گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ زنان بهعنوان نیمی از افراد جامعه، بروزات و نقشهای انکارنشدنی و غیرقابل چشمپوشی دارند. هرچند برخی مواقع نگاهها به این قشر تنگنظرانه پیش رفته؛ اما طی دهههای اخیر تحولات ژرفی نسبت به وضعیت و جایگاه زنان در اجتماع رخ دادهاست. از آنجاکه زنان در بسیاری از شئون رقیبی ندارند، اهمیت تعریف و بررسی موقعیت آنان دوچندان میشود. در همین راستا، پیرامون جایگاه زنان ایرانی پس از انقلاب اسلامی با الهه کولایی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و فعال حوزه زنان به گفتگو پرداختهایم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
برای شروع بحث، لطفا بفرمایید از منظر شما جایگاه اجتماعی زنان در دوره معاصر چه تحولاتی را تجربه کرده است؟
بعد از انقلاب اسلامی، با توجه به حاکم شدن دیدگاههای مبتنی بر ارزشهای دینی در سیاستگذاری و برنامهریزی برای امور مختلف از جمله در حوزه زنان، بهطور طبیعی دیدگاههایی که مطرح شد با ارجاع به آرمانهای انقلاب اسلامی صورت میگرفت. چرا که انقلاب اسلامی، برخلاف دیدگاههای سنتی که آزادی زنان را بر اساس ارزشهای دینی نمیپذیرفت؛ تعارض و رویارویی بین دین با آزادی زنان و حقوق انسانی آنها قائل نشد. در این زمینه دیدگاههایی که امام خمینی (ره) مطرح کردند، برای توسعه و افزایش حضور اجتماعی زنان، بسیار راهگشا بود.
آنچه که بعد از انقلاب اسلامی به وجود آمد، دیدگاهی مبتنی بر توجه به حقوق انسانی زنان، مخالفت با نگاه ابزاری به آنان و رد الگوهایی بود که در نظامهای سرمایهداری و کمونیستی در مورد زنان دنبال شده بود. بر اساس خوانش جدیدی که پس از انقلاب اسلامی، هم از سوی روشنفکران مذهبی، هم از سوی رهبران انقلاب اسلامی بهویژه امام خمینی (ره) و پیروان ایشان مطرح شد، یک دیدگاه کاملاً متفاوت و جدا از نگاه سنتی، فضاهای جدیدی را برای حیات اجتماعی زنان فراهم کرد. البته در دوران ۸ ساله جنگ، امکان پرداختن به آن وجود نداشت؛ اما مانند انقلاب، در دوران جنگ هم زنان نقشی بسیار تعیینکننده و تأثیرگذار بر عهده گرفتند و نقشهای مختلف آنان در روند تحولات جنگ، بهطور مستقیم و غیرمستقیم بسیار تأثیرگذار بود.
از دهه ۱۳۷۰، همراه با تمرکز جهانی بر مسئله زنان که از طریق نشستهای زنان، توسط سازمان ملل متحد در سطح جهانی به شکل کنفرانسهای ۵ ساله زنان آغاز شد، مسئله زنان را بهعنوان یک مسئله جهانی برجسته ساخت و آثار آن به ایران هم انتقال پیدا کرد. یعنی ازیکطرف در مورد جایگاه و موقعیت و ارزش انسانی زنان، بعد از انقلاب اسلامی با سخنرانیها، اظهارنظرها و آموزههای امام خمینی (ره)، زمینههای تغییر در داخل فراهمشده بود. از سوی دیگر، جنگ زمینهساز تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی عمیقی در جامعه ایران بود که خودباوری زنان را هم ایجاد کرد، هم افزایش داد و تقاضای آنها را برای مشارکت اجتماعی گسترش داد.
از دهه ۱۳۷۰ تشکیل دفتری برای مشاوره امور زنان در ریاست جمهوری، در دوران آقای هاشمی، پاسخ به این تحولات در داخل و خارج از ایران بود. این تمرکز و نگاه دولت، چه از طریق شورای فرهنگی، اجتماعی زنان که در شورای انقلاب فرهنگی تشکیل شد؛ چه از طریق دفتر مشاوره امور زنان در ریاست جمهوری، نشان داد که حکومت نمیخواهد به این تحولات اجتماعی کمتوجه باشد. اما در نظر داشته باشید که این تغییرها، در جامعهای که قرنها نظام سیاسی پدرسالار و مردسالار را تجربه کرده بود؛ بهسادگی در برابر این تغییرها عقب نمینشست. حتی در دوران امام خمینی(ره)، در پایان مجلس اول، ما شاهد اعتراض به ایشان از سوی متحجرانی هستیم که خواستار به خانه بازگشتن زنان و تمرکز آنان بر نقشهای خانگی، مادری و همسری و مانند آن بودند که این نوع مراجعهها و تقاضاها در نشریههای سالهای اول انقلاب هم ثبتشده و قابلمطالعه است؛ بنابراین ما از یکسو با یک فشار داخلی از سوی زنان که آگاهی پیداکرده بودند که دین را دیگر مانع آزادیهای خودشان نمیدانستند، مانع حقوقشان نمیدانستند، خواستار مشارکت اجتماعی بیشتر بودند، خواستار فرصتهای برابر بودند. از سوی دیگر، مقاومتهای یک قشر سنتی در برابر این تغییرها و برهم خوردن موازنه قدرت بین زنان و مردان بودیم که اشکال مختلفی به خود گرفت. در دهه ۱۳۷۰ به دلیل نگاه مردسالار، زنان متهم شدند که موازنه موجود در بازار کار را با افزایش تقاضای وسیع و گسترده خود بر هم زدهاند. این ماجرا، در دهه ۱۳۸۰ ادامه پیدا کرد.
حاکمیت در مقابل فشارتفکر سنتی بر مشارکت زنان، چه عکسالعملی نشان داد؟
در این برهه یعنی دهه اخیر، هم در سطح اجتماعی و هم در سطح سیاسی این نوع فشارها به زنان را میبینیم. یعنی ازیکطرف، ما با یک تغییر گسترده و بسیار چشمگیر در تواناییها و مهارتهای زنان ایرانی روبرو هستیم؛ که یک عملکرد بسیار درخشان برای کشور و برای نظام جمهوری اسلامی در پایان دهه ۱۳۷۰ به شمار میآمد. زنان توانسته بودند بسیاری از عقبماندگیهای تاریخی را در حوزه آموزش و حتی دورههای تحصیلات تکمیلی پرکنند اما در این دوره با ایجاد نظام سهمیهبندی، نه به شکل مثبت بلکه به شکل توقف ساز و بازدارنده روبرو شدیم.
یعنی در دانشگاهها که تنها عرصه رقابت برابر دختران و پسران بود، با نظام سهمیهبندی جنسیتی علیه زنان بهویژه در دورههای کارشناسی روبهرو شدیم. در شرایطی که هیچگاه کسی برای دورههای کارشناسی ارشد و دکتری، دغدغهای برای برابری زنان و مردان نداشت به این دلیل که زنان کمتری برای تحصیلات تکمیلی اقدام میکردند یعنی سیاستگذاری برای سهمیه مثبت نبود تا آنها بتوانند با سهمیه ۵۰ درصد وارد دورههای تحصیلات تکمیلی شوند. بهویژه در رشتههای پزشکی و رشتههایی که بالاخره با بازار کار ارتباط بسیار نزدیکتری داشت و مزایای زیادی برای دختران میتوانست دربر داشته باشد، با ایجاد سهمیهبندی جنسیتی منفی روبرو شدیم. این در حالی است که ما در تمام این سالها در حوزه قدرت، هیچگاه با دغدغه سهمیهبندی یا اعمال تبعیض مثبت در مورد زنان از سوی جامعه سنتی روبرو نیستیم. یعنی اگر قرار است که برای حضور زنان در زمینههایی که به دلیل توانمندیها و تلاشهای خودشان توانستند راه را باز کنند و از ۵۰ درصد به بالا حرکت کنند؛ ما این تلاش را میبینیم که برای متوقف کردن آنها صورت میگیرد. اما هیچکس دغدغه ندارد که چرا در مجلس شورای اسلامی، در تمام این دورهها تا دورههای اخیر، پس از ۱۱ دوره، هیچگاه تعداد زنان در مجلس از ۵، ۶ درصد تجاوز نمیکند؟ یا همانطور که گفتم در دورههای تحصیلات تکمیلی، چرا زنان اصلاً در برخی رشتهها حضور ندارند؟
خب، این نشان میدهد که جامعه، ویژگیهای یک جامعه سنتی را دارد که مایل نیست زنان استقلال عمل داشته باشند، وارد حوزه اقتصاد بشوند، بخواهند حضور انسانی خودشان را طلب کنند. چون ما میبینیم در متن قانون اساسی جمهوری اسلامی، همه شهروندان از حقوق برابر برخوردار هستند. باید فرصتهای برابر برای رشد و توانا ساختن خودشان داشته باشند. اصلاً وظیفه دولت جمهوری اسلامی، ایجاد فرصتهای مناسب است برای اینکه همه شهروندان بتوانند استعدادهای خودشان را رشد و ادامه تحصیل دهند. یا هر حرفه و تلاشی که میخواهند انجام دهند، بتوانند انجام دهند؛ دولت وظیفه دارد این امکانات را فراهم کند.
نکته مهمتر اینکه، چون تفکر سنتی این است که مرد، نانآور خانه است؛ در بازار اشتغال وقتی مشکلات اقتصادی سبب میشود که فضای این بازار تنگ بشود، این مردان هستند که باید شغل را به آنها داد و دختران با اینکه تحصیلات عالیتر و مهارتهای بیشتری هم ممکن است داشته باشند، اما باید کنار گذاشته شوند. چرا؟ چون مرد نانآور خانه است و این مرد میتواند یک زن و یک دختر دیگر را سرپرستی کند. کمتر به این مسئله توجه میشود که در طول دهه ۸۰ به اینطرف، اتفاقی که در کشور ما افتاده، این است که سن ازدواج مرتب بالا رفته، چون امکان ازدواج برای جوانها از بین رفته است.
باید برنامههای سوری و نمایشی و تشریفاتی را کنار بگذاریم. واقعیت این است که امکان ازدواج آسان برای جوانها از بین رفته، بسیاری از دختران بعد از اینکه درسشان تمام میشود، باید زندگیشان را اداره کنند؛ یعنی درواقع اصلا برای بسیاری از دختران جامعه، امکان ازدواج وجود ندارد. مسائل اقتصادی و حتما مسائل فرهنگی هم در جای خود، مسائل اجتماعی و البته مسائل حقوقی و مسائل مربوط به نظام قانونی کشور و اصلاح نشدن این نظام حقوقی در کشور ما، با توجه به تمام تغییرهای اجتماعی، اقتصادی که در کشور اتفاق افتاده است هم جای خود.
میخواهم بگویم در این فضایی که بسیاری از دختران امکان ازدواج ندارند و وقتی دختران امکان ازدواج ندارند، یعنی باید اداره زندگیشان را خودشان برعهده بگیرند. خب اینها در بازار کار راه پیدا نمیکنند. به دلیل همان کلیشههای جنسیتی که گفتم. اگر کاری باشد به شکل محدود به مردان تعلق پیدا میکند و این باعث میشود که شرایط بازار کار برای زنان، بسیار دشوار بشود یا حقوقها بهشدت پایین بیاید و شرایط به شدت دشوار بشود. مسائل مربوط به سوءاستفادههای جنسی هم که جای خودش را دارد البته در بخش عمومی، ما همواره با یک محدودیت بسیار جدی روبرو بودیم که جریان حاکم بر دولتها در اصل فضای زیادی برای حضور زنان در بخش اقتصادی، یعنی در بخش عمومی ایجاد نکرده است.
سهم نقشآفرینی زنان در پستهای مدیریتی را چگونه تبیین میکنید؟
مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی را موظف کرده از تجربههای موفق کشورهای دیگر استفاده کند. ما یک جامعه متمایز از جوامع دیگر انسانی نیستیم. درست است که ما جمهوری اسلامی هستیم، اما مفهومش این نیست که سرشت و قواعد حاکم بر جامعه ما، با جوامع دیگر متفاوت است. ما هم مثل خیلی از جوامع دیگر، تجربههای داریم که در این جوامع هم بوده یا در حال حاضر دارد تکرار میشود. این یک بحث خیلی شایع و عمومی است که همه کشورهای جهان، تلاش میکنند بهگونهای بتوانند نیازهای مردم را به شکل بهتری تأمین کنند؛ یعنی برنامههایی را اجرا میکنند تا سطح زندگی اجتماعی، زندگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، همه ابعاد حیات اجتماعی مردم را ارتقا بدهند. روزبهروز آنها احساس رضایت بیشتری بکنند.
برنامههای توسعه که اجرا شد، نشان داد که اگر به مسئله زنان توجه ویژه نشود، زنان قربانیان توسعه میشوند؛ یعنی اگر ما به مسئله جنسیت توجه نکنیم، زنان به دلیل اینکه امکان برخورداری مساوی و برابری با مردان ندارند؛ به دلیل تفاوت فیزیکیشان و نقش باروریشان و اینکه زنان در طول تاریخ همیشه جنس دوم بودهاند و مردان چه در داخل خانهها، چه در داخل اجتماع، همیشه یک نقش مسلط داشتهاند بر زنان؛ و نظام حقوقی، نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی حاکم هم این رابطه را مرتب تأیید کرده و بازتولید میکند. امروز که از حقوق زنان صحبت میکنیم؛ باید از ظرفیتها و تواناییهای انسانی آنها استفاده شود. خب جوامع بشری به این نتیجه رسیدهاند که انسان است که مبنای ارزش است. ما در آموزههای دینیمان داریم که خداوند دقیقاً این بحث را تأکید میکند که از کدام قوم و قبیله هستید، یا از چه جنسی هستید، مهم نیست. مهم تقوای شماست که درگاه خداوند سبب امتیاز میشود برای انسان!
انسانها تفاوتهای زیادی با هم دارند، از نظر نژادشان، رنگشان، زبانشان، جنسشان. امروز جامعه جهانی به این مسئله رسیده که اینها برتری نمیآورد، شایستگی نمیآورد. درحالیکه ما میبینیم که برخلاف تجربههایی که در ۴۰ و چند سال گذشته بوده، زنان نقششان فقط شکل دادن به قدرت بوده نه سهمی از قدرت. مردانی که با بیتجربگیهای خود، با ندانمکاریهای خود، اینهمه مشکلات برای کشور ایجاد کردهاند، کسی نمیآید بگوید اینها تجربه نداشتند، کسی نمیآید بگوید اینها اینهمه خرابکاری کردند، چرا باز دوباره داریم از آنها استفاده میکنیم؟ این مسئله ربطی هم به جریانهای سیاسی ندارد. یک مسئله عمومی است در جامعه ما. افرادی هستند، بهدلیل ارتباطهای خاص، در ساختار قدرت مرتب حضور دارند. بخشی از قدرت را تصدی میکنند، ولی زنان نه.
نمیگوییم آشپزی و بچهداری خوب نیست. این وظایف بسیار شرافت دارد، ولی در جای خود. نکته خیلی مهم این است که زنان بسیاری نشان دادهاند هم توان این را دارند که در داخل خانهها، وظایف خانگیشان را انجام بدهند و هم توان و امکان این را دارند که در خارج از خانه، در محیط اجتماعی، در حوزههای اقتصادی، حوزههای فرهنگی و سیاسی نقشهایی را بر عهده بگیرند که بسیار بهتر از مردان هم میتوانند آن را به نتیجه برسانند. مصداقهایش الی ماشاالله هست و همه میدانند. ولی شما میدانید که زنان تا یک سطحی رشد میکنند. همه میگویند دیوار شیشهای وجود دارد دیگر.
یعنی شما در امور اداری و اجرایی که نگاه کنید، کارها را تقریباً زنان انجام میدهند. در همه سطوح میبینید که کارشناسها زنان هستند. حتی مدیران پایینتر زنان هستند، اما از سطح مدیران میانی و بالا، دیگر مردان هستند. حالا تکوتوک زنانی هم رشد میکنند به دلایل مختلف، یا شایستگیشان یا ارتباطاتشان. ولی قاعده نیست. چرا؟ چون ملاک شایستگی نیست. ملاک ارتباطات است. ملاک قرارداشتن در حلقههای قدرت است؛ بنابراین شما میبینید این قاعدهای که در همه کشورهای درحالتوسعه وجود دارد که دختر این، زن آن، خواهرزاده این. ارتباطات خونی، سببی و نسبی، این زمینهها را فراهم میکند. زنان بسیار شایستهای در مناطق مختلف، در سطوح مختلف، توان و استحقاق رشد را دارند، ولی به دلیل اینکه وارد این سازوکارهای ارتقاء در ساخت قدرت نمیشوند و نمیتوانند بشوند، ارتقا پیدا نمیکنند.
البته بحث خیلی وسیع است. من خیلی سریع اشاره میکنم. شما ساختار احزاب از دهه ۱۳۷۰ به اینطرف، پایان دهه ۷۰ و در طول دهه ۸۰ را ببینید. بحثی را بعضی از احزاب اصلاحطلب مطرح کردند و جا انداختند. پس میبینیم احزاب چقدر نقششان مهم است. اگر نگاه بکنید، در مجلس چه راست، چه چپ، فرقی نمیکند، وقتی فهرست انتخاباتی میدهند، همان تعداد زنی که آنها پیشنهاد میکنند، انتخاب میشوند. در بسیاری از شهرهای بزرگ آنها ۱ نفر یا ۲ نفر زن را معرفی میکنند، آنها هم به مجلس راه پیدا میکنند در کنار ۱۰ تا ۱۵ مرد. یا در خیلی از شهرها زنی انتخاب نمیشود، یا در شهری ۱ نفر زن انتخاب میشود، میآید بالا. منظورم این است که موقع انتخاب شدن، احزاب میتوانند خیلی نقش مهمی داشته باشند. در هدایت آراء مردم؛ بنابراین احزاب میتوانند این نامزدهایی که معرفی میکنند، زنان را بگنجانند.
در کشورهای پیشرفته، نظامهای انتخاباتی این را الزام میکند که احزاب باید ۳۰ درصد نامزدهایشان را از زنان معرفی کنند. یا مجلس نمایندگی در اتحادیه بینالمجالس (آیپییو) این الزام برای همه مجالس جهان وجود دارد. باید این ۳۰ درصد را به زنان اختصاص بدهند، ولی خب اینها باید در قانون داخلی کشورها انعکاس پیدا کند. بعد مسئله توزیع قدرت است. برای چی بدهند به زنان؟ خب خودشان برمیدارند! چون ساخت قدرت مردانه است. قدرت یعنی امتیاز. این امتیاز را چرا به زنان بدهند؟ خودشان استفاده میکنند! در بین خودشان تقسیم میکنند؛ و بعد نکته مهمتر اینکه زنان معمولا، اهل بدهبستان نیستند. بیشتر زنان یا حقطلبتر هستند یا اخلاق مدارترند، یا بیشتر احتیاط میکنند. نمیخواهم درباره عواملش صحبت کنم. نتیجهاش این است که زنان با فساد فاصلهشان بیشتر است. با زد و بند، فاصلهشان بیشتر است. با بدهبستانهای سیاسی فاصلهشان بیشتر است. خب به درد خیلی از سیستمها نمیخوردند. پس ترجیح میدهند همان مردان باشند که بتوانند در این روابط فعال شوند و کار بکنند، بگذارند سیستم کارش را انجام بدهد.
من یک نمونه برایتان مثال میزنم. وقتی شهرام جزایری آمد مجلس ششم، دعوت کرده بود نمایندهها را که برایشان جلسهای بگذارد؛ ما بهعنوان فراکسیون زنان، خب اولین چیزی که نگاه کردیم، گفتیمَ، این کاغذهای گلاسه را این آدم از کجا آورده است؟ این دعوتنامهها را روی این کاغذها زده، منظورش چیست؟ برای چی آورده؟ هیچکدام از ما در جلسهای که او گذاشته بود، شرکت نکردیم. نظامهایی که فساد در آنها خیلی نفوذ میکند، حضور زنان را تحمل نمیکند. مگر زنانی بخواهند آرام بیایند، آرام بروند و کاری هم به چیزی نداشته باشند که خب آنها نمیتواند وظایف نمایندگیشان را انجام بدهند؛ بنابراین این مقاومتها به اشکال مختلف، در حوزه سیاست وجود دارد، در اقتصاد وجود دارد، در فرهنگ وجود دارد. در واژههایی که در جامعه ما استفاده میشود، دقت بکنید: زنذلیل، واژههایی مانند زنصفت... میشود اینها را ردیف کرد؛ بنابراین روند تغییر، روند بسیار دشوار و کندی است. اما من در مجموع، فکر میکنم که زنان ایرانی نشان دادهاند که همانطور که در انقلاب، در جنگ، همانطور که در دورههای مختلف، در دوران اصلاحات و دوران اعتدال که به پایان رسید، از همه فرصتها برای اینکه بتوانند از حقوقشان دفاع بکنند و بتوانند در جامعه نقش مثبت داشته باشند؛ بهره میگیرند.
به نظر شما چه دورنمایی برای وضعیت جایگاه زنان میشود، متصور شد؟ یعنی با توجه به رویکردی که حاکمیت نسبت به زنان داشته، چه آیندهای برای کنش و نقشآفرینی زنان، قائلید؟
ببینید در طول این ۴۰ و چند سال، متناسب با نگاهی که بر دولتها حاکم بوده و در دستگاه اجرایی، شرایط زنان، قبض و بسط پیداکرده است. ولی این معنیاش این نبوده که زنان کوتاه آمدهاند یا دست کشیدهاند یا ساکت شدهاند. تجربه سالهای گذشته نشان داده، چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب که زنان ایرانی، برای به دست آوردن حقوقشان، برای بهدست آوردن آزادیهایشان، از تلاششان دست نکشیدهاند و نخواهند کشید. ممکن است آنها دچار محدودیت بشوند؛ ممکن است حکومت راههایی را بر آنها ببندد؛ ممکن است سهمیههای جنسیتی علیه آنها اعمال شود؛ ممکن است بازارکار برای آنها تنگ بشود؛ ممکن است جامعه مدنی امکان فعالیتش محدود بشود، اما زنان ایرانی نشان دادهاند: از هر شیوهای و روشی برای بهبود شرایط خودشان و جامعه استفاده میکنند.
نهادهای خیریهای در جامعه ما بسیار فعال است. این نهادها را بیشتر زنان اداره میکنند. البته مردان هم حضور فعالی دارند، ولی بسیاری از زنان در این نهادها فعال هستند. چه در حوزه سیاست، چه در حوزه اشتغال یا در سطح اجتماعی، فرهنگی، تجربه نشان داده زنان از پا نمینشیند. آنها در هر حوزهای که امکان پیشروی داشته باشند، امکان رشد داشته باشند، آن را انتخاب میکنند، پیش میروند. ولی طبیعی است که نقش دولت در موفقیت و پیشرفت زنان، بسیار تعیینکننده است. دولت میتواند به شکوفا شدن و به بالندگی این تواناییها کمک کند، به جامعه کمک کند و به ثبات و آرامش و تعادل کمک بکند. اگر هم راهها بر روی زنان محدود بشود، زنان نشان دادهاند که نا امید نمیشوند و به افزایش توانمندیهای خود رو میآورند، امروز با موجی روبرو هستیم که در مهاجرت نخبگان از کشور، شمار زیادی از زنان و دختران جوان را هم میبینیم. این تخلیه شدن منابع و تواناییهای توسعه از کشور است. چه در مورد پسرها، چه در مورد دخترها، هیچ تفاوتی نمیکند. درمجموع زنان ایرانی نشان دادهاند امیدوار باقی میمانند. به تلاشهایشان ادامه میدهند. از هر مسیری که بتوانند، برای بهبود شرایط تلاش میکنند. این میتواند حوزه اقتصاد باشد، میتواند حوزه فرهنگ باشد، حوزه اجتماعی باشد و اگر شرایط مهیا باشد در حوزه سیاست.
به عنوان سوال پایانی، شما چه پیشنهاداتی برای ارتقاء وضعیت اجتماعی زنان جامعه ارائه میکنید؟
همانطور که پیشتر اشاره کردم، دولتها نقش بسیار تعیینکنندهای در وضعیت همه شهروندان و بهویژه زنان دارند. این انرژی سرشار انسانی که در زنان ما وجود دارد، ساکت و ثابت باقی نخواهد ماند. بههرحال مسیر خودش را برای دستیابی به اهداف موردنظر انتخاب میکند و پیش میرود. چهبهتر که حکومت و دولت، راه را به شکل کاملاً سازنده و مفید برای این انرژی هموار کند. در حوزههایی که با صلاح اجتماعی، با نیاز جامعه هماهنگی و تناسب بیشتر دارد، این انرژیها به کار گرفته شوند. طبیعی است که فعالیت زنان در نهادهای مدنی، در نهادهای سیاسی میتواند این تواناییها و مهارتهای آنها را در خدمت جامعه بالفعل کند تا زنان با استفاده از الگوهای موفق و الگوهای مثبتی که در مسیر نیازهای جامعه، در مسیر ارتقاء جامعه، آنها را حرکت بدهد، برخورد پیدا کنند و بتوانند متناسب با توانمندیهایشان، متناسب با مهارتهایشان، هم خودشان و هم جامعه را بهرهمند بکنند.
نگاه ابزاری به زنان باید محدود بشود، مهار بشود. حقوق انسانی زنان، خواستهها و مطالبات زنان، بهدرستی موردتوجه قرار بگیرد. در یک کلام زنان باید بتوانند مانند همه انسانها، متناسب با استعدادها، با توانمندیها و ظرفیتهای انسانی که خداوند به آنها داده، رشد کنند. آنان باید بتوانند در جهت رفع نیازهای خود و جامعه از این توانمندیها استفاده کنند. این وظیفه حکومت است که این مسیر را برای آنها باز کند و جامعه بتواند بهدرستی در یک مسیر متعادل، حرکت خودش را ادامه بدهد.
/انتهای پیام/