گروه آیین و اندیشه «سدید»؛ محمدحسین باهک: در بخش نخست این میزگرد دکتر حسن محدثی از نسبت روحانیت با گروههای اجتماعی سخن گفت. دکتر محدثی بر این باور است که روحانیت را نمیتوان یک گروه مرجع -به لحاظ جامعهشناختی- به حساب آورد و از عبارت سازمان برای توصیف جایگاه اجتماعی این قشر استفاده میکند. در دیگر سوی میزگرد، دکتر صادقنیا از دلایل بقای اجتماعی روحانیت در طی تاریخ زیست سیاسی و اجتماعی شیعه سخن میگوید و این گروه را یک قشر مرجع اجتماعی میداند که هرچند در طی مسیر حرکت خود دستخوش تحولاتی شده، اما فاکتورهای مرجعیت خود را از دست نداده است. هر دو مهمانِ این میزگرد برآنند که اوضاع این روزهای جامعه ایرانی، روحانیت را در یک بزنگاه تاریخی قرار داده است.
بخش دوم این میزگرد با حضور دکتر مهراب صادقنیا، دانشآموخته حوزه و دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب و دکتر حسن محدثی، دانشآموخته جامعهشناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی از منظر شما میگذرد:
تحول در سامانِ اقتصادی نهاد دین و تغییر کارکردهای روحانیت
تقسیم کار میان روحانیت و حاکمان در فضای اندیشه دینی تا چه میزان قابل تعمیم به شیعه و اهل تسنن است؟ از این جهت سوال میکنم که اختصاص این شیوه تقسیم کار به جامعه شیعی روشنتر شود و البته وضعیت همین جامعه در دورههایی که حکومتها وظیفه آموزش دینی را به عهده داشتهاند، برای مخاطب روشنتر شود...
صادقنیا: وقتی نسبت حکومت و دین، از حیث آموزش دین و ارائه مباحث و مسائل دینی، دچار تحولاتی میشود، این تقسیم کار مردان خانواده و مردان دین نیز دستخوش تغییر میشود. در جامعه امروز ما وظیفه ارائه آموزشهای دینی به عهده نهادهایی همچون وزارت ارشاد، آموزش و پرورش و... است. پس در همینجاست که سامانِ اقتصادی نهاد دین نیز متحول میشود. مردِ خانواده که تا پیش از این نقش دیگری داست، با خودش میگوید وظیفه تامین مالی این افراد به عهده من نیست. مثلا آنها که پیش از این دوران، به طلبه مبلغ روستا یا شهرشان یک پاکت کوچک متشکل از سهم تمام مردم میدادند، امروز این وظیفه را به عهده سازمان تبلیغات اسلامی میدانند و خودشان را یکجورهایی کنار میکشند.
محدثی: من با مفهومسازی آقای دکتر صادقنیا پیرامون اقتدار تقدم و رد اقتدار اجماع مخالف هستم. هرچند در میان سازمان دین، کارگزارانی بودهاند که با قرائت مسلط سازمان مخالف بودند؛ ولی اینها نیروهای فرعی بودند که توسط ساز و کارهای طرد، طرد میشدند
همانطور که قبل از این هم گفتم، نهاد دین در اسلام و بصورت کلی در ادیان ابراهیمی بسیار نهاد حساس و منعطفی هستند که با توجه به شرایط و مناسبت با قدرت کارکرد آنها تغییر میکند. مردان دین وظیفه سرپرستی مقلدین، آموختن و انتقال آموزههای دینی را برعهده داشتند و در مقابل مردان خانواده تامین نیازمندیهای مالی و تعهدات مالی مذهبی خویش را نسبت به مردان دین برعهده داشتند. این نسبت تا زمانی ادامه دارد که اهل تشیع در جریان اپوزیسیون قرار بگیرد و در مواقعی که شیعیان قدرت را در دست داشتند، نقش و جایگاه مردان دین کمرنگتر و مردان خانواده کمتر خود را مقید به انجام تعهدات مالی نسبت به روحانیون میدانستند. شاید امروز به همین دلیل باشد که برخی از مردم پرداخت مالیات را یک وظیفه میدانند و وقتی این وظیفه را انجام میدهند، خودشان را ملزم به پرداخت خمس نمیدانند!
یکی از مهمترین تحولاتی که موثر بر نهاد روحانیت بوده و در خلال بحث به آن رسیدیم، سامان اقتصادی آن است. روحانیون در ادوار مختلف پیوندهای متنوعی با بدنه اقتصادی یا به اصطلاح بازار داشتهاند و همین پیوندها منشاء اثرات مهمی بر روحانیت شده است. نظر شما درباره این پیوندها چیست؟ عوامل دیگری که در جریان تحولات اجتماعی جامعه، بر کارکرد و جایگاه نهاد روحانیت اثر گذاشته یا میگذارد، کدام است؟
محدثی: من با مفهوم سازی آقای دکتر صادقنیا پیرامون اقتدار تقدم و رد اقتدار اجماع مخالف هستم. هرچند در میان سازمان دین، کارگزارانی بودهاند که با قرائت مسلط سازمان مخالف بودند، ولی اینها نیروهای فرعی بودند که توسط ساز و کارهای طرد، طرد میشدند. ما در تاریخ تشیع فقهایی داریم که فقهای دیگر را تکفیر کردهاند. اما اکثر روحانیون در درون سیستم و بصورت هماهنگ به کارشان ادامه میدادند. من با نظر آقای دکتر صادقنیا مخالفم که در اقتدار تقدم، چون علماء متقدم فتوایی دادند پس متاخرین باید با احتیاط با آنها برخورد کرده و بپذیرند. برعکس من معتقدم که دلیل منطقی برای این ادعای ایشان وجود ندارد. دلیل نمیشود که هر آن چیزی که متقدمین گفته باشند، متاخرین هم آنرا بپذیرند. در صورتی که اینطور هم باشد، این حرف با نظر آقای دکتر صادقنیا پیرامون حساسیت و منعطف بودن نهاد دین و سازمان روحانیت در تضاد است. چرا که پیروی متاخرین از متقدمین بدون دلیل، چندان منطقی به نظر نمیرسد.
برعکس نظر آقای دکتر صادقنیا بنده معتقدم که نهاد دین و سازمان روحانیت در ایران باز نیست. مخصوصاً فقه ما بسیار سنتی، دارای تاخر اجتماعی و هنوز اشکال زندگی قدیمی را با خود حمل میکند و امروزه به خاطر همین تاخر اجتماعی، در دنیای مدرن دچار زوال اجتماعی شده است. چون نمیتواند خود را با شرایط جدید تطبیق دهد. نظریه اقتدار متقدم آقای دکتر صادقنیا هم نشان دهنده منعطف نبودن نهاد دین و سازمان روحانیت است. بطور مثال در ایران جدید تحولاتی کم کم در حال شکل گیری است که رابطه بین مردم و سازمان روحانیت را تغییر میدهد. از یکطرف پیرامون بحث تعیین اصالت دین (باور درست دینی) جدالهای زیادی بین روشنفکران دینی و روحانیون شکل گرفت و هرکدام دیگری را به شدت به چالش کشیده و ادعای ارائه تصویر و تفسیر دقیق تری از دین داشتند. از این جمله میتوان به تعارض میان دکتر شریعتی و مرحوم مصباح یزدی اشاره کرد.
صادقنیا: گروهی بنام شیعیان وجود دارند که هویت آنها بیشتر سلبی است. این گروه اعتقاد دارند هر حکومتی که بر روی زمین تشکیل شود، نامشروع است الا حکومتی که خداوند از طریق پیامبر و اهلبیت ایشان آن را تثبیت نماید. این هویت یک هویت سلبی است
آقای دکتر! بنظرم باید برخی از این مفاهیم را با دقت بیشتری به کار برد. وقتی صحبت از منعطف نبودن یا حساس نبودن روحانیت شیعه به میان میآید، در دیگر سوی میدان میتوان به روحانیونی اشاره کرد که اتفاقا پیشتاز جریان تحول بودهاند. مثلا محقق کرکی از جمله این روحانیون است. یا وقتی صحبت از تحول و عدم تطابق روحانیون به میان میآید، باید نخست به این نکته اشاره کنیم که این تحول از قسم اجتماعی است یا حکومتی.
محدثی: بله! البته که روحانیونی از این قبیل بودهاند و نمیتوان وجودشان را نادیده گرفت. اما بنظر من آنها همواره در حاشیه بودند... در تمام دستگاههای عقیدتی همواره این سوال وجود داشته و دارد، عقیده درست کدام است؟ یکی از وظایف روحانیت پاسخ دادن به همین پرسش است. اما به باور من برخی از روحانیون در جریان این پاسخ، متمسک به ابزارهایی شدهاند که صدای دیگران را به گوش نمیرساند... نزاعهایی که در این فضا وجود دارد، مبتنی بر یک روحانیت محوریست. به این معنا که برخی از روحانیون، اجازه صحبت کردن به دیدگاهها و افراد غیرروحانی را نمیدهند. گوئی اصالت را در بیرون از این قشر نمیجویند.
از امتیازات ویژه سازمان روحانیت میتوان به تقویت بنیه اقتصادی این سازمان در طی قرون متمادی نام برد که کمک بزرگی در تضمین بقای آن نموده است. کارگزاران دینی (روحانیون) در قبال ارائه خدمات دینی به دینداران، خدمات اقتصادی، اعتبار اجتماعی و... دریافت میکنند. این رابطه شکل عمودی (از بالا به پایین) دارد که روحانی در راس و دینداران و مقلدین در قاعده قرار دارند. روحانی در این هرم از شان، مقام، موقعیت، احترام و اعتبار بالایی برخوردار است و این رابطه تا زمانی تداوم دارد که مردم همچنان دیندار باقی بمانند و خود را همچنان نیازمند کارگزاران دینی و دریافت خدمات دینی از آنان بدانند. اما اتفاقی که در ایران جدید رخ میدهد مساله انفکاک نهادی است. یعنی نهادها در حال جدا شدن از یکدیگر هستند. در تاریخ ایران دین نهادِ نهادهاست. در گذشته دین برای سیاست، خانواده، اجتماع، اقتصاد، فرهنگ، اخلاق، حقوق و سایر نهادها اصول رفتاری تعیین میکرد. یعنی دین نهاد تمامی نهادها (نهاد مرجع) بود.
در واقع دین را میتوان یک اَبَر نهاد برای ایرانیان به حساب آورد...
محدثی: به نظر من در ایران معاصر، تئوری دین انقیاد بر جامعه مسلط شد، ولی تجربه تاریخی نشان داد که عملکرد آنها چندان مطلوب و کارآمد نبوده است؛ لذا تحت یک آزمون تاریخی قرار گرفت. متأسفانه خود کارگزاران دینی و روحانیون متوجه این آزمون نیستند. یعنی کنش آنها یک کنش تاریخی است که سرنوشت و آیندهشان را تعیین میکند
محدثی: دقیقا! اما در شرایط فعلی نهادهای غیر دینی تلاش دارند تا خود را از نهاد دینی جدا کنند و جلوی وابستگی خود به نهاد دین و دخالت آنها را در امور خود بگیرند. امروز برخی از فعالین اقتصادی که تعدادشان کم هم نیست، دغدغه جویا شدن نظر دین درباره معاملاتش را ندارد. چنین چیزی در تاریخ ایران و اسلام تاکنون سابقه نداشته است. مانند مقاومت نهاد هنر، ارتباطات اجتماعی و شبکههای ارتباط جمعی، خانواده و زوجیت، فعالان اقتصادی در مقابل نهاد دین و سازمان روحانیت.
بستر این تحولات از نظر شما چیست؟
محدثی: بستر اساسی این رویداد مدرنیته، تحولات مربوط به آن و گستردگی ارتباطات الکترونیکی است. یکی از تحولات مهم در این فضا، ارتباطات مدرن است. نظام آگاهی و دانایی پیش از آنکه از زیرنظر کارگزاران دینی یا سیاسی عبور کند، از بستر فضای مجازی به دست مردم میرسد. آنها میتوانند هر صحبتی را به گوش دیگران برسانند و از سوی دیگر نیز هر صحبتی را بشنوند.
روحانیت شیعه محافظهکار نبوده و نیست
صادقنیا: منظور من از وضع موجود، وضع موجود جامعه است نه نهاد دین. در کتاب مذهب در فرآیند تکامل، گفته شده که شیعیان تا قرن سوم هویت متمایز فقهی و کلامی نداشتند بلکه هویت آنها یک هویت سیاسی و اجتماعی بود. در دوران امام صادق (ع) بسیاری از علمای اهل سنت افتخار شاگردی ایشان را داشتند؛ فلذا چیزی بعنوان مذهب شیعه یا فقه شیعه یا کلام امامیه وجود نداشت. اما گروهی بنام شیعیان وجود دارند که هویت آنها بیشتر سلبی است. این گروه اعتقاد دارند هر حکومتی که بر روی زمین تشکیل شود، نامشروع است الا حکومتی که خداوند از طریق پیامبر و اهل بیت ایشان آنرا تثبیت نماید. این هویت یک هویت سلبی است. هویت ایجابی آنها این است که معتقدند تنها کسانی که مستحق حکومت هستند ائمه معصومین هستند. این هویت حکومت را نامشروع میداند. آیا علما همواره شمشیر به دست داشته و با حکومتها جنگیدهاند؟ خیر! آنها در هر دورهای متناسب با شرایط خود تصمیمگیری کردهاند. عملکرد معصومین (ع) در شرایط مختلف، متفاوت است مانند صلح امام حسن (ع)، جنگ امام حسین (ع) و انتظار برای فرج امام عصر (ع). علمای شیعه نیز در شرایط مختلف سعی نمودند تا در دوران مختلف، مناسبترین و مسالمت آمیزترین رابطه با حکومت به جهت حفاظت از شیعیان برقرار نمایند. آنان برای حفظ منافع شیعیان با حکومت به نحوی رابطه برقرار میکرد که هم حافظ این منافع باشد و هم بتواند وضعیت موجود را نفی کند. یکی از مهمترین این ابزارها، نهاد نقابت است که حکومت افرادی را بعنوان نماینده شیعیان انتخاب میکردند تا نه تنها به امور آنها رسیدگی شود، بلکه آنها را در یک رابطه مسالمت آمیز تحت کنترل خود داشته باشد فلذا آنقدر که گروههای مبارز علیه حکومت در اهل سنت و جماعت دیده میشود، به آن اندازه در میان اهل تشیع دیده نمیشود. به همین خاطر است که شیعیان هیچ وقت از وضع موجود راضی نبودند (نافی وضع موجود) و دائماً حکومتها را نامشروع میدانستند. این دیدگاه در جامعه امروز شیعیان نیز وجود دارد. نمیتوان این نکته را انکار کرد که بخشی از بدنه شیعه همراه جریان ولایتفقیه و این مدل نیستند. آنها این خوانش را نپذیرفته، ولی قائل به ستیز در مقابل آن نیز نیستند، شیرازیها یکی از این جریانات هستند.
اصالت، برای ادیان آسمانی بخصوص برای شیعیان اصالت از اهمیت بالایی برخوردار است. منظور از اصالت در اینجا یعنی عقیده، باور و خوانش درست؛ آن چیزی که بود یا باید میبود، است. همانند آقای دکتر محدثی بنده هم معتقدم در رابطه با تفکیک نهادها موافق نظر ایشان هستم. تفکیک نهادها کارکرد نهاد دین را دچار تغییر کرد. همچنین علاوه بر تفکیک، تقلید نهادی یا تقلید نقش هم در حوزههای دینی اتفاق افتاده است. چگالی نقش نهاد دین در اینجا دستخوش تحول شده است. از سویی دیگر عامل دیگری که باعث تغییر کارکرد نهاد دین شده است، از بین رفتن یا به چالش کشیده شدن نیت صرفاً دینی و اخلاقی نهاد دین است. علت آن هم این است که دین با نهاد سیاست و قدرت درآمیخته است. مثلا وقتی درباره اظهارنظر اجتماعی از عالم دینی فکر میکنیم، همواره با این پرسش روبهرو هستیم که این فتوا از موضع نسبت با حاکمیت بیان شده یا از موضع دین. به همین علت در مورد برخی تصمیمات یا گفتههای علمای دین شک و تردید بوجود میآید که آیا این گفته از موضع دین است یا مصلحت سیاسی؟! این در حالیست که پیش از این چنین موقعیتی برای روحانیون کمتر پیش میآمد.
آیا این مورد پرسش قرار گرفتن بعضی اظهارات روحانیون، در دورههایی پیش از امروز که روحانیون به قدرت نزدیک بودند، مثلا ایرانِ عصر صفویه هم بوده است؟
صادقنیا: بله. شکل گیری ارتباطات جدید، گسترش خلاقیتهای دینی و از دست رفتن اقتدار و کنترل خود نهاد دین بر خودش سبب شده تا تشکیک نسبت به عملکرد نهاد دین افزایش پیدا کند.
روحانیت و این آزمونِ تاریخی و تاریخساز
محدثی: در رابطه با اصالت باید عرض کنم که بین مونوتئیسم و پلی تئیسم تفاوت وجود دارد. ادیان پلی تئیسمی مانند هندوئیسم در سرشتشان کثرت گرا بوده و یک نظام اعتقادی واحد وجود ندارد. اما برعکس در مونوتئیسم مانند ادیان ابراهیمی ما یک نظام واحد اعتقادی داریم. ساز و کارهایی طرد وجود دارد که غیر را شناسایی و طرد میکند. در مورد تشیع نیز باید عرض کنم که شیعیان در طول تاریخ به دلیل اعتقاد بر تئوری مهدویت، یک جریان منقاد بودهاند. یعنی دینی که تحت ساختار سیاسی حاکم زیست میکند. دنبال این نیست که تمامی قلمرو اجتماعی را تحت کنترل خود داشته باشد. در نتیجه با توجه به شرایط، با عموم نظامهای سیاسی حاکم رابطه برقرار کرده و خود را سازگار میکند. این رویکرد جزء اقتضائات تشیع است نه ناشی از نبوغ علماء یا موارد دیگر. با وجود همزیستی مسالمت آمیز تشیع در نظامهای سیاسی مختلف، یک نوع انقلابی گری پنهان در وجود تشیع نهفته است. بعبارت دیگر از نظر شیعیان حکومت مطلوب همان حکومت حضرت مهدی موعود (عج) است. هرچند شیعیان وضع موجود را نفی میکنند، اما این نفی یک نفی انفعالی، غیر انقلابی و کنش پذیرانه است؛ لذا اعتقاد دارند که تا زمان ظهور هیچ اقدامی نیز پیرامون انقلاب و تشکیل حکومت انجام نشود. اما افرادی، چون دکتر شریعتی و امام خمینی (ره) تفسیری از مهدویت ارائه دادند که نفی کنش پذیرانه را تبدیل به نفی کنش گرانه میکند. یعنی اینها معتقدند که برای ظهور باید بستر و مقدمات آن را آماده نمود. در اینجاست که این تفاسیر جدید، انقلابی گری بالقوه را تبدیل به انقلابی گری بالفعل و دین منقاد را تبدیل به دین انقیاد میکند. یعنی یک نیروی دینی آمده تا تمام جامعه را تحت الشعاع و مدیریت خود قرار دهد؛ لذا تئوری ولایت فقیه موضع انفعالی و کنار آمدن با وضعیت موجود را رد میکند.
صادقنیا: مردان دین وظیفه سرپرستی مقلدین، آموختن و انتقال آموزههای دینی را بر عهده داشتند و در مقابل مردان خانواده تأمین نیازمندیهای مالی و تعهدات مالی مذهبی خویش را نسبت به مردان دین بر عهده داشتند. این نسبت تا زمانی ادامه دارد که اهلتشیع در جریان اپوزیسیون قرار بگیرد و در مواقعی که شیعیان قدرت را در دست داشتند، نقش و جایگاه مردان دین کم رنگتر و مردان خانواده کمتر خود را مقید به انجام تعهدات مالی نسبت به روحانیون میدانستند. شاید امروز به همین دلیل باشد که برخی از مردم پرداخت مالیات را یک وظیفه میدانند و وقتی این وظیفه را انجام میدهند، خودشان را ملزم به پرداخت خمس نمیدانند!
از طرف دیگر روشنفکران دینی از تئوری دین مقید صحبت میکنند. آنها معتقدند ارزشهای فرادینی وجود دارد که در زندگی دینی خود باید به آن ارزشها مقید بود. یعنی دین و کنش دینی باید بر معیار آنها سنجیده شود. مثلا عدالت و آزادی.
بنظر من در ایران معاصر، تئوری دین انقیاد بر جامعه مسلط شد، ولی تجربه تاریخی نشان داد که عملکرد آنها چندان مطلوب و کارآمد نبوده است؛ لذا تحت یک آزمون تاریخی قرار گرفت. متاسفانه خود کارگزاران دینی و روحانیون متوجه این آزمون نیستند. یعنی کنش آنها یک کنش تاریخی است که سرنوشت و آینده شان را تعیین میکند. با توجه به عملکرد روحانیت، به نظر میرسد که دیگر جایگاه گذشته خود را نداشته و آن جایگاه را نیز بدست نخواهد آورد. به دلیل این حافظه و تجربه تاریخی ناکارآمدی که بوجود آورده است. خطای راهبردی روحانیون حکومتی این است که تمام توجهشان معطوف به روابط سیاسی و قدرت است و این سبب شده تا وجهه روحانیونی که خارج از دایره قدرت بوده و یا مخالف تئوری انقیاد هستند، نیز تحت تاثیر قرار گرفته و مردم کل روحانیت را در یک چارچوب فکری و قضاوت تاریخی قرار دهند. بعبارت بهتر روحانیون حکومتی و عملکرد آنها، تمام سازمان روحانیت را در گرو خویش گرفتهاند. آنها برای مشروع قرار دادن اقدامات خود از توجیهات دینی استفاده میکنند. هرگونه اعتراضی را بواسطه توجیهات دینی رد میکنند و این برخورد با کارگزاران دینی شدیتر از افراد غیر دینی جامعه است.
صادقنیا: در طول تاریخ، چه در جهان اسلام و چه در جهان مسیحیت، هیچ چیز به اندازه ورود نهاد روحانیت در قدرت، به این نهاد آسیب نزده است. وقتی تاریخ پروتستانتیسم در مسیحیت را مطالعه میکنیم، آنقدر شباهت تاریخی به وضعیت ایران کنونی ما دارد که گویا مجددا در این دوره از آن تاریخ سازی شده است.
در مورد مساله مهدویت باید عرض کنم که دیدگاه واحدی در این زمینه وجود ندارد. تاکنون سه خوانش پیرامون مهدویت وجود دارد: یک خوانش تحلیل ذهنی است که معمولا در سطح کنشگران خرد باقی میماند و اساسا ارتباطی با سازمان بیرون و جامعه ندارد. معمولا فهمی است که ارتباط به گناه، توبه و محبت به امام زمان (عج) است. خوانش دوم خوانش ساختاری است که معتقد است امام زمان هنگامی ظهور میکند که ساختار جامعه به شکل خاصی باشد. در این مدل نمیتوان روحانیونی مثل آقای بروجردی را تابع از یک مدل منقاد به حساب آورد. چه از اینرو که ایشان برای دیدار با رضاشاه هم چراغ سبزی نشان نمیدهد! به نحوی که رضاشاه برای یک دیدار کوتاه در مسیر ایشان پس از زیارت میایستاده تا آقای بروجردی را ببیند. البته اکتهای روحانیون در این دسته نیز راههای بسیاری پیش پای جامعه گشوده است. مثلا در همین دوران، آقای بروجردی بخاطر وجود یک دشمن مشترک به نام مارکسیسم با حکومت، میتواند مجوز انتشار دهها نشریه را بگیرد و همین اقدام منشاء اثرات مهمی در جامعه میشود. هرچند ایشان هیچوقت مبانی حکومت را توضیح نداده یا شاه را ظلالله و... نخواندهاند. پس برچسب انقیاد را نمیتوان به سادگی بر پیشانی این جریان چسباند.
جریان دیگری در این راستا وجود دارد که فهم گفتمانی از انقلاب است. مثلا وقتی در همان بحبوحه پیروزی انقلاب، فوکو به ایران میآید و به دفتر آقای شریعتمداری میرود، ایشان نه از حکومت راندن به معنای مصطلح بلکه از تمرین برای حکومت مهدوی سخن میگوید. او بر این باور است که هر حکومتی غیر از حکومت مهدوی پذیرفته نیست، اما در حال حاضر نیست جامعه نیازمند این تلاش است. من بر این باورم که نهاد دین به شدت منعطف است. او توانسته در طی این هزار و اندی سال خودش را بکشاند و همراه جامعه بیاورد، هرچند ممکن است که تحولات مهمی پیرامون دین اتفاق بیفتد، اما به هرحال از این جریان بیرون میآید و همین آمدن امیدوارکننده است. نهاد دین سرانجام جوانه میزند و به اصل خودش بازمیگردد. من هم مثل شما در برخی مواجهات اجتماعی شاهد ناراحتی و... هستم، اما در نهایت هنوز نهاد روحانیت برای مردم مرجع به حساب میآید.
/انتهای پیام/