گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ شاید سالها پیش بود که برخی از متفکران، انقلاب اسلامی را آغازی بر پایان نظم کهنه جهانی دانسته و از آغاز عهد تاریخی جدیدی سخن به میان آوردند. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز این موضوع را با ادبیاتهای مختلف از جمله حضور در پیچ تاریخی طرح کردند. این سخنان هرچند در زمانه خود چندان مقبول نیفتاد اما امروزه بر کمتر کسی پوشیده است که نظم جهانی در حال گذار از هژمونی آمریکا بوده و البته این لحظه، در عین حال که میتواند حامل گشایشهایی باشد، موقفی خطیر برای هر ملت مستقلی خواهد بود. اما دلیل این امر چیست و چرا امروزه این سخن آشکارتر از قبل بر همگان جلوه نموده است؟ در پاسخ لازم است تا نگاهی به مفصلبندیها و نقاط ثقل نظم آمریکایی انداخت تا در پس آن بتوان به پرسش پیشین پاسخ داد.
سازمانهای بینالملل و نقش جهانی آن
جهان پساجنگ جهانی را بهعنوان آغازی بر عصر آمریکایی جهان میدانند. همچنین فروپاشی بلوک شرق را بهمثابه نقطه اوج این نظم به حساب میآورند. اگر بخواهیم مفصلبندیها و یا نقاط ثقل این نظم را بیان کنیم، باید گفت که دو امر نقش جدی در قوام یافتن نظم آمریکایی پس از جنگهای جهانی داشتند. نخستین عامل را میتوان طرحی دانست که ابتدا انگلیس و سپس آمریکا در تجزیه منطقه غرب آسیا و استیلای بر منابع آن دنبال کردند. تسلط آمریکا و بلوک غرب بر منابع این منطقه نقش حیاتی در قوام و دوام آن داشته است. اما اگر از این موضوع بگذریم، سازمانهای بین مللی نیز در این موضوع نقش جدی داشتهاند. این سازمانها بهواقع عنصری حیاتی در جهت مشروعیتبخشی به نظم آمریکایی و ابزاری برای اعمال فشار مشروع بر دولتهای ملی بودهاند. نخستین و مهمترین این سازمانها را شاید بتوان سازمان ملل متحد دانست که در سال ۱۹۴۵ سنگ بنای نخستین آن توسط آمریکا گذاشته شد. امروزه ما چیزی نزدیک به هفت الی هشت هزار سازمان بینالمللی دولتی و شصت تا هفتاد هزار سازمان بینالملل غیر دولتی داریم که بسیاری از آنها در نزد افکار عمومی کمتر شناخته شدهاند. تقریباً هر سازمان که در دل یک دولت مدرن حیات دارد، در عرصه جهانی نیز یک سازمان بینالملل بر سطح عملکرد آن نظارت میکند. شمول این مقوله اعم از مسائل فرهنگی تا حملونقل ریلی و هوایی بوده و گستره عظیمی را در بر میگیرد.
جهان پساجنگ جهانی را بهعنوان آغازی بر عصر آمریکایی جهان میدانند. همچنین فروپاشی بلوک شرق را بهمثابه نقطه اوج این نظم به حساب میآورند.
سازمان مادر در میان مجموعه سازمانهای بینالمللی بهنوعی سازمان ملل است. سازمان ملل متحد (United Nations - UN) دارای شش رکن اصلی به شرح زیر است:
- مجمع عمومی (General Assembly)
- شورای امنیت (Security Council)
- شورای اقتصادی و اجتماعی (Economic and Social Council - ECOSOC)
- دبیرخانه (Secretariat)
- دیوان بینالمللی دادگستری (International Court of Justice - ICJ)
- شورای قیمومیت (Trusteeship Council) - (در حال حاضر غیرفعال است)
گذشته از ارکان فوق، ذیل سازمان ملل صندوقها و برنامههایی نیز وجود دارند. این نهادها معمولاً از طریق کمکهای داوطلبانه تأمین مالی میشوند و مستقیماً زیر نظر مجمع عمومی و شورای اقتصادی و اجتماعی فعالیت میکنند:
- صندوق کودکان ملل متحد (UNICEF)
- برنامه توسعه ملل متحد (UNDP)
- برنامه جهانی غذا (WFP)
- کمیساریای عالی سازمان ملل برای پناهندگان (UNHCR)
- صندوق جمعیت ملل متحد (UNFPA)
- کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل (UNCTAD)
- برنامه محیط زیست ملل متحد (UNEP)
- برنامه اسکان بشر ملل متحد (UN-Habitat)
- آژانس امداد و کار سازمان ملل برای آوارگان فلسطینی (UNRWA)
- نهاد سازمان ملل برای برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان (UN Women)
گذشته از برنامهها، کارگزاریهای تخصصی نیز در این میان وجود دارد که نمیتوان جایگاه ویژه آنها را نادیده گرفت. اینها سازمانهای بینالمللی مستقلی هستند که از طریق توافقنامههای ویژه با سازمان ملل در ارتباطند:
- سازمان جهانی بهداشت (WHO)
- سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (UNESCO)
- سازمان بینالمللی کار (ILO)
- سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (FAO)
- گروه بانک جهانی (World Bank Group)
- بانک بینالمللی بازسازی و توسعه (IBRD)
- انجمن توسعه بینالمللی (IDA)
- شرکت مالی بینالمللی (IFC)
- آژانس چندجانبه تضمین سرمایهگذاری (MIGA)
- مرکز بینالمللی حلوفصل اختلافات سرمایهگذاری (ICSID)
- صندوق بینالمللی پول (IMF)
- سازمان بینالمللی هوانوردی کشوری (ICAO)
- سازمان بینالمللی دریانوردی (IMO)
- اتحادیه بینالمللی مخابرات (ITU)
- اتحادیه جهانی پست (UPU)
- سازمان جهانی هواشناسی (WMO)
- سازمان جهانی مالکیت فکری (WIPO)
- صندوق بینالمللی توسعه کشاورزی (IFAD)
- سازمان توسعه صنعتی ملل متحد (UNIDO)
- سازمان جهانی گردشگری (UNWTO)
گذشته از موارد پیش گفته باز سازمانهای مرتبط (Related Organizations) نیز وجود دارد که برخی برای ما ایرانیان بسیار آشنا هستند. این سازمانها به طور رسمی با سازمان ملل مرتبط هستند اما جزو کارگزاریهای تخصصی محسوب نمیشوند:
اما چرا میگوییم نظم قبلی دیگر کار نمیکند؟ این نظم هرچند طراحی شده بود تا بتواند کشورهای مستقل که بهنوعی از مرکزیت آمریکا گریز دارند را مدیریت کند، اما امروزه این مدیریت آنگونه که غرب و آمریکا طلب میکند صورت نمیگیرد.
- آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA)
- سازمان تجارت جهانی (WTO)
- سازمان بینالمللی مهاجرت (IOM)
- سازمان منع سلاحهای شیمیایی (OPCW)
اما چرا میگوییم این سازمانها بهنوعی یکی از مهمترین ارکان نظم آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم به حساب میآیند؟ پاسخ این موضوع روشن است. هر یک از این سازمانها در دل خود با سنجش رفتار دولتها، نوعی اعتبارسنجی بر آنها استوار ساخته و درصورتیکه کشوری و یا کشورهایی بخواهند خلاف آنچه امروزه در قالب نظم آمریکایی برقرار است رفتار کنند، به واسطه این سازمانها در لیست سیاه قرار گرفته و محدودیتهای زیادی بر آنان اعمال میشود. بهعنوان مثال امروزه به واسطه مسئله fetf این موضوع در نزد افکار عمومی ایران تا حدی روشن است. اما مسئله حتی در سطح قوانین و مراودات مالی محدود نمیشود. کشور ما از دیرباز همواره به واسطه مسائل حقوق بشری از ناحیه نهادهای فرهنگی جهانی تحت فشار بوده و این موضوع یکی از اهرمهای فشار غرب بر ما بوده است. مسائلی نظیر حقوق همجنسبازان، فرقههای دینی و ... از جمله این اختلافها هستند. همچنین در مسئله کاهش جمعیت نیز رد پای پر رنگی از نهادهای بینالمللی وجود داشته است. البته موارد پیش گفته از موارد حاد این مسئله بوده که در رسانهها بازتاب یافته و مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته است، اما اعمال فشار آمریکا از طریق نهادهای بینالمللی بر کشورهای مستقل بسیار فراتر از مسائل مذکور است. لذا میتوان سازمانهای بینالمللی را یکی از ارکان مهم نظم آمریکایی به شمار آورد. اما این رکن مهم امروزه در چه وضعیتی قرار دارد؟
آمریکا خود سازمانهایش را تضعیف میکند!
برای پاسخ به پرسش پیشین شاید مناسب باشد تا ابتدا چند خبر را با یکدیگر مرور کنیم:
۱. سازمان ملل متحد: همانطور که گفته شد سازمان ملل متحد، بهمثابه سازمان مادر مهمترین نقش را در میان سازمانهای بینالمللی ایفا میکند. اما مرور سخنرانی ترامپ در آخرین اجلاس سالانه آن جالب توجه است. ترامپ در سخنرانی خود میگوید:
«خیلی بد است که بهجای سازمان ملل، من مجبور بودم که این اقدامها (ایجاد صلح در جهان) را انجام دهم. متاسفانه در تمامی این موارد سازمان ملل حتی تلاش نکرد تا کمکی انجام دهد. من هفت جنگ را پایان دادم و با سران این کشورها سر و کار داشتم و یک بار هم از سازمان ملل با من تماس تلفنی برای کمک به نهایی ساختن توافق صلح برقرار نکردند.» [1]
اینکه ترامپ در سخنرانی خود به نحو صریحی اقدام به تضعیف سازمان ملل میکند، موضوع ساده و پیش پا افتادهای نیست. موارد تضعیف عمدی این سازمان بیش از سخنان فوق بوده و سازمان ملل بارها از سوی دولت ترامپ به کاهش بودجه و مسائلی از این دست تهدید شده است.
۲. تحریم دادگاه لاهه: دادگاه لاهه بهنوعی مهمترین مرجع حقوقی جهانی بوده و عموم سیستمهای قضایی دنیا، نسبت به احکام آن تبعیت دارند. سیستمهای قضایی در واقع با تمکین به احکام دادگاه لاهه و طی فرایندی میتوانند به این جایگاه دست یابند که سیستم قضایی آنها نیز در نزد دیگر دادگاههای جهانی معتبر شمرده شده و احکام آن نافذ به حساب آید. این وضعیت البته در مورد سیستم قضایی کشور ما نیز وجود دارد. بهعنوان مثال امروزه اگر دادگاهی در ایران حکم به محکومت فردی صادر کند (به استثنای مواردی که دارای حساسیت سیاسی هستند)، این حکم در دادگاههای جهانی معتبر بوده و پلیس اینترپل ملزم به استرداد مجرم به ایران میشود. این مسئله نیز به واسطه ارتباطهایی است که سیستم قضایی ما با دادگاه لاهه و ساختار حقوقی جهانی داشته است. اما نکته جالب توجه آن است که این نظام حقوقی امروزه توسط خود آمریکا، به عمد در حال تضعیف شدن است. پس از آنکه لاهه حکم به وقوع نسلکشی در غزه داده و احکامی را برای دستگیری نتانیاهو و گالانت (ویز مستعفی جنگ) صادر کرد، آمریکا این دادگاه را در اقدامی عجیب، در فهرست تحریم قرار داد. [2]
۳. سازمان جهانی بهداشت (WHO): خروج در اوج بحران و در بحبوحه همهگیری جهانی کووید-۱۹، یعنی زمانی که جهان بیش از هر وقت دیگری به یک نهاد بهداشتی هماهنگکننده نیاز داشت، دولت ترامپ سازمان جهانی بهداشت را به «سوءمدیریت» و «تحت نفوذ چین بودن» متهم کرد. این اتهامات با قطع بودجه آمریکا (که بزرگترین حامی مالی این سازمان بود) همراه شد و در نهایت در ژوئیه ۲۰۲۰، آمریکا فرایند رسمی خروج از این سازمان را آغاز کرد. این اقدام نهتنها یک نهاد مهم بینالمللی را در حساسترین مقطع تاریخی خود تضعیف کرد، بلکه بهعنوان نمادی از پشت کردن آمریکا به همکاری جهانی در برابر یک تهدید مشترک تلقی شد.
۴. پیمان آبوهوایی پاریس: نادیده گرفتن اجماع جهانی این پیمان که در سال ۲۰۱۵ با اجماع تقریباً تمام کشورهای جهان برای مقابله با گرمایش زمین به امضا رسید، یکی از مهمترین دستاوردهای دیپلماسی چندجانبه در دهه اخیر بود. بااینحال، دولت ترامپ در سال ۲۰۱۷ اعلام کرد که از این توافق خارج میشود. استدلال او این بود که پیمان پاریس «بار مالی و اقتصادی ناعادلانهای» بر دوش کارگران، کسبوکارها و مالیاتدهندگان آمریکایی تحمیل میکند. این خروج، آمریکا را در کنار تعداد معدودی از کشورها قرار داد و ضربهای جدی به تلاشهای هماهنگ جهانی برای مقابله با یک بحران زیستمحیطی مشترک وارد آورد.
آمریکا بهنوعی مدعی است که او هزینه امنیت در جهان را داده اما چین از آن بهرهبرداری میکند. روی بحرانی دیگر این نظم منطقه غرب آسیاست. جایی که بدون اغراق، آمریکا هزاران میلیارد دلار هزینه کرد تا شاید بتواند از دست بحران ایران خلاصی یابد. بااینحال این بحران نهتنها تمام نشد، بلکه دامنه نفوذ ایران روز به روز گسترش بیشتر یافت. دو دهه تحریم توان ایران را تضعیف کرد اما واقعیت آن است که خود آمریکا نمیتواند بیش از این ساختار تحریمها را نگه داشته و اگر این وضعیت چند سال دیگر ادامه یابد، اقتصاد آمریکا در رقابت با اقتصاد چین گوی و میدان را خواهد باخت.
۵. توافق هستهای ایران (برجام - JCPOA): تضعیف دیپلماسی چندجانبه توافق هستهای سال ۲۰۱۵ میان ایران و گروه ۱+۵ (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین و آلمان) یک پیروزی برای دیپلماسی چندجانبه و نهادهای نظارتی بینالمللی مانند آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) به شمار میرفت. با وجود پایبندی ایران به تعهداتش طبق گزارشهای مکرر آژانس، دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ بهصورت یکجانبه از این توافق خارج شد و شدیدترین تحریمها را علیه ایران بازگرداند. این اقدام این پیام را به جهان مخابره کرد که حتی محکمترین توافقات بینالمللی نیز ممکن است با تغییر دولت در آمریکا، بهراحتی زیر پا گذاشته شوند و این یعنی تضعیف اعتبار حقوق بینالملل در دوره فعلی.
۶. شورای حقوق بشر سازمان ملل (UNHRC): دولت ترامپ در سال ۲۰۱۸ با متهم کردن این شورا به «جانبداری مزمن علیه اسرائیل» و ریاکاری (به دلیل عضویت کشورهایی که خود سوابق حقوق بشری ضعیفی دارند)، از آن خارج شد. این اقدام در حالی صورت گرفت که نهادهای حقوق بشری یکی از اهرمهای فشار نظم آمریکایی علیه دیگر کشورها بودهاند. خروج آمریکا از این شورا، بهنوعی تضعیف ابزاری بود که خود سالها از آن برای پیشبرد سیاستهایش استفاده میکرد.
۷. یونسکو (UNESCO): آمریکا در سال ۲۰۱۷ به همراه اسرائیل، با اعلام اینکه سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) دارای «جهتگیری ضداسرائیلی» است، از آن خارج شد. این دومین بار بود که آمریکا این سازمان را ترک میکرد و این اقدام عملاً توانایی آمریکا برای اثرگذاری بر سیاستهای فرهنگی و علمی جهانی از درون این نهاد مهم را از بین برد.
۸. سازمان تجارت جهانی (WTO): شاید یکی از هوشمندانهترین روشهای تضعیف، فلج کردن یک سازمان از داخل باشد. دولت ترامپ ضمن انتقادات شدید از سازمان تجارت جهانی و تهدید مکرر به خروج، اقدام به وتوی انتصاب داوران جدید در «نهاد استیناف» (Appellate Body) این سازمان کرد. این نهاد که بهنوعی «دیوان عالی تجارت جهانی» است، با خالی ماندن کرسیهایش عملاً از کار افتاد و توانایی WTO برای حلوفصل اختلافات تجاری میان کشورها را فلج کرد. آمریکا بهجای خروج کامل، مهمترین رکن اجرایی سازمان را از کار انداخت و آن را تضعیف نمود.
این موارد و البته موارد زیادی دیگری که برای پرهیز از طولانی شدن متن به آن اشاره نشد بهخوبی نشان میدهند که چگونه آمریکا به رهبری ترامپ، بهصورت سیستماتیک در حال برچیدن یا تضعیف پایههایی از نظم بینالمللی بود که خود پس از جنگ جهانی دوم در ساختن آن نقشی اساسی داشت. این اقدامات، پارادوکس بزرگی را به نمایش میگذارد: قدرتی که نظم را ساخته، خود به اصلیترین عامل فرسایش آن تبدیل میشود. اما دلیل این رفتارها چه میتواند باشد؟
نظمی که دیگر کار نمیکند
برای توضیح این مسئله از یک تمثیل استفاده میکنیم. تصور کنید شما هواپیمایی را با دقت بالا طراحی کردهاید. این هواپیما از توانایی بالایی برای رانندگی خودکار برخوردار بوده و شما بهعنوان طراح و خلبان نیازی به اعمال اراده برای نشست و برخواست هواپیما ندارید. در چنین مثالی تصور کنید گاهی بهندرت ممکن است خلبان خودکار هواپیما دچار نقص شده و تصمیمات اشتباه بگیرد، در این صورت خلبان انسانی وارد شده و با اعمال اراده، این نقص را جبران میکند. اما تصور کنید گاهی این خطای نادر، تبدیل به رویه شده به گونهای که خلبان انسانی حتی نمیتواند لحظهای دست از اعمال اراده خود برداشته و سرنوشت پرواز را به دست خلبان خودکار دهد. در این صورت باید چه کرد؟ طبیعتاً در اینجا بایستی تا هواپیما مورد بازبینی قرار گرفته، مفصلبندیها و اجزا باز شده، تعمیر شود و از نو به یکدیگر اتصال یابند. این دقیقاً کاری است که امروزه آمریکا در حال انجام آن است. آمریکا بهنوعی تمام مفصلبندیهای امنیتی قدیم را باز کرده و در حال بازچینش آن هاست. حمله ترامپ به پاناما و ادعای الصاق کانادا به آمریکا دقیقاً میتوان بر همین اساس فهمید. اما چرا میگوییم نظم قبلی دیگر کار نمیکند؟ این نظم هرچند طراحی شده بود تا بتواند کشورهای مستقل که بهنوعی از مرکزیت آمریکا گریز دارند را مدیریت کند، اما امروزه این مدیریت آنگونه که غرب و آمریکا طلب میکند صورت نمیگیرد. نظم آمریکایی در سه نقطه حساس جنوب چین (تایوان)، غرب آسیا (ایران - اسرائیل) و شرق اروپا (روسیه - ناتو) دچار فروپاشی شده است. تنها کافی است نگاهی به فهرست بزرگتری شرکای اقتصادی چین بیندازید. چین امروزه شریک اصلی تجارت با شصت کشور جهان است. گذشته از خود آمریکا، ژاپن، آلمان، فرانسه و حتی کانادا به نحو عمیقی به تجارت با چین مشغول هستند. چین حتی پا را فراتر گذاشته و روی به تسخیر بازار غرب آسیا و کشورهای عربی نیز آورده است. همچنین سطح معادلات وی با آمریکای لاتین، برای ایالات متحده نگرانکننده است. این سخن بدان معناست که بزرگترین شرکای امنیتی و سیاسی آمریکا، مهمترین شرکای اقتصادی چین هستند. آمریکا بهنوعی مدعی است که او هزینه امنیت در جهان را داده اما چین از آن بهرهبرداری میکند. روی بحرانی دیگر این نظم منطقه غرب آسیاست. جایی که بدون اغراق، آمریکا هزاران میلیارد دلار هزینه کرد تا شاید بتواند از دست بحران ایران خلاصی یابد. بااینحال این بحران نهتنها تمام نشد، بلکه دامنه نفوذ ایران روز به روز گسترش بیشتر یافت. دو دهه تحریم توان ایران را تضعیف کرد اما واقعیت آن است که خود آمریکا نمیتواند بیش از این ساختار تحریمها را نگه داشته و اگر این وضعیت چند سال دیگر ادامه یابد، اقتصاد آمریکا در رقابت با اقتصاد چین گوی و میدان را خواهد باخت.
نقطه بحرانی سوم شرق اروپا است. روسیه هرچند با هزینه گزاف اما توانسته است برتری جدی را بر اوکراین و در واقع ناتو به دست آورد. اروپا بهخوبی میداند که اگر روسیه با موفقیت از بحران اوکراین خارج شود، سایه تهدید آن تا دههها بهطور جدی بر کل اروپا سنگینی میکند، جدای از آن شرق اروپا به نحو کامل تحت سلطه روسیه قرار میگیرد. از همین رو آمریکا و ناتو چنین امری را نمیخواهند، اما باز مسئله هزینه در اینجا نیز بر دوش آمریکا سنگینی میکند. برآوردها آن است که آمریکا نزدیک به ۱۷۵ میلیارد دلار تا کنون به اوکراین برای جنگ با روسیه کمک کرده است، بااینحال ثمره این همه هزینه بسیار کم است. از طرف دیگر اروپا برای پشتیبانی از اوکراین بسیار ضعیف است. برای فهم این موضوع تنها کافی است نگاهی به میزان تولید سلاح در کل اروپا در قیاس با روسیه بیندازیم.
گذار تمدنی یا چیز دیگر؟
اما مجموعه این تحولات را چگونه میتوان فهم کرد؟ آیا ما در حال یک گذار تمدنی هستیم؟ آیا آمریکا افول کرده و استعمار آن از بین میرود؟ آنچه از بررسی صحنه به دست میآید (نظیر تضعیف سازمانهای جهانی) نظم پیشین دنیا که نظمی آمریکایی بود دچار فروپاشی شده است، اما آیا نظم جدید آمریکایی خواهد بود یا چند جانبه؟ واقعیت آن است که عمده مولفهها در صحنه علیه برساخت نظم جدید آمریکایی است اما باید توجه کرد که آمریکا هنوز هم یک بازیگر بسیار قدرتمند است، لذا صحنه درگیر دینامیکهایی بوده که میتواند در صورت بازیگری درست کشورها از جمله آمریکا، باعث شود دوباره نظم آمریکایی با صورتی جدید برساخت شود.
آنچه از بررسی صحنه به دست میآید (نظیر تضعیف سازمانهای جهانی) نظم پیشین دنیا که نظمی آمریکایی بود دچار فروپاشی شده است، اما آیا نظم جدید آمریکایی خواهد بود یا چند جانبه؟ واقعیت آن است که عمده مولفهها در صحنه علیه برساخت نظم جدید آمریکایی است اما باید توجه کرد که آمریکا هنوز هم یک بازیگر بسیار قدرتمند است، لذا صحنه درگیر دینامیکهایی بوده که میتواند در صورت بازیگری درست کشورها از جمله آمریکا، باعث شود دوباره نظم آمریکایی با صورتی جدید برساخت شود.
از مباحث پیش بگذریم اما این وضعیت برای کشور ما ایران دارای نکات مهم و سرنوشتسازی است. نخست آنکه برهههای تغییر نظم و از میان رفتن یک هژمونی، خونینترین لحاظ تاریخ بشر بوده است. رهبر معظم انقلاب در مراسم سی و سومین سالگرد رحلت امام خمینی (ره)، درحالیکه تنها سه ماه از جنگ اوکراین گذشته بود چنین میفرمایند:
«امروز دنیا در آستانه یک نظم نوین بینالمللی است؛ یک نظم جدید در مقابل نظم تکقطبیای که آمریکاییها و دولت آمریکا میخواست سردمدار آن باشد… در این نظم جدید، آمریکا روزبهروز ضعیفتر خواهد شد… حوادثی که در دنیا دارد میگذرد، مثل جنگ اوکراین و امثال اینها، اینها زمینههای این نظم جدید است…این نظم جدید، نظم پیچیده و دشواری است. ما هم وظایفی داریم. در این نظم جدید، کشور ما، جمهوری اسلامی، وظایف سنگینی بر عهده دارد… این دوره انتقال، دوره دشواری است، دوره پیچیدهای است، ممکن است حوادث، خونین باشد، ممکن است حوادث گوناگونی پیش بیاید؛ وظیفه ما این است که جایگاه خودمان را در این نظم جدید پیدا کنیم؛ جایگاه برجستهای که از حاشیه خارج بشویم، در متن قرار بگیریم، جایگاه اساسی و اسطورهای و مهمی را برای ملت ایران و کشور ایران به وجود بیاوریم."»
لازمه ورود به چنین صحنهای وجود نوعی انسجام اجتماعی نخست میان مردم یا یکدیگر و سپس میان مردم و حاکمیت است. بهعبارت دیگر جامعه ایران بایستی خود را برای تصمیمهای حیاتی و مهم آماده کرده و لوازم و هزینههای آن را نیز به جان بخرد، در غیر این صورت اگر جامعه در لحظههای حساس تاریخی بی تصمیم باشد، ضرر بیشتری خواهد کرد. جامعه ایران یکبار در جریان جنگ جهانی دوم هزینه بی تصمیم بودن خود را داده و کشور به اشغال نیروهای دشمن درآمد. بی تصمیم بودن خصوصاً با توسط به جغرافیای سیاسی که ما درگیر آن هستیم هیچگاه نمیتوان بهعنوان رویکرد ما لحاظ شود.
بهعنوان نکته پایانی علاوه بر موارد پیش گفته، در لحظه پیچ تاریخی و تغییر نظم، نهتنها ساختارهای حقوقی موجود دیگر کار نمیکنند، بلکه انگارههای پیشین نیز از کار میافتند. بهعنوان مثال یکی از انگارههای ذهنی پیشین ما در عرصه روابط بینالملل، گذشته از باورمندی بهنوعی نظم و انضباط جهانی، باورمندی به امکان تفاهم با آمریکا بود. متأسفانه و یا خوشبختانه باید گفت که ایده مهار ایران از طریق گروههای میانهرو که در دهه هفتاد بر روی میز آمریکا قرار داشت، مدت هاست که دیگر از آن خبری نیست. این سخن بدان معنا نیست که جامعه ایرانی را بایستی به دل یک جنگ پیشدستانه با آمریکا فرستاد بلکه بدان معناست که لازم است تا جامعه را نسبت به ماهیت خطیر و ناپایدار وضعیت جهانی آگاه کرده و آنان را آماده ایفای نقشی جدید متناسب با هویت و تاریخ ایرانی در نظم جدید نمود.
[1] https://B2n.ir/gb1734
[2] https://B2n.ir/ys8316
/انتهای پیام/