تأثیر الهیات تاریک مسیحی بر توسعه یک علم به قلم لین پارامور؛
اقتصاد با دیدگاه مسیحی توسعه یافت که معتقد بود انسان‌ها و طبیعت به طور کلی و برای همیشه به خاطر گناه اصلی لکه‌دار شده و سقوط کرده‌اند. ترکیب بدبینی و فردگرایی نوآوری کلیدی الهیات مسیحی بود که بعد از جنبش اصلاح‌طلبی در دهه ۱۵۰۰ میلادی در اروپا شکل گرفت. اقتصاددانانی مانند «مالتوس» داستان سقوط و پیامد‌های آن را به این معنی در نظر گرفتند که کمیابی برنامه خدادادی است، بنابراین هیچ دلیلی برای تلاش برای ریشه‌کن کردن فقر یا ترویج برابری وجود نداشت. این مهم نبود که آیا اقدامات فردی شما ذاتاً خوب بوده یا نه: آنچه مهم است این است که چقدر ثروت تولید می‌کند.

گروه جامعه و اقتصاد«سدید»؛ دکتر «لین پارامور»[۱]، تحلیلگر ارشد موسسه «اندیشه‌های جدید اقتصادی» در نیویورک و نایب رئیس بنیاد اقتصادی «بیل مویز» که نگارش کتاب جنبش اشغال (درباره جنبش مشهور وال استریت) را در کارنامه دارد، یک نظریه‌پرداز فرهنگی است که تلاقی فرهنگ و اقتصاد را مطالعه می‌کند، وی در مقاله‌ای که اندیشکده «اندیشه‌های جدید اقتصادی» آن را منتشر کرده می‌نویسد جنبش اصلاح‌طلبی دینی که در دهه ۱۵۰۰ میلادی در اروپا شکل گرفت تفسیر خاصی از گناه اصلی انسان و رانده شدن او از بهشت را ارائه داد که به شدت در رشد اقتصاد فردگرای منفعت محور که هیچ مسئولیتی در برابر بی‌عدالتی ندارد موثر بود. بر اساس این دیدگاه مکان یک فرد در بهشت از قبل تعیین شده است و دعا و صدقه نیز جایگاه انسان را در بهشت تغییر نمی‌دهد. کلید بهشت پول درآوردن است و گناه کردن در این تفسیر از مسیحیت یعنی شکست در به حداکثر رساندن منفعت شخصی خود. در این دیدگاه کمیابی برنامه خدادادی است، بنابراین هیچ دلیلی برای تلاش برای ریشه‌کن کردن فقر یا ترویج برابری وجود ندارد. البته این دیدگاه منتقدین تند و تیزی نیز در نحله‌های دیگر مسیحیت دارد.


تاثیر الهیات پروتستان بر توسعه اقتصاد منفعت محور

«آنتونی مایکل چارلز واترمن» به عنوان یک اقتصاددان اشاره می‌کند که اقتصاد تا قرن هجدهم شاخه‌ای از الهیات اخلاقی در غرب مسیحی بود. در حالی که پروفسور اخلاق، «مایکل اس. نورثکات» معتقد است آنچه ما اکنون «اقتصاد» یا «اقتصاد سیاسی» می‌نامیم، تا اواسط قرن نوزدهم، بخشی از قلمرو فیلسوفان اخلاق و الهیات بود

وقتی به گناه اصلی و سقوط آدم و حوا فکر می‌کنید، احتمالاً کلاس اقتصاد اولین چیزی نیست که به ذهنتان خطور می‌کند. به هر حال، اقتصاد یک رشته سکولار است. آیا این‌گونه نیست؟ شاید نه به طور کامل، با توجه به این که اولین متفکران اقتصادی، زمانی که اصول آن را مطرح می‌کردند، مذهب را در ذهن داشتند.


 «آنتونی مایکل چارلز واترمن»[۲] به عنوان یک اقتصاددان اشاره می‌کند که اقتصاد تا قرن هجدهم شاخه‌ای از الهیات اخلاقی در غرب مسیحی بود. در حالی که پروفسور اخلاق، «مایکل اس. نورثکات»[۳] معتقد است آنچه ما اکنون «اقتصاد» یا «اقتصاد سیاسی» می‌نامیم، تا اواسط قرن نوزدهم، بخشی از قلمرو فیلسوفان اخلاق و الهیات بود. «آدام اسمیت»[۴] پسر یک مادر پروتستان متدین بود و در جهانی تحت سلطه کلیسای اسکاتلند زندگی می‌کرد. همانطور که «پل اوسلینگتون»[۵] اقتصاددان اشاره می‌کند، نوشته‌های اسمیت، علیرغم مقداری از شک و تردید شخصی نسبت به دین، مملو از مفاهیم دینی است، مانند نگاه او به طبیعت به عنوان نشان دهنده «مشیت الهی» و «حکمت و خوبی خدا» (نظریه عواطف اخلاقی)[۶]؛ و همانطور که «اسلینگتون»[۷] گواهی می‌دهد، کار اسمیت اغلب توسط علاقه‌مندان به اقتصاد اولیه مانند وزیر اسکاتلندی و اقتصاددان سیاسی «توماس چالمرز»[۸] و «ریچارد واتلی»[۹]، دارنده اولین کرسی اقتصاد در یک دانشگاه بریتانیا، تفسیر الهیاتی می‌شد. هر دو در تفسیر نظرات اسمیت، اراده خدا را در تبدیل اعمال منفعت طلبانه به بزرگ‌ترین خیر اقتصادی دیدند.


به نظر می‌رسد که این خدایی که اسمیت می‌گفت و مفسرین آثار وی آن را درک کردند یک اقتصاددان کلاسیک بوده است. به گفته «نورثکات»[۱۰] در «الهیات سیاسی و اقتصاد سیاسی»، اقتصاد با دیدگاه مسیحی توسعه یافت که می‌توان آن را در زمان و مکان خاصی دنبال کرد. این دیدگاه معتقد بود که انسان‌ها و طبیعت به طور کلی، برای همیشه توسط سقوط و گناه اصلی لکه‌دار شدند. او به جنبش اصلاح‌طلبی اشاره می‌کند که در دهه ۱۵۰۰ اروپا را درنوردید. این جنبش به‌عنوان کاتالیزور دیدگاه عمومی پذیرفته‌شده درباره انسان‌های ناامید و گناهکار که تنها از طریق ایمان فردی قادر به رستگاری هستند؛ شناخته می‌شود. «نورثکات» استدلال می‌کند که ترکیب بدبینی و فردگرایی، نوآوری کلیدی این دوره از الهیات مسیحی است که در کار «توماس هابز»[۱۱] آشکار می‌شود، او انسان‌های شروری را به تصویر می‌کشد که بی‌قرار می‌شوند، مگر اینکه دولت با تضمین مالکیت خصوصی، اجرای قانون و قرارداد‌ها از آن‌ها محافظت کند.

«ماکس وبر» می‌نویسد: پروتستان‌ها، به ویژه انواع کالوینیست‌ها، معتقد بودند که مکان یک فرد در بهشت از قبل تعیین شده است و هیچ مقدار از دعا و صدقه آن را تغییر نمی‌دهد.با در نظرگرفتن این تصویر تیره و تار، کالوینیست‌ها تلاش خود را به کار در دنیای سکولار معطوف کردند و تصور کردند که لطف خدا را می‌توان در انبوهی از پول کشف کرد

 

فردگرایی اقتصادی با دولت به عنوان ضامن آن متولد می‌شود. تأثیر مسیحیت بر توسعه سرمایه‌داری و تفکر اقتصادی توسط «ماکس وبر»[۱۲] در کتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری» (۱۹۰۴) مورد بررسی قرار داد. وبر بر این واقعیت تأکید داشت که پروتستان‌ها، به ویژه انواع کالوینیست‌ها، معتقد بودند که مکان یک فرد در بهشت از قبل تعیین شده است و هیچ مقدار دعا و صدقه آن را تغییر نمی‌دهد. با در نظرگرفتن این تصویر تیره و تار، کالوینیست‌ها تلاش خود را به کار در دنیای سکولار معطوف کردند و تصور کردند که لطف خدا را می‌توان در انبوهی از پول کشف کرد. وبر همچنین رهبانیت را نقشی اساسی در توسعه اقتصاد و شیوه‌های اقتصادی می‌دید، و مشاهده می‌کرد که راهبانی که به صورت روشمند و انکارگر آموزش دیده بودند این ایده را تبلیغ کردند که خدا می‌خواهد شما مشغول بمانید و خود را در یک «دعوت» ببینید.


از آن جایی که این دیدگاه بر دنیای سکولار تأثیر گذاشت، بسیاری از مردم، به‌ویژه کالوینیست‌ها، شروع به نگاه کردن به تجارت به عنوان یک فراخوان از جانب خدا کردند و این دیدگاه راهبان را اتخاذ کردند که منظور خدا از دعوت شما این است که با دقت در پول خود صرفه‌جویی کنید و دوباره درکسب و کار خود سرمایه‌گذاری کنید. از آن انبوه پول محافظت کنید و به خاطر بهشت آن‌ها را از دست ندهید.


«وبر» این تغییرات فرهنگی را به عنوان گرایش به دور کردن مردم از تمرکز بر اشتراک منابع و کشاورزی یئومان[۱۳](کشاورزی مرتبط با یک طبقه واسط بین اعیان و کارگران و رعیت) می‌دید. آن‌ها در عوض توجه خود را به شرکت‌های سهامی عام، کارخانه‌ها و محاسبه دستمزد و سود معطوف کردند. ارزش‌ها از همکاری به رقابت و از رفاه مشترک به سود فردی تغییر کردند. ایده این بود که شما همچنین می‌توانید روی منافع شخصی خود در این دنیا تمرکز کنید، زیرا نمی‌توانید کسی را نجات دهید. به فقرا که مستحق سرنوشت خود بودند و آشکارا از لطف خدا برخوردار نبودند، اهمیت ندهید.


از نظر «نورثکات» این الهیات اصلاح‌شده مردم را از مسئولیت‌هایی که در سیستم قرون وسطایی قدیم ارائه می‌شد رها می‌کرد، سیستمی که اگرچه ناقص بود (مثلاً توسط یک سیستم طبقاتی سفت و سخت)، دست‌کم دارای عناصری از بازتوزیع و اقتصاد مبتنی بر اخلاق در ممنوعیت ربا، ظهور اصناف تجاری، برخی مقررات محلی قیمت‌ها و دستمزدها، دیدگاه منفی نسبت به بخل، و چارچوبی از جامعه به عنوان یک ارگانیسم اجتماعی بود.

نورثکات یک خط سیر از طرز فکر متمرکز بر پول را در تاکید جان لاک بر مالکیت خصوصی و بهره وری دنبال می‌کند، همراه با این ایده که وقتی از نیروی کار خود برای بهبود آن استفاده می‌کنید، می‌توانید طبیعت را تصاحب کنید و مالک آن شوید. از آنجا بانکداری و مالی شدن به عنوان راه‌های نجات زمین از سقوط مطرح می‌شد، رستگاری و نجات نیز در تبدیل مازاد حاصل از بهبود طبیعت به پول بود


نورثکات یک خط سیر از طرز فکر متمرکز بر پول را در تاکید جان لاک بر مالکیت خصوصی و بهره وری دنبال می‌کند، همراه با این ایده که وقتی از نیروی کار خود برای بهبود آن استفاده می‌کنید، می‌توانید طبیعت را تصاحب کنید و مالک آن شوید. از آنجا بانکداری و مالی شدن به عنوان راه‌های نجات زمین از سقوط مطرح می‌شد، رستگاری و نجات نیز در تبدیل مازاد حاصل از بهبود طبیعت به پول بود. قوانین اخلاقی جدید: پول درآوردن بلیط بهشت است. گناه کردن یعنی شکست در به حداکثر رساندن منفعت شخصی خود.

«نورثکات» بیان می‌کند که اقتصاددانان اولیه مانند «مالتوس»[۱۴] داستان سقوط و پیامد‌های آن را به این معنی در نظر گرفتند که کمیابی برنامه خدادادی است، بنابراین هیچ دلیلی برای تلاش برای ریشه‌کن کردن فقر یا ترویج برابری وجود نداشت. این مهم نبود که آیا اقدامات فردی شما ذاتاً خوب بوده یا نه: آنچه مهم است این است که چقدر ثروت تولید می‌کند.


ممکن است مسیح درباره انباشت ثروت هشدار داده باشد، اما این نوع مسیحیت آشکارا به نفع ثروتمندان بود. نورثکات خاطرنشان می‌کند که در اواسط قرن بیستم، ما به معیار «کالدور- هیکس»[۱۵] می‌رسیم که به موجب آن، اقدامات افراد، شرکت‌ها یا دولت‌ها که ثروت را افزایش می‌دهند، حتی اگر برخی افراد از آن آسیب هم ببینند سودمند ارزیابی می‌شود. زندگی به صورت رقابتی قیمت گذاری می‌شود. این طرز فکر در طول همه‌گیری کووید، زمانی که افراد آسیب‌پذیر و غیر مرفه انتظار می‌رفت خود را فدای اقتصاد کنند، مشهود بود. «دن پاتریک»[۱۶]، معاون فرماندار تگزاس، دیدگاه خود را در مورد زندگی سالمندان آمریکایی خلاصه کرد و توضیح داد «چیز‌هایی مهمتر از زندگی کردن هستند. بهتر نیست برای مقابله با کرونا افراد مسن به جای اقتصاد آمریکا قربانی شوند؟»

 

تفسیری دیگری از رابطه دین و اقتصاد در مسیحیت

با این حال، گونه‌های دیگر مسیحیت، دین و رابطه آن با اقتصاد را کاملا متفاوت تفسیر می‌کنند. هموراه متفکران مسیحی مانند «جان راسکین»[۱۷]، منتقد قرن نوزدهم، بوده‌اند که قانون فردگرایی رقابتی و چشم انداز تیره و تار آن را کنار گذاشته‌اند. «راسکین» که در یک سنت انجیلی پرورش یافته بود، به منتقد سرسخت تفکر اقتصاد کلاسیک و سرمایه‌داری تبدیل شد. همانطور که «نورثکات» می‌نویسد، «راسکین» باغ عدن را به عنوان شاهدی بر صلح، فراوانی و اشتراک منابعی که خدا برای ما در نظر گرفته بود به تصویر کشید. او از ایده قرار دادن ارزش بازار بر زندگی انسان و آنچه او انجیل دروغین «مامومیسم»[۱۸] می‌نامد، که پی گیری منافع شخصی را به یک خیر اجتماعی تبدیل کرده و بهره برداری از انسان‌ها و طبیعت را توجیه یا حتی ترویج می‌کند، بیزار بود. راسکین سنت و ارزش‌های غربی را که ریشه در کتاب مقدس و آثار کلاسیک داشتند بر ارزش‌های اقتصاد کلاسیک ترجیح می‌داد.

«ویلیام وردزورث» به دلیل نقد سرمایه‌داری و اندیشه اقتصادی شهرت داشت. برای او ارتباط با طبیعت وسیله‌ای بود که مردم از طریق آن می‌توانستند خدا را تجربه کنند و این راه برای همه، اعم از فقیر و غنی باز بود. او آوارگی‌ها و آشفتگی‌هایی را که مردم عادی با شروع انقلاب صنعتی با آن مواجه شدند و همچنین ویران شدن طبیعت که همراه آن بود را محکوم کرد


«ویلیام وردزورث»[۱۹] شاعر که به عنوان یک آنگلیکان بزرگ شده بود، یکی دیگر از شخصیت‌های «جنبش رمانتیک»[۲۰] بود که به دلیل نقد سرمایه‌داری و اندیشه اقتصادی شهرت داشت. برای او ارتباط با طبیعت وسیله‌ای بود که مردم از طریق آن می‌توانستند خدا را تجربه کنند و این راه برای همه، اعم از فقیر و غنی باز بود. او آوارگی‌ها و آشفتگی‌هایی را که مردم عادی با شروع انقلاب صنعتی با آن مواجه شدند و همچنین ویران شدن طبیعت که همراه آن بود را محکوم کرد. او مانند راسکین از وضعیت کارگران در اقتصاد بازار متاسف بود. «وردزورث» در شعر سال ۱۸۲۹ خود به نام «انسانیت» کتاب «ثروت ملل» معروف‌ترین کتاب آدام اسمیت را به چالش می‌کشد»


در قرن نوزدهم، سوسیالیسم مسیحی، ابتدا در انگلستان ظهور کرد، و اهداف سوسیالیسم را با آنچه به عنوان ارزش‌های دینی و اخلاقی مسیحیت رها شده بود، ترکیب کرد. این امر به ترویج همکاری، کمک به فقرا و پرورش اهداف و شیوه‌هایی مانند تعاونی ها، اتحادیه‌های تجاری، بیمه متقابل، و تساوی گرایی منجر شد. نورثکات به بخشنامه پاپ لئوی سیزدهم[۲۱](۱۸۹۱) به عنوان کاتالیزور آموزش اجتماعی کاتولیک اشاره می‌کند که از برابری اقتصادی بیشتر و اشتراک کالا‌های طبیعت حمایت می‌کرد. مورخ اقتصادی و سوسیالیست مسیحی «آر. اچ. تونی»[۲۲]، متولد ۱۸۸۰ میلادی شخصیت انسان را ذاتا اجتماعی می‌دانست و نسبت به تمرکز بر خودبینی و رویارویی با خدا در انزوا هشدار می‌داد. وی اظهار داشت که برای صاحبان دارایی، مسئولیت اقتصادی بر امتیازات برتری دارد. از منظر او تجارت بدون اخلاق به فساد و شرارت منجر می‌شد. همانطور که «تونی» بیان کرد، «یک فلسفه دینی، اگر صادقانه رفتار و کردار خود را به قدرت‌های تاریکی واگذار نکند، نمی‌تواند آموزه دنیای تجارت و روابط اقتصادی خودکفا و منفک از اخلاق و دین را بپذیرد.»


سوسیالیسم مسیحی در قرن بیستم با دشمن قدرتمندی به نام «انجمن مونت پلرین»[۲۳] روبرو شد که در سال ۱۹۴۷ راه اندازی شد و تا سال ۱۹۶۰ توسط «فردریش هایک»[۲۴] رهبری می‌شد. این گروه از اقتصاددانان، بانکداران و روشنفکران با نفوذ، آزادی فردی در تولید و مصرف را به عنوان دغدغه‌های مشترک ترویج می‌کردند. آن‌ها خود را در مقابل پروژه‌های اجتماعی مانند «نیودیل»[۲۵] قرار دادند که در اقتصاد مداخله می‌کرد تا قدرت مردم عادی را افزایش دهد. برای آنها، دولت باید به ندرت برای کاهش نابرابری یا ارتقای رفاه مردم اقدام کند. البته ما دیدیم که طرح و برنامه‌های این انجمن به کجا ختم شد: نابرابری شدید، مالکیت خصوصی کالا‌های عمومی، سلب قدرت از مردم عادی، فروپاشی مالی جهانی ناشی از مقررات زدایی نئولیبرال، فاجعه آب و هوایی و بیماری همه گیر که بار آن بر دوش فقرا سنگینی می‌کند، اما همزمان ثروتمندان را ثروتمندتر می‌کند.


برای متفکران مسیحی مانند «نورثکات»، فردگرایی بدبینانه‌ای که در نئولیبرالیسم ادامه دارد، گناه اصلی اقتصاد است. گناهی که در دویست سال اخیر زیاد شده و در وضعیت نابسامان بشریت قرن بیست و یکم به اوج خود رسیده است. از نظر آن‌ها، از آنجا که رفاه مردم و کره زمین به طور فزاینده‌ای در معرض تهدید قرار دارد، این لکه ننگی است که اگر بخواهیم خودمان را نجات دهیم، باید از بین برود؛ و همانطور که وردزورث اصرار می‌کند «به روشنایی طبیعت بازگردید».

پی‌نوشت:

[۱]. Lynn Parramore
[۲]. ANTHONY MICHAEL CHARLES WATERMAN
[۳]. Michael S. Northcott
[۴]. Adam Smith
[۵]. Paul Oslington
[۶]. Theory of Moral Sentiments
[۷]. Oslington
[۸]. Thomas Chalmers
[۹]. Richard Whately
[۱۰]. Northcott
[۱۱]. Thomas Hobbes
[۱۲]. Max Weber
[۱۳]. yeoman farming
[۱۴]. Malthus
[۱۵]. Kaldor-Hicks
[۱۶]. Dan Patrick
[۱۷]. John Ruskin
[۱۸]. Mammonism (جستجوی حریصانه ثروت)
[۱۹]. William Wordsworth
[۲۰]. Romantic movement
[۲۱]. Pope Leo XIII
[۲۲]. R.H. Tawney
[۲۳]. Mont Pelerin Society
[۲۴]. Friedrich Hayek
[۲۵]. نیودیل (New Deal): دخالت دولت در اقتصاد برای خروج از بحران وخیم سرمایه‌داری و دمیدن جان تازه به زیرساخت‌های این نظام بود. این طرح به طور کلی به برنامه اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت رئیس جمهور آمریکا بعد از بروز رکود بزرگ در این کشور در سال ۱۹۲۹ اطلاق می‌شود؛ برنامه‌ای که از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۲ برای کاهش بیکاری در طی رکود بزرگ اجرا شد و طیّ آن، کار‌های حفاظت ملّی عمدتاً به مردان جوان غیر متأهل داده می‌شد. استخدام‌شدگان در اردوگاه‌های نیمه‌نظامی زندگی می‌کردند و ۳۰ دلار در ماه می‌گرفتند و غذا و خدمات درمانی‌شان رایگان بود. پروژه‌ها مشتمل بود بر کاشت درختان، ساخت سیل‌شکن‌ها، آتش‌نشانی در جنگل‌ها و نگهداری از جاده‌ها و مسیر‌های جنگلی. این برنامه ۳ میلیون نفر را به استخدام در آورد.

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha