گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ امروزه لحاظ کردن خانواده در سیاستگذاریها از عناصر اصلی و مهم برنامههای سیاستی تلقی میشود. عنصر مرکزی سیاستگذاریها با لنز خانواده این است که برنامههای سیاستی باید بهجای تضعیف روابط خانواده به تقویت و حمایت از آن بپردازند و این نکته باید عنصر اصلی هر استراتژی و راهبرد باشد. در واقع در سیاستگذاری بخشهای مختلف باید این سوال لحاظ شود که «آیا در سیاست فوق، خانواده بهصورت آشکار در نظر گرفته شدهاست و اثرات سیاست بر روابط خانواده و رفاه و بهبود آن سنجیده شدهاست؟».[1]
در رابطه با اثرات سیاستگذاریها بر خانواده میتوان گفت که اثری طیفی یا به عبارتی طیفی از آثار وجود دارد. در این طیف، قدرت و اثربخشی خانواده از طرفی تحتتاثیر گستردهی برنامههای سیاستی قرار میگیرد و از طرف دیگر، خانواده بر قدرت و اثربخشی برنامههای سیاستی تاثیر میگذارد.
این تاثیرات حیطههای مختلف از قبیل آموزش، سلامت، مراقبت اجتماعی، اشتغال، دادرسی کیفری، امور مالی، رفاه و... را دربرمیگیرد. اگرچه ممکن است تاثیر هریک از برنامههای سیاستی بهتنهایی بر خانواده محسوس نباشد اما اثر تجمعی همین تاثیرات کوچک روی خانواده میتواند بسیار قابل ملاحظه و مهم باشد. [2]
در واقع میتوان گفت که نکتهی مرکزی ایدهی عبور سیاستها از لنز خانواده این است که تقویت روابط خانواده، کلید کاهش فشارها و هزینهها و به دست آوردن نتایج بهتر در زمینههای آموزش، سلامت، مراقبت اجتماعی، رفاه، تحرک اجتماعی، اشتغال، ایمنی جامعه و... است.[3] با توجه به اینکه قویتر کردن روابط خانواده بهراحتی با وضع یک قانون یا یک برنامه صورت نمیگیرد پس باید از ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی جلوگیری کرد و این امر با در نظر گرفتن مرکزیت خانواده در وضع برنامههای سیاستی مقدور خواهد بود تا این برنامهها حداقل در اثر پیامدهای ناخواسته یا خواستهی خود به تضعیف پیوندهای خانواده منجر نشوند و تا حد امکان بستر را برای تقویت روابط خانوادگی فراهم کنند.
مزایای رونق و تقویت روابط خانوادگی
ارتباطات خانوادگی قوی، رشدیافته و دارای رونق باعث ایجاد پیامدهای مثبت بسیاری برای جامعه میشود. همچنین احساس ارتباط، تعلق، نزدیکی، حمایت و... بین افراد خانواده به پیامدهای زیر منجر میشود:[4]
در واقع بهطور کلی میتوان گفت جهت حرکت در راستای توسعه، کاهش هزینههای اجتماعی و اقتصادی که از پیوندهای ضعیف خانوادگی ناشی میشود ضروری است چراکه در صورت کاهش این هزینهها میتوان هزینهی بهدستآمده را در خدمات عمومی سرمایهگذاری کرد. فروپاشی پیوندهای خانوادگی هزینهی قابل توجهی را به جامعه تحمیل میکند.
واضح است هنگامی که تعداد خانوادههای کمتری دچار فروپاشی شوند تقاضای خدمات بهداشتی، خدمات اجتماعی، شمار کودکان بیسرپرست، شمار افراد بیخانمان، اعتیاد به موادمخدر، جرایم، رفتارهای ضداجتماعی، میزان افت تحصیلی دانشآموزان و... کاهش خواهد یافت و این امر موجب کاهش هزینهها در جامعه خواهد شد. سیاستگذاری باید بر پایهی سهگانهی اقتصاد، محیطزیست و اجتماع استوار باشد و تنها هنگامی که این سه مورد در سیاستها لحاظ شوند سیاستگذاری عمومی به اهداف خود میرسد.
تجارب جهانی نشاندهندهی اهمیت خانواده در حیطهی سیاستگذاری است. دلیلش این است که چالشهای صنعتی شدن کشورها و تغییرات جمعیتی خانواده، تغییر ساختار خانواده را در پی دارد و این امر منجر به تغییرات قابل توجهی در حیطهی سیاستگذاریهای خانواده از دههی 70میلادی شدهاست. البته تمام کشورها یک رویکرد سیاستی واحد را در مواجهه با تغییرات خانواده اتخاذ نکردهاند و نهادهای اجتماعی و سیاسی آنها عامل مهم در تعیین نوع سیاستگذاریهای خانواده است. در ادامه به مرور و بررسی برخی تجارب سیاستی خانواده خواهیم پرداخت.
مفاهیم سیاستهای خانواده
اگرچه تا کنون تلاشهای بسیاری جهت تعریف ثابت و مورد توافقی از سیاستگذاریهای خانواده شدهاست اما هنوز هیچ اجماعی در این زمینه وجود ندارد. تعاریفی که برخی محققان از سیاستهای خانواده کردهاند آنقدر کلی است که تقریبا هر سیاست عمومی را نیز دربرمیگیرد چراکه هر سیاستی یا بهطور مستقیم یا بهطور غیرمستقیم بر خانواده تاثیر میگذارد. بهطور مثال از نظر کارمن، سیاستهای خانواده هر چیزی است که دولت با هدف خانواده یا با در نظر گرفتن خانواده انجام میدهد. پذیرفتن چنین تعریف گستردهای از سیاست خانواده منجر به وارد شدن حیطههای مسکن، آموزشوپرورش، حملونقل، بهداشت و... در مبحث سیاستگذاریهای خانواده میشود.[5] بهطور خلاصه سیاست خانواده اساسا مجموعهی اقدامات حکومت و اقدامات دیگر افراد مورد حمایت حکومت است که برای کمک به خانوادهها در تامین اعضایشان و خصوصا نقش والدیشان طراحی شدهاست و نیز به رشد سلامت کودکان و پیوستگی اجتماعیشان یاری میرساند. سیاست خانواده برای حمایت از چشمانداز والد بودن، حفاظت از منافع و ضمانت حقوق کودکان، والدین، پدربزرگ و مادربزرگ و افرادی که وظایف والدی را انجام میدهند در نظر گرفته شدهاست و مطابق با حقوق اشخاص از نظر پایگاه حقوق مدنی بهکار برده میشود.[6]
باید از ضعیف شدن پیوندهای خانوادگی جلوگیری کرد و این امر با در نظر گرفتن مرکزیت خانواده در وضع برنامههای سیاستی مقدور است تا این برنامهها در اثر پیامدهای ناخواسته یا خواستهی خود به تضعیف پیوندهای خانواده منجر نشوند و تا حد امکان بستر را برای تقویت روابط خانوادگی فراهم کنند
سیاست خانواده باید از نظر رسمی و توافقی اهداف، تمرکز و اصول اساسی خود را که شامل تعریف نقشها و صلاحیت کنشگران اصلی است تشریح کند. سیاست خانواده باید خطمشیهای ضمنی و توافقی را نیز شامل شود تا بهطور مشروط به سیاست کودک، سیاست سالمند، سیاست والدین و سیاست آسیب اجتماعی یا سیاست افرادی که در معرض محرومیت اجتماعی هستند استناد کند. لذا تمامی افرادی که زیر چتر حمایتی سیاستهای فوق هستند در جهت اقتصاد پایدار و رشد اجتماعی جامعه حرکت میکنند. در این مفهوم از سیاست، تدابیر مربوط به سالخوردگان یا پدیدهی چندگانهی برابری زن و مرد مورد بحث قرار میگیرد.[7]
اهداف و ابزار سیاستهای خانواده در طول زمان و بین کشورهای مختلف، متفاوت است همچنین درجهای که کشورها فعالانه برای رفتار فردی مرتبط با خانواده و تمهیدات خانواده طی میکنند متمایز است. مقدار زیادی از این سیاستها خانوادههایی را که خارج از حیطهی سیاستهای اجتماعی و تمهیدات دولت رفاه هستند مورد خطاب قرار میدهد. سیاستهای خانواده بر قانون مدنی و شیوهای که این قانون، چیستی خانواده را تنظیم میکند و بر ارتباطی که روابط و مقررات خانوادگی را خلق میکند تمرکز دارد. آنها کودکانی که خارج از حیطهی ازدواج رسمی به دنیا آمدهاند، قوانین حاکم بر وراثت، فرزندخواندگی و مسائل پیشگیری از بارداری، سقطجنین و تکنولوژیهای بازتولیدی را مورد توجه قرار میدهند.[8]
با توجه به سیاستهای اجتماعیای که خانوادهها را مورد خطاب قرار میدهد، بین باروری از یکسو و فقر (خصوصا فقر کودکان) از سوی دیگر تمرکزی متداوم وجود دارد. اکنون در بسیاری از کشورها مدل خانوادهی ایدهآل حمایت میشود و این سیاستها بهسمتی میروند که از الگوی «مرد نانآور، زن خانهدار» تحول یابند. به این معنا که نقش «نانآوری» و «مراقبتی» بهطور مساوی تقسیم شود. بنابراین افزایشی در سیاست تطبیقی خانواده-کار وجود دارد.[9]
همچنین مسئلهی مراقبت از سالخوردگان هنوز اینگونه است که بر سیاست خانوادهی عمومی با وجود پیری خویشاوندان، افزایش نیروی کار زنان و رشد سن بازنشستگی تمرکز ندارد و این اغفال، خطر اضطراری و بار زیادی که بر دوش خانواده است و نیز کمبود مراقبت از سالخوردگان نحیف را گوشزد میکند. البته در کشورهای در حال توسعه با وجود جمعیت بالای جوانان و نرخ بالای فقر، فقر کودکان محرک اصلی سیاست خانواده است.[10]
در کل میتوان سیاستهای خانواده را در قالب مزایا و خدماتی که دولتهای مختلف به خانوادههای دارای فرزند میدهند، در چهار گروه اصلی کمکهای مالی، سیستم مرخصی خانواده، حمایتهای مراقبتی و آموزشی و مراقبتهای سلامتی خانواده دستهبندی کرد. این چهار دستهی اصلی به تفکیک سیاستگذاریهای ذیل آنها به این شرحاند (سیاستگذاری خانواده و کودک در فنلاند، 2013):
. کمکهای مالی زایمان
. حق اولاد
. پشتیبانی مسکن
. کمکهای اجتماعی (مددکاری)
. کمکهزینهی نگهداری
. وضعیت مالیات
. مرخصی زایمان
. مرخصی والدینی
. مرخصی پدری
. مرخصی جهت مراقبت از کودک بیمار
. مراقبتهای روزانه و پیشدبستانی
. کمکهزینه جهت استفاده از خدمات مراقبتی خصوصی
. کمکهزینه جهت مراقبت از کودک در منزل
. کمکهزینه جهت مراقبت از کودک در شرایط خاص
. دادن خدمات قبل و بعد از مدرسه
. دادن میانوعدههای غذایی در مدرسه برای همهی کودکان
. کلینیکهای دوران بارداری
. کلینیکهای مخصوص کودکان
. عرضهی مراقبتهای بهداشتی در مدرسه
. عرضهی خدمات سلامت روان برای کودکان
. عرضهی مشاورههای مورد نیاز برای خانواده و کودکان
. عرضهی خدمات بهداشت دهان و دندان برای کودکان
. عرضهی خدمات برای کودکان معلول و خانوادههای آنها
در ادامه به بررسی سیاستهای خانواده در دو کشور سوئد و فرانسه خواهیم پرداخت:
بررسی سیاستگذاری خانواده در فرانسه
در سالهای اخیر، فرانسه در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی سطح بالایی از باروری را حفظ کردهاست بهطوری که میتوان گفت فرانسه در حال حاضر دارای بالاترین نرخ باروری در اتحادیهی اروپاست. بعد از فرانسه، ایرلند، لوکزامبورگ، فنلاند و هلند بهترتیب دارای بیشترین نرخهای باروری در اروپا هستند و کمترین نرخهای تولد فرزند در اروپا به کشورهای اسپانیا، ایتالیا، یونان، اتریش و آلمان اختصاص دارد. در واقع میتوان گفت که نرخ باروری در این کشورها نسبت مستقیمی با سیاستگذاریهای دولتها در رابطه با خانواده دارد. برای مثال سیاستهای حمایتی خانواده در فرانسه منجر به بالا بودن نرخ باروری در این کشور شدهاست یعنی این سیاستهای خانواده هستند که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم ارزش داشتن یا نداشتن فرزند را برای خانوادهها مشخص میکنند.[11]
جهت حرکت در راستای توسعه، کاهش هزینههای اجتماعی و اقتصادی که از پیوندهای ضعیف خانوادگی ناشی میشود ضروری است چراکه در صورت کاهش این هزینهها میتوان هزینهی به دست آمده را در خدمات عمومی سرمایهگذاری کرد. فروپاشی پیوندهای خانوادگی هزینهی قابل توجهی را به جامعه تحمیل میکند
برای مثال در فرانسه کمکهزینههایی به خانوادههای دارای فرزند جهت جبران هزینهی داشتن فرزند پرداخت میشود. این کمکهزینه به خانوادههایی که حداقل دو فرزند دارند تعلق میگیرد و این نوع حمایتها تا ۱۶ساله شدن فرزندان استمرار دارد. در این کشور فرزندان تا ۱۶سالگی باید بهصورت اجباری و قانونی تحصیل کنند. این کمکهزینهها به فرزندان ۱۶-۲۰سالهای که تحصیل خود را در مدرسه، دانشگاه یا دورههای آموزشی ادامه میدهند نیز تعلق میگیرد. کمکهزینههای فرزند در این کشور بهصورت سالانه مشخص میشود و با افزایش تعداد فرزندان خانواده این کمکهزینهها نیز افزایش مییابند.[12]
لازم به ذکر است که سیاستگذاریهای این کشور صرفا به حمایت مالی و غیرمالی از خانواده نمیپردازد بلکه این سیاستها با ترویج نگاه به تقسیم کار خانگی و جنسیتزدایی از کار در خانه به ایجاد تعادل کار در خانه و کار بیرون از خانه در میان زوجها کمک میکند و در زمینهی مشارکت زن و مرد در کارهای خانگی به فرهنگسازی میپردازد و از این طریق به حفظ کیان خانواده کمک میکند.[13]
سیاستگذاریهای زمان کار والدین؛ چالشی در مراقبت از خانواده
کاهش ساعات کاری هفته از 39 ساعت به 35 ساعت در فرانسه سیاستی بود که تعادل خانواده-کار و بهبود روابط بین زنوشوهرها را به وجود آورد. از اهداف دیگر این سیاستگذاری ایجاد شغلهای منعطف از نظر زمانی و شغلهایی مشارکتی و ایجاد الگوهای جدید کاری بهمنظور افزایش زمان والدین شاغل جهت رسیدگی به امور خانواده و فراغت بودهاست.[14]
فرانسه در حیطهی سیاستگذاری خانواده، فرازونشیبهای زیادی را طی کردهاست:
دورهی نخست: در نظر گرفتن خانوادهی سنتی
تا دههی 60میلادی سیاستگذاریهای خانواده هنوز تحتتاثیر جنگهای جهانی بود. در این زمان سیاستها بر اساس الگوی سنتی خانوادهی «مرد نانآور» یا «تکنانآور» بود و سپس کمکهزینهی زنان خانهدار نیز به آن اضافه شد. این سیاستها زنان را بهصورت مادران خانهدار تماموقت میدید. فرض بر این بود که چنین رویکردی نرخ باروری را افزایش میدهد و سطح رفاه کودکان و نوجوانان را بالا میبرد. در نتیجهی این رویکرد سنتی به خانواده، مشارکت زنان در بازار کار تا اواسط دههی 60میلادی در فرانسه بسیار پایین باقی ماند.[15] رویکرد سنتی به خانواده بر مبنای خانوادههای پرجمعیت بود بهطوری که کمکهزینهی فرزند به فرزند اول تعلق نمیگرفت چراکه فرزند اول هر خانواده نقش بسزایی در رشد ناگهانی جمعیت ندارد و مشوقها و حمایتهای مالی به فرزند دوم به بعد تعلق میگرفت و میزان حمایتهای مالی با افزایش تعداد فرزندان خانواده فزونی مییافت. هدف از این سیاستگذاریها افزایش بُعد خانوار بود. خانوادههای پرجمعیت در جامعه ارزشمند جلوه داده میشدند و از مادرانی که فرزندان زیادی داشتند، بهعنوان «شهروند خوب» یاد میشد. از سوی دیگر زنان خانهدار و بچههایشان حقوق قانونی مجزایی نداشتند و حقوق قانونی آنها وابسته به مرد نانآور خانوار بود و مالیات نیز تحتتاثیر تعداد اعضای خانواده بود.[16]
دورهی دوم: حمایت دولت از مادران شاغل و توسعهی مراقبت از کودکان
از سال 1970-1980 سیاستگذاریهای خانواده در فرانسه تغییر یافت. این اتفاق در اثر تغییرات چشمگیر در ساختار خانوادهی فرانسوی بود. سیاستگذاریها بهسویی حرکت کردند تا خود را با تغییرات خانواده و بهخصوص افزایش مادران شاغل مطابقت دهند. در این زمان موقعیت کار زنان در بخشهای آموزش، سلامت، خدمات اجتماعی، بانکها و... به وجود آمد و تعداد بسیاری از مادران، شاغل شدند. در نتیجهی این موج کاری زنان، دولت فرانسه شروع به ساخت مراکز روزانهی مراقبت فرزند برای جذب بیشتر زنان در نیروی کار کرد. در این زمان زنان و همسرانشان خواستار خدمات اجتماعی و حمایت از فرزند شدند که این درخواستها از سوی جنبش حمایت از زنان و اتحادیههای کارگری حمایت و منجر به تغییرات اساسی در سیاستگذاری خانواده بر مبنای «مادر شاغل» شد و در نتیجهی این تغییرات، خدمات مراقبت کودک از سوی دولت به خانوادهها عرضه شد[17] اما در سالهای 1980-1990 تعریف سیاستگذارها از خانواده بیطرف شد یعنی دیگر زنان را نه بهصورت مادران خانهدار تماموقت و نه بهصورت مادران شاغل تماموقت میدیدند بلکه در این دوره، زنان را تصمیمگیرنده در نظر میگرفتند، به این معنی که زنان مختار بودند بهصورت تماموقت خانهدار باشند یا در صورت تمایل، مادر شاغل باشند. محوریت سیاستگذاریهای این دوره «آزادی انتخاب» بود.[18]
بهسوی سیاستگذاری «خانواده-اجتماعی»
در سال 1997 با روی کار آمدن دولت جدید، سیاستگذاریهای خانواده در فرانسه تغییر کرد. در این دوره عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی مرکز سیاستگذاریهای خانواده قرار گرفت البته این رویکرد آزادی انتخاب نتوانست مرکزیت سیاستگذاری باقی بماند چراکه نرخ اشتغال در اروپا افزایش یافته بود و سیاستهای دیگری مادران را به شاغل شدن تشویق میکردند. بنابراین حمایتهای دولتی مراقبت از کودکان به اولویت سیاستی تبدیل شد. در این دوره نهتنها بر حمایتهای خدماتی، بلکه بر ارزشهایی نظیر هنجارهای آموزشی و جامعهپذیری اولیهی کودکان، برابری جنسیتی و زندگی خانوادگی و... نیز تاکید میشد. در این دوره علاوه بر اینکه خدماتی در حوزههای آموزش، بهداشت و رفاه کودکان عرضه شد، سیاستگذاریها بهسوی ایجاد تعادل بین کار و زندگی خانوادگی رفتند بهطوری که ساختار اشتغال را تبدیل به ساختاری «دوستدار کودک» کردند.[19]
بررسی سیاستگذاری خانواده در سوئد
سیاستگذاریهای حمایتی کشور سوئد در زمینهی ایجاد تعادل بین رسیدگی به شغل و فرزند مشهور است. این موضوع یکی از دلایل اصلی بالا بودن نرخ باروری بهصورت توأمان با حضور گستردهی زنان در بازار کار است و نکتهی مهم این است که زنان در درجات شغلی مختلف همپای مردان در این کشور به اشتغال مشغول هستند. از سوی دیگر این موضوع منجر به کاهش فقر در میان کودکان شدهاست. سوئد نخستین کشوری است که مرخصیهای فرزندآوری را در سال 1974 به پدران خانواده تخصیص داد. سیاستهای حمایت از خانواده در این کشور بهصورت محوریت «خانوادهی دونانآور» است. در این راستا حقوق و قوانین برابری برای زن و مرد در خانواده مطرح شدهاست. در حال حاضر بیمهی اجتماعی والدین در سوئد یکی از دلایل اصلی مهاجرت خانوادههای فرزنددار از کشورهای دیگر به این کشور است. قوانین حقوقی و مالیاتی در این کشور بهگونهای است که دونانآور بودن خانواده با دو حقوق متوسط، شرایط بهتری نسبت به یکنانآور بودن با حقوق بالا ایجاد میکند.[20]
از رویکردهای اصلی سیاستگذاری خانواده حرکت بهسوی «سیاستگذاری کثرتگرا» است بهطوری که سیاستها انواع شکلهای خانواده را در نظر میگیرند و مفهوم خانواده را به خانوادهی ازدواجکردهی والدینی همراه با فرزند تقلیل نمیدهند. جدول زیر انواع خانوادهی سوئدی را در سال 2005 نشان میدهد.[21]
نکتهی جالب در رابطه با سیاستهای خانواده در سوئد این است که عرضه و افزایش سیاستهای حمایت از خانواده با وجود افزایش شاغل شدن زنها در این کشور از سال 1997 به بعد توانستهاست نرخ فرزندآوری را افزایش دهد.[22]
در حالی که از دههی 60میلادی به بعد بیشتر کشورها با کاهش نرخ باروری مواجه بودهاند اما سوئد توانستهاست با اندکی مسامحه نرخ افزایشی خود را پیش ببرد. نکتهی قابل توجه این است که همزمان با افزایش نرخ باروری در این کشور نرخ مشارکت زنان در بازار کار نیز افزایش یافتهاست و نکتهی قابل توجه دیگر افزایش سهم پدران در حمایتهایی نظیر مرخصیهای والدین است.[23]
در کل میتوان نتیجه گرفت که ارتباطی بین سیاستهای عمومی دولتها با فرزندآوری، اشتغال و باروری وجود دارد و تجارب سیاستهای حمایتی و دوستدار خانواده در سوئد و فرانسه نشاندهندهی عدم تضاد بین اشتغال زنان و نرخ فرزندآوری است بهطوری که چنانچه سیاستهای حمایتی از فرزند و زنان شاغل وجود داشته باشد نهتنها نرخ باروری کاهش مییابد بلکه کشورها با افزایش نرخ باروری مواجه میشوند.
منابع
- Meil, Gerardo (2006), The Evolution of family policy in Spain, P (381-359), The Havorth press.
- Saraceno, Chiara (2011), Family policies, concepts, goals and instrument, P (19-1), Collegio Carlo Alberto.
- Ronsen, Marti (2004), Demographic Research, P (286-265), Germany, Max Planck Institue. - Finch, Naomi, Family policy in the UK. P (29-1), Heslington, University of York.
- Brochures of the Ministry of social Affairs and health (2013), Child and family policy in Finland. Helsinki.
- Public policy research center (2008), Commissioned by and submitted to central policy unit. The Chinese university of Hong Kong.
- Kucharova, Vera (2007), Family policy in the Czech Republic why and what, Czech Demography, Vol 1, P (240-229).
[1] . اشکرافت و وانگ، 2010: 5.
[2] . همان: 8.
[3] . همان: 6.
[4] . همان: 9-8.
[5] . مرکز سیاستگذاری عمومی هنگکنگ، 2008: 39.
[6] . کوچاروا، 2006: 96.
[7] . همان: 98.
[8] . ساراسنو، 2011: 16.
[9] . همان: 16.
[10] . همان: 17.
[11] . لتابلیر، 2003: 245.
[12] . همان: 248.
[13] . همان: 245.
[14] . همان: 258.
[15] . همان: 246.
[16] . همان: 246.
[17] . همان: 246-247.
[18] . همان: 246-247.
[19] . همان: 248.
[20] . دواندر، 2008: 3.
[21] . همان: 4.
[22] . همان: 4.
[23] . همان: 5-6.
/انتهای پیام/