گروه راهبرد «سدید»؛ تحقیقات جدید نشان داده اند که نابرابری اجتماعی علاوه بر آسیبهایی که به سلامت روحی و جسمی افراد جامعه میزند، باعث تضعیف انسجام اجتماعی نیز میشود. نابرابری اقتصادی با ایجاد شکاف اجتماعی و تشدید حس ناکارآمدی سیستم سیاسی، مردم تحت فشار را به سمت پذیرش و حمایت از افراد و احزابی سوق میدهد که دارای تمایلات تمامیت خواهانه هستند. این رهبران تمامیت خواه در واقع با رفتارهای پوپولیستی خود مردم را فریب داده و قدرت را در جوامع بحران زده به دست گرفته و تمامی هنجارهای دمکراتیک را به راحتی قربانی اهداف خود میکنند. در تحقیق مفصلی که گزارشی از آن را در ادامه خواهید خواند استفانی اسپرونگ استاد جامعه شناسی در کالج تیرینیتی دوبلین، جاژن وانگ محقق ارشد در دانشکده روانشناسی دانشگاه کوئینزلند و جولاندا جتن دانشیار روانشناسی در همان دانشگاه به همراه تیم تحقیقاتی خود به بررسی میزان همبستگی بین افزایش نابرابری اقتصادی و میل و گرایش مردم به پذیرش رهبران خودکامه پرداخته اند. این تحقیق در شماره ۱۱ نشریه Psychological Science در سال ۲۰۱۹ منتشر شده است.
من به این نتیجه رسیدم که هیچ حزب و فردی جز یک مرد قدرتمند نمیتواند آلمان را نجات دهد. این عقیده همه مردم ماست، زیرا زمانی که سنگ بنای تاریخ در زادگاه من گذاشته شد، این سطور بر روی آن نوشته شده بود: «کسانی که این کلمات را میخوانند، بدانید که ما مشتاقانه منتظر آمدن مردی هستیم که دست قوی او ممکن است نظم را بازگرداند.» ابل (۱۹۸۶-۱۹۳۸) صفحه ۱۵۱.
نقل قول بالا بازتاب فکری یک معلم طرفدار نازیسم در دهه ۱۹۳۰ را نشان میدهد. مشاهده هرج و مرج اقتصادی در طول حکومت جمهوری وایمار، این باور او را تقویت کرد که آنچه آلمان به آن نیاز دارد رهبری است - هیتلر - که قوی باشد و بتواند نظم را به جامعه بازگرداند. اگرچه اکنون و پس از گذشت آن سالها و تجربهها همه میدانیم که به قدرت رسیدن آن شخص خاص-هیتلر- چه بلایی بر سر جهان آورد و چه روزهای تاریکی را به ارمغان آورد. اما شواهد نشان میدهد که همچنان میل زیادی در بین مردم وجود دارد تا از کسی که هدفش را غلبه بر مشکلات موجود در جامعه بیان میکند حمایت کنند. حتی اگر آن فرد بخواهد بدون رعایت قواعد دموکراتیک به قدرت برسد مردم حاضر هستند شرایط را برای او فراهم کنند. بر همین اساس از تعداد قابل توجهی از شهروندان ۲۵ کشور با تنوع اجتماعی متفاوت پرسیده شد آیا با این گزاره موافق هستند که برای اصلاح شرایط کشورشان از به قدرت رسیدن یک رهبر قوی که احترامی به قوانین نمیگذارد حمایت کنند؟ در واقع این پرسش به این معنا بود که مردم تا چه میزان از به قدرت رسیدن فردی که خود را پایبند به قوانین نمیداند و تنها شعار اصلاح میدهد حمایت میکنند. جالب است بدانید که حدود ۵۲ درصد از پاسخ دهندگان با این گزاره موافق بوده و تنها ۲۱ درصد با صراحت مخالفت خود را با به قدرت رسیدن چنین فردی اعلام کردند.
جالب است بدانید که نظریه پردازان در توضیح چرایی جذابیت شخصیت هیتلر و برآمدن او، به بی ثباتی اقتصادی در جمهوری وایمار در سالهای قبل از ظهور نازیسم اشاره کرده اند (آرنت، ۱۹۵۱) شاید برای خواننده امروز برخی از مشکلات اقتصادی آن دوران زیاد قابل اعتنا نباشد، اما نگرانی اصلی اینجاست که نابرابری اقتصادی که امروزه در اروپا وجود دارد قادر است بی ثباتی عظیمی در حوزه اقتصاد برای جوامع اروپایی به وجود آورد و حتی امکان بروز رکود اقتصادی در چنین شرایطی زیاد دور از ذهن نیست.
در این یادداشت ما به دنبال این هستیم که ارتباط بین نابرابری اقتصادی با انتظار و آروزی به قدرت رسیدن یک رهبر قوی و خودکامه را مورد آزمایش و بررسی قرار دهیم. به بیان دیگر فرضیه ما این است که چون نابرابری اقتصادی باعث میشود تا مردم نسبت به شرایط موجود در جامعه دچار نگرانی شده و جامعه را در آستانه فروپاشی بدانند، گمان میکنند تنها فردی قدرتمند توانایی این را دارد که مردم را و جامعه را از منجلاب نابرابری و فروپاشی نجات دهد.
نابرابری اقتصادی، آنومی، و آرزوی یک رهبر قوی
بر اساس تحقیقات الگار (۲۰۱۰) گوستاوسون و جوردال (۲۰۰۸) ثابت شده است که نابرابری اقتصادی تاثیر مستقیم بر کاهش کاهش اعتماد، همکاری و انسجام اجتماعی دارد. گرچه در عرصه تحقیقات تجربی، توجه اندکی به تاثیر نابرابری اقتصادی بر نگرشهای اجتماعی سیاسی شهروندان بوده است با این حال و بر اساس همین تجربیات و بررسیهای اندک نیز میتوان به اهمیت نابرابریهای اقتصادی و تاثیر آنها در باورها و ترجیحات سیاسی اجتماعی شهروندان پی برد. در همین زمینه برخی محققان مانند مولر و استراتمن (۲۰۰۳) نشان داده اند که سطوح بالای نابرابری اقتصادی باعث مشارکت سیاسی پایینتر شهروندان میشود. این حقیقت در واقع نشان دهنده حمایت کمتر مردم از دموکراسی در شرایط وجود نابرابری اقتصادی در جامعه است. به بیان دیگر در چنین شرایطی بستر گرایش به ارزشهای استبدادی در جامعه فراهم میشود. علاوه بر این جامعه شناسانی مانند بورگن و ون نورث معتقدند نابرابری اقتصادی و بیگانگی فرهنگی ناشی از آن ممکن است باعث شود تا رهبران رادیکال و پوپولیست در چشم مردم جذابتر به نظر آمده و مردم جذب شخصیت خودکامه آنها شوند.
در این تحقیق ما به این نتیجه رسیدیم که ادراک آنومی به شدت تحت تاثیر وجود نابرابری قرار دارد؛ و همین درک به نوبه خود میل به پذیرش رهبری خودکامه و قوی را بیشتر میکند. آنومی وضعیتی است که در آن جامعه دچار اختلال عملکردهای اجتماعی و هرج و مرج است. به گفته دورکیم در شرایط آنومی جامعه توانایی هدایت اخلاقی شهورندان را ندارد و نمیتواند آنها را در موقعیتهای حساس به خوبی راهنمایی کند. بر اساس استدلال دورکیم میتوانیم بگوییم سطوح بالای نابرابری اقتصادی در جامعه منجر به بروز احساس بی نظمی میشود. در مرحله بعد مردم به دلیل احساس بی نظمی در جامعه و ترس از فروپاشی، ترجیح میدهند تا یک رهبر و یک فرد قوی و یکه تاز، مسئولیت رهبری جامعه و نجات آن را بر عهده بگیرد. مردم امید دارند که با به قدرت رسیدن آن فرد اوضاع جامعه بهبود یابد و به همین دلیل است که از او حمایت میکنند. در تکمیل این فرضیه هاسلم و ریچر (۲۰۰۷) نشان داده اند که رهبران و گروههایی که در چنین شرایطی خود را جایگزین مناسبی معرفی میکنند زمانی برای مردم جذابیت پیدا میکنند و مردم به سمت آنها تمایل پیدا میکنند که اعتماد و ایمان شان به سیستم موجود را از دست داده باشند و این یعنی دیگر امیدی به توانایی سیستم در اصلاح امور نداشته باشند. در واقع تسلیم شدم به اوامر رهبران خودکامه ممکن است راهی برای مقابله با احساس ناامنی و اضطراب ناشی از ناکارآمدی اجتماعی باشد.
برای انجام تحقیقی که نتایج آن را مشاهده خواهدی کرد فرآیند جمع آوری دادهها در ژانویه ۲۰۱۴ آغاز شد و در فوریه ۲۰۱۵ به پایان رسید. شرکت کنندگان از طریق ۳۰ دانشگاه در آمریکای شمالی (کانادا و ایالات متحده) آمریکای جنوبی (شیلی و برزیل)، اروپا (هلند، بریتانیا، اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، دانمارک، فنلاند، سوئیس، بلژیک، پرتغال، لهستان، مجارستان، لتونی و آلمان - یک مجموعه داده از آلمان شرقی سابق و یکی از آلمان غربی سابق)، آسیا (چین، ژاپن، مالزی، سنگاپور، اندونزی، هند و پاکستان). خاورمیانه (ایران)، آفریقا (آفریقای جنوبی) و اقیانوسیه (استرالیا) انتخاب شدند. نسخه اصلی پرسشنامه که به زبان انگلیسی بود به زبانهای بومی کشورها ترجمه شد. شرکت کنندگان نظرسنجی را از طریق یک پلتفرم آنلاین یا روی نسخه چاپی تکمیل کردند. هدف ما جذب حداقل ۱۵۰ شرکت کننده در هر کشور بود که در برخی موارد، این امکان پذیر نبود. در مجموع ۶۱۱۲ دانشجوی مقطع کارشناسی این پرسشنامه را تکمیل کردند. میانگین سنی شرکت کنندگان ۲۲.۵۳ سال بود و ۶۷ درصد از نمونه آماری زن بودند. در ادامه ما دو شاخص نابرابری را در تحلیلهای خود لحاظ کردیم. ابتدا، ضریب جینی که از گزارش توسعه انسانی سازمان ملل متحد (۲۰۱۴) گرفته شده است که در آن نمره بالاتر (بین ۰ تا ۱) نشان دهنده سطوح بیشتر نابرابری است. ضرایب جینی در این مجموعه داده از ۰.۲۷ تا ۰.۶۳ متغیر است. دوم، ما نابرابری ذهنی را اندازه گیری کردیم. برای این کار به شرکتکنندگان یک جدول پنج ردیفی ارائه شد که در آن مردم از لحاظ ثروت و دارای به پنج دسته تقسیم میشدند: «بسیار فقیر»، «فقیر»، «متوسط»، «ثروتمند» و «بسیار ثروتمند». از جامعه آماری خواسته شد که به ۱۰۰ شهروند در کشورشان فکر کنند و از آنها پرسیدیم که چه تعداد از این ۱۰۰ نفر در دستههای مختلف ثروت طبقه بندی میشوند. شرکت کنندگان تعداد افراد در هر دسته ثروت را تخمین زدند و این تعداد را در خانه انتهای هر ردیف نوشتند.
در ادامه از آنجا که آنومی از لحاظ تئوریک قادر بود تا تاثیر زیادی در تمایل به پذیرش خودکامگان داشته باشد سعی کردیم تا در پرسش نامه از این متغیر نیز بهرهمند شویم. همانطور که گفتیم اخیرا آنومی در کانون توجه روانشناسی اجتماعی قرار گرفته است روانشناسان اجتماعی با پذیرش تعریف دورکیم از این پدیده آنومی را ادراک فرد از جامعه در حال فروپاشی تعریف کردند. این تعریف منعکس کننده فروپاشی بافت اجتماعی و فروپاشی دولت همراه یکدیگر میباشد. در واقع بر اساس تعریف روانشناسان اجتماعی آنومی یک تصور و درک مشترک جمعی نسبت به اوضاع جامعه است و زمانی به وجود میآید که مردم احساس کنند دیگر نمیتوانند به سیستم اعتماد کنند و به همین دلیل از اصول اخلاقی پیروی نمیکنند و این در زمانی رخ میدهد که رهبران و دولتها ناکارآمد و نامشروع تلقی شوند.
دو بعد آنومی یعنی فروپاشی در بافت اجتماعی و فروپاشی دولت نیز در این تحقیق با پرسش سوالهایی مانند «امروز در کشور من همه به فکر خود هستند» و «امروز در کشور دولت مشروع قدرت را در دست دارد» و «امروز در کشور قوانین و سیاستهای دولت موثر هستند» مورد سنجش قرار گرفت
همچنین متغیر وابسته کلیدی ما یعنی میل به قدرت یافتن فرد خودکامه و قوی، با سه آیتم اندازهگیری شد که به موجب آن از شرکتکنندگان خواسته شد موافقت خود را با اظهارات مربوط به رهبری کشور نشان دهند: «کشور ما در حال حاضر به یک رهبر قوی نیاز دارد»، «ما برای بقای این جامعه به رهبری قوی نیاز داریم.» و «ما به رهبری قوی برای غلبه بر مشکلات جوامع نیاز داریم.» شرکت کنندگان نشان دادند که تا چه اندازه با اظهارات در مقیاس ۷ درجهای از ۱ (کاملاً مخالفم) تا ۷ (کاملاً موافقم) موافق هستند. نمره بالاتر نشان دهنده آرزوی بیشتر برای روی کار آمدن یک رهبر قوی بود.
در تحلیلهای خود، تعدادی متغیر را کنترل کردیم که ممکن است به روشهای معنیداری با متغیرهای کلیدی ما همخوانی داشته باشند. اول، ما جهت گیری سیاسی را کنترل کردیم، زیرا مشخص شد که افراد در سمت راست طیف سیاسی برای مقامات ارزش بیشتری قائل هستند (آلتمایر، ۱۹۹۸) و بنابراین به احتمال زیاد آرزوی یک رهبر قوی را دارند. جهت گیری سیاسی با استفاده از دو آیتم اقتباس شده از نظرسنجی اجتماعی اروپا (۲۰۱۲) اندازه گیری شد، که به موجب آن از شرکت کنندگان خواسته شد تا دیدگاههای خود را در مورد مسائل اجتماعی و اقتصادی در مقیاس چپ/راست از ۱ (به شدت چپ) تا ۷ (به شدت راست) درون جدول قرار بنویسند.
ما همچنین جنسیت و ثروت کشورها را که توسط تولید ناخالص داخلی در قدرت خرید سرانه نمایه شده است، کنترل کردیم. این معیار ارزش کل تولید شده در یک کشور را در یک سال معین به ازای هر شهروند پس از یکسان سازی تفاوت در سطوح قیمت ارزیابی میکند. نمرات به دلار آمریکا اندازه گیری شد و بر ۱۰۰۰۰ تقسیم شد. از این رو، ارزشها از ۴.۸۰ تا ۸۳.۸۰ متغیر بود که نمرات بالاتر نشان دهنده سطوح بالاتری از ثروت ملی است.
علاوه بر این، با استفاده از شاخص دموکراسی ۲۰۱۴ که توسط واحد اطلاعات اکونومیست (۲۰۱۴) گردآوری شده بود، وضعیت دموکراسی را در هر کشوری کنترل کردیم. این شاخص بر اساس ۶۰ شاخص تقسیم شده به پنج دسته (یعنی فرآیند انتخاباتی و کثرت گرایی، آزادیهای مدنی، عملکرد دولت، مشارکت سیاسی و فرهنگ سیاسی)، سطح دموکراسی را در مقیاسی از ۱ (استبدادی) تا ۱۰ ارزیابی میکند. (کاملاً دموکراتیک). نمرات در نمونه ما از ۱.۹۸ تا ۹.۱۱ متغیر بود.
در نهایت، ما نرخ قتل در هر کشور را به عنوان نمایندهای برای فهم سطح خشونت در کشورها در نظر گرفتیم، زیرا سطوح بالاتر نابرابری ممکن است با سطوح بالاتر خشونت مرتبط باشد (Hsieh & Pugh, ۱۹۹۳ ; Whitworth, ۲۰۱۲). اطلاعات مربوط به میزان قتل به ازای هر ۱۰۰۰۰۰ نفر از دفتر مواد مخدر و جرم سازمان ملل برای سال ۲۰۱۴ به دست آمده است (دفتر سازمان ملل متحد در مورد مواد مخدر و جرم، ۲۰۱۹).
بر اساس یافتههای مطالعه اول مشخص شد که نابرابری اقتصادی عینی و ذهنی به طور مثبت با میل به یک رهبر قوی و خودکامه مرتبط است. اگرچه ممکن است شاخصهای عینی نابرابری و ادراکات ذهنی همیشه همسو نباشند، اما ما مشاهده کردیم که هر دوی آنها نتایج مورد نظر و فرضیه ما را تایید میکنند. همچنین با توجه یه دادههای بدست آمده، شواهدی برای فهم میزان تأثیر نابرابری ذهنی بر روی میل و آرزوی داشتن یک رهبر قوی از طریق ادراک آنومی یافتیم، که نشان میدهد چرایی تأثیر نابرابری اقتصادی ذهنی بر گرایش و میل به پذیرش یک رهبر قوی ممکن است تا حدی با احساس فروپاشی جامعه توضیح داده شود.
در اولین مطالعه ما در مقیاس بزرگ که نتایج آن را مشاهده کردید، یک معیار نسبتاً کلی از گرایش به قدرت یافتن یک رهبر قوی را مورد بررسی قرار دایدم، که به وضوح و صراحت حمایت از یک رهبر را با استفاده از ابزارهای غیر دموکراتیک اندازهگیری نمیکرد. بنابراین، به همین دلیل و برای تکمیل فرآیند تحقیق در مطالعه دوم خود، به بررسی این مسئله پرداختیم که آیا افراد حاضر هستند در شرایط مساوی با آنچه در مطالعه اول مشاهده کردند فرد یا گروهی با زیر پا گذاشتن اصول دموکراتیک و خلاف روندهای قانونی قدرت را به دست بگیرد و بر خلاف قانون یا بازنویسی قانون به نفع خود بر آنها حکومت کند؟
مشابه مطالعه اول، در اینجا نیز نابرابری ذهنی (که به همان روش ضریب جینی محاسبه میشود) با گرایش به یک رهبر قوی همراه بود. مقیاس گسترده ما از آرزوی داشتن یک رهبر قوی به ما اطمینان بیشتری میدهد که نه تنها نابرابری ادراک شده میل به یک رهبر قوی را افزایش میدهد، بلکه این تمایل به رهبری که آماده است قوانین را زیر پا بگذارد یا از ابزارهای غیردموکراتیک برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند نیز گسترش مییابد.. ما همچنین دوباره دریافتیم که ادراک آنومی در جامعه واسطه این رابطه است. این یافته ها، استدلال ما را تقویت میکند که درک نابرابری اقتصادی این حس را در مردم تقویت میکند که جامعه در حال فروپاشی است (از نظر بافت اجتماعی و دولت).
نتیجه گیری نهایی
موضوع نابرابری اقتصادی به دلیل تاثیر زیادی که بر همه جنبههای فردی و اجتماعی زندگی انسانها دارد، توجه بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران و مردم را جلب کرده است. البته با وجود تحقیقات بسیاری که تاکنون انجام شده است همچنان موارد ناگفته در خصوص تاثیرات این پدیده شوم بر زندگی بشر وجود دارد. مطالعاتی که ما در دو مرحله انجام دادیم همانطور که مشاهده شد نشان دهنده این حقیقت بود که میزان درک مردم از نابرابری اقتصادی در جامعه نسبت مستقیم با گرایش به پذیرش یک فرد یا حزب قوی و خودکامه دارد. آزمایشهای ما به وضوح نشان دادند که در موقعیتی که نابرابری اقتصادی فراگیر شود افراد جامعه حتی حاضر به پذیرش افرادی هستند که تمام ابزارهای دموکراتیک را زیر پا گذاشته و قوانین مدنی را نادیده میگیرند. این نکته بسیار مهمی است و زنگ خطر بزرگی است که اکنون به صدا در آمده است. ما باید توجه داشته باشیم که روی کار آمدن رهبران پوپولیست در سراسر جهان به واسطه افزایش نابرابری امری خطرناک است، زیرا این رهبران گرایش شدیدی به زیر پا گذاشتن همه عرفهای مدنی و دموکراتیک دارند. چنین رهبرانی وقتی با موج حمایت مردمی به قدرت برسند میتوانند هم برای جوامع خودشان و هم باقی کشورها خطرناک باشند. در این میان مردم ناراضی از نابرابری را نمیتوان مواخذه کرد، زیرا ایشان از ترس فروپاشی اجتماعی و برای دفع خطر احتمالی به رهبران خودکامه پناه میبرند، اما نمیدانند که در حقیقت خود را طعمه شیر کرده اند. برای مقابله با چنین گرایشی نباید صورت مسئله را پاک کنیم. مسئله اصلی نابرابری اقتصادی و افزایش آن است نه گرایش قابل درک مردم برای حل این بحران. همه ما باید در هر موقعیتی که هستیم علیه نابرابری اقدام کرده و همه تلاشمان را بکنیم تا جلوی افزایش و گسترش نابرابری را بگیریم در غیر این صورت شاهد روی کار آمدن رهبرانی خواهیم بود که ضررهای جبران ناپذیری به جوامع وارد خواهند کرد.
/انتهای پیام/