گروه جامعه واقتصاد «سدید»؛ رسانههای اجتماعی را یکی از زمینههای برساخت آشوبهای خیابانی در ایران برشمردهاند. از همین منظر، رسانهها نیز از این آشوبها در امان نبودهاند. در آخرین آشوب اجتماعی ایران نیز دسترسی به اپلیکیشن «اینستاگرام» مسدود شد. از منظر تحولات زنان، جهان رسانهای برآمده از فضای مجازی چه اثراتی را بر نقشهای جنسیتی زنان بهویژه در دوران پس از سال ۱۴۰۱ گذاشته است؟ از این مهمتر، رسانههای اجتماعی چه تأثیری را بر جنبش زنان و مطالبات حقوق آنان داشته است؟ آیا طی سالهای اخیر، مطالبه حقوق زنان متأثر از برساختهای رسانهای، با مسئلهسازیهای کاذب منجر به حاشیهنشینی مسائل اصلی نشده است؟ از طرف دیگر، سرریز این تحولات بر جامعه و خانواده ایرانی دارای چه بروز و ظهوری است؟ در بخش پیشین گفتگو با دکتر سید عبدالرسول علمالهدی - دکتری سیاستگذاری فرهنگی و عضو هیئتعلمی دانشگاه جامع امام حسین (ع) - تلاش شد تا تفسیری از تحولات و روندهای چند سال گذشته جامعه ایرانی پیرامون زنان ارائه شود. در بخش دوم این گفتگو، ما تلاش داریم تا ضمن بسط آن تفسیر، به پرسشهای آغازین نیز توجه کرده و پاسخ دستگاه سیاستگذار در مواجهه با این چالشها را نیز بررسی کنیم. بخش دوم این گفتگو را در ادامه از نظر خواهید گذراند.
سیاستگذاری حجاب و ایستادگی عرفی
اگر بخواهم جهت مباحث شما را به سمت مسئله زنان سوق بدهم، باید بگویم که بخشهایی از جامعه ایرانی - حتی محدود - طی بیست سال گذشته اقداماتی را انجام داده است. از چهارشنبههای سفید گرفته تا تحرکاتی که نهایتاً ختم به وقایع سال ۱۴۰۱ میشود. به واسطه همین اقدامات، ما شاهدیم که زن امروزه متصف به وضعیتی است که بیست سال پیش برای او تابو بود؛ اما دیگر نه جامعه عمل وی را ضد هنجار میداند و نه حاکمیت با آن تقابل میکند. جهان ایرانی که شما میگویید، امروزه با این زنان چه نسبتی دارد؟ آیا شاهد رشد جهان ایرانی بودهایم یا تضعیف آن؟
علمالهدی: سیر تحولاتی که ما در جریان حجاب داشتیم، دورههای زمانی دارد و با تحلیل گفتمان میشود آن را فهم کرد.
حجاب یا مسئله زن؟ به نظر میرسد که تحولات این دو، لزوماً با یکدیگر منطبق نیستند.
علمالهدی: درست است که حجاب متعلق به زن است، اما حجاب در رابطه زن با جامعه مسئله میشود. حجاب بماهو حجاب مال زن نیست. حجاب، تعریفی برای رابطههاست. یعنی در ربطها پدیدار میشود نه در فردیتها و به همین دلیل، یک امر اجتماعی است و امر فردی نیست. انتخابهای شخصی ما شاید در مورد انواع پوشش موضوعیت پیدا کند، اما استاندارد حجاب، یک امر شخصی نیست، بلکه استاندارد اجتماعی دارد. پوشش، رفتاری است که از پی هنجار حجاب پدیدار میشود.
عرف جامعه هرمزگان آن مدل از چادر را که زنان بهصورت دایرهای میپیچند قبول میکند و آنگونه حجاب برایش مقبول است، ولی آن مدل قطعاً در اصفهان، تهران و مشهد لباس شهرت محسوب میشود؛ درحالیکه تمام احکام فقهی حجاب را هم رعایت کرده، ولی لباس شهرت محسوب میشود. عرف یعنی جامعه و مردم و اتفاقاً دین، عرف را در این زمینهها قبول دارد. یعنی خود دین گفته است که لباس شهرت را عرف باید مشخص کند نه دین.
چرا در اینجا عرف را محترم میشمارید اما وقتی پوشش از چادر به مانتو و مقنعه تغییر میکند، دیگر در اینجا عرف به رسمیت شناخته نمیشود؟
علمالهدی: حجاب قواعد شرعی دارد؛ مثل یک قانون کلی است که چگونگی اجرایش با عرف است و رسمیت آن هم با نهادهای رسمی پیش میرود؛ چنانکه پوشش مانتو و مقنعه را اتفاقاً صداوسیما در جامعه باب کرد. اما معنا را خود جامعه خلق میکند و ما خلق نمیکنیم. عرف میفهمد چه چیزی حجاب هست و چه چیزی نیست. برای همین بدحجابی را در معنای عرفی خودش حجاب میشمارد، درحالیکه شرعاً حجاب نیست. اما عرف میفهمد که وقتی روسری کنار رفت، حتی اگر شما یک چادر را روی دوش خود بیندازید دیگر حجاب ندارید و همین تشخیص عرفی برای ما کافی است که بگوییم از حجاب عدول شده است.
من اکنون به جمهوری اسلامی میگویم بهخاطر اینکه تا دو سال دیگر عرف نگوید من فقدان حجاب سر را هم میتوانم بپذیرم و برایم معمولی شده، همین اکنون مداخله کند و با عرف جامعه همراه باشد و نگذارد بیحجابی همهگیر شود.
این مداخله چگونه است؟ در ذهن مخاطب ما احتمالاً مداخله، به گشت ارشاد معنا میشود.
علمالهدی: من از مخاطب ایرانی میپرسم که آیا گشت ارشاد باید تعطیل شود؟ فکر میکنم تا ۷۵ درصد با من همراهی کنند و موافق باشند؛ چرا که در نظرسنجی همین عدد را دیدهام. بعد میپرسم که هر کسی مثل «دختر علوم تحقیقات» به برهنگی یا حتی نیمهبرهنگی - که تحریککننده و فاجعهآمیز است دست زد - باید گرفته شود. جالب است که تا نود درصد میگویند باید چنین فردی بازداشت شود. میگویم مگر قرار نبود گشت ارشاد نباشد؟!
شما وقتی از حجاب سر عقبنشینی کردید، دیگر از همه چیز عقب رفتهاید؛ چون دیگر حجاب آزاد میشود. من بر روی مدل مداخله سخنی ندارم؛ میخواهد گشت ارشاد باشد یا نباشد، مداخله از طریق دوربین باشد یا خیر و... اینها اصلاً مهم نیست. مهم این است که باید مداخله کنیم و قانونی داشته باشیم و آن قانون ضمانت اجرا داشته باشد.
مسئله ما کار فرهنگی، تربیتی، رسانهای و هنری نیست. بیبیسی فارسی و اینترنشنال با کار فرهنگی در مورد دینداری و حجاب مخالف نیستند. یک درصد از انسانها را نشان دهید که بگویند ما با کار فرهنگی و تعلیم و تربیتی در مورد حجاب مخالفیم. در غرب یا شرق نشان دهید! کسی مخالف نیست. مسئله در مورد مداخله دقیقاً آنجایی است که میخواهید عرف و پذیرش عرفی را همهگیر کنید. مسیحی، یهودی، زرتشتی و... در ایران همه حجاب دارند؛ حجاب به معنی همان روسری که زنان دارند. حالا سیاستگذار باید این را فراگیر کند. البته فراگیر هست، اما میخواهید قانونی بگذارید که اگر یک درصد یا سه درصد یا هر کسی خواست گونه دیگری عمل کند، در مقابل قانون باید تمکین کند. همین اکنون از مخاطب سؤال میکنم: آیا کشف حجاب کرده را میگیرند؟ جریمهاش میکنند؟ آیا خدمات اجتماعی به او نمیدهند؟ چند درصد مردم ایران کشف حجاب میکنند؟
چند درصد مردان ایرانی با «مایو» بیرون میآیند که ما اولین بارقههایش را در تهران در تابستان سال گذشته دیدیم. اینها عرفی نشده اما عرفی میشود و اکنون باید حاکمیت با عرف و جامعه ایران همراهی کند و مقابله نکند. باید بر سر عرف جامعه ایران در مورد حجاب بایستد؛ چون میداند که اگر در ۵ سال آینده انقلاب جنسی رخ دهد، دیگر جلوی همجنسگرایی را هم نمیتواند بگیرد.
انقلاب جنسی همین است. کشورهای ایتالیا، انگلیس، آمریکا کشورهایی مذهبی بودند. اینها چه شدند؟ همین الان ترامپ با رویکردهای مذهبی خودش به ترنسها در ارتش پرداخت و بحث ورزش زنان را مطرح کرد. پس معلوم است جمهوریخواهان هنوز میخواهند رویکردهای مذهبیشان را حفظ کنند که آن رویکردهای مذهبی توسط آمریکاییهای بومی اصیل پذیرفته شده است.
تحولات اجتماعی مرتبط با زنان و حجاب در ایران پنج دوره دارد. از دوره قبل از رضاخان، مستوری زن عادی بود. بعد در دوره رضاخان، اجبار کشف حجاب و مقابله با مردم آغاز میشود. دوره محمدرضا، دوره لاابالیگری فرهنگی و سیاستهای شهر «نو»یی میشود. اول انقلاب و دهه ۶۰، دوره هویتی حجاب در مبارزه با استکبار میشود که با نقشآفرینی زنان در راهپیماییها و دانشگاه و دفاع مقدس و جهاد سازندگی پیوند میخورد. امام خمینی (ره) هم که از حضور اجتماعی زنان حمایت میکند و حجاب بهصورت اجتماعی حمایت میشود. سال ۶۲ که قانون الزامیبودن پوشش تصویب شد، مخالفتی در حوزه عمومی شکل نگرفت؛ چون قانون مطابق خواست عموم جامعه وضع شده بود. الان هم باید حجاب را یک موضوع هویتی کنیم. بحث مقاومت را باید با حجاب گره بزنیم. بحث آزادسازی فلسطین و مبارزه با اسرائیل را باید با حجاب پیوند بزنیم. بحث خانوادهگرایی در مقابله با فحشای lgbtها در جهان را با حجاب باید پیوند بزنیم.
یکی از کنشگران اینستاگرام که ضد اسرائیلی است، از جریان جنگ غزه به بعد با آنکه در جریان فتنه ۱۴۰۱ موافق آزادی زنان بود، اکنون طرفدار فلسطین و جبهه مقاومت شده و با حجاب فلسطینی همهجا حضور دارد. خود او میگوید مسئله من حجاب نیست. او میگوید همچنان میخواهم از آزادی زنان دفاع کنم ولی اکنون مسئله چیز دیگری است. یعنی اگر زنان و جوانان ما به مسئله مهمتری که مبارزه است توجه کنند، مسائل این حوزه حل میشود.
ما باید حجاب را هویتی کنیم. دوره پنجم که اکنون در آن هستیم، دوره جنگ شناختی و معناسازی بر سر زن و حجاب است. اتفاقاً در این دوره زنان و حجاب به هم گرهخوردهاند. اگر دورههای قبلی را بخواهم بگویم، گفتمانهایی وجود دارد که زنان از حجاب جدا هستند؛ اما این دوره گفتمانی که جنگ شناختی را رهبری میکند، زن و حجاب را با هم جمع کرده و گفته «زن، زندگی، آزادی». آزادی دقیقاً در مقابل حجاب است که بعد به صدا و اندام زن تفسیر میشود. زندگی آزاد یعنی رهایی از قیدهای اخلاقی و برای همین، تن نمایی را نشانهای از آزادی قلمداد میکند.
دیالکتیک تحولات خانواده و زنان در بستر جامعه
سؤال بعدی ما مرتبط با تغییرات خانواده در این سالهاست. چگونه از خانواده گسترده به خانواده هستهای یا از خانواده پدرسالار به خانواده فرزند سالار رسیدهایم؟ بالاخره بخش زیادی از کنش اجتماعی زنان به واسطه بسترهایی است که در خانواده برای آنان به وجود آمده است. امروزه بروز و ظهور تغییرات خانواده در عرصه عمومی را چگونه ارزیابی میکنید؟
اگر تطور مسئله خانواده را با همان رویکرد تمدنی نگاه کنیم، همه چیز طبیعی است. یعنی به نحو طبیعی باید به خانواده هستهای و تک والدی شده یا به مجردزیستی برسیم. همانطور که مسکن نیز از خانههای ویلایی حیاطدار به آپارتمان و برج تبدیل شد و نهایتاً الان به خانه بیستمتری رسیدهایم
علمالهدی: اگر تطور مسئله خانواده را با همان رویکرد تمدنی نگاه کنیم، همه چیز طبیعی است. یعنی به نحو طبیعی باید به خانواده هستهای و تک والدی شده یا به مجردزیستی برسیم. همانطور که مسکن نیز از خانههای ویلایی حیاطدار به آپارتمان و برج تبدیل شد و نهایتاً الان به خانه بیستمتری رسیدهایم که برای زیست مجردی بسیار مناسب است و اتفاقاً خریدوفروش آن هم بیشتر است و قیمت ارزش متراژ آن از مسکنهای بزرگتر بیشتر است. اما اگر با بحث عالم و فضای رسانهای شده مدرن یا عالم و فضای رسانهای شده ایرانی تحلیل کنم، باید بگویم که جامعه ایرانی بسیار خانوادهگراست و نشانههای این خانوادهگرایی عیان است. یکی از نشانههای آن، اراده مردان برای ازدواج است. در قواعد فقهی اسلامی، مرد مسئول امنیت، مسکنت و آرامش خانواده است و باید معیشت خانواده را مدیریت کند و زن در امتداد آن توجه به آرامش، شادی، نشاط، آموزش و تربیت فرزندان داشته باشد. به همین دلیل، اراده مرد برای ازدواج هزینه بر است. چقدر مردان در جوامع اراده برای ازدواج دارند یا با نگاهی سودانگارانه ترجیح میدهند نیازهای خود را از طریق دیگری برآورده سازند؟ به نظر میرسد آن نگاه سودانگارانه هنوز در جامعه ایرانی غلبه نکرده است و اراده مردان برای ازدواج، بالای هشتاد درصد بوده و از این جهت شرایط خوبی داریم. مشکل اما آنجاست که سن ازدواج در حال افزایش بوده و این به دلیل فقدان امنیت شغل و معیشت است؛ نه لزوماً سبک زندگی آزاد.
نشانه بعدی خانوادهگرایی بحث گردشگری و مسافرت است که آمار مسافرتهای خانوادگی در جامعه ایرانی بالاست. نشانه دیگر ارزشمندی صلهرحم است. مجالس عروسی و عزا به شکل گسترده صورت میگیرد و حضور این جمعیتها، نشان از پیوستگی خانوادهها دارد. هرچند کلانشهرها این پیوند را تضعیف کردهاند. ما در دورهای هستیم که فضای رسانهای به دلیل امکان برقراری ارتباطات، توانسته همان مَثَل قدیمی دوری و دوستی را برای انسان ایرانی فراهم کند و افراد در دنیای جدایی که از هم دارند، ارتباطات خود را با رسانه پر میکنند. فضای دیگری که این رسانهها پدید آوردهاند چنین است که افراد در فردگرایی خود احساس تنهایی نمیکنند. رسانهها این فردگرایی را تشدید میکند. بازیهای آنلاینی که فرد در آنها تشخصی داشته و شروع به ارتباطگیری با دیگران مجازی میکند، یک مثال از تشدید فردگرایی در ایران است؛ بنابراین ما با چالش فردگرایی در خانواده مواجهیم که گاهی بحرانهای اقتصادی این امر را تقویت میکند. اگر این وضعیت تشدید شود، برای خانواده ایرانی طبیعتاً اتفاقات ناگواری رخ خواهد داد.
مبارزه مدنی و نامفهوم بودن آزادی در حوزه زنان
سؤال بعدی آن است که زن از مجاری غیررسمی حقوقی را به دست میآورد. از منظر برخی، این روش نوعی مبارزه مدنی بهحساب میآید. با رخدادهای سال ۱۴۰۱، این وضعیت شاید حتی تثبیت هم شده و اعتماد به نفسی هم به او داده است. این حقوق چه بازنمایی اجتماعی داشته و چه نسبتی با حاکمیت برقرار میکند؟
ما در دورهای هستیم که فضای رسانهای به دلیل امکان برقراری ارتباطات، توانسته همان مَثَل قدیمی دوری و دوستی را برای انسان ایرانی فراهم کند و افراد در دنیای جدایی که از هم دارند، ارتباطات خود را با رسانه پر میکنند.
علمالهدی: این پرسش شما پیرامون مبارزه برای حقوق دقیقاً همان بهانهای بود که جریان «زن، زندگی، آزادی» را در بخشی از افکار عمومی جامعه ما موجه کرد. این بخش از افکار عمومی احتمالاً زنانی هستند یا زنانی را دیدند که به هر دلیلی، ستمی به آنها شده است. لزوماً مراد ما ظلم ساختاری یا پیچیده نیست. تصور کنید مردی به همسرش ظلمی کرده است، یا برادری حق ارث یک خواهر را سلب کرده یا پدری، دختری را از ازدواج با کسی که دوست داشته منع کرده یا مردی مانع ادامه تحصیل همسرش شده است. این ظلمها اصلاً مهم نیست که کار درستی بوده یا نادرست، مهم آن است که زن در مقامی از نارضایتی در مواجهه با یک مرد قرار داشته است. دقیقاً همان چیزی که ما از آن بهعنوان ضایع شدن بخشی از حقوق زنان یاد میکنیم. چنین امری «زن، زندگی، آزادی» را در نظر بخشی از جامعه موجه میکند. حتی زنان متدینی که در بخشی از زندگی خود نارضایتی دارند، ممکن است با این جریان همدلی کنند. اما آیا جریان «زن، زندگی، آزادی» منجر به دستیابی این افراد به حقوق خود شده است؟ آیا کسانی که احساس همدلی کردند، این جریان را نجاتبخش حقوق خود میبینند یا این جریان راه دیگری را پیموده و مسئله دیگری داشته است؟ در عمل که به تحولخواهی این قشر از زنان متصل نشده است؛ پس به چه امری متصل شده است؟ به نظر میرسد، برساخت اجتماعی اموری که مسائل واقعی زنان نیستند، بلکه ذهنی و رسانه ساز هستند، حول مسائل زنان شکل گرفته و واقعیت جامعه زنان مغفول گشته است. از طرف دیگر، کامیابی برای قشری را پدیدار کرده که گویا میخواستند بیحجابی به معنای لذتجویی، منزلت اجتماعی تن نمایی زنانه و رهاشدگی از حجاب را دنبال کنند. این قرائت میدان از «زن، زندگی، آزادی» سال ۱۴۰۱ تا اکنون بوده است. واقعاً مسئله زنان در ایران چیست؟ آیا حقیقتاً مطالبه زنان در ایران صرفاً حضور در ورزشگاه و تشویق فوتبالیست مرد است؟ آیا مطالبه زنان، گرفتن گواهینامه موتور و موتورسواری است؟ واقعاً مطالبهشان دوچرخهسواری و ورزش بدون هیچگونه پوششی در پارکهای محلی است؟ واقعاً مطالبه زنان، پوشیدن مایوهای زنانه در سواحل آزاد دریاست؟ واقعاً مطالبه زن ایرانی چیست؟ وقتی مثالهایی که من زدم را تقویت و برجسته کنیم، به زن ایرانی با نگاهی تقلیلگرایانه توجه میکنیم و ارزش و منزلت زن ایرانی را زیر سؤال میبریم. این مثالهایی که عرض کردم چهبسا مطالبه مردانه باشد که به نام زنانه برساخت شده است. آنگاه باید سؤال خود را تغییر داده و بگوییم چرا خواسته زنان، داشتن یک خانواده شاد و پر از آرامش نیست؟ چرا خواسته زنان، رهاشدن از تمام بروکراسیهای اداری برای شکوفایی استعدادهایشان نیست؟ چرا خواسته زنان شکلگیری نظام اخلاقی در جامعه برای آزادی آنها از نگاه کالا شدگی نیست؟ اینها معنی اصلی آزادی هستند.
نه زنسالاری نه مردسالاری
سؤالی که در این مجال میخواستم طرح کنم، آن است که جامعهای که ما پیرامون آن طرح بحث کردیم، پس از ۱۴۰۱ همچنان جامعهای مردانه است یا تبدیل به جامعهای زنانه و حتی برابر شده است؟ اساساً فاکتور جنسیت در این جامعه تا چه میزان مهم شده است؟
علمالهدی: در خصوص این سؤال ما باید ببینیم که آیا از اساس در طول تاریخ، جامعه ایرانی مردانه بوده است یا زنانه؟ آقای دکتر «ناصر فکوهی» اعتقاد دارد که هیچ موقع مردسالاری، زنسالاری، فرزندسالاری و امثال آن را در جامعه ایرانی به طور غالب نداشتهایم. اینها برساختهای روشنفکری غربی در ذهنیت ما و تعریف از جامعه ماست. ما با جامعه ایرانی طرف هستیم. جامعهای که زنان در حرمخانه قرار دارند؛ یعنی حریمی داشته و محترم هستند. حتی در مناقشههای اجتماعی وقتی زنان راه پیدا میکنند، مردان حریم نگه داشته و رعایت میکنند. «بیبی مریم بختیاری» در قوم لُر که مردسالاری شاید متصف به آنها باشد، بهعنوان یک رهبر اجتماعی ظهور کرد. «بانو امین» محل رجوع مردان برای یادگیری دانش تفسیر قرآن و فقه بود. با این اوصاف، شما باید بپرسید که جامعه ایرانی مردسالار است یا زنسالار؟ البته بحث ظلم به زنان در مورد تحصیلات یا امور دیگر - بهویژه در زمانهای گذشته نظیر قاجار و پهلوی - قابلانکار نیست. اما این ظلم دو سویه داشته است. یک سویه آن در جریان روشنفکری است که بعدها تبدیل به انجمن آزاد زنان شده و آنان را بهمثابه سوژههای جنسی مطرح میکند. سویه دیگر این قضیه نیز عدم توجه کافی به زنان در قومیتهاست. شما به این دو سویه که مینگرید، گویی یک قرائتی از روشنفکری غربی لذت مردانه را پیش میکشد. درست است که ما در دوره قاجار محدودیتهایی برای زنان داریم، اما به باور من، اتفاقاً ظلم به زنان در دوره پهلوی جدیتر میشود که مقوله آزادی زنان با نگاههای مردانه و فهم جنسی مردانه گره میخورد.
در جمهوری اسلامی ما با پدیدهای مواجهیم و آن هم نوع نگاه انقلاب اسلامی به زن است. این نوع نگاه و الگوسازی حتی با نوع نگاه سنتی به زن نیز مطابق نیست، چه برسد به آنکه با الگوی مدرن پهلوی مطابق باشد. این الگو آنجا خود را عیان میکند که امام خمینی (ره) خواهان حضور زنان در میدان مبارزه شد. ایشان مرتب به حضور اجتماعی زنان برای پیشبرد اهداف انقلاب اسلامی یا به حضور زنان در دانشگاهها تأکید دارد. این مسئله امر جدیدی است. اینکه فرمانده سپاه همدان خانم دباغ شود یک امر جدیدی است. این نکته مهمی برای فهم ما از مسئله زنان است. آنچه که بهعنوان الگوی سوم زن از آن یاد میشود، فراتر از الگوی سنتی خانهنشینی و الگوی غربی اجتماعی نشینی است. به نظر میرسد ما با زنی مواجهیم که امتداد خانوادهگرایی خود را در جامعه دنبال میکند، امتداد مادری خود را به جامعه سرایت میدهد و انسانسازی را از خانواده تا جامعه دنبال میکند.
من امروز جامعه ایران را زنانه یا مردانه تعریف نمیکنم، اما متأسفانه بارقههایی از کالا شدگی زنانه، در شعارهای فمینیستی و روشنفکری در حال دیدهشدن هست و این امر، خود را در برخی از نشانههای جامعه بروز داده است. برای نمونه، ایفای نقشهای اروتیک در سینما برای زنان، تبدیلشدن صداوسیمای زنان به بستری برای تبلیغات و... اینها همگی نشانههایی از عالم و رسانه انسان غربی است که در عالم انسان ایرانی ظهور یافته و برای ما چالش ساخته است. به باور من، اینها مسئله راهبردی و اساسی ماست.
سیاستگذاری اصولی بر بنیان جهان ایرانی
در بخش پیشین این گفتگو شما راجع به رخدادهای سال ۱۴۰۱ توضیح دادید و بیان کردید که این حادثه، در پازل بزرگتری از براندازی نظام سیاسی و انقلاب جنسی قابلطرح است. سپس به نسبت میان حجاب و امر جنسی پرداختید و ضمن بیان دو نگاه تمدنی و جامعهشناختی (جهان رسانهای شده) گفتید که در دنیای امروز غرب، شاهد پیوند میان امر جنسی با هنر، علم، اخلاق و... هستیم. اما با این حال معتقد بودید که میتوان از منظر سیاست فرهنگی، راهبردهایی را در پیش گرفت که بتوان جامعه اسلامی را در همین آمیزش با تمدن غرب امتداد داد. در نقطه پایانی آن گفتگو، شما به مسئله تعارضهایی وارد شدید که جامعه ایرانی با آن روبرو است؛ تعارضهایی از جنس جمع میان دینداری و دنیای مدرن و... حال پرسش آن است که آیا مدل سیاستگذاری ما به این تعارض دامن زده یا سعی کرده آن را حل کند؟ سیاستگذاری ما چه نسبتی با این تعارضها دارد؟
علمالهدی: سیاستگذاری در واقع ایجاد ساختارها و قواعد و قوانین است. سیاستگذاری ارشادی نیست. ارشاد در حوزه تبلیغات و تربیت است. ما وقتی به بهانهای فیلتر میکنیم و بعد به بهانه دیگر فیلتر را بر میداریم، تعارض ایجاد میکنیم. وقتی از سن مناسب ازدواج سخن میگوییم و شغل را به مدرک دانشگاهی متصل میکنیم، تعارض ایجاد میکنیم. وقتی آموزشوپرورش تا ۱۸ سالگی است و تا آن سن، امکان ازدواج، شغل و مهارت فراهم نمیشود، تعارض ایجاد میشود. وقتی بلوغ جنسی به ۱۰ سالگی میرسد و بلوغ اجتماعی در ۲۰ سالگی اتفاق میافتد، تعارض ایجاد میشود. بخشی از این تعارضها ناشی از سیاستگذاریهای ما بوده و به تعارضهای ساختاری باز میگردد و البته بخشی هم کار دشمن و جنگ رسانهای اوست.
راهکاری که احتمالاً میتواند تعارضها را برطرف کند، راهکاری است که به بنیادهای واقعی جامعه ایرانی برگردد؛ یعنی جامعهای که انقلاب اسلامی در آن رقم خورده، بیش از ۱۱۰۰ سال به معارف دین اسلام متصل شده، با انقلاب اسلامی توانسته تغییری در دنیا به وجود آورد، گفتمان مقاومت را به ظهور برساند، «نه» گفتن به کدخدای دنیا را ممکن کرده، در مقابل لیبرالیسم و سرمایهداری ایستادگی کرده و تحریمها را تحمل کرده است. مراد از بنیاد ایرانی، چنین جامعهای است.
ما وقتی به بهانهای فیلتر میکنیم و بعد به بهانه دیگر فیلتر را بر میداریم، تعارض ایجاد میکنیم. وقتی از سن مناسب ازدواج سخن میگوییم و شغل را به مدرک دانشگاهی متصل میکنیم، تعارض ایجاد میکنیم. وقتی آموزشوپرورش تا ۱۸ سالگی است و تا آن سن، امکان ازدواج، شغل و مهارت فراهم نمیشود، تعارض ایجاد میشود
ما باید به همین جامعه ایرانی برای ارائه راهکار برگردیم. در این نگاه، محصولات فرهنگی و تکنولوژی ما باید ایرانی باشد. ما موشک و پهپاد ایرانی داریم. موشک و پهپاد یک پدیده مدرن هستند؛ اما وقتی ایرانی شدند دیگر غربی نیستند. چرا؟ چون انسان ایرانی به نیاز خود نگاه کرد و در عالم خود که فضای معنویت، مقاومت در مقابل استکبار و شهادتطلبی است، به تولید موشک و پهپاد رسید. برای همین در دنیا هم معروف شده که فلان کشور از موشک یا پهپاد ایرانی استفاده کرده یا فلان کشور از ایران سلاح خریداری کرده است.
به اختراع موشک ایرانی توجه شده است، چون ایرانی در دنیا چرخیده، تجربیات همه را دیده و سپس موشک اختراع کرده و البته این موشک هم انواعی دارد. موشک ما تکثر دارد، ولی تکثرش در وحدت است و وحدتش در نیاز است. یعنی به آن نیاز واقعی خود توجه کرده است که در اینجا برهمزدن تهدید دشمن است. سلولهای بنیادین و انرژی هستهای نیز همینگونه است. نانوتکنولوژی نیز همینگونه است. هرچند از عالم مدرنیته غربی یاد گرفتهایم، ولی در ایران آمدیم و به عالم و فضای زندگی ایرانی توجه کردیم و این نیاز را اختراع کرده و به آن خصوصیتی دادیم.
این قضیه درباره فناوریهای اجتماعی و فرهنگی هم صادق است. «بسیج» بهعنوان یک فناوری نرم اجتماعی به یک نیازی پاسخ داده و برآمده از ماهیت انقلاب اسلامی ایرانیان است که میخواستند با مشارکت مردم در برابر سلطهگری نظامی و فرهنگی بایستند؛ یعنی میخواستند امکان حضور مردم در اداره امور را به وجود بیاورند. برای همین، ایرانیها عالم و فضای رسانهای شده غربی را کنار زده و عالم و فضای گفتمانی خود را تولید میکنند. در حوزه نظامی - امنیتی و در حوزه فرهنگی - رسانهای، ایرانی جماعت مینگرد که چگونه در مقابل دشمن قدرت داشته باشد، محاسبات دشمن را به هم بریزد و به دشمن ضربه بزند و زندگی خود را بسازد. در مورد مسئله حجاب نیز همینطور شده است؛ یعنی دیگر مسئله صرفاً یک امر فرهنگی نیست. دشمن، عالم و فضای فکری و اخلاقی و امنیت فرهنگی و حتی فضای سیاسی جامعه را بههمریخته است؛ برای همین، باید با شناخت این فضای برهم ریخته از فناوری نرم ایرانی کمک گرفت و راهحلی یافت.
اگر کسی از شما سؤال کند که چرا خودروی ایرانی هنوز اینقدر تقویت نشده چه پاسخی خواهید داد؟
علمالهدی: با این قاعده که هر وقت ایرانی همانگونه که به نیاز موشک و پهپاد و انرژی هستهای و سلولهای بنیادی و... فکر کرد، تلاش کرد و به محصول رسید، در مورد خودرو نیز اینگونه فکر کند؛ یعنی به نیازش توجه و آن را مدیریت و تولید کند، حتماً خودرویی ایرانی تولید خواهد کرد که اگرچه «فراری»، «بوگاتی» و «بنز» نیست، اما این محصول ضعیف فعلی داخلی هم نخواهد بود. آن خودرو چیزی است که نیاز انسان ایرانی را برطرف میکند. باید بگویم که مسئله انسان ایرانی فعلاً گویا در خودرو فقط کپیبرداری بوده، برای همین در آنجا نتوانسته توفیقی داشته باشد.
خب حالا وارد بحث علومانسانی و فرهنگ و حوزه عمومی شویم. انسان ایرانی اکنون با چه چیزهایی از عالم و فضای رسانهای شده غرب مواجه است؟ منظورم از رسانه، ابزارهای پیامرسان نیست؛ مراد من، شکلگیری همان حوزه عمومی است که روابطی بین انسانها ایجاد کرده و معنایی تولید میکند؛ بنابراین هر چیزی که روابط بین انسانها را ایجاد کرده و معنا تولید میکند، به نظر میرسد که رسانه است. البته این صرفاً نظر من نیست، بلکه نظر دانشمندان حوزه ارتباطات نیز هست. پس مسجد یک رسانه است؛ چون روابطی بین انسانها ایجاد میکند که معنادار است. کافه نیز به همین بیان یک رسانه است. وقتی وارد علومانسانی میشویم، باید بپرسیم که رسانه من در کجا شکل میگیرد؟ رسانه طرف مقابل تقریباً شناخته شده است. کنسرتهای موسیقی پاپ و راک، مهمانیهای مختلط، گروههای مجازی ویدئوهای غیراخلاقی و... اینها همه رسانههای غربی در زندگی ایرانی است.
به نظر من، چهارراه ولیعصر به سمت طالقانی با کافههای فراوان و با محیطی که دارد، یک رسانه غربی است، انگار فضا و عالم زندگی رسانهای غربی است و اصلاً ایرانی نیست. معماری و طراحی خاصی که این کافهها در خود دارند و کالبدی که برای خودشان فرض گرفتهاند، مجتمعهای تجاری و بعضی از پارکهای دیجیتال در محیطهای شهری تبدیل به کانالهای ارتباطی غرب در زندگی ایرانی شدهاند.
آیا این موضوع در جوانان ما خودآگاه است؟ یعنی آنها آگاه هستند که در یک محیط غربی نشستهاند؟ بهعبارتدیگر، آیا آگاهانه و به واسطه غربی بودن این محیط را انتخاب کردهاند؟
علمالهدی: نه، اینطور نیست. اگر به جوانی که در این کافهها نشسته بگوییم چرا این کافه را انتخاب کردهای؟ میگوید که این کافه شیک و جذاب است و معماری خوبی هم دارد. مفاهیم در سیستم اجتماعی، تعریف میشوند. میدانیم که وقتی فرد از شیکبودن، مدرن و مجلل بودن و تشریفات داشتن استفاده میکند، احتمالاً به لایهای از سبک زندگی و عالم و فضای زندگی مدرن اشاره دارد. ولی اگر به او بگویید که این کافه غربی است، در برابر سخن شما موضع میگیرد؛ چون بنیاد خودش ایرانی است، نمیخواهد این برچسب را بپذیرد. ولی اگر از او بپرسید که چرا این لباس را پوشیدی، چرا به این شمایل هستی، چرا جراحی زیبایی کردی، چرا برای تحصیلات، رشته MBA را انتخاب کردی؟ چرا برای اشتغال و سودآوری، رمزارز را انتخاب میکنی، چرا به کار دلار و طلا روی آوردهای؟ در جواب همه این سؤالات میگوید: «چون مد روز است و اینگونه سود بیشتری دارد.» این فرد در عالم و فضای رسانه غرب تنفس میکند ولی بهخاطر خودآگاهی نسبت به ایرانی بودن و افتخار به هویت تاریخی خود، حاضر نیست بپذیرد که در سبک زندگی غربی قرار دارد.
روبیکا، اینستاگرام ایرانی است
طرف مقابل، یعنی آن عالم و فضای رسانهای ایرانی چگونه است؟
برخی میگفتند تفاوت «روبیکا» با «اینستاگرام» چیست؟ اینکه دوباره همان ابتذال را با رنگولعاب پوشیدهتری جلوه داده است. بله درست است، ولی مهم این است که عالم و فضای زندگی رسانهای که اینستاگرام فراهم میکند، زندگی ایرانی نیست. روبیکا یک برنامه ایرانی است که غربی شده و باید اصلاحش کنیم، اما اینستاگرام چیزی نیست که بخواهیم اصلاحش کنیم
علمالهدی: عالمی است که تنفس در آن موجب تقویت هویت ایرانی - اسلامی میشود، انسان را متوجه خصوصیات ایرانی بودن میکند که در نهاد آن حیا، غیرت، عبودیت الله و ایثار و شهادت موج میزند. حتماً یکی از پایههای ایجاد و تقویت این عالم و فضای زندگی، رسانه ملی است که وقتی ما فیلمهای آن را تحلیل محتوا میکنیم، برخی از برنامههایش غربی است، اما مهم نیست؛ چون اصل آن پاسخ به نیاز ایرانی است. رسانه ملی بههرحال نمادهایی از زندگی ایرانی دارد. حتماً یک پایش میتواند سینمای ایران باشد. فیلمهای ایرانی با شخصیتهای ایرانی و چهرههای ایرانی مهم هستند. اگر تحلیل محتوا کنیم، بعضی از این فیلمهای ایرانی محتوای زندگی غربی دارند، ولی باز هم من در عالم و فضای رسانه ایرانی آنها را دستهبندی میکنم.
رادیو به نوع دیگری، سایتهای ایرانی در فضای مجازی، پیامرسانهای ایرانی و... اینها را همه با این رویکرد انتقادی که اگر تحلیل محتوایشان کنیم، چیزهای غربی زیادی دارند، بااینحال باز هم آنها را در امتداد ساخت عالم و فضای زندگی ایرانی قبول دارم. برخی میگفتند تفاوت «روبیکا» با «اینستاگرام» چیست؟ اینکه دوباره همان ابتذال را با رنگولعاب پوشیدهتری جلوه داده است. بله درست است، ولی مهم این است که عالم و فضای زندگی رسانهای که اینستاگرام فراهم میکند، زندگی ایرانی نیست. روبیکا یک برنامه ایرانی است که غربی شده و باید اصلاحش کنیم، اما اینستاگرام چیزی نیست که بخواهیم اصلاحش کنیم؛ چون چیزی از ایرانی بودن ندارد که بخواهیم آن را اصلاح کنم. اینستاگرام یک عالم و فضای زندگی دیگری را به وجود میآورد. تحقیقات نشان داده کسی که بیش از ۴ ساعت در شبانهروز در اینستاگرام پرسهزنی میکند، در حقیقت در مصرف فرهنگی جامعه دیگری قرار دارد و هرچند در ایران راه میرود، اما در جای دیگری تنفس میکند.
رسانههایی که عالم و فضای زندگی ایرانی را تقویت میکنند کداماند؟ مسجد، هیئت، اردوی جهادی، گروه جهادی، سفر راهیان نور، پیادهروی اربعین، محرم، دسته عزاداری، زیارت عتباتعالیات، خیریههای محلی و خانوادگی و... همه اینها رسانههایی هستند که عالم و فضای زندگی ایرانی را تقویت میکنند. منبر، محراب، نماز جماعت، اعتکاف و... اینها میدانهای اجتماعی و فناوریهای اجتماعی هستند که عالم و فضای زندگی رسانه ایرانی را تقویت میکنند. میشود این لیست را امتداد بخشید؛ نوروز، احیای لیالی قدر، شب یلدا، مسافرتهای خانوادگی، سفرهداری و از این دست مناسک، همه اینها فناوریهای نرم فرهنگی و اجتماعی ایرانی هستند.
تعارضهایی که حل میشود
عدهای اخبار را از رسانههای غربی و عدهای از رسانههای ایرانی دریافت میکنند. سگ گردانی، بیحجابی، تجملگرایی و...در حال افزایش است. در نوع دیگری، مهاجرت به خارج از کشور، تمایل به سفر گردشگری به شهرها و کشورهایی که فساد در آنها هست، علاقه به کنسرت به همان مدل لاقیدی و... هم در حال پدیدارشدن است. با این تعارضها چه کنیم؟
خانواده گسترده - نه فقط خانواده هستهای - یعنی مادربزرگ، پدربزرگ، عمه، خاله و... این خانواده بزرگ هنوز در جریان زندگی ایرانی جاری است. اکنون در برخی فیلمها و سیاستها در اروپا دیده میشود که خانواده را تقویت میکنند و این نگاه بازگشت به فطرت وجود دارد. اگر انسان کمی توجه کند، متوجه میشود که اگر بخواهد جلوی خودکشی را بگیرد، باید خانوادهگرایی را تقویت کند. دقت کنید! ما از یک طرف با آسیبهای اجتماعی مواجهیم، از طرفی با سبک زندگی پرتعارض غربی در ایران مواجهیم و از طرفی هم یک جنگ شناختی شکل گرفته و با بههمریختگی افکار عمومی مواجهیم. عدهای اخبار را از رسانههای غربی و عدهای از رسانههای ایرانی دریافت میکنند. سگ گردانی، بیحجابی، تجملگرایی و...در حال افزایش است. در نوع دیگری، مهاجرت به خارج از کشور، تمایل به سفر گردشگری به شهرها و کشورهایی که فساد در آنها هست، علاقه به کنسرت به همان مدل لاقیدی و... هم در حال پدیدارشدن است. با این تعارضها چه کنیم؟
از طرف دیگر، این تعارضات پیامدهایی در جامعه ایجاد میکند. بحث کاهش تمایل به فرزندآوری جدی شده است. بحث فحشا و بیبندوباری در مقابل حجاب هم به وجود آمده است؛ یعنی مسئله حجاب حل نمیشود و از آن طرف، عفاف و حجاب که حل نمیشود، فرهنگ فحشا هم گسترش مییابد. انگار به بنبست رسیدهایم. از طرف دیگر مصرف خبری و اطلاعرسانی مردم اصلاً به سمت رسانه ملی نمیآید و به سمت رسانههای خارجی میرود. مصرف فیلمهای غیراخلاقی هم زیاد شده است. اکنون که بازنگری میکنم، میبینم که با رویکرد تمدنی، احتمالاً باید در ساخت تمدن بازنگری کنیم. با این رویکرد عالم و فضای رسانهای باید بگویم نقاط قوتی که رسانهها، فناوریها و حوزه عمومی دارند - و بنیاد انسان ایرانی آنها را برای من روشن میکند - چیست و چگونه باید آنها را تقویت کنم. به قول بیبیسی فارسی، «حلقههای صالحین» بزرگترین شبکه اجتماعی انسانی در حوزه تربیت در دنیا بود. ما آنها را تقویت کردیم یا از بین بردیم؟
فناوریهای بینظیر جامعه ایرانی
به قول طرف غربی دشمن ما، مهمترین نهادهای اجتماعی برای اتصال انسان ایرانی به معنویت، مساجد، حرمها و گردشگری زیارتی است. مهمترین فناوری نرم اجتماعی جامعه ایرانی برای اتصال به معنویت، گردشگری زیارتی است
به قول طرف غربی دشمن ما، مهمترین نهادهای اجتماعی برای اتصال انسان ایرانی به معنویت، مساجد، حرمها و گردشگری زیارتی است. مهمترین فناوری نرم اجتماعی جامعه ایرانی برای اتصال به معنویت، گردشگری زیارتی است؛ درحالیکه ما گردشگری طبیعتمحور، گردشگری کنجکاوانه و گردشگری تفریحی خانوادگی را در دنیا داریم. انسان ایرانی، مکانیزم زیارت را در زندگی اجتماعی خود نمایان میکند که برای زیارت باید خیلی کار کنید تا بفهمید که چه قوتی در جامعه ایرانی دارد؛ زیارت، خانواده را کنار هم جمع میکند، مسائل را حل میکند و معنویت را افزایش میدهد. در زیارت، شکلگیری روابط انسانها بر مبنای تربیت و معنویت برقرار میشود، به همدیگر آموزش میدهند، همدیگر را رشد و به همدیگر مشاوره میدهند. انسان ایرانی چارهای جز بازگشت به آن نقاط قوت بنیادین خود ندارد. مثلاً رابطه تربیتی کجا شکل میگیرد؟ اینکه انسانها برای رشد همدیگر فایده دارند.
یکی دیگر از فناوریهای نرم فرهنگی، کلاسهای آموزشی دانشگاه و مدرسه است، اما چیزی که ما اختراع کردیم اردوهاست. اردوی دانشجویی و... اردو به معنای آن چیزی که حاکمیت در زمینهسازی آن مداخله دارد؛ نه آنکه جوانها با هم تصمیم میگیرند کوه بروند؛ چون این در همه جای دنیا هست. منظور من آن اردویی هست که حاکمیت در آن بودجهای گذاشته و سیاستی دارد در اینکه اردوهای راهیان نور، سفرهای زیارتی، اردوی مشهد، قم، اردوی زیارت مرقد حاجقاسم سلیمانی و... فراگیر شود. اینها چیست؟ اینها بازگشت به بنیاد ایرانی است و این بهشدت شاخصهای جامعه ایرانی را تقویت میکند. جامعه ایرانی نمیتواند در درون خود بماند و در حال سرایت یافتن به جوامع دیگر است.
/ انتهای پیام /