بمباران، راه جدید استعمار کشورهای غرب آسیا توسط غرب به قلم خوان کول؛

ورود خاورمیانه به دوره جدیدی از امپریالیسم غربی

ورود خاورمیانه به دوره جدیدی از امپریالیسم غربی
تل‌آویو اکنون با ترور مقامات رسمی کشورهای منطقه یا با تهدید جدی به انجام این کار در حال شکل‌دادن به دولت‌های خاورمیانه است. اسرائیل همچنین با ترور مداوم روزنامه‌نگاران، نه فقط در فلسطین، بلکه در لبنان و حتی دورتر در یمن، نقشی شوم در شکل‌دهی به درک جهانی از تحولات منطقه ایفا کرده است. با این حال، از آن جا که نتوانسته به‌طور کامل منطقه را تحت سلطه درآورد (آنچه تل‌آویو خلق کرده) شکلی منفی از استیلا و هژمونی است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «خوان کول» [1] استاد برجسته تاریخ دانشگاه میشیگان و نویسنده کتاب‌های «رباعیات عمر خیام؛ ترجمه‌ای نوین از زبان فارسی» و «محمد، پیامبر صلح در میان درگیری امپراتوری‌ها» است. تازه‌ترین کتاب او به نام «جنبش‌های صلح در اسلام» نام دارد. وی در مقاله جدیدی که وب‌سایت «counterpunch» آن را منتشر کرده است، به شیوه جدید امپریالیسم غرب در منطقه خاورمیانه با تأکید بر حملات هوایی از طریق آمریکا و رژیم صهیونیستی می‌پردازد. وی با اشاره به انتصاب «تونی بلر» برای مدیریت پساجنگ غزه و حملات مکرر هوایی اسرائیل غزه، یمن، لبنان، ایران و حتی قطر این اقدامات را نشانه‌ای از شکل‌گیری امپریالیسم منفی می‌داند؛ نوعی از سلطه و استعمار که نه با ساخت، بلکه با نابودی و تضعیف کشورها همراه است. وی با نگاهی تاریخی، ریشه‌های این سیاست را در استفاده بریتانیا از بمباران هوایی برای سرکوب مردم عراق و فلسطین در قرن بیستم جست‌وجو می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه این راهبرد در نهایت با مقاومت گسترده ملت‌ها شکست خورد. وی تأکید می‌کند این سیاست که امپریالیسم غرب از طریق اسرائیل در منطقه خاورمیانه در پیش گرفته است، در نهایت شکست خواهد خورد.

 

استعمار هوایی

نامزدی «تونی بلر» - نخست‌وزیر پیشین بریتانیا - توسط دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو برای اداره غزه پس از جنگ که دستانش پیش از این به‌خاطر خون بی‌گناهان عراقی آلوده شده است، یادآور دورانی دور است که لندن، سیاست‌مداران خود را به‌عنوان نایب‌السلطنه در قلمروهای استعماری جهانی‌اش می‌فرستاد. این پیشنهاد بلر که البته بدون مشورت با هیچ یک از فلسطینی‌ها مطرح شده، نشانه‌ای واضح از ورود خاورمیانه به دوره‌ای جدید از امپریالیسم غربی است. به جز فلسطین که پیش‌تر تحت استعمار کلاسیک مهاجرنشین قرار گرفته است، برهه نئوامپریالیستی کنونی با استفاده آمریکا از اسرائیل به‌عنوان پایگاه خود در خاورمیانه و به‌کارگیری نیروی هوایی برای سرکوب هرگونه رقیبی مشخص می‌شود.

نامزدی «تونی بلر» برای اداره غزه پس از جنگ، یادآور دورانی دور است که لندن، سیاست‌مداران خود را به‌عنوان نایب‌السلطنه در قلمروهای استعماری‌اش در جهان می‌فرستاد.

ترکیبی عجیب‌وغریب از کلاهبرداران، تاجران نفت، سرمایه‌داران مالی، مزدوران، ملی‌گرایان سفیدپوست و صهیونیست‌های مسیحی و یهودی که اکنون در واشنگتن زمام امور را در دست دارند و به رهبری همان هتل‌دار پرتقالی پوست معروف، با کمک آلمان، بریتانیا و فرانسه، اسرائیل را به یک پایگاه هوایی عظیم تبدیل کرده‌اند که در کنار این پایگاه کشوری کوچک نیز به آن متصل شده است. از این پایگاه هوایی، جریانی پیوسته از موشک‌ها، راکت‌ها، پهپادها و جنگنده‌ها به‌طور مرتب به سمت کشورهای همسایه منطقه پرتاب می‌شوند.

غزه در دو سال گذشته تقریباً هر ساعت بمباران شده است. تنها ماه اول آن به‌طور قابل‌قبول می‌توانست به‌عنوان «دفاع از خود» در پی حمله وحشتناک حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ توجیه شود. حتی کرانه باختری فلسطین که پیش‌تر تحت حکومت‌نظامی اسرائیل بوده، بارها از آسمان مورد حمله قرار گرفته است. لبنان نیز علی‌رغم آتش‌بس فرضی، هدف بمباران‌های متعددی قرار گرفته است، همان‌طور که سوریه (فارغ از اینکه رهبرش ادعا می‌کند می‌خواهد روابط خوبی با همسایه‌اش داشته باشد) مورد حمله قرار گرفته است. یمن که واقعاً موشک‌هایی به اسرائیل شلیک کرده تا اعتراض خود به نسل‌کشی در غزه را نشان دهد، اکنون به‌طور بی‌وقفه توسط اسرائیل هدف قرار گرفته است. اسرائیل همچنین سایت‌های غنی‌سازی هسته‌ای ایران و اهداف دیگر را در ژوئن (خرداد) گذشته بمباران کرده است.

برخی از حملات هوایی، موشکی و پهپادی اسرائیل واقعاً پاسخ‌های متقابل به حملات دشمنان این دولت بوده‌اند. برخی دیگر تنها به‌خاطر تحریکات اسرائیل - از جمله جنایات بی‌پایانش در غزه - انجام شده که بازیگران منطقه‌ای را وادار به واکنش کرده است. بااین‌حال، بسیاری از حملات اسرائیل کمترین یا هیچ ارتباطی با دفاع از خود نداشته و اغلب، هدف آنها غیرنظامیان یا مکان‌هایی مانند سوریه بوده که تهدید فوری برای اسرائیل محسوب نمی‌شوند. در تاریخ ۹ سپتامبر (۱۸ شهریور)، اسرائیل حتی به قطر حمله هوایی کرد؛ کشوری که رهبران اسرائیل خود از آن خواسته بودند تا برای بازگرداندن گروگان‌های اسرائیلیِ ربوده‌شده در ۷ اکتبر، با حماس مذاکره کند. به‌طور خلاصه آنچه اکنون می‌بینیم، نسخه اسرائیلی یک استعمار هوایی است.

در تاریخ ۲۸ اوت (۶ شهریور) جنگنده‌های اسرائیلی طبق معمول «صنعا» - پایتخت یمن - را بمباران کردند و در این حمله «احمد الرهوی» - نخست‌وزیر یمن - به همراه چند تن از مقامات ارشد دولت حوثی‌ها در آن منطقه و شماری از روزنامه‌نگاران ترور شدند. مقامات اسرائیلی پیش‌تر با افتخار اعلام کرده بودند که در جریان جنگ ۱۲ روزه با ایران در ماه ژوئن (خرداد)، می‌توانستند رهبری ارشد آن کشور را نیز ترور کنند.

در واقع تل‌آویو اکنون با ترور مقامات رسمی کشورهای منطقه یا با تهدید جدی به انجام این کار در حال شکل‌دادن به دولت‌های خاورمیانه است. اسرائیل همچنین با ترور مداوم روزنامه‌نگاران، نه فقط در فلسطین، بلکه در لبنان و حتی دورتر در یمن، نقشی شوم در شکل‌دهی به درک جهانی از تحولات منطقه ایفا کرده است. با این حال، از آن جا که نتوانسته به‌طور کامل منطقه را تحت سلطه درآورد (آنچه تل‌آویو خلق کرده) شکلی منفی از استیلا و هژمونی است.

 

امپریالیسم منفی

بمباران گسترده ایران در ماه ژوئن (خرداد) توسط اسرائیل و ایالات متحده که تأسیسات غنی‌سازی هسته‌ای غیرنظامی در نطنز و فردو را تخریب کرد، در حالی انجام شد که مذاکرات دیپلماتیک در عمان ادامه داشت. ایران به‌عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) حق دارد اورانیوم را برای مصارف غیرنظامی غنی‌سازی کند و هیچ شاهد معتبری ارائه نشده است که نشان دهد تهران تصمیم به نظامی‌کردن برنامه خود گرفته باشد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی (IAEA) هر دو سری حملات را به‌عنوان نقض شدید منشور سازمان ملل و اساس‌نامه خود محکوم کرد. این حملات همچنین عمدتاً به دلیل آزادشدن مواد شیمیایی سمی و آلاینده‌های رادیولوژیکی نگرانی‌های بهداشتی عمومی ایجاد کرد.

ترکیبی عجیب‌وغریب از کلاهبرداران، تاجران نفت، سرمایه‌داران مالی، مزدوران، ملی‌گرایان سفیدپوست و صهیونیست‌های مسیحی و یهودی که اکنون در واشنگتن زمام امور را در دست دارند، به رهبری ترامپ و با کمک آلمان، بریتانیا و فرانسه، اسرائیل را به یک پایگاه هوایی عظیم تبدیل کرده‌اند.

به‌طور خلاصه، این حملات با هدف محروم‌کردن ایران از فعالیت‌های اقتصادی و علمی بود که در زندگی روزمره اسرائیل و ایالات متحده و همچنین کشورهای برزیل، چین، فرانسه، آلمان، هند، ژاپن، هلند، پاکستان، روسیه و بریتانیا امری عادی به شمار می‌رود. البته برخی از این کشورها (مانند اسرائیل) دارای تسلیحات هسته‌ای هستند؛ درحالی‌که ایران فاقد آن است. در نهایت، تهران هیچ سودی در توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ که رهبرانش آن را پذیرفته بودند و مستلزم توقف ۸۰ درصد از برنامه غنی‌سازی غیرنظامی بود، ندید. در واقع، دونالد ترامپ عملاً رهبران ایران را به‌خاطر پایبندی به این توافق مجازات کرد و در ماه می ۲۰۱۸ (اردیبهشت ۱۳۹۷) تحریم‌ها را جهت فشار حداکثری اعمال نمود؛ تحریم‌هایی که عمدتاً توسط دولت بایدن حفظ شده و تاکنون ادامه دارد.

این حملات هوایی خطرناک و غیرقانونی علیه ایران که باید یادآور مقاومت بریتانیا و روسیه در قرن نوزدهم در برابر ساخت راه‌آهن توسط دودمان قاجار ایران باشد، شکلی از چیزی است که من «امپریالیسم منفی» می‌نامم. به‌عبارت ‌دیگر، برخلاف نظریه‌های کلاسیک امپریالیسم که بر سلطه بر بازارها و استخراج منابع تمرکز داشتند، برخی استراتژی‌های امپریالیستی همواره هدفشان جلوگیری از فعالیت بازارها بوده تا یک ملت قربانی را ضعیف نگه دارند.

گذشته از همه اینها، ایران آبراه‌های قابل کشتیرانی کمی دارد و اقتصاد آن مدت‌هاست که از مشکلات حمل‌ونقل رنج می‌برد. زمانی راه‌حل آشکار، ساخت راه‌آهن بود؛ چیزی که هم بریتانیا و هم روسیه به دلیل تمایل به حفظ آن کشور به‌عنوان یک منطقه حائل ضعیف بین امپراتوری‌های خود، با آن مخالفت کردند. در واقع ایران تا سال ۱۹۳۸ به چنین راه‌آهنی دست نیافت. به‌طور مشابه، امپریالیسم هوایی قرن بیست‌ویکم نیز ایران را از توانایی تولید سوخت برای نیروگاه هسته‌ای بوشهر محروم می‌کند. ایالات متحده، اروپا و اسرائیل به دلیل مخالفت دولت ایران با نظم امپریالیستی تحمیل‌شده غربی در منطقه، با این کشور به شکلی متفاوت از بسیاری کشورهای دیگر رفتار می‌کنند.

جنبش‌ها و انقلاب‌های مردمی پس از جنگ جهانی دوم، دوران طولانی سلطه استعماری بریتانیا و فرانسه بر خاورمیانه را به پایان رساندند. بااین‌حال، نابودی استعمار و ظهور دولت‌های مستقل هرگز واقعاً توسط سیاست‌مداران راست‌گرا در اروپا یا آمریکا پذیرفته نشد. در عوض، آنها ترجیح دادند تاریخ از جمله تجارت برده، غارت و چپاول اقتصادی، آوارگی یا قتل‌عام جمعیت‌های بومی، سوءمدیریت قحطی‌ها و اشکال آپارتاید نژادپرستانه را نادیده بگیرند. بدتر از همه، تمایل به داشتن تاریخی پاک‌شده از دردهای دوران استعمار، اغلب با عزم برای اجرای دوباره همان آزمایش مرگبار همراه بود.

معماران شوم «جنگ جهانی علیه تروریسم» و کابوس‌های افغانستان و عراق در دوره ریاست‌جمهوری «جورج دبلیو بوش» علناً بازگشت عملی استعمار غربی را جشن می‌گرفتند. آنها تلاش کردند از لحظه تاریخی که برای آمریکا به‌عنوان تنها ابرقدرت پس از سقوط امپراتوری شوروی ۱۹۹۱ ایجاد شده بود، برای استعمار دوباره خاورمیانه بزرگ بهره ببرند.

همان‌طور که قابل ‌پیش‌بینی بود، آنها شکست سختی خوردند. برخلاف اجداد قرن نوزدهمی خود، مردم جنوب جهان، اکنون عمدتاً شهرنشین و باسواد هستند، از طریق روزنامه‌ها و اینترنت با هم در ارتباط‌اند، توسط احزاب سیاسی و سازمان‌های غیردولتی سازماندهی می‌شوند و دارای سرمایه، منابع و سلاح‌های پیشرفته هستند. استعمار مستقیم اکنون تنها از طریق اقدامات واقعاً وحشیانه قابل‌دستیابی است؛ همان‌طور که اقدامات اسرائیل در غزه نشان می‌دهد و حتی در آن صورت نیز بعید است که موفقیت‌آمیز باشد.

 

تسلط از طریق بمباران هوایی

تعجبی ندارد که قدرت‌های امپریالیستی بار دیگر به تسلط غیرمستقیم از طریق بمباران هوایی روی آورده‌اند. استفاده از نیروی هوایی برای سرکوب یا دست‌کم مهار مردم خاورمیانه در واقع بیش از یک قرن قدمت دارد. این تاکتیک توسط دولت نخست‌وزیر ایتالیا - «جووانی جولیاتی» - در جریان حمله و اشغال لیبی عثمانی در سال ۱۹۱۱ آغاز شد. ستوان «جولیو گاووتی» - خلبان نظارت هوایی - چاشنی‌هایی را روی نارنجک‌های دو پوندی نصب کرد و آنها را روی اردوگاه‌های دشمن انداخت. اگرچه او هیچ آسیبی نرساند، اما عمل او که در آن زمان به‌عنوان اقدامی موذیانه و غیرجوانمردانه تلقی می‌شد، خشم عمومی را برانگیخت.

بمباران گسترده ایران در ماه ژوئن (خرداد) توسط اسرائیل و ایالات متحده که تأسیسات غنی‌سازی هسته‌ای غیرنظامی در نطنز و فردو را تخریب کرد، در حالی انجام شد که مذاکرات دیپلماتیک در عمان ادامه داشت.

بریتانیا برای سلطه بی‌رحمانه بر فلسطین که هدف آن - که امروز به طرز نگران‌کننده‌ای آشنا به نظر می‌رسد - جابه‌جایی جمعیت بومی و ایجاد یک «اولستر یهودی» [2] اروپایی برای تقویت حکومت بریتانیا در خاورمیانه بود نیز از نیروی هوایی بهره برد. همان‌طور که نماینده پارلمان ایرلند - «کریس هازارد» - اشاره کرد، «هربرت ساموئل که در ایرلند به‌خاطر تأیید اعدام «راجر کیسمنت» و بازداشت هزاران نفر پس از قیام عید پاک ۱۹۱۶ منفور بود، به‌عنوان نخستین کمیسر عالی بریتانیا در فلسطین، دستور بمباران هوایی بی‌هدف معترضان فلسطینی را در سال ۱۹۲۱ صادر کرد (اولین بمب‌هایی که از آسمان روی غیرنظامیان فلسطینی ریخته شد)».

بااین‌حال، گسترده‌ترین استفاده از بمباران هوایی برای کنترل امپراتوری، توسط بریتانیایی‌ها در بین‌النهرین (آنها به طرز تحقیرآمیزی آن را «مسپوت» می‌نامیدند) دنبال می‌شد. اشغال شکننده بریتانیا در سرزمینی که امروز عراق نام دارد، از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۳۲ ادامه داشت و خیلی زودتر از آنچه امپریالیست‌هایی چون وینستون چرچیل (که آن زمان وزیر جنگ، نیروی هوایی و مستعمرات بود) انتظار داشتند، پایان یافت. دلیل اصلی آن مقاومت شدید و مسلحانه مردم محلی بود. در دهه ۱۹۲۰، افکار عمومی خسته از جنگ در بریتانیا دیگر حاضر نبود هزینه‌های مالی و انسانی نگه‌داشتن یک ارتش بزرگ اشغالگر در عراق را بپردازد. در نتیجه، چرچیل تصمیم گرفت برای حفظ این کنترل، از نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا (RAF) استفاده کند.

«آرتور هریس» - یکی از مهاجران دوران استعمار در رودزیا - که در جریان جنگ جهانی اول به نیروی هوایی بریتانیا پیوست، سپس به عراق اعزام شد. همان‌طور که خودش درباره تاکتیک‌های جنگی خود بدون ریاکاری و با صراحت نوشت: «اگر شورش ادامه داشت، روستاها را نابود می‌کردیم و با گشت‌های هوایی، شورشیان را تا هر زمان که لازم بود از خانه‌هایشان دور نگه می‌داشتیم.» همان‌طور که او توضیح داد، این روش به مراتب ارزان‌تر از استفاده از نیروهای زمینی بود و البته تلفات سنگین پیاده‌نظامی که وجدان اروپا را در جنگ جهانی اول آزرده بود، به دنبال نداشت.

مقامات استعماری این واقعیت را پنهان کردند که چنین اقداماتی در زمان صلح علیه جمعیت غیرنظامی انجام می‌شد، نه علیه سربازان دشمن در طول جنگ. به‌طور خلاصه، انکار وجود غیرنظامیان در فلسطین یا به‌طورکلی در خاورمیانه، ریشه‌ای طولانی در استعمار دارد. بااین‌حال، باید توجه داشت که در نهایت سلطه هوایی بریتانیا بر عراق شکست خورد و این کشور در سال ۱۹۳۲ استقلالی حداقل به‌صورت ظاهری به دست آورد. در سال ۱۹۵۸، مردم عصبانی عراق نهایتاً با خشونت، دولتی را که بریتانیا در آنجا نصب کرده بود، سرنگون کردند و پس از آن عراق به چالشی ملی‌گرا برای سلطه غرب در منطقه طی دهه‌ها تبدیل شد.

البته استراتژی نیروی هوایی «هریس» که در بین‌النهرین شکل گرفت، در جنگ جهانی دوم به کابوسی برای خود اروپا تبدیل شد؛ زمانی که او به فرماندهی کل بمب‌افکن‌های بریتانیا رسید و به درجه فرمانده ارشد هوایی ارتقا یافت. در این مقام، او پیشگام تاکتیک بمباران گسترده شهرهای غیرنظامی شد که آغاز آن، حمله موسوم به «هزار بمب‌افکن» به شهر «کلن» در ماه می ۱۹۴۲ بود. کارزار هوایی تمام‌عیار او سرانجام در بمباران شهر «درسدن» در سال ۱۹۴۵ به اوج رسید؛ حمله‌ای که هشت مایل مربع از «فلورانس آلمان» را با خاک یکسان کرد و دست‌کم ۲۵ هزار نفر را که بیشترشان غیرنظامی بودند، به کام مرگ کشاند.

 

وحشت از آسمان

ایران به‌عنوان یکی از امضاکنندگان پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (NPT) حق دارد اورانیوم را برای مصارف غیرنظامی غنی‌سازی کند و هیچ شاهد معتبری ارائه نشده است که نشان دهد تهران تصمیم به نظامی‌کردن برنامه هسته‌ای خود گرفته باشد.

در نهایت اینکه چگونه آسمان‌های مرگبار «هریس» به اروپا بازگشت، باید برای نئوامپریالیست‌های ما یک درس عبرت باشد. در همین لحظه، در واقع اروپا نیز مانند خاورمیانه با پهپادهای تهدیدآمیز روبرو است. علاوه بر این، برخلاف رهبری واقعی بین‌المللی، هیولای هژمونی منفی در خاورمیانه تنها مخالفت و مقاومت را برمی‌انگیزد. با وجود برتری فناورانه اسرائیل، این دولت هرگز به مصونیت کامل نرسیده است. برای مثال، یمنِ فقیر و جنگ‌زده، تقریباً توانست دریای حیاتی سرخ را با هدف اعتراض به نسل‌کشی در غزه بر روی کشتی‌رانی بین‌المللی ببندد و اسرائیل را با موشک‌های فراصوت هدف قرار داده و بندر ایلات را به تعطیلی بکشاند. همچنین در جریان جنگ ۱۲روزه هم ایرانی‌ها توانستند بزرگ‌ترین پالایشگاه نفت اسرائیل را هدف قرار دهند و تأسیسات مهم نظامی و پژوهشی را بمباران کنند. حملات اسرائیل به‌جای اینکه دولت ایران را متزلزل کند، باعث شد ایرانی‌ها حول پرچم خود متحد شوند. همچنین مشخص نیست که ذخایر اورانیوم غنی‌شده بالای ایران نیز در نتیجه این حملات نابود شده باشد.

ننگ‌آورترین نکته این است که توانایی اسرائیل در ارتکاب جنایات علیه فلسطینی‌های غزه که اغلب با تسلیحات تأمین شده توسط آمریکا انجام می‌شود، واکنش شدید و گسترده‌ای را در جهان به همراه داشته است. اسرائیل حالا بیش‌ازپیش منزوی شده و نخست‌وزیرش حتی به دلیل ترس از صدور حکم بازداشت از سوی دادگاه کیفری بین‌المللی نمی‌تواند بر فراز فرانسه و اسپانیا پرواز کند. مردم خاورمیانه و همچنین بسیاری از اروپایی‌ها از این وضعیت به‌شدت خشمگین‌اند. اوایل اکتبر (مهرماه)، اتحادیه‌های بزرگ کارگری ایتالیا اعتصاب سراسری برگزار کردند و عملاً کشور را برای اعتراض به توقیف ناوگان جهانی صمود توسط اسرائیل که قصد داشت کمک‌های انسانی به غزه برساند را تعطیل کردند. درست مانند تسلط ناموفق «هریس» بر عراق از طریق بمباران هوایی، ترس و وحشت از آسمان‌ها در غزه و فراتر از آن احتمالاً به‌عنوان یک استراتژی کلان بلندمدت شکست خواهد خورد.

https://www.counterpunch.org/2025/10/16/terror-from-the-skies-in-the-middle-east/

 

[1] . Juan Cole

[2] . آلستر (Ulster) نام یکی از چهار استان اصلی ایرلند است. در اوایل قرن بیستم، بریتانیا در بخشی از آلستر - که امروزه به ایرلند شمالی معروف است - جمعیت زیادی از پروتستان‌های بریتانیایی‌تبار را اسکان داد تا بر اکثریت کاتولیک و ملی‌گرای ایرلندی تسلط یابند. این اسکان و سیاست‌های تبعیض‌آمیز، باعث شکل‌گیری یک اقلیت حاکم وابسته به امپراتوری بریتانیا شد که در نهایت تنش‌های عمیق و درگیری‌های طولانی‌مدتی را در ایرلند شمالی پدید آورد. منظور نویسنده از «آلستر یهودی» این است که که بریتانیا در دوران قیمومت خود بر فلسطین، سعی داشت یک جامعه یهودی اروپایی‌تبار را در سرزمین فلسطین مستقر کند - درست مانند سیاستش در آلستر - تا به‌عنوان یک پایگاه وفادار به غرب، سلطه استعماری خود را در منطقه تقویت کند. این استعاره، اسکان یهودیان اروپایی در فلسطین را به‌مثابه یک پروژه استعماری مشابه با اسکان پروتستان‌های انگلیسی در ایرلند شمالی توصیف می‌کند.

/انتهای پیام/