گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ فرشاد مومنی، استاد دانشگاه علامه طباطبایی، رئیس مؤسسه دین و اقتصاد و صاحب نظر اقتصادی است که در این گفتار از نسبت سیاستگذاریهای اقتصادی و عمومی و سلامت روان میگوید. بخش نخست این گفتار در ادامه از منظر شما میگذرد:
امروز، مطالعات میانرشتهای بر قله ایستادهاند
وقتی از دریچه معرفتی از ما پرسیده شود که وجوه روانشناختی حیات جمعی انسانها چیست؟ پاسخ ما این است که جهان در قله بلوغ اندیشهای خود به اهمیت برخوردهای میانرشتهای پی برده است. امروزه میانرشتهها سرنوشت سازند و کاستیها و نقایص نگرشهای تک بعدی و تک سببی را به حداقل میرسانند. کسانی که در حیطه روششناسی علوم انسانی، اجتماعی و اقتصاد کار کردهاند؛ میدانند که پیوندی وثیق و تمام عیار میان امر اقتصادی با وجوه فردی و اجتماعی رفتار انسانها وجود دارد. اقتصادشناسان رفتاری ـ که قلههای کاربست دانش روانشناسی را در حل و فصل معضلات کشور در سطح دنیا مورد توجه قرار دادهاند ـ روی این مسئله تمرکز و تاکید دارند که در شرایطی که کشورها با محدودیت منابع مادی روبرو هستند؛ اگر انسانها را به حساب آورند و مشارکتشان را جلب کنند، کارهایی را که با میلیاردها دلار نمیشود انجام داد، با همراهی آنان انجام میدهند. علاقمندان در این زمینه را دعوت میکنم به ویژه به گزارش توسعه جهانی سال ۲۰۱۷ مراجعه کنند، بانک جهانی در گزارشهای سالانهاش (در سالهای ۲۰۱۵، ۲۰۱۶ و ۲۰۱۷) یک سه گانهای را به کار گرفت که سطوح متفاوتی از مسائل سرنوشت ساز را مطرح کرده بود، و به صورت تکمیلی و تکاملی، در قله آن در گزارش ۲۰۱۷، راجع به منزلت شناخت، طرز عمل و نحوه به کارگیری مشارکت جویانه ذهن انسانها برای برون رفت از محدودیتها مطرح کرده است. این گزارش بواسطه این که طی کمتر از یک دهه چند سال پشت هم متخصصان اقتصاد رفتاری جایزه نوبل اقتصاد را گرفته بودند، تهیه شد و یک شاهکار کمنظیر است. چقدر جای دریغ و تاسف به این که بواسطه در حاشیه و انزوا بودن مسئله توسعه در یک ساخت رانتی فسادزا و نابرابرساز، یک چنین ذخیرههای دانایی ارزشمندی در اختیار جامعه و دانشپژوهان این سرزمین قرار نمیگیرد.
پس ماجرای همکاری بین علوم برای همهجانبهتر و عمیقتر دیدن واقعیتهای انسانی ـ اجتماعیاست؛ و چقدر جامعه تک صدایی ما و جامعهای که در ساختار قدرت، به قطبی کردن قدرت افتخار میکند، خود را از این تعاملها در ساحتهای نظر و عمل محروم میکند؛ و هم حیثیت و مشروعیت حکومت را به چالش میکشد و هم مردم به جان هم میافتند و سرخورده و مایوس میشوند؛ و به جای خدمت به دین و ملک، رفتارهای ناهنجار انجام میدهند.
پس ماجرای همکاری بین علوم برای همهجانبهتر و عمیقتر دیدن واقعیتهای انسانی ـ اجتماعیاست؛ و چقدر جامعه تک صدایی ما و جامعهای که در ساختار قدرت، به قطبی کردن قدرت افتخار میکند، خود را از این تعاملها در ساحتهای نظر و عمل محروم میکند؛ و هم حیثیت و مشروعیت حکومت را به چالش میکشد و هم مردم به جان هم میافتند و سرخورده و مایوس میشوند؛ و به جای خدمت به دین و ملک، رفتارهای ناهنجار انجام میدهند.
یک وجه بسیار حیاتی و سرنوشتساز و کمتر دیده شده اهمیت میان رشتهها برجسته کردن نگاه چند بعدی به هزینههای هر تصمیم یا اقدام است. در ادبیات توسعه متفکران بزرگی را داریم که میگویند وقتی میخواهید صادراتتان را افزایش دهید، اما برای این که مزیت رقابتی بدست آوری حق انسانهایت را ضایع و آنها را استثمار میکنی، صادراتی را شکل میدهی که به گسترش و تعمیق فقر و نابرابری میانجامد؛ و بنابراین دستاوردهای خودت را هم ناامن و ناپایدار میکنی؛ که به آن هزینههای فقر فروشی میگویند. اگر ما این شعور و بلوغ فکری را پیدا کنیم که انسانها هدف و مهمترین ابزار تحقق برنامههای توسعه هستند، دیگر راه نجات از طریق تحقیر و استثمار انسانها را دنبال نمیکنیم. در ادبیات توسعه به این مسئله «فقر فروشی» میگویند. هزینههای فقر فروشی یعنی هزینههای استثمار انسانها؛ وجه مزدی یکی از وجوه استثمار است، این که آدمهای سفله و بیمقدار بر فراز انسانهای شایسته گماشته شوند، دمار از روزگار جامعه درمیآورد. بنابراین گرچه علیالظاهر در تحلیلهای اقتصاد خرد استثمار را فقط ندادن حق دستمزد تلقی میکنیم، ولی این استثمار از نظر جایگاه مدیریتی و منزلت اجتماعی میتواند گاهی اوقات آثار بسیار مخربتری هم داشته باشد؛ و در این آشفته بازار ساختار قدرت یک دست تمام اینها دارند قربانی میشوند.
مطالعات میانرشتهای از تکصدایی جلوگیری میکند!
میان رشتهها به ما کمک میکنند که ما هزینههای محیط زیست فروشی را هم نادیده بگیریم؛ تحت این عنوان که میخواهیم توان رقابت پیدا کنیم، کالاهایی را تشویق به تولید و صادر شدن میکنند که مملکت را خفه میکند و هزاران بیماری روحی و جسمی ایجاد میکند. به موازات حساسیت نسبت به منزلت انسان، محیط زیست طبیعی و اجتماعی انسان هم اهمیت دارد؛ و اینها بحثهاییست که امروز جزو الفبای توسعه پایدار و بر فراز توسعه پایدار جزو الفبای توسعه فراگیر مطرح است. چرا ما اینقدر پشت به توسعه و رو به رانت کردهایم که فاصله ۱۳۷۰ تا ۱۳۹۵ سهم رانتی معدنیها، که ویژگی مشترکشان این است که بشدت سرمایهبر هستند و بنابراین فرصتهای مشارکت انسانها در چارچوب اشتغال مولد را از این جامعه دریغ میکنند، بشدت آلودگیزا و آببر هستند و بحران محیط زیست ایجاد کردهاند. یعنی دارند کشور را از بحران بیآبی دچار فاجعه میکنند. باید از اصحاب دانایی در همه میان رشتهها عاجزانه و خاضعانه تقاضا کنند که بیایند و در این زمینهها بیشتر صحبت کنند. این رشد سرطانی رانتی معدنیها، این که پیوند خوردهاند با زمینگیر کردن اقتصاد ملی از طریق بسط خام فروشی و به حاشیه راندن توان تولید ملی، این که وزیر اسبق صنعت میگوید که ما چند ده هزار تن ظرفیت بلااستفاده، مجوز دادیم برای رانتی معدنیها و بعد میگوید وقتی که وزیر بودم رانت جوها که پیوندی با اصحاب قدرت و ثروت داشتند پاشنه در معاون وزیر در امور معدنی را میکندند که باز هم بروند در مناطق خشک ایران و مجوز بگیرند برای فولادسازی و پتروشیمی سازی...
وجه اندیشهایش این است که تک بعدی نگری و تک سبب نگری دارد در این کشور در عرصههای تصمیمگیری و تخصیص منابع فاجعه سازی میکند.
درباره ارز ترجیحی گفتیم فاجعههای انسانی، اجتماعی و محیط زیستی این کار به مراتب از فاجعههای رانتزایی، فسادزایی، نابرابرسازی و تعمیق وابستگیهای ذلتآور به دنیای خارج بیشتر است. آیا کسانی که به دولت توصیه میکردند ارز ترجیحی را حذف کند به حکومتگران ما سخنی از هزینههای همین چند روزه گفته بودند؟ آن کسی که به علت کمبود ریال میخواست از طریق شوک درمانی ریال برای خودش جور کند چرا کارش به جایی برسد که یکباره پرداخت یارانه را از ۴۵ هزار تومان به ۴۰۰ هزار تومان برساند؟ آیا به شما گفته بودند که به روزی میفتید که خودتان به دنبال افزایش هزینههایتان بروید؟ آن موقع که به شما میگفتیم شوک درمانی پیشروی در باتلاق است به شما گفته بودند که هزینههای این اعتراضات گسترده از جنبه روانشناختی، جامعه شناختی، سیاسی و امنیت ملی چیست؟ آیا به شما گفته بودند که این تعطیلیهای غیرمتعارف چه هزینههایی را به بار میآورد؟
چطور میشود که این همه نصایح اهل علم و تجربه نادیده گرفته میشود و حالا که این هزینهها تحمیل شد آیا باز شما میخواهید روی این سیاست غلط پافشاری کنید؟ آنانی که به شما میگویند اگر روی این کار غلط پافشاری نکنید تصمیماتتان زیر سوال میرود، تصمیم شما با همین فهرستی که تا الان گفتم نزد خودتان زیر سوال رفته؛ و من به اصحاب دانایی در ساحت توسعه صمیمانه و خاضعانه میگویم بیایید این مطالعاتی که در خود بانک جهانی درباره برنامه تعدیل ساختاری ـ که یک برنامه مبتنی بر شوک درمانیست ـ را در اختیار حکومتگران گرامی بگذارید؛ به طور مشخص کارهای «فرانسوا گورگینیون»، «کارلا هاف» و «ژوزف استیگلیتز» را بخوانید؛ میگویند وقتی حکومتها روی سیاستهای شوک درمانی اصرار میکنند، و این کارد را به استخوان مردم میرساند، آن موقعی که اینها برنمیتافتند که مثلا نان به حدی که قادر به خریدشان باشند به دست مردم برسد، برای ساکت کردن مردم معترض در آفریقا و آمریکای لاتین در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ محاسبههای این سه نفر میگوید که بین ۶ تا ۷ درصد جیلیپی صرف سرکوب مردم شد. خب چرا میخواهید بگذارید کار به آن جا کشیده شود؟ وقتی میتوانید از طریق گفتگو و پرهیز از خود مطلق انگاری با کارشناسان به صورت شرافتمندانه و غیر ظاهرسازانه صحبت کنید. ما خودمان دهها بار مقامات گرامی را در دانشکدهمان دعوت کردهایم و نیامدهاند؛ اگر کاری که انجام میدهید قابل دفاع است، بیایید و دفاع کنید تا متقاعد شویم؛ و عقل سلیم و خرد ابتدایی میگوید اگر کاری قابل دفاع نیست انجامش نده. سطح توصیههای ما به بعضی از کارگزاران حکومت این است، ما داریم راجع به بدیهیات اولیه عقلی در این زمینه صحبت میکنیم.
۷۵درصد سلامت بشر وابسته به شرایط اجتماعی است!
دو سال پیش ما آقای دکتر فیاض بخش که یکی از استادان سیاست گذاری سلامت و یکی از برجستهترین اعضای هیئت علمی علوم پزشکی دانشگاه تهران هستند را به این جا دعوت کردیم و ایشان مستنداتی را از WHO برای ما توضیح داد، که آنها میگویند سلامت جسمی و روحی انسانها حداکثر ۲۵ درصدش در اختیار پزشک ها است، ۷۵ درصد به شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مربوط میشود. بنابراین اگر ما به سلامت روان و سلامت جسم و جان مردممان اهمیت میدهیم و اگر میخواهیم جامعهمان بانشاط، امیدوار و رو به توسعه باشد باید بررسی کنیم که چه چیزی از نظر اجتماعی همه افراد را به هم میریزد. اقتصادشناسان بزرگ توسعه مانند روانشناسان بزرگی که در زمینه مسائل توسعه کار کردهاند و جامعهشناسان و متخصصان علوم سیاسی که از دریچه تحلیلهای سطح توسعه به مسائل نگاه کردهاند، میگویند که هیچ چیز به اندازه شوک درمانی جامعه را به سمت ناهنجار و بیهنجار شدن نمیکشاند.
ما در موسسه مطالعات دین و اقتصاد یک کتابی را منتشر خواهیم کرد به نام «چگونه چین خود را از شر شوک درمانی مصون نگه داشت و به توسعه رسید؟» در این کتاب به طرزی خارق العاده و با یک رویکرد تاریخی تجربه صد ساله چین و روسیه را با هم مقایسه کردهاند و نشان دادهاند که چرا روسیه دائما در ناآرامی، فروپاشی سیاسی و مشروعیت سوزی اجتماعی قرار دارد، دائما ناپایدار است و با مردم خود و بقیه دنیا غیر متعارف رفتار میکند. در آن جا کلید بحث شوک درمانیست؛ و میگوید چینیها به هر چیزی در عرصه قاعدهگذاریهای سطح توسعه تن در دادند الا به شوک درمانی؛ و میگوید این رمز نجات آنهاست.
حتی در یک دولت تجربههای خود آن دولت هم نادیده گرفته میشود. همه شما یادتان هست که حسن روحانی به طعنه به کسانی که توصیه شوک درمانی کرده بودند و بعد ظاهر شدن آثار غیبشان زده بود گفت: «کسانی آمدند به ما مشورت دادند و گفتند نرخ ارز را جهش دهید ایران گلستان میشود، ما این کار را کردیم و افتضاح شد!» همین آدم که این حرف را زده سه ماه بعد دوباره به سراغ شوک درمانی میرود
با کمال تاسف با وجود آن که سالهاست در این مملکت شوک درمانی فاجعه سازی میکند، در نظام تصمیمگیریهای اساسی ما قدرت یادگیری از تجربههای خود هم گویی از بین رفته؛ یعنی حتی در یک دولت تجربههای خود آن دولت هم نادیده گرفته میشود. همه شما یادتان هست که حسن روحانی به طعنه به کسانی که توصیه شوک درمانی کرده بودند و بعد ظاهر شدن آثار غیبشان زده بود گفت: «کسانی آمدند به ما مشورت دادند و گفتند نرخ ارز را جهش دهید ایران گلستان میشود، ما این کار را کردیم و افتضاح شد!»
همین آدم که این حرف را زده سه ماه بعد دوباره به سراغ شوک درمانی میرود؛ من الان به آقای رئیس جمهور فعلی و مسئولان اقتصادیاش میگویم مگر شما براساس نقد سیاستهای قبلی سر کار نیامدید؟ پس چرا عینا دارید تمام کارهایی که او میکرد را انجام میدهید؟ این زایل شدن بنیه یادگیری جمعی در نظام تصمیمگیریهای اساسی ماست.
من میگویم اگر شما حوصله ندارید به تجربههای دولت خودتان و دولتهای پیش از خودتان توجه کنید صفحه ۸۵ کتاب «جهانی سازی و مسائل آن» نوشته «جوزف استگلیتز» را بخوانید؛ در آن جا میگوید برای آن که حکومتگران ابعاد شوک درمانی را بفهمند به این تمثیل غیر تخصصی توجه کنید؛ هزینههای انسانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی شوک درمانی برای حکومت روسیه در ده سالهی اول پس از فروپاشی بلوک شرق سابق هزینه درگیر شدن اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم از نظر آثاری که بر اندازه تولید صنعتی اینها گذاشت، از فاصله ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۶ تولید صنعتی اتحاد شوروی ۲۴ درصد تنزل داشت؛ اما در دهه ۱۹۹۰ اینها به سمت شوک درمانی آمدند، تولید صنعتی این کشور در اثر شوک درمانی ۶۰ درصد سقوط کرد؛ یعنی شوک درمانی در مورد قیمتهای کلیدی بیش از دو برابر خسارتهایی که یک جنگ جهانی به اقتصاد روسیه وارد کرده تولید اینها را ساقط کرده است.
دهه ۱۳۹۰ که دهه شوک درمانیهای افراطی در مورد همه قیمتهای کلیدی بوده، خود گزارشات رسمی کشور، بدون این که جرئت این را داشته باشند که وارد جزئیات شوند، اسمش را «دهه از دست رفته» گذاشتهاند.
/انتهای پیام/