تغییرات ساختاری و رفتاری در نظام آموزشوپرورش در پی شیوع کرونا که بار سنگین آموزش و تربیت دانشآموزان را بر عهده دارد یکی از دغدغههای جدی کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت است. بر همین اساس در گفتگویی با دکتر ایراندخت فیاض به تشریح فرصتها و تهدیدهای آموزش مجازی دانشآموزان در روزگار شیوع کرونا پرداختهایم.
به اعتقاد دکتر فیاض، در این شرایط معلمان و والدین باید هنر و مهارت خود را برای هماهنگی و مدیریت این شرایط نشان دهند.
برای شروع بحث شاید لازم باشد نظر شما را درباره این شرایط ناگزیر برپسیم. اساساً آموزش مجاری که الان به طور اجتنابناپذیر و ضروری اجرا میشود، چقدر اهداف و انتظارات واقعی نظام تعلیم و تربیت را میتواند محقق کند و در واقع خلآها و گلوگاههای آموزش مجازی چیست که میتواند ما را از اهداف تعلیم و تربیت دور کند؟ما دو مسئله را در خصوص بحث آموزش مجازی و تعلیم و تربیت داریم؛ یکی بحث آموزش و تعلیم است و دیگری پرورش و تربیت است. آسیبها و پیامدهای مثبت آموزش مجازی هم باید با هم دیده شود. آموزش مجازی بچهها را وارد دنیای جدیدی میکند که اجتناب ناپذیر است و زندگی امروز و آینده بچهها در فضای کاملاً مجازی است. آشنایی با این فضا در یک محیط آموزشی و تحت نظارت والدین، خیلی فرصت خوبی است؛ چون بهصورت منظم، یک رابطه منطقی و نظارت منطقی و واقعی را بر حیات مجازی بچهها ایجاد میکند که این فرصت غنیمتی است. در غیر این شرایط، ممکن است واقعاً فرصت نه برای والدین ایجاد شود که احساس مسئولیت کنند و وقت و انرژی صرف کنند و همراه فرزندانشان در یک زیست مجازی باشند و آن را تجربه کنند و اینکه بچهها با یک رویکرد منفی به موضوع نگاه کنند که میخواهند کنترل شوند و این همراهی و نظارت والدین را در زندگی مجازی نپذیرند.
در بحث آموزش مجازی، یک نوع توافق و همراهی بین والدین و بچهها ایجاد شده که به ضرورت کنار هم هستند
ولی این واقعیتی است که برای بچهها ایجاد شده، یک نوع توافق و همراهی بین والدین و بچهها ایجاد شده که به ضرورت کنار هم هستند. بچهها والدین را در فضای مجازی همراه و یاور خودشان احساس میکنند که مشکلگشای اشکالات فنی و علمی آنها در فضای مجازی هستند. والدین هم مسئولیتهای علمی و آموزشی خودشان را بهعنوان وظیفه و نقش جدیدی در کنار فرزندانشان احساس میکنند. در واقع، تعامل فرزند و والد فرصت خوبی است و به نظر من غنیمت است که در ادامه میتواند همین همراهی و همیاری و زیست مشترک برای هر دو باشد.
از طرفی، ضرورت آموزش مجازی این شرایط را برای والدینی که شاید قبلاً کمتر احساس میکردند که نیاز دارند مهارتهای زندگی مجازی را داشته باشند، برای آنها به صورت الزام و اجبار بهوجود آورده که خودشان را با دنیای مجازی آشناتر کنند و وقتی از زندگی واقعی را در آن فضا بگذرانند که قبلا شاید این فاصله و وقفه بین والدین و بچهها زیاد بود که به لطف فضای مجازی و آموزشهای اجباری مجازی این فاصلهها دارد کمتر میشود و والدین خودشان را مکلف میدانند که مهارتها و دانش و توانمندیهای زندگی مجازی را یاد بگیرند و تمرین کنند که این هم خوب است.
پس از این جهت و اینکه آینده ما با یک زندگی مجازی مواجه هستیم، امکانات تقریباً بالسویه برای بچهها در فضای مجازی بهوجود میآید. هرچند شاید برخی از بچهها محدودیتهایی در برخورداری از تکنولوژی مجازی داشته باشند، ولی به طور کلی میتوان گفت آموزش مجازی از جهتی به عدالت آموزشی نزدیکتر است تا آموزشهای واقعی و نحوه توزیع امکانات آموزشی برای بچهها در بخشهای مختلف کشور و جاهایی که با فضاهای متفاوت جغرافیایی مواجه هستند و ما این را لزوما به دیده بد نمیبینیم، چون زندگی ما واقعیت دیگری که واقعیت مجازی است، پیدا کرده و با این واقعیت زندگی میکنیم، معامله میکنیم، دعوا میکنیم، آشتی میکنیم، سفر میرویم. زندگی بشر وارد حیات مجازی شده است و این فاصله و زندگی همراه با همدلی و نظارت بین بچهها و والدین در فضای مجازی، چیز خوبی است.
ضرورت آموزش مجازی این شرایط را برای والدینی که شاید قبلاً کمتر احساس میکردند که نیاز دارند مهارتهای زندگی مجازی را داشته باشند، برای آنها به صورت الزام و اجبار بهوجود آورده که خودشان را با دنیای مجازی آشناتر کنند
اما اینکه محدودیتهایی داریم؛ یعنی بچهها از نظر تکنولوژی آموزشی، امکانات آموزشی مانند کامپیوتر، برخورداری از اینترنت با سرعت مناسب همه بچهها در همه جای کشور برخوردار نیستند و اضطراب مداومی را برای خانوادها و بچهها ایجاد میکند که البته در درازمدت هم اینها قابل رفع است و این تعداد محدود هم میتواند تحت پوشش قرار گیرند و مشکل آنها رفع شود، ولی بهصورت گذرا و موقت این استرسها ناشی از محدودیت امکانات برای برخی از بچههای ما در سطح کشور وجود دارد اما یکسری آسیبها هم وجود دارد که در دو محور تعلیم و تربیت باید جداگانه تعریف کنیم.
در حوزه آموزشی در نهایت ما دوباره بازگشت ناموزون و نامبارک به بحث نمرهمحوری داریم و اینکه در نهایت ارزیابی بچهها بهصورت نمرهای و کمی میشود و کمتر کیفیت مورد توجه قرار میگیرد؛ مثلاً وقتی مهارتهای اجتماعی را در کتاب تعلیمات اجتماعی بررسی میکنیم، بچهها امکان و فرصت زیست در موقعیت اجتماعی و مشاهده معلم در آن موقعیت و یادگیری از همدیگر را از دست میدهند و نهایتاً به یک عددی ختم میشود که این جزو آسیبهای مهم نظام آموزشی است.
نکته بعدی این است که بچهها در فضای آموزشی واقعی، یکی از مهمترین مسائلشان اشتراک در تجربه است که بچهها تجربیات خود را با هم تبادل میکنند و در این تبادل تجربه خیلی چیزها میآموزند و شاهد هستیم که یکی از محوریترین مسائل پرورش شخصیت کودکان، اشتراک در تجربه است یعنی مهارت اشتراک در تجربه که این هم برای بچهها امکان پذیر نیست.
در واقع همان کار تیمی که به نوعی یک مهارت است.بله، اما این قدری وسیعتر است؛ یعنی مهارت اشتراک در تجربه، متفاوتتر و وسیعتر از مهارت کار تیمی است.
در حوزه آموزشی در نهایت ما دوباره بازگشت ناموزون و نامبارک به بحث نمرهمحوری داریم و اینکه در نهایت ارزیابی بچهها بهصورت نمرهای و کمی میشود و کمتر کیفیت مورد توجه قرار میگیرد
نکته دیگر آموزش مجازی که در مرز بین آموزش و تربیت و مشترک بین این دو عرصه قرار دارد، آسیبهای جسمی و روحی است که به بچهها وارد میشود؛ یعنی کم تحرکی بچهها و عدم تخلیه انرژی آنها باعث میشود یک نوع اختلافات و مشکلاتی بین والدین و بچهها بوجود بیاید. این هم مصادف با شرایط کرونایی و محدودیتهای حضور در فضاهای وسیع خانوادگی شده است و این برای بچهها مشکلات جسمی را ایجاد میکند حتی مشکلات عصبی را ایجاد میکند، ممکن است با کماشتهایی روانی و پراشتهایی روانی، چاقی یا لاغری مفرط مواجه شوند.
نکته تربیتی که میتوانیم از آن بعنوان یک مسئله مهم یاد کنیم، این است که در فضاهای واقعی بچهها رشد اجتماعیشان را تکمیل میکنند و ارتقا میدهند. اما امکان رشد اجتماعی در فضای مجازی کمتر است و شاید بتوان گفت فرصت رشد شخصیت را از دست میدهند.
دقیقتر بفرمایید "رشد شخصیتی" چیست که در این فرایند آموزش مجازی دچار اختلال میشود؟منظورم از رشد شخصیت، فاکتورهای متعددی هست که یکی از آنها «پرورش منش» است. پرورش منش به چه تعبیری اتفاق میافتد که این خودش مولفههایی دارد که یکی از مولفههای پرورش منش، همین بحث یادگیری برای زندگی کردن با افراد متفاوت است که بچهها در تعامل با افراد مختلف، مخالفت کردن با آنها، پذیرفتن تضادهای یکدیگر، یکی نبودن انسانها با هم، مخالفتهایی که با آدمها میشود و جنس آنها و کنار آمدن با آنها را میآموزد. اینکه چقدر از این مخالفتها را باید بپذیرند و چقدر از این مخالفتها واقعی است و چقدر از این مخالفتها غیرواقعی است و چطور این تضادها را بین خود و دیگران حل کنند و اینکه فرصت توافق و سازگاری را یاد بگیرند و تمرین کنند و همین تضادها و اختلافها باعث میشود بچهها به ناچار توافق و سازگاری با دیگران را بیاموزند. این در فضای واقعی رخ میدهد، چون در فضای مجازی این که بچهها به طور واقعی منافع خود را در خطر ببینند یا فرصتی که کسب کنند اتفاق نمیافتد. شخصیت در این واقعیتها رشد میکند که در فضای مجازی دانش آموزان محروم میشوند یا همان رشد اجتماعی که بیان کردم، یکی از مولفه هایش، یادگیری مخالفتها و تضادها و توافقها و سازگاریها و مهارتها است که برخی از این مهارتها را بچهها از طریق مشاهده مستقیم و برخی را از طریق مشاهده غیرمستقیم یاد میگیرند، ولی در فضای مجازی فرصت اظهار واقعی برای افراد را ایجاد نمیکند.
در فضاهای واقعی بچهها رشد اجتماعیشان را تکمیل میکنند و ارتقا میدهند. اما امکان رشد اجتماعی در فضای مجازی کمتر است و شاید بتوان گفت فرصت رشد شخصیت را از دست میدهند
درست است که از نظر کلامی میگویند، چون رخ به رخ نیستند راحتتر نظراتشان را مطرح میکنند، ولی از بابت واقعیت شخصیت این مشکلزا است. یعنی فردی که حسود است با آدمی که خودخواه یا پرتوقع است، اینها در واقعیتها خود را نشان میدهد و بچهها یاد میگیرند ما با طیف وسیعی از انسانها سروکار داریم که منش ها، شخصیت ها، رفتارها و کنشهای متفاوت دارند و هم تفاوتها را ببینند و هم تفاوتها را بپذیرند و هم یاد بگیرند با این تفاوتها چطور رفتار کنند که کمتر آسیب ببینند و بیشترین بهرهوری را داشته باشند.
نکته بعدی این است که سبک زندگی بچهها را در فضای مجازی قدری تغییر میدهیم و خود به خود این تغییر میکند؛ چون هنوز مهارت زندگی جمعی را در فضای مجازی یاد نگرفتهایم و به خانوادهها هم آموزش داده نشده و به معلمین هم آموزش داده نشده است. معلمین هم فرصت آموزش زندگی در فضای مجازی یا واقعیت مجازی را کسب نکردهاند و برای این واقعیت مجازی آماده نشدهاند. این واقعیت زندگی مجازی و آموزش مجازی، نوعی فردگرایی و حتی شخصیسازی را در بچهها نهادینه میکند و مسئولیتپذیری اجتماعی را به حداقل کاهش میدهد. بچهای که از اول ابتدائی باید در فضای واقعی قرار بگیرد، زندگی جمعگرایی، مسئولیتپذیری اجتماعی را هم تمرین کند و هم در او نهادینه شود، این فرصتش از دست میرود و فرصت عدم مشارکت در تجربیات دیگران را هم از دست میدهند که یکی از مولفههای مهم پرورش منش و شخصیت است؛ و این که روحیه کار گروهی و جمعی را بچهها پیدا کنند. حتی معلمین ما آموزش ندیده اند که تمرینهایی را به بچهها بدهند که اینها در فضای مجازی هم باید به صورت گروهی کار کنند.
این هم به نوعی به اشکال در تولید محتوای آموزشی برمیگردد که مبتنی بر فضای مجازی یا مبتنی بر IT نیست و همگی فقط منحصر به محیط فیزیکی کلاس است.این هم به محتوا و هم به روش آموزش برمیگردد. در بحث محتوا، محتوای آموزشی ما متناظر با شرایط زندگی مجازی و آموزش مجازی نیست، حتی اگر روش آموزش درست باشد، مثلاً از بچهها میخواهند که در مورد زندگی دوزیستان گزارش بدهند. اینها با هم تقسیم کار و با هم تحقیق میکنند، روی تحقیق ۴ نفر تحقیق میکنند و روی گزارش هم ۴ نفر بخشهایی را تقسیم میکنند و ارائه میدهند. حالا بچهها یاد میگیرند با هم چطور تحقیق کنند و چطور با هم تبادل نظر کنند و چطور تجربیات همدیگر را بین خود اشتراک بگذارند، تقسیم کار کنند، مسئولیت بپذیرند، انضباط داشته باشند. اینها مسائل مهمی است که معلمین ما نه فرصتش را داشتهاند و نه اینکه آموزش دیده اند. بچهها با تجارب یادگیری متعدد هم مواجه نمیشوند یعنی یادگیری از طریق آزمایشگاههای عملی که یک گرفتاری است که بچهها درگیر آنها هستند، بخصوص بچههای دوره ابتدائی این مشکل را دارند.
مجموعه این آسیبها و اشکالاتی که الان در فرایند آموزش مجازی وجود دارد و اشاره کردید، چطور قابل جبران و یا حداقل قابل کاهش دادن است؟راهکارهایی که میتوان بیان کرد، به دو بخش سخت افزاری و نرم افزاری برمیگردد. بخش سخت افزاری شامل زیرساختهایی میشود که این زیرساختها را در نظام آموزش عمومیمان با دشواری میتوانیم فراهم کنیم و الان هم با دشواری مواجه هستیم. بخش نرمافزاری هم به شیوهها و روشهای آموزش برمیگردد و اینکه باید محتوای متناظر با موقعیت زندگی مجازی ایجاد شود که اینها هم زمانبر است؛ یعنی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی وزارتخانه باید از خیلی سالها پیش این فضا را آماده میکردند؛ فضای مجازی که فقط برای امروز نیست.
آموزش ما عقب افتاده است و حتی به زعم من پوچ است. محتوای آموزشی عقب افتاده ناکارآمد، یکی از چیزهایی است که باید برنامه ریزی شده باشد، اما نظام آموزشی ما همیشه به نوعی از خودش سلب مسئولیت میکند و مشکلات مالی و گرفتاریهای مالی را محور قرار میدهد
این سازمان باید خودش را آماده میکرد؛ برای اینکه هم محتوا و هم عناصر تدریس و هم شیوه تدریس، فضای کلاس، محتوا و مواد درسی را برای آن آماده میکرد. ما همیشه عقب هستیم؛ یعنی حتی در فضای واقعی و زمانی که آموزش مجازی نبود، وقتی بچهها ویندوز ۲۰۰۷ را کار میکردند، در کتابهای کامپیوتر دبیرستانها هنوز DOS آموزش داده میشد! به یاد دارم آن زمان پسرم به من میگفت شما که دستتان به نظام آموزشی کشور میرسد چرا به آنها نمیگویید که به ما DOS درس میدهند در حالی که ویندوز ۲۰۰۷ آمده است!
لذا محتوای آموزشی ما عقب افتاده است و حتی به زعم من پوچ است. همین الان بچه کلاس اولی که هنوز مدرسه هم نرفته، در گوشی موبایل کلمات سنگین را میخواند و مینویسد، حالا ما این بچه را مینشانبم و دوباره الفبا یادش میدهیم، گرچه با روشهای جدید، اما به هر حال بچههای ما از ما جلوتر هستند؛ بنابراین محتوای آموزشی عقب افتاده ناکارآمد، یکی از چیزهایی است که باید برنامه ریزی شده باشد، اما نظام آموزشی ما همیشه به نوعی از خودش سلب مسئولیت میکند و مشکلات مالی و گرفتاریهای مالی را محور قرار میدهد؛ در حالی که همه چیز به این مسئله برنمیگردد.
چون به ضعف روشها و زیرساختهای آموزش اشاره کردید، الان شبکه «شاد» چقدر پاسخگوی این نیازهای فعلی برای یک آموزش مجازی بهینه و قابل قبول هست و چقدر این اشکالاتی که بیان کردید از طریق شبکه شاد قابل جبران است؟ ارزیابی شما از این شبکه چیست؟
یکی از مهمترین خلاءهای ما در فضای مجازی، بعد آسیبشناسی است؛ یعنی بچهها تجربه یک رفاقت و صمیمت واقعی را که در کلاس درس پیدا کنند؛ یعنی در فضای مجازی بچهها بتوانند همدیگر را نقد کنند، بتوانند ایرادات همدیگر را بیان کنند، بتوانند خوبیهای یکدیگر و قوتهای همدیگر را بیان کنند
من این شبکه را به عنوان یک فرد متخصص پیگیری نکردهام که دقیق با رویکرد آسیب شناسانه بررسی کنم، ولی برایند آنچه از مخاطبان دریافت میکند شبکه شاد در برآورده کردن نیاز دانش آموزان تا حدودی موفق بوده است. به هر حال معلمی که خودش با فضای مجازی و تکنولوژی روز آشنایی ندارد، علاقهمند به این فضا نیست. ما حتی در دانشگاه هم اساتیدی داریم که واقعاً علاقهمند نیستند در دنیای دیگری وارد شوند، در همان دنیای کاغذی هستند، منظور این نیست که افراد ناکارآمدی هستند، بلکه خیلی هم کارآمد هستند، ولی جهان آنها آنجاست. ملعمین ما توان زیادی دارند، اما نمیتوان گفت برنامه شاد ناموفق است، اما نیاز به تکمیل شدن دارد.
مثلا در برنامه شاد باید فضایی را آماده کنیم که بچهها ادراک واقعی از همکلاسیها و معلمین خود داشته باشند؛ یعنی محبت و مهارت مدیریت مخالفتها و تضادها در این شبکه شاد واقعیت پیدا کند. یعنی بچه یاد نمیگیرد که در جهانی زندگی میکند که خیلیها با او تضادهای واقعی دارند، با نظرات و اعتقادات و اخلاقیات او مخالف هستند. باید در شبکه شاد واقعیتها یعنی آنچه بچهها در زندگی واقعی با آن مواجه هستند را لحاظ کنیم.
یکی از مهمترین خلاءهای ما در فضای مجازی، بعد آسیبشناسی است؛ یعنی بچهها تجربه یک رفاقت و صمیمت واقعی را که در کلاس درس پیدا کنند. اگر دقت کرده باشید یکی از مهمترین دغدغههای بچههای ابتدائی این است که فلانی با من قهر کرده است، این قهر و آشتی کردن بزرگترین دغدغه بچههای ابتدائی است که با آن درگیر هستند. این رشد عاطفی و رابطه محبت آمیز و عمیقی است که بین بچهها شکل میگیرد و از دست دادنش را در حکم خسران عظیم میبینند؛ باید اینها را در فضای مجازی بیاوریم. یعنی در فضای مجازی بچهها بتوانند همدیگر را نقد کنند، بتوانند ایرادات همدیگر را بیان کنند، بتوانند خوبیهای یکدیگر و قوتهای همدیگر را بیان کنند. مثلا از بچهها خواسته شود که این گزارش را فلان بچه ارائه داد، بچههای دیگر جنبههای مثبت و منفیاش را بیان کنند و با دلیل و استدلال این را بیان کنند تا هم سطح تاب آوری و مقاومت او در مقابل مخالفتها و تضادها بالا برود و هم تضادها را دریافت کند و خودش را بهتر بشناسد؛ لذا آموزش مجازی ما کمکی به خودشناسی بچهها کند. الان این اتفاق نمیافتد؛ حتی در شبکه شاد.
یکی از آسیبهای این دوران آموزش مجازی، به صورت خواسته یا ناخواسته این است که، چون بچهها درگیر آموزش مجازی هستند و مدام گوشی موبایل هوشمند یا تبلت یا لپ تاب جلوی دست آنهاست، این باعث انس افراط گونه با فضای مجازی و آسیبهای تربیتی آن میشود. بخشهایی که اشاره کردید عمدتا ناظر به بحثهای مهارتی و ارتباطی و آموزشی است، اما این جنبه تربیتی و اخلاقی خیلی نگران کننده است. این امر چقدر قابل کنترل و مدیریت است؟درباره این نکته، باید دانش آموزان را تقسیمبندی کنیم که در چه سن و سالی هستند؛ این باید جزو برنامههای مدیریت زمان آموزش قرار گیرد، ما الان در آموزش مجازی کنونی، با یک اختلال مدیریت زمان مواجه هستیم که بچهها وقت زیادی را از دست میدهند و اتلاف وقت دارند و به کارهای متفاوت میپردازند و یکیش همین گشت و گذار در فضای مجازی است.
بچههای ابتدائی بدلیل اختلافات سطح علمی معلم با بچهها و شخصیت کاریزماتیک معلم، خیلی معلم را قبول دارند. مثلا وقتی معلم میگوید سه روز بین ترم تعطیل است و این سه روز درس، کلاس و مدرسه تعطیل است و «موبایل» هم تعطیل است، این را جزو برنامه میآورد. وقتی مینویسد موبایل تعطیل، بچه به هیچ عنوان دست به موبایل نمیزند. به اندازهای این را واقعی تلقی میکنند که واقعاً دست نمیزنند.
مثلا به یکی از بچههای کلاس اول ابتدائی که هر روز برای من کلیپهایی از «حاج قاسم» میفرستاد، گفتم چرا چند روزه برای من کلیپها را نمیفرستی، میگفت سه روز مدرسه تعطیل، کلاس تعطیل، موبایل هم تعطیل! میگفتم پس با موبایل مادرت بفرست. یعنی این را باید مدیریت کرد که بچهها اگر از این ساعت تا یک ساعت دیگر درس دارند، تحت نظارت والدین از موبایل استفاده کنند یعنی معلم به والدین در حضور بچهها تاکید میکند و تکلیف به بچهها میدهد. در آن ساعات بچهها نباید وارد فضای مجازی شوند.
یعنی به نوعی با راهنمایی معلم و با مدیریت عملی والدین.بله؛ دقیقا. یعنی بچهها آنقدر اینها را واقعی میدانند و برای خودشان مسجل میدانند که معلمین میتوانند برای بچهها برنامه بدهند و بعد بگویند والدین در حضور بچهها گزارش بدهند که فرزند آنها این مسئله را رعایت کرده یا خیر؛ اگر گزارش داده شد، بچهها خودشان مراقبت میکنند.
البته در سنین بالاتر نمیتوانیم بگوییم آموزش مجازی راه ورود به دنیای مجازی را باز کرده است؛ چون این راه خودبخود باز هست؛ لذا باید چگونگی زندگی در فضای مجازی و کیفیت آن را آموزش داد.
/انتهای پیام/