مفهوم شناسی اقتصاد سیاسی و کارکرد سنجی آن در جامعه؛
تبیین نظری این موضوع در رویکرد‌های مختلف اقتصادی با توجه به مبانی فلسفی و روشی آن‌ها در کنار نوع عملکرد‌ها در واقعیت اجتماعی می‌تواند تضاد‌ها و پارادوکس‌های درونی و اجرایی آن‌ها را روشن کند، اما به‌غیر از بحث از ماهیت نظری، هزینه‌های جامعه‌ی ما از زاویه‌ی نوع مواجهه با این اندیشه‌ها و نوع آموزش آن‌هاست.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ ریحانه نادری‌نژاد: امروزه فهم جوامع از مولفه‌های مربوط به قدرت و توسعه به سمت مولفه‌های نرم چرخش داشته‌است. رابطه‌ دولت و مردم از مهم‌ترین این مولفه‌هاست. تجربه‌ی بشری و دانش نظری نشان داده‌است جوامعی که مسئولان و مردم به یکدیگر اعتماد و اطمینان دارند به سرعت و با قدرت راه آبادی، شکوفایی، اقتدار و پیشرفت را طی می‌کنند. در این‌گونه جوامع در سایه‌ هدف مشترک مردم و حکومت‌مداران، تعامل و مشارکت راستین شکل می‌گیرد. کشور ما که نظام مردم‌سالاری دینی را مطلوب خود قرار داده‌است و حضور و مشارکت مردم را اصل و مبنا می‌داند هرچه بیشتر نیاز به تبیین تئوریک و عملی مسئله‌ی حضور مردم در همه‌ی عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد.

ردگیری تاریخی کنش‌های اقتصادی دولت و مردم ایران معاصر خصوصا در برهه‌های حساس تاریخی می‌تواند بروز وجه اقتصادی رابطه‌ دولت و مردم را شفاف کند. به‌طور آشکاری استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران نشان داد كه رابطه‌ دولت و مردم تا چه اندازه ارزش دارد و اين رابطه در هشت سال دفاع‌مقدس و مقابله با انواع دسيسه‌ها و دشمني‌ها کارآمدی خود را پیش روی ملت و دولت ایران قرار داد. از این لحاظ درک تاریخی بسیار مغتنم است چراکه امکان خودشناسی را هرچه بهتر فراهم و راهگشایی‌هایی برای رفع چالش‌ها و کاستی‌های اعتماد بین دولت و مردم در حوزه‌ی رفتارهای اقتصادی برای آینده ایجاد می‌کند اما تجارب تاریخی نشان داده‌است رابطه همدلانه و همزبانانه بین دولت‌ها و مردمانشان امر ثابت و غیر‌قابل تغییری نیست و همواره در معرض خدشه و آسیب قرار دارد و باید آن را تقویت کرد. شاید اشتباه نباشد اگر بگوییم ما بیش از اعتمادسازی در روابط خارجی به گسترش جوّ اعتماد و صداقت و برادری در داخل نیاز داریم خصوصا در شرایطی که از آن به نام اقتصاد مقاومتی یاد می‌کنیم.

اقتصاد مقاومتی به عنوان یک نسخه از نسخ نظام اقتصاد اسلامی در ظرف زمانی و مکانی امروز بایدی در زمینه‌ی تحول توأمان همه‌ی جنبه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. از این منظر نیز موضوع مردم و دولت محوریت جدی در اقتصاد مقاومتی خواهد داشت.  بنابراین ما اگر به دنبال قدرت و پیشرفت هستیم باید هرچه بیشتر از رابطه‌ دولت و مردم بگوییم. شاید کلیدواژه‌ دولت-ملت بیش و پیش از هر حوزه‌ی دانشی، در علم سیاست و روابط بین‌الملل به گوش رسیده باشد یا در مورد اعتماد و انسجام اجتماعی از جامعه‌شناسان یافته‌های زیادی عرضه شود اما دانش اقتصاد نیز پیوندی قریب با این مفهوم دارد. این مسئله در حوزه‌های مختلف قابل پی‌گیری است. در واقع ابعاد مختلف زندگی بشر بر هریک از کنش‌ها و ارتباطات آن تاثیر دارد و نمی‌توان این تاثیرات را از هم تفکیک کرد. با وجود این از پذیرش این تفکیک برای سهولت بررسی علمی گریزی نیست اما به نظر می‌رسد امروزه تجربه‌ بشری و دستاوردهای نظری هرچه بیشتر به سوی چند بُعدی‌نگری یا به تعبیری رویکردهای بین رشته‌ای حرکت می‌کند. در این فرصت هدف تعیین جایگاه این موضوع در منظومه‌ نظری اقتصادی است. یک سطح بحث مربوط به تبیین اصل موضوع است. آیا چنین موضوعی در ادبیات اقتصادی جای طرح و بحث دارد یا خیر؟ چقدر می‌توان این مسئله را مهم دانست؟

شاید بد نباشد برای مقدمه مروری کوتاه به سیر اندیشه‌های اقتصادی بیندازیم. از این بین می‌توان بهتر دید که آیا این موضوع مسئله‌ای از پیش موجود در حوزه‌ی اقتصاد بوده‌است؟ و با تغییرات روشی و معرفتی سهم آن در حال حاضر به چه نقطه‌ای رسیده‌است؟ عموما در ادبیات آکادمیک ظهور اقتصاد به عنوان یک رشته‌ی مجزا در علوم اجتماعی تحت عنوان اقتصاد سیاسی که مربوط به فنون حکومت‌داری بود را از قرن 18 میلادی به بعد و همزمان با طرح ایده‌ی گسترش مدیریت خواسته‌های یک خانوار به سطح ملت و جامعه در نظر می‌گیرند. بروز آشکارتر حضور این مفهوم در اقتصاد را می‌توان در نام کتاب پدر علم اقتصاد کلاسیک، «آدام اسمیت» به نام «ثروت ملل» مشاهده کرد. بنابراین بحث از nation در اولین گام‌های بروز و ظهور اقتصاد بسیار پررنگ بوده‌است اما به تدریج دانش اقتصاد با تبیین‌های تجربی «جان استوارت میل» از پدران کلاسیک خود دورتر و با تعریف اندیشمندانی چون «کارل منگر» و «لیونل رابینز» و تلاش‌های «ساموئلسن» و «استیگلر» در تعریف اقتصاد به عنوان علم انتخاب به گفتمان نئوکلاسیک یا جریان اقتصاد غالب وارد شد. هرچند در این دوره دانش اقتصاد در یک بازتعریف معنایی از حوزه‌ی دایره‌ی موضوعاتی چون ثروت یا فرایندهای صرف تولیدی، توزیعی و مصرفی فراتر رفته و حوزه‌های مضافی چون اقتصاد خانواده، اقتصاد کشاورزی، اقتصاد فرهنگ و... به تمامی حوزه‌های علوم اجتماعی گسترش پیدا کرده بود[1] اما همچنان انتخاب اقتصادی محدود به عقلانیت اقتصادی و فردگرایی روش‌شناختی بود.[2] در این بین جریانات هترودوکسی چون مکاتب نهادگرایی، اتریشی و شومپیتری بودند که اشتراک خود را در نقد و اصلاح مولفه‌های فلسفی و بنیادی اقتصاد نئوکلاسیک دیدند. علم انتخاب اقتصاد در اندیشه‌های جدید خود با وجود اینکه چندپارادایمی به پیش می‌رود و هنوز نمی‌توان یک نام واحد بر آن نهاد اما در مجموع برخلاف تحویل و ساده‌سازی‌های نئوکلاسیک به بستر و ماهیت موضوع، باورها و ارزش‌ها، تزاحم‌ها، نهادها، نااطمینانی‌ها و به طور کلی پویایی‌ها و پیچیدگی‌های واقعی حیات اجتماعی توجه بیشتری می‌کند. بر این اساس به نظر می‌رسد اقتصاد هرچه بیشتر به سمت زنده شدن، توجه به عاملیت انسانی و حذف جهان‌شمولی‌ها می‌رود؛ تزاحم‌ها برای بازاندیشی در موضوعاتی چون رابطه‌ی دولت و مردم کمتر می‌شود. به عبارتی در این فضا توجه و تبیین دوباره‌ی مفاهیم مهم و سرنوشت‌ساز نظام اجتماعی، وابسته به ماهیت و چیستی موضوع و در تناسب با بستر آن‌ها نه‌تنها بیراه از مسیر کلی دانش اقتصاد نخواهد بود که به آن نیاز مبرم وجود دارد خصوصا در شرایطی که کشورهای در حال توسعه در مصرف اندیشه‌ی وارداتی گوی سبقت را از مصرف کالاهای فیزیکی ربوده‌است نیاز کشورهایی چون ما به این بازاندیشی‌ها هرچه بیشتر جلوه‌گر است. تبیین نظری این موضوع در رویکردهای مختلف اقتصادی با توجه به مبانی فلسفی و روشی آن‌ها در کنار نوع عملکردها در واقعیت اجتماعی می‌تواند تضادها و پارادوکس‌های درونی و اجرایی آن‌ها را روشن کند اما به‌غیر از بحث از ماهیت نظری، هزینه‌های جامعه‌ی ما از زاویه‌ی نوع مواجهه با این اندیشه‌ها و نوع آموزش آن‌ها است. عدم توجه به زمان‌مند بودن نظریه‌های علم اجتماعی، یک‌علمی دیدن، برخورد ایدئولوژیک با تئوری‌ها و عدم انتقادی بودن مسائلی است که ما را محدود در نظریه‌های ده‌ها و صدها سال پیش و ناتوان در حل مسائل امروز جامعه‌ی خود کرده‌است و البته که این موضوع متفاوت از نادیده‌انگاری تجارب و دستاوردهای بشری است. با این تحلیل به نظر می‌رسد اندیشه‌ی اقتصادی اگر به تمام آنچه هست و در ریشه‌های آن در کتاب‌های موسسان اصلی آن هم یافت می‌شود در ایران خوانده، درک و آموزش داده شود توانایی‌های قابل قبولی در تحلیل‌های اقتصادی اجتماعی از جمله مسئله‌ی دولت و مردم دارد. سیر اندیشه‌ی اقتصادی نشان می‌دهد این مسئله نه‌تنها از ابتدا در کانون بحث‌های اقتصادی بوده‌است بلکه هرچه جلوتر رفته به قابلیت‌های آن برای تحلیل‌های چندبُعدی و واقعی‌تر از پدیده‌های اجتماع اضافه شده‌است. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت اگر در سطح اندیشمندان فضای بیشتری برای به خود و برای خود اندیشیدن باز شود و در سطح عموم شاهد رشد آگاهی و مطالبه در این زمینه باشیم می‌توان و باید از ابزار علم برای سعادتمندی فرد و جامعه‌ی ایرانی استفاده کرد.

 

[1] . برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به:

Backhouse, R., & Medema  , S .(2008).”Economics, Definition of” The New Palgrave Dictionary of Economics, Steven N. Durlauf & Lawrence E. Blune (Editors), Vol. 2, pp. 720-722, Second Edition, United States, Palgrave Macmillan Press.

[2]. در اینجا نظریاتی که اقتصاد مبتنی بر فیزیک نیوتنی را جمع‌گرا می‌دانند مانند رویکرد Complexity economics نادیده می‌گیریم.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha

جنگ پنهان هویتی در درون اسرائیل

چرا قوانین داخل خانه تغییر نمی‌کند؟

قتل و ترور، یقه سیاستمدار غربی را گرفته است!

راست افراطی با اروپا و آمریکا چه می‌کند؟

سواری‌گرفتن مخاطب از سلبریتی!

نابودی هژمونی لیبرال غربی در دانشگاه‌های آمریکا

عرفی شدن، نخستین گام جنسیت‌زدگی

در برابر عادی‌سازی شرارت و بی‌عدالتی اسرائیل مقاومت کنید

عصر کاهش جمعیت؛ چالش‌ها و راهکارها

دانشگاه‌های آمریکا، بازوهای دولت پلیسی

علم؛ قدرتی که آمریکا دارد از دستش می‌دهد!

مسئله نافهمیِ تحلیل‌های اجتماعی: کجا ایستاده‌ایم و چگونه برویم؟!

چگونه با اطلاعات نادرست مقابله کنیم؟

مدیریت مُد در بن‌بست؛ نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم؟

چه چیزی باعث خشونت سیاسی در آمریکا می‌شود؟

جنگ غزه مرا در هم شکست

«هاروارد» بی‌طرف نیست!

چرا ترامپ به سمت رمزارزها متمایل شد؟

قصه‌هایی از بیم و امید زنان فراری از مصائب اعتیاد!

جهان در کنار عدالت می‌ایستد یا قانون جنگلی که آمریکا از آن حمایت می‌کند؟

پرونده ها