گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «دام کارینگتون»[۱] استاد علم سیاست در کالج «هیلزدیل»[۲] است. وی در مقالهای که وب سایت آمریکایی «Real Clear Public Affairs» آن را منتشر کرده میگوید شکاف طبقاتی و اجتماعی در جامعه آمریکا و در نتیجه وجود تفرقه سیاسی در کشور به یک امر کاملاً عادی تبدیل شده است. به گفته وی در دهههای اخیر با رشد جامعه تحصیل کرده در آمریکا شاهد طبقه اجتماعی جدیدی نیز هستیم که خطوط حزبی را در آمریکا به شدت از خود متاثر کرده است. بنیان گذاران آمریکا از وجود این شکافها کاملاً آگاه بودند و به گفته وی از آن جایی که این شکافها در جامعه آمریکا از بین رفتنی نیستند تنها میشود آنها را در مسیری هدایت کرد که بیشترین خیر را به جامعه برسانند.
آمریکا جامعهای متفرق
ما در دورانی زندگی میکنیم که از نظر سیاسی متفرق است. با این حال، نحوه توصیف ریشهها و منابع این تفرقه متفاوت است. برخی بر اصولی مانند برابری، عدالت، آزادی و نظم تمرکز میکنند. برخی اختلافات مربوط به این اصول را مطرح میکنند در حالی که برخی دیگر به طبقه اقتصادی، نژاد یا حتی جغرافیا نگاه میکنند. آیا استفاده از این لنزها برای مشاهده تفرقه ها، اصول بنیادین ما را نقض میکند؟ از آنجایی که انسانها در مورد عدالت، به ویژه اجرای آن اختلاف نظر خواهند داشت، میتوان از خطوط اصولی دفاع کرد. در واقع، بنیانگذاران آمریکا سازوکارهای انتخابات و هیئتهای مشورتی را برای قضاوت در مورد این اختلافات و تفاوتها ایجاد کردند. علاوه بر این، به درستی میتوان نتیجه گرفت که نژاد با توجه به تعهد ما به برابری انسانی، منبع مشکل ساز این تفرقه است. اما طبقه اقتصادی یا اجتماعی چطور؟
کوهن در توضیح خود نشان میدهد که چگونه رشد رأیدهندگان دارای مدرک دانشگاهی چشمانداز سیاسی را تغییر داده است. این بلوک در ۶۰ سال گذشته بهطور چشمگیری افزایش یافته است و در انتخابات میان دورهای ۲۰۲۲ کنگره آمریکا به ۴۱ درصد از جمعیت رای دهنده رسیده است. از آنجایی که این گروه در حزب دموکرات نفوذ پیدا کرده است، آنهایی که مدرک دانشگاهی ندارند به سمت حزب جمهوری خواه تمایل پیدا کردهاند
مسئله طبقه امروزه اهمیت خاصی دارد، زیرا رابطه آن با شکافهای حزبی گستردهتر آمریکا در چند دهه گذشته به شدت تغییر کرده است. در مقاله اخیر نیویورک تایمز «نیت کوهن»[۳] حزبگرایی آمریکا را از نظر آموزش و تحصیلات مورد بررسی قرار داده است. به گفته وی طبقه اجتماعی تا حد زیادی جایگزین طبقه اقتصادی شده است و حتی نشانههایی از کاهش اختلافات رای نژادی را نیز نشان میدهد. کوهن در توضیح خود نشان میدهد که چگونه رشد رأیدهندگان دارای مدرک دانشگاهی چشمانداز سیاسی را تغییر داده است. این بلوک در ۶۰ سال گذشته بهطور چشمگیری افزایش یافته است و در انتخابات میان دورهای ۲۰۲۲ کنگره آمریکا به ۴۱ درصد از جمعیت رای دهنده رسیده است. از آنجایی که این گروه در حزب دموکرات نفوذ پیدا کرده است، آنهایی که مدرک دانشگاهی ندارند به سمت حزب جمهوری خواه تمایل پیدا کردهاند. با شتاب گرفتن این وضعیت در سال ۲۰۱۶، رای دهندگان طبقه کارگر اکنون به جمهوری خواهان در سطوحی که دههها پیش قابل تصور نبود رأی میدهند.
تفاوت در آموزش نشان دهنده تقسیم در اصول و ترجیحات سیاستی ناشی از آن است. رای دهندگان تحصیلکرده در دانشگاه تمایل دارند دیدگاههای مترقی تری به ویژه در مورد موضوعات فرهنگی داشته باشند. اما کسانی که مدرک دانشگاهی ندارند روی چنین موضوعاتی محافظه کارانهتر عمل میکنند. این تقسیم بندیها جایگزین خطوط حزبی شده است که بیشتر توسط عوامل اقتصادی طبقه ثروتمند، فقیر و متوسط مشخص میشود و شکاف رای دهی را بر اساس نژاد کاهش میدهد. با عطف به وجود آنها ممکن است استدلال شود که هر دو مورد از شکاف طبقاتی با تعهد ما به برابری در تضاد است. این شکافها شکلهای مختلفی از «سیاست هویت» را تشکیل میدهند که در آن ما براساس اینکه یک شخص «هست» است، نه اینکه به چه چیزی اعتقاد دارد یا چگونه عمل میکند، رأی میدهیم.
تائید شکاف طبقاتی توسط بنیان گذاران آمریکا
بنیانگذاران آمریکا کاملاً از شکاف طبقاتی آگاه بودند. در فدرالیست ۱۰، «جیمز مدیسون»[۴] خاطرنشان کرد که «تنوع در استعدادهای مردان» منجر به «تصور درجات و انواع مختلف دارایی» شد. وی ادامه داد: «از تأثیر اینها بر احساسات و دیدگاههای صاحبان مربوطه، تقسیم جامعه به منافع و احزاب مختلف حاصل میشود». ما مطمئناً ائتلافهای حزبی را در امتداد خطوط طبقاتی تشکیل میدهیم. تفاوت در «درجات» دارایی، تقسیم در طبقات اقتصادی را توضیح میدهد. تمایز در «انواع اموال» نیز صف بندی تحصیلی ما را نشان میدهد. مدرک دانشگاهی نوعی دارایی مجزا است که به کسب سایر داراییهای معنوی یا مادی امتیاز میدهد (یا منع میکند). با این حال در فدرالیست ۱۰، مدیسون استدلال میکند که این تقسیم بندیها از بین نخواهند رفت. آنها از بین نخواهند رفت، زیرا انسانها نمیتوانند (حداقل تا حدی) در این مسیر به تفکر نپردازند. آنها همچنین به دلیل تعهد دولت به این اصل که تا حد زیادی برای حفاظت از حقوق مالکیت از جمله توزیع نابرابر و متنوع آنها وجود دارد، از بین نخواهند رفت. این یک اصل اساسی را روشن میکند که بر شکاف طبقاتی ما نظارت دارد؛ دولت نه به دنبال نابودی آنها است و نه صرفا آنها را آرام میکند. «مدیسون» در فدرالیست ۵۱ نوشت: «عدالت پایان حکومت است. آن پایان جامعه مدنی است. همیشه دنبال میشود و خواهد شد تا زمانی که به دست بیاید، یا تا زمانی که آزادی که دنبال میشود از دست برود».
قاضی فدرال تئوفیلوس پارسونز»، استدلال کرد که افراد طبقات مختلف تمایل دارند که کمکهای متفاوت و مفیدی برای پیگیری عدالت داشته باشند. او دید که تعداد معدودی از افراد ثروتمند و تحصیلکرده برای کمک به «خرد، استحکام، ثبات و استقامت» مناسبتر هستند. او خاطرنشان کرد که بسیاری از آنها جایی است که «ما بیشترین سهم را از صداقت سیاسی، درستکاری و توجه به منافع کل جامعه داشته باشیم
ما باید به شکافهای طبقاتی خود چه اقتصادی و چه اجتماعی در پی گیری عدالت سامان دهیم. شکاف طبقاتی، از جمله شکافهای تحصیلی، میتواند موجب عدالت شود. در نتیجه اسکس[۵] (۱۷۷۸)، قاضی فدرال تئوفیلوس پارسونز[۶]، استدلال کرد که افراد طبقات مختلف تمایل دارند که کمکهای متفاوت و مفیدی برای پیگیری عدالت داشته باشند. او دید که تعداد معدودی از افراد ثروتمند و تحصیلکرده برای کمک به «خرد، استحکام، ثبات و استقامت» مناسبتر هستند. او خاطرنشان کرد که بسیاری از آنها جایی است که «ما بیشترین سهم را از صداقت سیاسی، درستکاری و توجه به منافع کل جامعه داشته باشیم.» برای اینکه عدالت را به خوبی دنبال کنید به هر دو مجموعه فضایل نیاز دارید؛ بنابراین برای مشارکت در سیاست به هر دو دیدگاه نیاز دارید. در حالی که سیستم ما براساس قانون اکثریت عمل میکند، به دنبال ادغام این عناصر مختلف در سیاست گذاری عاقلانه و اخلاقی است، نوعی بررسی و موازنه منافع در جهت منافع مشترک.
در عین حال، شکاف طبقاتی میتواند عدالت را تهدید کند. فدرالیست ۱۰ در مورد «فرقه ها» هشدار داد، گروهی از افراد که تحت تأثیر احساسات تکانشی هستند و به دنبال نقض حقوق فردی و خیر عمومی هستند. «مدیسون» دوام تقسیمات طبقاتی ما را یکی از دلایلی میداند که ما نمیتوانیم کاملاً خود را از شر فرقهها و اهداف پلید آنها خلاص کنیم. طبقات مختلف همیشه وسوسه میشوند که بگویند طبقه آنها باید به تنهایی حکومت کند و فقط منافع آنها عادلانه است و از این طریق راه را برای نقض حقوق دیگران فراهم میکنند. ما میتوانیم عناصری از این دیدگاهها را در سیاست معاصرمان ببینیم، جایی که تحصیلکردههای دانشگاهی به اخلاق و عقل «بقیه» از بالا به پایی نگاه میکنند در حالی که «بقیه» خرد و ارزشهای تحصیلکردههای دانشگاهی را زیر سؤال میبرند؛ بنابراین ارزیابی ما از شکافهای طبقاتی، چه شکافهای اقتصادی قدیمیتر یا آموزشی جدیدتر، نمیتواند یک تایید یا محکومیت ساده باشد. در عوض باید به خرد بنیانگذاران بازگردیم. این شکافهای همیشه حاضر باید به سمت درست هدایت شوند. ما باید به دنبال عدالت باشیم و برابری و آزادی انسانی را تأیید کنیم، حتی در حالی که تمایزات بین خود را به رسمیت میشناسیم. در حالی که بنیانگذاران به ما میگویند که ما چاره دیگری نداریم، آنها همچنین به ما میگویند که ناامید نباشیم. اختلافات ما ممکن است منبع وحدت بهتری باشد.
پینوشت:
[۱]. Adam Carrington
[۲]. Hillsdale
[۳]. Nate Cohn
[۴]. James Madison
[۵]. Essex Result
[۶]. Theophilus Parsons
/انتهای پیام/