلردیابی است.
نظر دوم این است که این تحولات باعث شده امر حجاب و کشف حجاب از شیفتگی و ماهیت مسئلهمندیاش در افکار عمومی کاسته شود و ما میتوانیم بدون مسئله شدن حجاب، درباره روابط زن و مرد تصمیمگیری و سیاستگذاری کنیم. جامعه آن شیفتگی یا تعجب برانگیختگی نسبت به کشف حجاب را از دست میدهد و زنان بیحجاب در حال عادی کردن همزمان امر جنسینمایی زن و امر کشف حجاب هستند.
این همان پوشش عرفی است که اکنون از آن بحث میشود؟ الان پوشش عرفی آنقدر تغییر کرده که دیگر بیحجابی نیز عرفی تلقی شود.
علمالهدی: پوشش عرفی قبلاً پیرامون بدحجابی مطرح میشد. یعنی امر حجاب آنقدر معمولی شود که اساساً بگوییم زنان و مردان در یک پوشش عرفی قرار دارند. اما نظر سومی هست که من میخواهم از آن دفاع کنم. اغتشاشات ۱۴۰۱ یک اغتشاش نبود، یک فتنه بود. این فتنه ماهیت امنیتی - سیاسی داشت؛ ولی ظهورش فرهنگی - اجتماعی بود که بعد پیامد اقتصادی هم پیدا کرد. پیامد اقتصادیاش افزایش شدید نرخ ارز و کاهش سرمایهگذاری خارجی در سال ۱۴۰۱ بود. ماهیت سیاسی - امنیتی آن، برنامهریزی بسیار منظم و دقیق سیستم رسانهای، دیپلماتیک و امنیتی خارج از کشور بود که شواهدش از همان لحظه در کشور نمایان شد. بهانه فرهنگی - اجتماعیاش مسئله زن بود و صورتبندی شعار ایدئولوژیک «زن، زندگی، آزادی» کاملاً همه اجزایش به هم مرتبط بود. پس از این وقایع، با این پیامد مواجه شدیم که مسئله اصلی، مداخله امر حکمرانی در مسئله حجاب، عفاف و امر جنسی شد و همه اینها مورد چالش قرار گرفت.
مداخله و چالش آن فقط در حوزه حکمرانی باقی نمانده است که مثلاً بگوییم قانون حجاب مناسب است یا نامناسب، چگونه باید نوشته شود، قوه قضاییه چه وظیفهای دارد یا چرا سازمان بهزیستی به وظیفهاش توجه نکرد و... مسئله در این سطح باقی نماند. این مسئله در همان لحظه به افکار عمومی سرایت کرد و یک جنگ شناختی شکل گرفت که تا کجا حاکمیت میخواهد ورود کند و چه چیزی را میخواهد پیش ببرد؟ مثلاً اگر حاکمیت کار ایجابی انجام میدهد و وام ازدواج میدهد، پذیرفتنی است و برای بحث امر جنسی و سیاستگذاری امر جنسی و حجاب و عفاف مناسب است ولی دیگر کار ایجابی خود را نباید به حوزههای مختلفی نظیر مدل پوشش تسری دهد.
اما اتفاقی که رخ داد این نیست. اتفاقی که رخ داد این است که مردم در ادامه راه تردید کنند که حکمرانی بر امر جنسی چگونه میخواهد صورت بگیرد؟ این همان اتفاق مهمی است که باید پیرامون آن سخن بگوییم. این اتفاق خیلی سریع در حال رخدادن است و پدیدهای به نام انقلاب جنسی را به دنبال خود میآورد که در دنیای غرب، تاریخ، سیاستگذاری، اقتصاد و حقوق مدنی دارد. «الجیبیتی» حقوق مدنی و سیاسی دارد و در انتخابات، کرسی مجلس را میگیرد. الان هم به کشورهای اسلامی مانند ترکیه و عراق سرایت میکند. عربستان نیز که با عنوان مدرنیته، خودش پیشقدم شده که ظهور این اتفاق را بیشتر در خود داشته باشد.
کشورهای اسلامی در مسیر جهان غرب
من اتفاقات ۱۴۰۱ را در بستر انقلاب جنسی با نابودی سبک زندگی ایرانی - اسلامی میبینم. با این نگاه باید پرسید که مگر میشود حجاب کنار برود و جنسیتزدایی از زن صورت بگیرد و بعد بگوییم زن صرفاً یک مرد است که موهایش بلندتر است؟ یا زن یک انسان است، همانطور که مرد یک انسان است؟ مگر امکانش هست؟ وقتی میخواهم بگویم مگر امکانش هست، باید دقیقاً به کشورهایی که این تجربه را داشتهاند مراجعه کنم. چرا قطر در ۵ سال اخیر یکی از کشورهای پرطلاق در دنیا شده و حجاب جوانانش در حال ازبینرفتن است، درحالیکه قطریها خودشان در گذشته به حجاب معروف بودند؟ چرا خیانت زنان متأهل در ترکیه باید دوبرابر آمریکا باشد؟ چرا مصرف فیلمهای اروتیک ترکی در دنیا باید معروف شود، همانطور که مصرف محتوای نامناسب پورن آمریکایی معروف است؟ چرا این فیلمها به چندین زبان دنیا همزمان ترجمه میشود و خود ترکیه روی آن سرمایهگذاری میکند؟ آیا اینها صرفاً یک کار فرهنگی است یا سیاست فرهنگی از آن پشتیبانی میکند؟ نمود این سیاست در ایران چگونه است؟
چرا مصرف فیلمهای اروتیک ترکی در دنیا باید معروف شود، همانطور که مصرف محتوای نامناسب پورن آمریکایی معروف است؟ چرا این فیلمها به چندین زبان دنیا همزمان ترجمه میشود و خود ترکیه روی آن سرمایهگذاری میکند؟ آیا اینها صرفاً یک کار فرهنگی است یا سیاست فرهنگی از آن پشتیبانی میکند؟
اگر حجاب در دنیا کنار رفته، باید آمار خشونت علیه زنان کاهش یافته باشد. باید آمار ضعیف شمردن زنان کاهش یابد. باید آمار پرداختن به امر جنسی زنان در رسانههای دنیا کاهش یابد. نباید برای تبلیغ مسواک یا خودرو از بدن زن استفاده شود. همانطور که از خودشان یاد گرفتیم، امری به نام شیء شدگی زنان در رسانهها را مطرح کردند و این را به کالای بازرگانی تبدیل کردند. این موضوعات در نظریههای فرهنگی قرن ۱۹ پیدا شد و در قرن ۲۰ در مکتب فرانکفورت و مکتب انتقادی بیشتر به آن پرداختند. ما مقداری از ادبیات مکتب فرانکفورت یاد گرفتیم؛ یعنی آنها به ما توجه دادند که با زن در جامعه اروپایی چه کردهاند. تغییر لباسهای گشاد زنان به لباسهای تنگ و نیمهبرهنه چگونه رخ داد؟ اینها تاریخ انقلاب جنسی است. این انقلاب سه دوره جدی را دارد. از ۱۹۱۳ شروع شد و تا ۱۹۶۵ ادامه یافت. بعد از آن هم با فضای رسانهای بسیار شدیدی مواجه هستیم که این شدت با فضای مجازی در کل دنیا در حال گسترش است.
آنچه ما اکنون پس از فتنه ۱۴۰۱ با آن مواجه هستیم، سه مرحله دارد: مرحله اول، عادیشدن بیحجابی است؛ فارغ از اینکه چه قضاوتی میخواهد بشود که پیامد مهمش، رفع الزام است. مرحله دوم، معمولی شدن تننمایی زنانه است و مرحله سوم لاابالیگری یا رهاشدگی فحشا و همجنسگرایی است. یعنی لاقیدی باید رخ دهد و اینجا دیگر انقلاب جنسی در ایران محقق میشود.
انقلاب جنسی و جامعه زنان ایران
البته بسیاری از جامعهشناسان معتقدند که انقلاب جنسی اکنون رخداده و شما نمیبینید و استناد آنها هم اصطلاحاً به زیر پوست شهر است.
علمالهدی: خیر، زیر پوست شهر در همه جای دنیا وجود دارد. آنچه سیاستگذاری اجتماعی به آن میپردازد، روی پوست شهر است. زیر پوست شهر متعلق به سیاستگذاری تربیتی است. اما شما در سیاستگذاری اجتماعی خود میگویید مشروب حرام و ممنوع، مواد مخدر و ماریجوانا ممنوع، کلاب و کازینو و قمار ممنوع، کارگری جنسی و... ممنوع. اینها در روی پوست شهر یعنی در عرصه عیان و آشکار ممنوع است؛ و الا در زیرزمین دارند قماربازی میکنند. کارگر جنسی را در واقع به رسمیت نمیشناسید، چون اگر به رسمیت بشناسید باید کارت بهداشت بدهید. بعد وقتی کارت بهداشت دادید، باید جا و مکان بدهید و بعد هم هتلینگ باید بدهید و خیلی چیزهای دیگر.
زیر پوست شهر در همه جای دنیا وجود دارد. آنچه سیاستگذاری اجتماعی به آن میپردازد، روی پوست شهر است. زیر پوست شهر متعلق به سیاستگذاری تربیتی است.
بههرحال این قضایا هنوز روی پوست شهر نیست. احتمالاً روی پوست شهر فضای مجازی است و باید در فضای مجازی هم سیاستگذاری داشت که در پلتفرم دیوار یا پیامرسانهای روبیکا و سروش شاهد روابط فحشا با رویکرد اقتصادی نباشیم؛ بنابراین باید سیاستگذاری اجتماعی خود را بر مبنای آنچه به ظهور میرسد و رسمیت دارد تدوین و اجرا کنیم. البته سیاستگذاری تربیتی و فرهنگی باید پشت سیاستگذاری اجتماعی، فضای زیر پوست شهر را از منظر درونیات و خلقهای درونی مردم مساعد کند.
به همان سخن قبلی بازگردم. مرحله اول همان معمولی شدن بیحجابی است که فضای عرفی شدگی ناهنجاری را برای مردان و خانوادهها فراهم میکند. مرحله دوم، تننمایی زنانه برای منزلت اجتماعی است؛ چرا که دیگر در چشم مردان، زن بهعنوان مربی انسان، اخلاق و نوآوری علمی تعریف زیبایی ندارد، بلکه زن بهعنوان تننمایی تعریف زیبایی دارد؛ بنابراین با نیمهبرهنگی و تبرج و جراحیهای زیبایی مختلف مواجه میشویم و شیءانگاری زنان در تبلیغات بازرگانی و سینما حداکثری میشود. در مرحله سوم، ظلم به زن ظهور حداکثری پیدا میکند و همان آمارهای خشونت علیه زنان، همان مسیری که غرب و آمریکا رفته و همان فحشای عیان شده اینجا محقق میشود.
حالا پرسش اینجاست که آیا مردم این سه مرحله را میفهمند یا نه؟ بله، شاید آیندهنگری نکنند، اما وقوعش را متوجه میشوند. مردم تصمیم میگیرند که به برخی مکانها کمتر مراجعه کنند. مردم تصمیم میگیرند برای منزوی نشدن، بخشی از بیحجابی را همراهی کنند و با ورود زنان به ورزشگاههای فوتبال - حتی اگر با صحنههای زننده ناهنجاری همراه باشد - مخالفت نکنند و درعینحال خود را از برهنگی مبرا میدانند. این تحلیل که از مصاحبهها بهدستآمده، شاید مورد پذیرش همگان نباشد، اما این اتفاق را در ماجرای برهنگی دختر دانشگاه آزاد علوم تحقیقات دیدیم.
من فکر میکردم دختر علوم تحقیقات از جهت کنش برهنگیاش موردتوجه حداقل دوستانش یا جامعه دانشگاه علوم تحقیقات قرار بگیرد. یعنی دانشجویان به طرفداری از او اقدام کنند، اما دیدم که دانشجویان در حسابهای مجازیشان که اساساً در اختیار خودشان است و در فضای خصوصیشان قرار دارد، همه به این نوع کنش حمله میکنند و خود را از این کنش مبرا میکنند. بعد متوجه شدم یکی از سلبریتیهای فضای مجازی و رسانههای بیگانه نیز از این کنشگری فاصله میگیرد تا ماهیت ایدئولوژیک «زن، زندگی، آزادی» زیر سؤال نرود. ماهیتی که احتمالاً ما از قبل برچسب لاابالیگری اخلاقی به آن زدهایم. اما با گذشت زمان، متوجه شدیم که سرویسهای خارجی و آن مدل از اغتشاشات که سرویسها در ایران دنبال میکنند، ظاهراً ابزار و سلاحی به دستشان رسیده و آن تن زنانه است. برای همین مسیح علینژاد که یکی از سردمداران این حرکتهاست، تصمیم به برهنگی گرفت و آن را با این کلیشه، عمومی کرد که تن زنان سلاحی برای مبارزه با نگاه مردم است. در حقیقت ما خودمان به نگاه مردانه و جنسی شدگی زن انتقاد داریم. او از این نگاه استفاده میکند و سلاح را برعکس کرده است. یعنی میگوید من به پوشیدگی و رازآلود شدن تن زنان پناه نمیبرم، من به افشای تن زنان پناه میبرم تا افشای مکرر آن، معمولیاش کند و آزادی را محقق سازد. این قرائتی است که اروپا و آمریکا داشته و تاریخ و نتایج آن را میبینیم و چیز جدیدی برای ما نیست.
صورتبندی حجاب بهمثابه آزادی زنانه
با این توصیف، امر جدیدی که ما میتوانیم در برابر این وضعیت آن را صورتبندی کنیم چیست؟
علمالهدی: آنچه جدید است این است که ما بگوییم زیباییشناسی زن در حجاب چگونه محقق میشود یا کرامت نفس و روابط انسانی برای زن باحجاب چگونه محقق میشود. حجاب محدودیتی است که بهموجب آن زنان اشتغال مردانه نداشته باشند. اشتغال سخت مردانه مانند کار ساختمانی، کار در معدن و محیطهای سخت را زنان نداشته باشند و به آزادی برسند. به این تعریف نگاه کنید: زن محجبه به آزادی از نگاه شیءانگاری مردان میرسد و وقتی این زنان زیاد باشند (زنان محجبه زیاد باشند) به آزادی از رقابت تننمایی در محیطهای عمومی هم میرسند و دیگر رقابتی برای جراحی زیبایی شکل نمیگیرد.
ببینید که چقدر این آزادیها میتواند زیاد باشد: آزادی از تننمایی در محیط عمومی، آزادی از نگاه کالا شدگی برای جذابیت در نگاه مردان، آزادی از کالای جنسی شدن در دنیای مردانه. توجه کنید که ما به چند مدل از آزادی میرسیم. آنگاه این آزادیها چه مقاصدی را دنبال میکنند؟ یعنی آزادی زن از آن چیزها برای پرداختن به آینده یک جامعه، آزادی برای پرداختن به انسان و انسانسازی، حتی آزادی از دغدغه معیشتی و امنیت داشتن برای تمرکز بهتر به انسانسازی و آیندهسازی یک جامعه.
حضرت امام خمینی (ره) در آن بیانی که فرمودند «قرآن انسانساز است و زن هم انسانساز است»، اصلاً انگار قرآن و زن را در یک جنس مشترک دیدهاند. پس زنان باید انسانسازی کند؛ یعنی انگار تمام کارهایی که مردان انجام میدهند در خدمت زنان است تا زنان، مردان و زنان دیگری را برای آینده بهتر پرورش دهند. یعنی مردان وسیلهاند و زنان هدف. احتمالاً با آنچه که بر مردان از نفقه و قیمومیت و امنیت و مسکنت زن واجب شده است، میتواند چنین معنایی به ذهن متبادر کند.
اگر بخواهیم اینگونه ترسیم کنیم، انسانسازی مسئله اصلی دنیاست؛ چون مسئله اصلی دنیا انسان است. انسان سوژه تمام مکاتب فکری، حاکمیتها و جغرافیاست. این انسان جز به آزادی امکان رشد و پرورش ندارد. آیا امتداد «زن زندگی آزادی» ما را در آزادی قرار میدهد یا آزادی در محیط نمایشها و جذابیتها از باب تننمایی است؟ آزادی در محیط رقابت زنان برای جراحی زیبایی یا آزادی برای خودشکوفایی هویتی زنان در جسم فیزیکیشان؟ اینها اسمش آزادی است؟ آن اتفاقی که برای ما در فتنه ۱۴۰۱ افتاد، ما را به اسارت شیءانگاری زنان نزدیکتر کرد.
دو رویکرد در مواجهه با ایران امروز
شما توضیح خوبی از تحولات مرتبط با امر جنسیت متأثر از اتفاقات ۱۴۰۱ دادید. بااینوجود اما هنوز اتفاقاتی هستند که به نظر نیاز به توضیح بیشتری دارند. برای نمونه، ما شاهدیم که حضور اجتماعی زنان در محیطهای شهری پس از سال ۱۴۰۱ چشمگیرتر شده است. مکانهایی نظیر قهوهخانهها که قبلاً جزئی از عرصههای عمومی بود که کمتر زنان نسبت به حضور در آنجا مشتاق بودند، اما امروزه حضور زنان در این فضاها و امثال آن کاملاً عادی شده است. همچنین برخی مشاغل نیز شاهد حضور بیشتر زنان است. شما این تحولات را چگونه ارزیابی میکنید؟
تأثیر حوادث ۱۴۰۱ دقیقاً روی معمولی شدن بیحجابی و بعد هم تهور در تن نمایی و نیمهبرهنه شدن است.
علمالهدی: این تغییرات در عرصه عمومی تأثیر فتنه ۱۴۰۱ نیست. تأثیر حوادث ۱۴۰۱ دقیقاً روی معمولی شدن بیحجابی و بعد هم تهور در تن نمایی و نیمهبرهنه شدن است. در اینجا دو رویکرد وجود دارد. یک رویکرد تمدنی است که این رویکرد تمدنی بسیار مهم و غیرقابلانکار است. شاید من رویکرد تمدنی را بهعنوان راهکار اکنون مطرح نکنم، ولی اصلاً امکان ندارد که ما بدون رویکرد تمدنی بتوانیم به بازسازی الگوی اسلامی - ایرانی پیشرفت برسیم. تحلیل دیگر، تحلیل جامعهشناختی از نگاه گسترش فناوریهای ارتباطاتی است. من هر دو تحلیل را برای شما توضیح داده و بعد توضیح میدهم که مسئله شما پیرامون عمومی شدن ظهور زنانگی در عرصه عمومی به چه معناست.
در برخورد تمدنی، مسئله اصلاً زن نیست؛ مسئله، مواجهه فرهنگ ایرانی با تمدن غرب و کپیکردن مصرف خط توسعه است. این مسئله از زمان صفویه شروع شده، اما از زمان قاجار و مشروطه با ورود گرامافون و فتوگراف واقعی شده است. با رفتن تحصیلکردههای ایرانی بهعنوان بورسیه به فرنگ - یعنی فرانسه - با تأسیس دارالفنون و دانشگاه تهران و با سیاستهای مختلف رضاخان در بهزور واردکردن مدرنیته به ایران واقعی شد. میخواهم بگویم این سیاستها آن را واقعی کرده، اما این برخورد تمدنی خود این سیاستها نیست. ما در این برخورد تمدنی با معنای زندگی بهتر مواجه شدیم و این برخورد معنای همه چیز را تغییر داد؛ معنای نشستن و برخاستن، کار و اشتغال، ازدواج و زوجیت، جنسیت، تحصیلات، عمران و آبادانی و... معنای همه چیز را دگرگون کرد. در این برخورد تمدنی همه چیز عادی است. حتی بالارفتن سقطجنین و خودکشی و وجود کودکان کار در شهرهای بزرگ هم عادی است. بیحجابی، طبیعی ماجرای این برخورد تمدنی است. حتی وجود فحشا هم طبیعی است.
امتناع حاکمیت دینی در بستر تمدن غربی
من متوجه واژه عادی بودن که به کار میبرید نمیشوم. شاید بگوییم خودکشی یا سقطجنین پدیدههای جدیدی هستند؛ یعنی در گذشته به این معنا انسان خودکشی نمیکرد، اما عادی بودن چه معنایی دارد؟
علمالهدی: من وقتی میفهمم این عادی است که اول تمدن غرب را مطالعه کنم. اگر تمدن غرب در طول ۵ قرن به ظهوراتی رسیده، یعنی از قرن ۱۶ که اولین مواجهههای صنعتیشدن بود تا تطورات بعدی آن، این سیر تحولی که شما دارید را دیگری هم داشته است. پس شما هم در طبیعت ریل راهآهن او قرار گرفتهاید. برای همین میگویم طبیعی است. برای اینکه وقتی «دورکیم» آمد خودکشی را مطالعه کند، چون خودکشی در فرانسه طبیعی نبود، قرار نبود جامعه فرانسه اینگونه شود. وقتی او خودکشی را مطالعه کرد، دلایل عدم پیوند انسان را با جماعت مشخص کرد و سپس متوجه شد که دینداری، کارکردش در پیوستگیهاست. آن وقت متوجه شد که باید یک چیز را طبیعی کنیم و آن پذیرش مدرنیته است. حتی دینداری هم باید جریان توسعه مدرن را محقق کند. تمام مطالعات حوزه جامعهشناسی، به دنبال حل مسائل مدرنیته برای زندگی اجتماعی انسانهاست. روانشناسی نیز حل مسائل روانی انسانها - حتی با قرص - است. به هر طریقی میخواهد شما را درمان کند تا زندگی مدرن را بپذیریم و در آن شرایط احساس رضایت کنیم.
جامعه ایرانی خودکشی ندیده است. برای جامعه شرقی خودکشی معنایی ندارد. خودکشی و سقطجنین، طبیعی زندگی انسان قبل از مدرنیته نیست. انسان دوران کشاورزی - به قول «تافلر» - طبیعیترین زندگی انسانی را داشته است. حتی بالارفتن طلاق یا افزایش مصرف پورنوگرافی هم طبیعی است. در این مسائل، کدام مسئله علت دیگری است؟ دقت کنید؛ مثلاً اگر روی کاغذ بنویسیم طلاق، بالارفتن سن ازدواج، زیست تجردی، تجرد قطعی دختران، همباشی و ازدواج سفید، فحشا، بیحجابی، تجملگرایی، جراحی زیبایی و... اینها مسائل امروز جامعه ایران است. اگر بخواهیم بگوییم کدام علت دیگری است، همه به هم مرتبطاند و هیچکدام اولویت خاصی نسبت به دیگران پیدا نمیکند.
رویکرد تمدنی اصلاً نمیپذیرد که این مسائل، یکی علت دیگری است. میگوید تو با ساختارهای تمدنی دیگری نهتنها آشنا شدی و آنها را پذیرفتی، بلکه خودت را در آن ساختارها معنا کردی. زن ایرانی را در ساختار اجتماعی مدرن معنا کردی. بعد میگوییم حجاب داشته باشد. این ابتدای تناقض است. وقتی زن در آن دستگاه معنایی و محاسباتی به جذابیتهای زنانهاش معنا میشود، نمیتوان حجاب را حتی به او توصیه کرد، چه برسد به اجبار. اصلاً توصیه هم نباید کرد، چون بیمعناست. توصیه به حجاب دلیلش امنیت است؟ خب امنیت را پلیس باید فراهم کند. در این برخورد تمدنی هیچ دلیلی برای حجاب وجود ندارد. حجاب محدودیت است و این محدودیت در فضای تمدنی جدید واقعی است. در معنای اسلامیاش هم محدودیتی برای کنشگری زن دارد. در آن کنشگری که در ساختار مدرن دنبالش هستید مثل ورزش، قهرمان شدن، تحصیلات عالیه، شغل خوب، پولدار شدن و...
آنگاه که دین، تسلیم میشود!
جالب است که در این ۲۰۰ سال مواجهه جامعه دینی با این برخورد تمدنی، میگویند ما با استقلال مالی زن مشکلی نداریم یا با نشاط اجتماعی مشکلی نداریم. انگار دین در ایران متهم است و در گوشه رینگ گیرش آوردهاند و میگوید حجاب داشته باشند و با نشاط باشند، حجاب داشته باشند و اشتغال اجتماعی هم داشته باشند و... چفتوبست موضوعات با یکدیگر در اینجا بهخوبی برقرار نمیشود. یعنی ما همواره در مقام متهم هستیم و مدام در حال پاسخگویی هستیم. برخورد تمدنی میگوید تو همیشه متهم هستی. جالب است که در این برخورد تمدنی، کار به جایی میرسد که دستهایت را بالا میگیری و میگویی اجازه دهید نماز و روزه را داشته باشیم، ما هم محدودیت برای کسانی که نمیخواهند روزه بگیرند فراهم نمیکنیم. اینها همه امور شخصی است؛ لذا در نهایت در این مواجهه تمدنی، نهاد دین دستش را بالا میگیرد و میگوید دین امری فردی است و ما در مقام تبلیغ دین به امر فردی صرفاً برای هر کسی که تمایل داشته باشد میپردازیم؛ بنابراین در چنین مواجهه تمدنی، حکومت دینی باید کنار برود. این آینده برخورد تمدنی ماست که با این مسیر به آن خواهیم رسید. مثلاً کتب ضلال، حکم فقهی دارد و امکان دسترسی به همه اطلاعات نباید وجود داشته باشد. اشاعه فحشا باب فقهی دارد. در بستر تمدن غرب، همه این امور بیمعنی میشوند؛ لذا خود حاکمیت دین هم که به دنبال احیای امور مذکور است، بلاموضوع میشود.
در این برخورد تمدنی، کار به جایی میرسد که دستهایت را بالا میگیری و میگویی اجازه دهید نماز و روزه را داشته باشیم، ما هم محدودیت برای کسانی که نمیخواهند روزه بگیرند فراهم نمیکنیم. اینها همه امور شخصی است؛ لذا در نهایت در این مواجهه تمدنی، نهاد دین دستش را بالا میگیرد و میگوید دین امری فردی است و ما در مقام تبلیغ دین به امر فردی صرفاً برای هر کسی که تمایل داشته باشد میپردازیم
حالا به سراغ نگاه دوم برویم. نگاه جامعهشناختی دلالت بر شکلگیری عالم و فضای رسانهای شده دارد. ضمن عدم رد نگاه تمدنی، من معتقدم که در وضع موجود، امکان ارائه راهکارهایی داریم که میتواند به شکلگیری جامعه اسلامی کمک کند. ما میخواهیم جامعه اسلامی و حکومت اسلامی را پیش ببریم و مسیر دستیابی به تمدن اسلامی را نشان دهیم. هدف نهایی ما حتماً تمدن اسلامی است، اما هدف اکنون من شکلگیری جامعه اسلامی است.
عالم و فضای رسانهای این تعارض را برای من به وجود میآورد که از یک طرف زن برایم ارزشمند است و نمیخواهم بهعنوان یک کالا و ابژه جنسی به او نگاه شود و از طرف دیگر، در این عالم و فضای رسانهای شده امروز دنیا، جذابیتهای جسمی زن، تصویر و صدای زن و همه آنچه به نام جذابیت داریم به سوژگی جنسی تبدیل میشود. هر چیزی که از جذابیت زنانگی داریم، جنسیتی نیست، سوژگی جنسی است و این میتواند در صدا، تصویر، چهره، اندام و لباس پوشیدن باشد.
وقتی حجاب کنار رفت، دیگر سوژه جنسی قابل کنترل و مدیریت نیست. اینگونه نیست که بگویید حجاب کنار رفت پس ما توصیه میکنیم لباسهای گشاد بپوشند. فقط یک چیز در دست شما بود و آن وجود حجاب بود و بعد از آن، دیگر چیزی دست شما نیست. چیزی که در این بازه زمانی در دست شما قرار دارد آن است که زن در فعالیت علمی، اخلاق اجتماعی و فایدهمندیاش برای جامعه دیده شود. چه کسی با این مخالف است؟ غرب یا شرق با این مخالف است؟ همه دوست دارند که زن اینگونه دیده شود. سپس زیباییشناختی زن در جامعه به همین مقولات معنویت، اخلاق، علم و هنر بیامیزد.
البته اینجا مسئله دیگری نیز وجود دارد. آیا اخلاق، علم و هنر او میتواند با سوژگی جنسی بیامیزد؟ بله، وقتی حجاب نباشد میآمیزد. آن وقت حتی معیار استاد و معلم شدن زنی که دانشجویان با او راحتتر هستند، یا با کلاسهای او بیشتر پیش میروند و رضایت بیشتری دارند، میشود همان زنی که سوژگی جنسی خود را در لباس پوشیدن، نحوه بیان و... بروز میدهد. آنگاه این سوژگی جنسی زن در اداره، روابط کاری، روابط سیاسی و... وارد میشود و اینها کلی مثال در دنیا دارند و همهاش همین است؛ چون اساساً بر مبنای عالم و فضای رسانهای، جذابیت به منفعت و سود در روابط اجتماعی معنا میشود.
عالم و فضای رسانهای بین ارزشهای فرهنگ شرقی و دینی با ارزشمندیهای عالم مدرن کاملاً تعارض ایجاد میکند و این تعارضها همچنان وجود دارد. شاید بگویید جامعه ایران پر از این تعارضهاست. بله، این تعارضها در رفتارها رخ میدهد. کسی که نشانههای شیطانپرستی را روی تیشرت خود دارد اما روزه گرفته و با زبان روزه به راهپیمایی روز قدس آمده است. از این فضاهای پر تعارض کم نداریم که توسط نگرشهای گوناگون تفسیر میشود. مثلاً جوانانی که اهل نماز، دعا، زیارت امام حسین (ع) و کربلا رفتن هستند، اما در مد لباسشان تیپ غربی دارند و برندهای غربی میپوشند. عدهای از اهل ارشاد و منبر میخواهند اینطور جلوه دهند که اینها از جوانان خودمان هستند، کشور و دین را هم دوست دارند. این سخن درست است که میخواهد بگوید نهاد و بنیاد جوان ایرانی همچنان دینگرا، فطرتگرا و حامل ارزشمندی اخلاق و معنویت است. از این جهت درست است، ولی این تعارض تا کی میخواهد وجود داشته باشد؟
این مقوله که میفرمایید آیا تعارض است یا تکثر؟
علمالهدی: خیر تعارض است. تعارض میان لایههای رفتاری و الگوهای سبک زندگی ماست. مثالهای این موضوع را بیان کردم. انسان نمیتواند این تعارض را تا همیشه ادامه دهد. به همین دلیل، با نگرشهای خود تلاش میکند تا آنها را حل کند. مثلاً میگوید برند میپوشم تا شیک و زیبا باشم و اصلاً مهم نیست که در آینده کلاه هودی را باید جای روسری قبول کند. خب دیگر حجاب چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...