ارزیابی اثرات کنشگری نخبگان علمی و فرهنگی در عرصه سیاست در گفتگو با ناصر ایمانی؛
وقتی علم و فرهنگ بازیچه دست سیاستمداران شود، از تاثیرگذاری خود محروم مانده و در نهایت این سیاست است که تعیین می‌کند نخبگان، کدام سمت و سوی کنشگری عام را در پیش بگیرند. به طور طبیعی چنین امری موج سیاسی شدن حوزه علم و فرهنگ می‌شود.
گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ همواره در جریان انتخابات مختلف، شاهد نوعی از کنشگری در میان گروه‌های مرجع در حوزه‌های مختلفی همچون فرهنگی، علمی و حتی دینی بوده‌ایم که این کنشگری‌ها گاهی با اعلام مستقیم و رسمی حمایت از برخی کاندیدا‌ها روبرو می‌شود در حالی که اندیشمندان باید به جامعه نگاه عقلایی دهند تا آنها براساس درک و غهم خود انتخاب کنند. گاهی مواقع نیز به دلیل عدم تخصص سیاسی نخبگان علمی، گاهی پیشنهادات این افراد کارشناسی شده و با ادله سیاسی همراه نیست و این امر جامعه را در انتخاب صحیح گمراه می‌سازد. در همین راستا مصاحبه‌ای با ناصر ایمانی، تئوریسین و جامعه شناس سیاسی ترتیب داده ایم. وی معتقد است که حضور نخبگان علمی موجب یک نوع وادادگی سیاسی شده و علم و فرهنگ را دچار سیاست زدگی می‌کند.

در انتخابات‌های ریاست جمهوری به ویژه انتخابات گذشته، شاهد کنشگری سیاسی در میان نخبگان علمی و فرهنگی و حتی اساتید دانشگاهی بودیم. آیا به طور کلی کنشگری سیاسی توسط نخبگان علمی قابلیت کارایی موثر در میان افراد جامعه را دارا می‌باشد؟
احزاب وجریان‌های سیاسی معتقدند که می‌توان از طریق مهندسی کردن نخبگان دانشگاهی و حتی افرادی با وجهه مورد پذیرش علمی، آن‌ها را به ابزاری برای تشویق مردم به منظور رای دادن به یک کاندیدای خاص تبدیل کرد


بنده کنشگری سیاسی نخبگانی، در عرصه انتخابات را در دو وجه جداگانه قابل تفسیر می‌دانم. وجه اول، وادادگی سیاسی برخی از نخبگان علمی و فرهنگی در کشور است. وادادگی سیاسی یعنی چه؟ یعنی اینکه برخی از جریان‌های سیاسی به سراغ نخبگان دانشگاهی و یا حتی فرهنگی و مذهبی رفته و به دلیل قرابت فکری و جناحی موجود، از نخبگان مورد پذیرش جامعه به عنوان پروپاگاندای رسانه‌ای جریان حزبی و جناحی خود استفاده می‌کنند. چنین احزاب وجریان‌های سیاسی معتقدند که می‌توان از طریق مهندسی کردن نخبگان دانشگاهی و حتی افرادی با وجهه مورد پذیرش علمی، آن‌ها را به ابزاری برای تشویق مردم به منظور رای دادن به یک کاندیدای خاص تبدیل کرد. خب در طول این سال‌ها نیز به وفور مشاهده کرده ایم که اساتید دانشگاهی و حتی مذهبی تا چه میزان خود را در قبال یک کاندیدای انتخاباتی هزینه کرده و حتی وجهه آن‌ها به دلیل رهنمود‌های اشتباه در نظر مردم تنزل پیدا کرد. پس منظور از وادادگی سیاسی، پذیرش هرگونه کنشگری دستوری و مهندسی شده از طرف جریان‌ها و تفکر‌های سیاسی نزدیک به یک نخبه علمی و یا فرهنگی می‌باشد.

وجه دوم کنشگری در عرصه انتخابات به مقوله روشنگری و شفاف سازی فضای سیاسی کشور برمی گردد. شما فرض بفرمایید یک استاد دانشگاه و یا یک گروه مرجع فرهنگی یا مذهبی که مقبولیت عامه را نیز دارا می‌باشند، در ایام انتخابات مردم را به مشارکت حداکثری دعوت کرده و از مزایای آن و همچنین خطرات احتمالی عدم حضور مردم سخن بگوید. خب این مساله کاملا با  وجه اول متفاوت است. در اینجا، نخبگان علمی و فرهنگی به وظیفه ذاتی خود به عنوان نماد روشنفکران و فرهیختگان اجتماعی عمل کرده اند و با توجه به درک صحیح از شرایط جامعه ایرانی و بین الملل، به آگاه سازی عمومی می‌پردازند. ما در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ مشاهده کردیم که همین نخبگان علمی و فرهنگی، دلایل لزوم مشارکت در انتخابات را به مردم گوشزد می‌کردند. دلایلی همچون: ایجاد پشتوانه برای دولت آینده جهت مذاکرات بین المللی، کاهش فشار‌های آمریکا به سبب مشاهده وحدت در میان جامعه، وحدت حاکمیتی میان همه نهاد‌های قدرت، جلوگیری از آشوب‌های اجتماعی و به تبع آن افزایش تورم روانی و... نمونه‌هایی از موارد ذکر شده توسط نخبگان علمی و فرهنگی بوده که با توجه به مطالعات و همچنین مشاوره‌هایی که داشته اند، به مردم گوشزد می‌کردند.

اگر عرایض خویش را جمع بندی کنم، وجه اول موضوع طبیعتا اثرگذاری مثبتی در سطح جامعه نداشته، ولی وجه دوم به دلیل همسوسازی جامعه با حوزه استحکام حاکمیت نظام، موجب کارایی موثری در سطوح مختلف داشته است.

اگر وجه اول کنشگری یعنی تشویق به انتخاب یک کاندیدا در میان نخبگان دانشگاهی مورد تاکید قرار گیرد، چه آثار و عواقبی را در پی خواهد داشت؟
اثرهاله‌ای یک اصطلاح روان شناسی بوده که موجب می‌شود در دیدگاه مردم، هرگونه کنشگری علمی، فرهنگی و حتی سیاسی در آینده؛ تحت تاثیر تشویق نخبگان جهت رای دادن به یک کاندیدا قرار بگیرد و این موضوع همچون هاله‌ای در ذهن مردم نگذارد تا وجهه نخبگانی و فرهیختگی پررنگ شود


به طور طبیعی چنین امری موج سیاسی شدن حوزه علم و فرهنگ می‌شود. وقتی علم و فرهنگ بازیچه دست سیاستمداران شود، از تاثیرگذاری خود محروم مانده و در نهایت این سیاست است که تعیین می‌کند نخبگان علمی و فرهنگی، کدام سمت و سوی کنشگری عام را در پیش بگیرند. وقتی برچسب سیاست زدگی به هریک از نخبگان کشور بچسبد، دیگر میزان اقبال عمومی و حتی پذیرش سطوح نخبگانی نیز کاهش پیدا می‌کند. پذیرش سطوح نخبگانی به این معناست که دانشجویان و مریدان هریک از اساتید به سبب وادادگی سیاسی آنها، از وی روی گردان شده و حتی تئوری‌ها و پیشنهادات علمی و فرهنگی آن‌ها نیز دچار اثرهاله‌ای شوند. اجازه بدهید کمی این مساله را شفاف‌تر بیان کنم. اثرهاله‌ای یک اصطلاح روان شناسی بوده که موجب می‌شود در دیدگاه مردم، هرگونه کنشگری علمی، فرهنگی و حتی سیاسی در آینده؛ تحت تاثیر تشویق نخبگان جهت رای دادن به یک کاندیدا قرار بگیرد و این موضوع همچون هاله‌ای در ذهن مردم نگذارد تا وجهه نخبگانی و فرهیختگی پررنگ شود.

به نظر می‌رسد این امر، یعنی هواداری نخبگان علمی از یک کاندیدای انتخاباتی در سایرکشور‌های جهان نیز وجود داشته باشد. پس چرا شما چنین مساله‌ای را مورد نکوهش قرار می‌دهید؟

هواداری انتخاباتی یک مساله انتزاعی بوده، ولی وقتی به وهله عمل و یا کنش تبدیل می‌شود، وضعیت فرق می‌کند. اینکه نخبگان دانشگاهی ما در ذهن خود از یک کاندیدا حمایت کنند و نظر شخصی خود را اعلام نمایند؛ طبیعی است، ولی اینکه خود به یک کنشگر فعال جهت تشویق مردم تبدیل شوند این مساله دیگر از حوزه انتزاع خارج می‌شود. در سایرکشور‌ها نیز همین طور است، هواداری از یک کاندیدا مثل هواداری از یک تیم باشگاهی فوتبال بوده، ولی اینکه به سایر مردم نیز بگوییم از این تیم حمایت کنید امر معقولی نیست. من ندیدم در سایرکشورها، اساتید علمی دانشگاه به یک کنشگر فعال تبدیل شوند بلکه این مساله به نخبگان حوزه جامعه شناسی سپرده شده است.
 
بنابراین شما معتقدید که کنشگری مصداقی در حوزه انتخابات باید صرفا توسط نخبگان سیاسی شکل گیرد؟

طبیعتا همین طور باید باشد. اصلا وظیفه ذاتی نخبگان سیاسی که بخش اعظم آن‌ها ذیل جریان‌ها و احزاب سیاسی شکل گرفته اند، همین انتخاب فرد اصلاح است. هرکسی با احصای معیار‌های مناسب یک رئیس جمهور؛ فردی را به عنوان فرد اصلاح معرفی کرده و هرکدام از مردم نیز با توجه به گرایش‌های سیاسی و یا اعتماد به نخبگان سیاسی، فرد مورد نظر خود را انتخاب می‌کنند. باید یک نوع تقسیم بندی اصولی در این زمینه وجود داشته باشد تا هر یک از نخبگان در کانسپت‌های تخصصی خود اظهار نظر کنند.

به عنوان آخرین سوال، شما تفاوت کنشگری انتخاباتی میان نخبگان علمی و فرهنگی را با سلبریتی‌ها و یا ورزشکاران در چه مولفه‌هایی می‌دانید؟
سلبریتی‌ها چه به عنوان ورزشکار چه هنرمند، ابایی از وادادگی سیاسی نسبت به جریان‌های مختلف کشور نداشته و به منظور نزدیک شدن به عرصه‌های قدرت و همچنین استفاده از رانت‌هایی که به تبع آن ایجاد می‌شود؛ اقدام به هزینه کرد خود در قالب‌های مختلف انتخاباتی می‌کند


اگر به سوال اولم برگردید، پاسخ به این سوال مشخص است. سلبریتی‌ها چه به عنوان ورزشکار چه هنرمند، ابایی از وادادگی سیاسی نسبت به جریان‌های مختلف کشور نداشته و به منظور نزدیک شدن به عرصه‌های قدرت و همچنین استفاده از رانت‌هایی که به تبع آن ایجاد می‌شود؛ اقدام به هزینه کرد خود در قالب‌های مختلف انتخاباتی می‌کند. یک ورزشکار یا یک هنرمند که سطح معلومات بالایی برای کنشگری انتخاباتی نداشته، بلکه صرفا از مقبولیت خود چه در فضای حقیقی و چه مجازی بهره می‌برد، از این رو بوده که با ایجاد پیوند میان مقبولیت خود و جریان‌های سیاسی، تبدیل به بلندگوی انتخاباتی یک فرد یا یک گروه سیاسی می‌شود و حرف‌های آن‌ها را برای مردم تکرار کرده و مردم را تشویق می‌کند تا به یک کاندیدای خاص رای دهند. این مساله یعنی وادادگی نسبت به جریان‌های سیاسی، شبیه همان وجه اولی است که پیشتر در سوال اول مطرح کردم. اگر نخبگان علمی نیز خود را برای یک کاندیدا هزینه کنند، کنش سیاسی آن‌ها شبیه سلبریتی‌ها خواهد شد. اگر نخبگان علمی به منظور روشنگری پابه عرصه انتخابات گذاشته و نسبت به شرایط کشور روشنگری نمایند، طبیعتا کنش آن‌ها کنش نخبگی خواهد بود.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha