گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «نانسی اوکیل» [1] - رئیس اندیشکده مرکز سیاستگذاری بینالملل - و «متیو داس» [2] - معاون اندیشکده مرکز سیاستگذاری بینالملل - در یادداشتی که وبسایت «Foreign Affairs» آن را منتشر کرده است، بر این موضوع تأکید میکنند که رویکرد کنونی سیاست خارجی آمریکا به بنبست رسیده است و جوابگوی چالشهای کنونی آمریکا و جهان نیست. به گفته آنها، نظم لیبرال کنونی که به نظامیگری و رقابت با حاصل جمع جبری صفر بین قدرتهای بزرگ تأکید میکند، بیشتر از آن که بحرانها را حلوفصل کند به تشدید آنها منجر شده است. به گفته این دو پژوهشگر، چالشهای جهانی مثل تغییرات اقلیمی، مهاجرت، هوش مصنوعی بدون نظارت، گسترش سلاحهای هستهای، بیثباتی سیاسی و بیماریهای همهگیر، نیازمند همکاری جهانی هستند و نمیتوان آنها را از طریق نظامیگری و رقابت بین قدرتهای بزرگ حل کرد.
سرگردان بین دو نظم
سیاست خارجی آمریکا بین نظم قدیم و نظمی که هنوز کاملاً تعریف نشده، سرگردان است. پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۱۶ بسیاری از افراد را در واشنگتن نسبت به این واقعیت آگاه کرد که با وجود پیشفرض نخبگان سیاسی مبنی بر یک توافق بیچونوچرا در سیاست خارجی، بسیاری از آمریکاییها در مورد مفروضاتی که دههها راهنمای رویکرد آمریکا به جهان بودهاند، تردید دارند. پیروزی ترامپ در سال ۲۰۱۶ نشان داد که مردم آمریکا این ایده را که یک نظم بینالمللی مورد حمایت توسط هژمونی نظامی آمریکا بدون هیچ قیدوشرط و بدون توجه به هزینههای آن، ارزش حفظکردن را دارد، قبول ندارند. انتخابات ۲۰۲۴ مهر تأییدی بر این مسئله بود که سال ۲۰۱۶ یک استثنا نبود و اجماع و توافق قدیمی واشنگتن روی سیاست خارجی دیگر مرده است.
علیرغم اینکه اغلب به اشتباه بهعنوان «انزواگرایی» نامیده میشود، آنچه ترامپ ارائه میدهد در واقع یکجانبهگرایی تهاجمی یا همان چیزی که «بری پوزن» [3] - کارشناس علوم سیاسی - آن را «هژمونی غیرلیبرال» مینامد است. چشماندازی از ایالات متحده که توسط قوانین محدود نشده و بدون شرمندگی به دنبال منافع خود است و دیگر اجازه نمیدهد که توسط یک نهاد سیاسی خودمحور در واشنگتن و همپیمانان و مشتریان بینالمللیاش که تنها به فکر سواریگرفتن مجانی از آمریکا هستند، فریب بخورد.
هدف سیاست خارجی آمریکا باید تأکید بر خیر عمومی جهان باشد که مبتنی بر حلوفصل چالشهای جهانی از طریق همکاری با سایر دولتها است.
«جیدی ونس» - معاون رئیسجمهور منتخب - در سخنرانی خود در کنوانسیون جمهوریخواهان، بر این دیدگاه تأکید کرد و داستان شخصی خود را از ناامیدی نسبت به جنگ عراق که در آن خدمت کرده بود، در یک روایت وسیعتر از شکست و مصونیت نخبگان گنجاند. دموکراتها به این مقوله به طور کافی پاسخ ندادند. حتی به طرز عجیبی به تأیید یکی از معماران کلیدی جنگ عراق، معاون رئیسجمهور سابق - دیک چنی - افتخار کردند و به ترامپ این امکان را دادند که خود را بهعنوان کاندیدای ضدجنگ معرفی کند.
آمریکاییها به یک جایگزین برای انتخاب میان یکجانبهگرایی ترامپ یعنی «آمریکای اول» یا نوستالژی بایدن یعنی «آمریکا بازگشته است» نیاز دارند. تجدیدنظر در لیبرالیسم بینالمللی قدیمی کافی نخواهد بود. اصلاحات جزئی در نظام لیبرالیسم بینالمللی موجود نمیتواند پاسخگوی نیازهای فعلی باشد. هم آمریکاییها و هم اکثر کشورها و ملتهای جهان، به دلیل سابقهای که ایالات متحده در نقض قوانین و اصول بینالمللی دارد، به درخواستها برای اصلاحات در نظم کنونی، آن هم تحت رهبری آمریکا با شکوتردید نگاه میکنند. اکنون ترقیخواهان و دموکراتها یک فرصت و تعهد دارند تا راه بهتری را پیش رو بگذارند.
هدف سیاست خارجی هر کشوری ارتقای امنیت و رفاه مردم آن است. بااینحال، در دنیای عمیقاً بههمپیوسته امروزی، جایی که چالشهای کلیدی مانند تغییرات آبوهوا و بیماریهای همهگیر مشترک است، رویکرد جهانی ایالات متحده باید اولویت دیگری را در بر گیرد: خیر عمومی. این مهم مستلزم این است که ایالات متحده در همبستگی با دیگر کشورها عمل کند، تأثیرات سیاست خارجی آمریکا بر مردم در سراسر جهان را در نظر بگیرد و تلاش کند تا امنیت و رفاه آمریکا را ارتقا دهد، بدون اینکه ناامنی و شرایط اقتصادی ناپایدار را سایر کشورها منتقل کند. چنین رویکردی برای آمریکاییها نیز سودمندتر خواهد بود.
قدرت حق را تعیین نمیکند
اگرچه اکنون درک بیشتری وجود دارد که واشنگتن باید از رویکردهای ناموفق گذشته فاصله بگیرد، اما بخش زیادی از تشکیلات سیاست خارجی آمریکا همچنان به هژمونی نظامی جهانی این کشور با هر هزینه و بهایی متعهد است. به تعبیر «ریک جیمز» [4] - موسیقیدان - برتریطلبی یک اعتیاد جهنمی است. بااینحال، این عادت باید کنار گذاشته شود؛ زیرا تغذیه آن نیازمند مبارزهای برای تسلط است که هم نیازهای فوری داخلی را نادیده میگیرد و هم به آزادیهای آمریکاییها تعرض میکند و آن را زیر پا میگذارد. به زبان ساده میتوان گفت ساختن یک دموکراسی سالم و امن با یک تلاش بیپایان برای تسلط جهانی سازگار نیست.
اگرچه سهم نسبی قدرت ایالات متحده در حال کاهش است، همچنان بزرگترین اقتصاد و ارتش در جهان را در اختیار دارد و دارای مجموعه بیبدیل از اتحادها و مشارکتها و روابطی است که دستور کار جهانی را شکل میدهند. مهم است که واشنگتن از قدرت و نفوذ خود استفاده کند تا از قواعد واقعی مشترک جهانی حمایت کند که میتواند به هدایت امور جهانی فراتر از معادله ساده و بیرحمانه «قدرت حق را تعیین میکند» کمک کند. مواجهه با چالشهای فوری مشترک نیازمند رویکردی ظریف است که درک کند مشارکت جهانی نهتنها برای دفاع از ارزشهای لیبرال و امنیت انسانی ضروری است، بلکه برای تأمین رفاه هر کشور نیز حیاتی است.
اصلاحات در نظم لیبرال کنونی کافی نیست؛ باید رویکرد تازهای در زمینه سیاست خارجی اتخاذ شود که خیر همگانی را بر منافع شرکتها و سیاستمداران فاسد ترجیح دهد.
اگرچه «جو بایدن» برخی گامها در جهت یک رویکرد جدید را برداشت، اما این گامها بههیچوجه کافی نبودند. واضحترین فاصلهگرفتن دولت او از مدل نئولیبرال جهانیشدن که در سخنرانی آوریل ۲۰۲۳ «جیک سالیوان» - مشاور امنیت ملی - بیان شد، یک شناخت مهم و اگرچه دیرهنگام از این مسئله بود که نظم اقتصادی قدیمی شکست خورده است. کاهش نابرابری جهانی و ناامنی اقتصادی با رعایت قواعد عادلانه تجارت، کار و سرمایهگذاری میتواند پیامدهای مثبت عظیمی برای کارگران آمریکایی از جمله آنهایی که در این کارزار انتخاباتی تحتتأثیر سخنان اقتصادی پوپولیستی ترامپ قرار گرفتهاند و همچنین دیگر جوامع در سراسر جهان داشته باشد.
بسیاری در جهان درحالتوسعه بهدقت نظارهگر این هستند که آمریکا چگونه از منطق قدیمی نئولیبرالی فاصله میگیرد، درحالیکه اقتصادهای خودشان در آن الزامات ریاضتی گرفتار شدهاند. ضروری است که نهادهای نئولیبرال مانند سازمان جهانی تجارت، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول اصلاح شوند تا نفوذ بیشتری در فرایند تصمیمگیری به کشورهای با درآمد پایین - که این نهادها ادعای حمایت از توسعه آنها را دارند - داده شود. ایالات متحده و متحدانش همچنین باید از برنامه کاهش بدهیهای هدفمند برای رهایی مردم از بدهی فلجکننده تحمیل شده توسط دولتهای اغلب فاسد، غیردموکراتیک و شرکتهای چندملیتی غارتگر حمایت کنند که به آنها کمک میکند تا با تغییرات اضطراری آبوهوا و بحرانهای بهداشت عمومی مقابله کنند.
بااینحال اگر آمریکا فقط به دنبال رقابت و تسلط استراتژیک در سیاستهای خود باشد و از این منظر به مسائل جهانی نگاه کند، منافعی که میتواند از تغییر سیاستهای نئولیبرالی به دست آورد، از دست میرود. در هیچ کجا این مسئله به طور واضحتر از خاورمیانه نشان داده نشده است؛ جایی که لفاظیهای واشنگتن درباره صلح و عادیسازی روابط، تلاشی ناامیدکننده برای حفظ هژمونی آمریکایی را پنهان میکند.
در تلاش برای جلوگیری از نفوذ چین و مقابله با ایران و روسیه در منطقه خاورمیانه، ایالات متحده به همین پویایی که آن بازیگران از آن بهرهبرداری میکنند، دامن زده است. به این معنا که اقدامات آمریکا پیوسته به تقویت و بهبود موضع این کشورها در منطقه منجر شده است. در همین راستا شاهد نقش آمریکا بهعنوان میانجی در «توافق آبراهام» هستیم؛ جایی که ایالات متحده به ازای عادیسازی روابط میان اسرائیل و شرکای عرب، به آنها تسلیحات ارائه داد. یا در جنگ فاجعهبار اسرائیل علیه مردم محاصره شده غزه در پاسخ به حمله حماس در اکتبر ۲۰۲۳ آمریکا به جای تغییر سیاستهای بد خود و استفاده از نفوذ قابلتوجه خود برای محدودکردن حملات اسرائیل، عمدتاً تلاش ناموفقی داشته و نتوانسته گسترش درگیریها به خارج از غزه را کنترل کند و منابع و اعتبار بینالمللی خود را هدر داده و به یک فاجعه انسانی دامن زده است.
آمریکا به جای ارائه یک سیاست خارجی واقعی برای طبقه متوسط - چه برسد به طبقه کارگر - به دنبال هژمونی نظام جهانی برای طبقه حاکم بوده است. ایالات متحده میتواند به سمت یک نظم جهانی عادلانه پیش برود یا سعی کند هژمونی جهانی خود را حفظ کند، اما نمیتواند هر دو کار را با هم انجام دهد. نظم جهانی که به دنبال تثبیت برتریطلبی آمریکاست، در مقیاس جهانی غیردموکراتیک است و به نفع مردم جهان نیست.
ساختن یک دموکراسی سالم و امن با یک تلاش بیپایان برای تسلط بر جهان سازگار نیست. باید معادله ساده و بیرحمانه «قدرت حق را تعیین میکند» کنار گذاشته شود.
بسیاری در واشنگتن که در نظم قدیمی سرمایهدار شدهاند، به اشتباه درخواست برای عقبنشینی از هژمونی نظامی ایالات متحده را با تعدیل نیرو یا بدتر از آن یعنی انزواطلبی برابر میدانند. اما واقعیت این است که پروژههای نخبگان سیاسی در قرن بیست و یکم که با نظامیگری و پذیرش سیستمهای اقتصادی و تجاری جهانی که منافع شرکتی را بر رفاه اقتصادی و اجتماعی مقدم میداند، تعریف میشود و هزینههای زیادی هم داشته است. این پروژهها نهتنها به بیثباتی جهانی کمک کردهاند، بلکه به سرخوردگی و حرکت به سمت اقتدارگرایی و واکنش خشمگینانهای که در انتخابات اخیر آمریکا نیز شاهد آن بودیم، دامن زدهاند. امنیت و رفاه آمریکاییها نیازمند مشارکت واشنگتن در هر عرصه بینالمللی ممکن است. اما رهبران ایالات متحده باید مردم را بر دولتها - بهویژه بر دولتهای اقتدارگرا که واشنگتن مدت طولانی آنها را همپیمان و شریک خود میدانسته - و همچنین بر نخبگان شرکتی و پولپرست مقدم بدارند.
این مهم نیاز به بازنگری واقعی در پارادایمها و دکترین سیاست خارجی دارد. سیاستگذاران آمریکایی باید با یک گسست قاطع از دوران جنگ جهانی بر علیه تروریسم، جهان دیگری را شروع کنند. به این صورت که این دوران بهعنوان یک دوره شکستخورده و ناکارآمد در نظر گرفته شود و نیاز به تغییر رویکرد کلی در سیاستهای مبارزه با ترور احساس شود. بایدن بهخاطر گام شجاعانه پایاندادن به جنگ افغانستان شایسته تقدیر است؛ اگرچه خرابیهای خروج نهایی در سال ۲۰۲۱، همراه با شکست واشنگتن در اجرای تعهدات خود در قبال متحدان افغانی آمریکا که به دنبال خروج ایمن از افغانستان بودند، شرمآور است. دولت او همچنین حملات هواپیماهای بدون سرنشین و تلفات غیرنظامی را که اغلب با این حملات همراه بود، به طرز چشمگیری کاهش داد؛ اما این موارد کافی نیست.
باوجود ادعای نادرست بایدن مبنی بر اینکه او «اولین رئیسجمهور در این قرن است که به مردم آمریکا گزارش میدهد که ایالات متحده در هیچ کجای جهان در حال جنگ نیست»، نیروهای آمریکایی در چندین کشور در خاورمیانه و جاهای دیگر تحت دو مجوز مختلف از سوی کنگره برای استفاده از نیروی نظامی که در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ تصویب شده، درگیر هستند. این مجوزها باید لغو شود. قانون پیشنهادی «قدرتهای امنیت ملی» که در سال ۲۰۲۱ توسط سناتورها «برنی سندرز» [5]، «مایک لی» [6] و «کریس مورفی» [7] معرفی شده است، یک لایحه جامع و عالی است که نهتنها این هدف را محقق میکند، بلکه همچنین به دنبال احیای اختیار کنگره در زمینه جنگافروزی است؛ نقشی که طی سالهای گذشته به دلیل اقدامات دولتهای آمریکا کمرنگ شده است. این لایحه همچنین پیشنهاد میکند که فرایند کنترل صادرات تسلیحات اصلاح شود و برای تأیید برخی از انواع فروش تسلیحات، نیاز به رأی مثبت در هر دو مجلس باشد. همچنین این لایحه فرایند اعلام وضعیت اضطراری ملی را تنظیم میکند تا از سوءاستفاده رئیسجمهور از بحرانها برای افزایش اختیارات اجرایی جلوگیری شود.
انتخابهای سخت
هنگامی که واشنگتن واقعاً پرونده جنگ جهانی علیه تروریسم را ببندد، نباید به دنبال یک دشمن جدید باشد که جایگزین آن کند. دولتهای ترامپ و بایدن و بخش زیادی از تشکیلات سیاست خارجی ایالات متحده با استقبال از جهانبینی رقابت قدرتهای بزرگ بر کاهش حضور و نفوذ چین در سراسر جهان تمرکز کردهاند.
باید توجه داشت که چالشهایی که دولت چین به وجود میآورد را نمیتوان نادیده گرفت. بااینحال، نیاز خطرناک و بیچون و چرای آنها به مقابله یا حتی شکست چین در مناطق مختلف جهان، نهتنها مرتجعانه است، بلکه منافع آمریکا را به مبارزهای میسپارد که منابع و حسننیت را از بین برده و فرصتهای همکاری و همزیستی مسالمتآمیز را از بین میبرد. رقابت قدرتهای بزرگ، دموکراسی را در سطح جهانی یا داخلی احیا نخواهد کرد. با ایجاد دشمنی بینالمللی و بیگانههراسی، احتمالاً این رقابت، نیروهای سیاسی داخلی را تقویت خواهد کرد که با دموکراسی دشمن هستند.
آمریکا باید منافع خود را در واقعیت یک جهان چندقطبی شناسایی و تأمین کند؛ نه اینکه به طور بیهوده سعی کند چندقطبی بودن را از طریق تلاشی پرهزینه و خودزنی برای تضعیف چین متوقف کند. چالشهایی که ایالات متحده در سطح جهانی با آنها مواجه است - از جمله تغییرات اقلیمی، مهاجرت غیرمنظم، هوش مصنوعی بدون نظارت، گسترش سلاحهای هستهای، بیثباتی سیاسی و پاندمیها - نیازمند همکاری جهانی هستند و نمیتوان آنها را از طریق نظامی حل کرد.
آمریکا باید به همکاری در زمینه تغییرات اقلیمی نزدیک شود؛ مانند کار با چین برای بهرهبرداری از سرمایهگذاریهای مالی اقلیمی بدون ایجاد بدهی و ارائه کمکهای فنی حیاتی به کشورهای درحالتوسعه بهعنوان فرصتی برای ایجاد اعتماد و شناسایی زمینههای منافع مشترک در مسائل دیگر.
برای خروج از رقابت حاصل جمع جبری صفر که بر تفکر استراتژیک در هر دو طرف حاکم است، نیاز به رویکرد جدیدی برای تعریف موفقیت در نفوذ جهانی وجود دارد. واشنگتن و پکن باید بر کالاهای عمومی جهانی مانند زیرساختهای بهداشت عمومی جهان و انرژی سبز تمرکز کنند. آنها باید سرمایهگذاریهای توسعهای بزرگتر و مسئولانهتری را در کشورها و مناطقی که به مدت دههها از سرمایه محروم بودهاند، بسیج کنند. همچنین باید به طور مداوم از حقوق انسانی، سیاسی و کارگری را در سطح جهانی حفاظت کنند. ایجاد همکاری بینالمللی حول چنین تحولی در اقتصاد جهانی، روابط ایالات متحده و چین را بر پایه جدیدی برقرار خواهد کرد، هنجارهای بینالمللی را با اعمال آنها بر مردم تمام کشورها دوباره مشروعیت میبخشد و به تهدیدات واقعی و وجودی که بشریت امروز با آنها مواجه است، رسیدگی میکند.
نهادهای نئولیبرال مانند سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول باید به نفع دولتهایی با درآمد پایین اصلاح شوند.
در نهایت بدون اصلاح سیاست داخلی آمریکا، اصلاح سیاست خارجی آن غیرممکن خواهد بود. هیچ برنامه سیاست خارجی - هر چقدر هم که بهخوبی تعریف شده باشد - نمیتواند در میان قطببندی کنونی کشور دوام بیاورد؛ چرا که هر مسئلهای به سلاحی در جنگهای فرهنگی بین چپ و راست تبدیل میشود. غلبه بر این چالش به معنای مواجهه با این واقعیت است که دموکراسی آمریکایی تحتتأثیر سیستم تأمین مالی کمپینها قرار دارد که معادل با رشوهخواری قانونی است. دولت بایدن اگر چه مبارزه با فساد را بهعنوان یک هدف امنیت ملی مهم ارتقا داده، اما فساد در اولویت مشکلات سیاست خارجی نیست. این موضوع یک مشکل جدی داخلی آمریکاست که کنترل نخبگان را تقویت کرده و کشور را از فرصت رهبری توسط ذهنهای گوناگون و بااستعداد در یک بحث عادلانه محروم میکند. دلیل این که ملیگرایان افراطی با ادعاهای خود مبنی بر اینکه سیستم آمریکا متقلب است، موفق میشوند، این است که واقعاً سیستم متقلب است؛ اگر چه برخی از همین گروههای ملیگرا توسط منافع و نهادهایی تأمین مالی میشوند که خودشان در ایجاد این سیستم ناکارآمد و متقلب نقش دارند.
یک چالش سیاسی اساسی دیگر نیاز به مسئولیتپذیری و پاسخگویی چه در سطح داخلی و چه در سطح بینالمللی است که برای موفقیت هر اصلاحاتی حیاتی به نظر میرسد. این تصور که سیاست خارجی که دیپلماسی را در اولویت قرار میدهد ضعیف است، ناشی از یک سوءتفاهم است. این تصور که دیپلماسی به دنبال پایاندادن به درگیریها بدون درخواست غرامت یا مسئولیتپذیری است و در نتیجه، زمینهساز درگیریهای آینده میشود اشتباه است.
خوشبختانه همانطور که در بالا توضیح داده شد، یک جایگزین وجود دارد که فراتر از تقسیمات قدیمی چپ و راست است. دیدگاهی که در اینجا توصیف شد، بعید است که در کوتاهمدت شکل بگیرد، اما زمان آن رسیده که در این مسیر جایگزین گام برداریم. آمریکاییها باید بین صداقت یا فساد، مسئولیتپذیری یا همدستی در جرم، مصونیت یا حاکمیت قانون انتخاب کنند. این انتخابها واضح و روشن هستند و اتخاذ تصمیمات درست، نیازمند شجاعت سیاسی واقعی، رهبری و تشکیل ائتلاف است. اما در نهایت، این تنها راهی است که میتواند آیندهای امنتر، مرفهتر و آزادتر برای ایالات متحده و جهان تضمین کند.
https://www.foreignaffairs.com/united-states/america-cursed-foreign-policy-nostalgia
[1] . Nancy Okail
[2] . Matthew Duss
[3] . Barry Posen
[4] . Rick James
[5] . Bernie Sanders
[6] . Mike Lee
[7] . Chris Murphy
/ انتهای پیام /