گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ ریحانه عبداللهی: خانهداری زنان با تغییر نظام ارزشی که در طی چند دهه گذشته توسط ابزارهای مختلف اتفاق افتاده فصل جدیدی از دفتر مسائل زنان در جامعه ایران است. شاید خانهداری یکی از ایدهآلترین الگوهای رسمی برای زنان ایرانی است؛ نسخهای که البته برای همه زنان مطلوب و جذاب نیست. برای بررسی ابعاد پیدا و پنهان این داستان با دکتر نفیسه آزاد - جامعهشناس و پژوهشگر حوزه زنان - هم کلام شدهایم. اکنون شرح این گفتوگو در برابر دیدگان شما قرار دارد.
اشتغال امروز مساوی با اشتغال ۵۷!
تصویر شما از حضور و فعالیت زنان ایرانی در بازار کار چگونه است؟ به نظر شما این حضور در سالیان اخیر چه سیر تحول یا تطوری داشته و به کدامین سو میرود؟ مهمترین چالشها و فرصتهایی که قرین این حضور برای جامعه زنان ایرانی به وجود آمده است، کداماند؟
آزاد: زمانی که درباره اشتغال زنان حرف میزنیم، تصویر ذهنی ما تصویر اشتغال تماموقت در ساختار رسمی است؛ مدلی از اشتغال که برای زنان آورده اقتصادی به همراه دارد. اما مسئله اقتصادی زنان فراتر از مسئله اشتغال است. اشتغال زنان یکی از زیر مجموعههای مسائل اقتصادی زنان است. مسئله اشتغال به معنای اشتغال رسمی تماموقت از دهه سی آغاز شده است. طبق آمار، درصد اشتغال رسمی زنان تا سال ۵۷ یعنی مصادف با پیروزی انقلاب، حدود دوازده تا سیزده بوده است. در دهه شصت و هفتاد، درصد حضور زنان در اشتغال رسمی کاهش پیدا کرد و از دهه هفتاد دوباره روند صعودی آغاز شد. اما واقعیت این است؛ جایی که ما ایستادهایم درصد اشتغال رسمی زنان ۱۲.۸ است. اگر این درصد را با میزان سال ۵۷ مقایسه کنیم، درصد حضور زنان در اشتغال رسمی تغییری نکرده است.
درصد اشتغال رسمی زنان ۱۲.۸ است. اگر این درصد را با میزان سال ۵۷ مقایسه کنیم، درصد حضور زنان در اشتغال رسمی تغییری نکرده است.
در نگاه وسیعتر و به گواه آمارهای مختلف، مسئله اقتصاد زنان در ایران مسئلهای فقیرانه است. یعنی سبد سرمایه اقتصادی زنان در ایران به نسبت دیگر سبدهای سرمایهای، بسیار تهی است. این سبد اقتصادی شامل درصد مالکیت، دسترسی به منابع، آمارهای مختلف بانک مرکزی مانند نسبت وامگیرندههای زن به مرد، امکان وثیقه گذاشتن زنان، درصد مالکیت زمین در روستاها که نزدیک به شش درصد است و... این موارد تصویری میدهد از اینکه سبد اقتصادی زن در جامعه خالی است. این در حالی است که سبد سرمایههای دیگر زنان مانند سبد سرمایه اجتماعی زنان سرشار است. به این معنی که زن از خانه بیرون آمده، تحصیل کرده، شبکه روابط اجتماعی تشکیل داده، در سازمانهای مردمنهاد که برای خیر عمومی مثل محیطزیست و... هستند فعالیت میکند.
سرمایه نمادین زنان بهخصوص در سالهای اخیر بسیار بالا رفته است. زنان برای تأثیرات اجتماعی خود مورد تشویق قرار میگیرند و حضور پررنگی در بزنگاههای اجتماعی دارند. این شکاف بین سبدهای سرمایهای، موقعیت زن در جامعه را دچار تنش کرده است. به عبارتی، زنان به شکل نمادین در یک حالت ایدهآل هستند و توقع زنان از زندگی با گذشته متفاوت است. در جامعه امروز، سن ازدواج بالا رفته، فرزندآوری کاهش یافته و هفتاد درصد مردم شهرنشین شدهاند؛ پس باید این موارد را کنار هم گذاشت تا یک تصویر واقعی از زن داشته باشیم. با این همه سبد سرمایه اقتصادی زنان همچنان خالی است.
این مواردی که اشاره کردید به دلیل وابستگی اقتصادی زنان به مردان نیست؟
آزاد: وابستگی اقتصادی به مرد حاصل سلسله تغییراتی در بخشهای دیگر زندگی زنان میباشد. اما در دنیای اقتصادی این تغییر به شکل دیگری ظاهر شده است. همانطور که اشاره کردم زنان تحصیلات بیشتری دارند، در سن بالاتری ازدواج میکنند، شهرنشین شدهاند، فرزندان کمتری به دنیا میآورند و خانواده هستهای نسبت به خانواده گسترده عمومیت دارد؛ بنابراین وقت آزادتری دارند اما در عین حال دسترسی کافی به منابع اقتصادی ندارند.
تبعیضهای مثبت کجاست؟
عدم دسترسی به منابع اقتصادی برای زنان از کجا سرچشمه میگیرد؟ برای مثال مرد خانواده نمیگذارد زن کار کند یا وجود موانع مثل برخی تابوها و... دلیل اصلی است؟
در چهل و پنج سالی که از انقلاب گذشته است، هیچ قانون یا سیاستگذاری به نفع بهبود وضعیت اشتغال زنان نداشتیم.
آزاد: هیچ پدیده اجتماعی وجود ندارد که صرفاً یک علت داشته باشد. مجموعهای از عوامل دست به دست هم میدهند تا یک موقعیت اجتماعی شبیه به این شکل بگیرد. در چهل و پنج سالی که از انقلاب گذشته است، هیچ قانون یا سیاستگذاری به نفع بهبود وضعیت اشتغال زنان نداشتیم. موقعیتهای نادری به چند مورد ختم شده که تقریباً میتوانیم از آنها صرفنظر کنیم. علیرغم اینکه در قانون کار - به جز موارد مربوط به زایمان - تبعیض جنسیتی وجود ندارد، اما قانون خانواده و ایده تأمینشوندگی زنان، زن را از نظر اقتصادی به مرد وابسته میکند. این نگاه به لحاظ قانونی هیچ مسئولیت تأمین اقتصادی برای زن متصور نیست. در واقع مجموعهای از قوانین مانع حضور فعالانه زن در حوزه اشتغال میشود. زمانی هم که زنان به دنبال شغل میروند، همین قوانین باعث میشوند که در اولویت نباشند. برای مثال در بحث تشویق به فرزندآوری، امتیاز اشتغال به مرد خانواده داده میشود؛ یعنی مجدداً مسئله اشتغال مرد مطرح میشود و خبری از مسئله اشتغال زن نیست. اگر از تغییرات فرهنگی صرفنظر کنیم، در تغییرات اقتصادی در این چند دهه دیگر برای بسیاری از خانوادهها مقدور نیست که فقط با یک نفر نانآور زندگی کنند و زن بر اساس نیاز خانواده مشغول به کار شده است.
زنگ خطر تعداد زنان شاغل غیررسمی
اقتصاد اشتغال غیررسمی زنان چه کمکی به بهبود وضعیتشان در سالهای اخیر کرده یا میکند؟ پیامد مشاغل غیررسمی برای زنان چیست؟ چه عواملی بهطورکلی باعث شکلگرفتن این چالش است؟ به رسمیت نشناختن زنان در ساختار رسمی اشتغال باعث بروز چه مشکلاتی میشود؟
نتیجه نادیدهگرفتن زنان در ساختار رسمی اشتغال، باعث حضور زنان در مشاغل غیررسمی است.
آزاد: نتیجه نادیدهگرفتن زنان در ساختار رسمی اشتغال، باعث حضور زنان در مشاغل غیررسمی است. آمارهای پراکندهای منتشر شده که بخش عمدهای از بازار اشتغال غیررسمی ایران در اختیار زنان است. بازار اشتغال غیررسمی شامل مشاغلی است که پایدار نیستند و تأمین ندارند؛ یعنی تأمین اجتماعی به معنای بازنشستگی و خدمات پزشکی ندارند، دستمزد پایینتری به نسبت مشاغل رسمی دارند و... . وقتی که درِ ورود به بازار اشتغال رسمی به روی زنان بسته میشود، زنان جویای شغل از بازار اشتغال غیررسمی سر در میآورند. در فرهنگ ما زن تأمینشونده است و مرد خصلت تأمینکنندگی دارد. در فرایند جامعهپذیری، زنان آموزش اقتصادی نمیبینند تا در بازار کار فعال باشند. درنهایت چشمانداز اجتماعی ما مبتنی بر عدم اشتغال زن است. زمانی که ایده اشتغال زن وجود ندارد و زن مجبور میشود تا درآمد داشته باشد، مشاغل غیررسمی به وجود میآید که در اقشار فرودست و متوسط، اشکال متفاوتی دارد.
موضوع دیگری که مایل هستم بدان اشاره کنم، این است که گاهی در تبلیغات رسمی، زن شاغل در مقابل خانواده به تصویر کشیده میشود. ناهماهنگی بین وظیفه خانوادگی و اجتماعی زنان، تلقین ناکارآمدی زنان شاغل است. در پژوهشی که اخیراً آن را انجام دادیم، به نتیجهای بر خلاف این تلقین رسیدیم. خیلی از زنان برای حفظ خانواده خود کار میکنند. یعنی برای اینکه بتوانند مسئولیت خود بهعنوان مادر در قبال فرزندان را ایفا کنند، زن کمک میکند تا هزینههای زندگی در این شرایط اقتصادی سخت کم شود و مرد خانواده کم نیاورد. زن کار میکند تا فرزندش به کلاس کنکور برود یا یک وسیله موردنیاز فرزندش را خریداری کند تا خانوادهاش حفظ شود. در تکمیل حرفهایم باید تأکید کنم در جامعه امروزی، خیلی از زنها برای تشکیل خانواده وارد فعالیتهای اقتصادی میشوند. تشکیل خانواده در جامعه امروز هزینههای بسیار زیادی دارد و زنها بهخاطر اینکه شرایط تشکیل خانواده را فراهم بکنند وارد بازار کار میشوند. زنان برای آینده فرزندانشان وارد چرخه اقتصادی میشوند. در ادامه پژوهشی که بالاتر اشاره کردم، فهمیدم که خیلی از زنها حقوقشان را برای جهیزیه، سیسمونی، کلاس زبان و... پسانداز میکنند و این تصوری که اشتغال زن در مقابل خانواده قرار میگیرد و دائماً رسانههای رسمی به آن دامن میزنند، یک تصور اشتباه است. سیاستگذار هم بر اساس این انگارههای فرهنگی غلط کار میکند.
من اینطور بچهدار نمیشوم!
نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم این است که در حال حاضر ما داخل پنجره جمعیتی هستیم. یعنی جمعیتی که میتواند کار کند و فعال باشد، درصدش در هرم جمعیتی به جمعیت سالمند که نیاز به مراقبت دارد و جمعیت کودکی که نیاز به پرورش دارد، بیشتر است. این پنجره جمعیتی، یک فرصتی برای توسعه کشور است و کنارگذاشتن زنها از بازار اشتغال و بازار اقتصادی - علیرغم اینکه زنها با تحصیلکردن، خودشان راه را باز کردهاند - اساساً یک ضرری است به فرصتی که برای توسعه کشور به وجود آمده است. در این وضعیت در غیاب سیاستگذاری که بتواند این مسئلهها را مدیریت کند، جامعه خود باید این مسئله را مدیریت کند؛ بنابراین آسیبهایی متوجه جامعه میشود و به تنظیمات جدیدی میرسد برای اینکه خودش را حفظ کند. در این وضعیت، زنان دچار صدمات زیادی میشوند. یعنی اینکه نهتنها مسئولیتهای خانگی از دوششان برداشته نمیشود؛ بلکه ناچار هستند در زمینه اقتصادی هم فعالیت داشته باشند. یعنی زن مجبور است که شغلی داشته باشد و بخش عمدهای از زنان امروز در بازار اشتغال غیررسمی مشغول هستند و در خانه هم انتظار خانهداری از آنان میرود.
در این صورت زنان دچار استهلاک روانی و جسمی میشوند. موضوعی که بهوضوح در جامعه ما مشاهده میشود!
آزاد: نهتنها استهلاک، بلکه فرسوده میشوند. زنان بین دو وظیفه خیلی بزرگ بهناچار باید یکی را انتخاب کنند. انگاره «زن باید در خانه بماند» باعث میشود که دولت یا نهادهای عمومی یا حتی جامعه، تمام بار فرزندآوری را بر دوش زن بیندازند. زن باید بچه داشته باشد اما فرصت کارکردن از او گرفته میشود. اگر هم وارد بازار کار بشود هیچ شرایطی برایش فراهم نمیکنند. درس نخوان، کار نکن و... تا فقط بچه داشته باشی. اما آمارها به ما نشان میدهند که زنان از این الگو تبعیت نمیکنند. رشد جمعیتی ما کم است، درحالیکه کشور به جمعیت احتیاج دارد، اما زنان انتخاب دیگری دارند. کمی قبلتر من با دو دختر بیست و یک ساله صحبت میکردم. برنامه زندگی که برای خودشان متصور بودند این بود که درس بخوانند، شغل پیدا کنند، زندگی مستقلی داشته باشند و بعد هم ازدواج کنند و بعدتر اگر شرایط فراهم بود، بچهدار شوند. این نوع نگاه سیاستگذار به ضرر سیاست حفظ خانواده و فرزندآوری است.
سیاستگذاریهایی که جواب عکس میدهند
زن کار میکند تا فرزندش به کلاس کنکور برود یا یک وسیله موردنیاز فرزندش را خریداری کند تا خانوادهاش حفظ شود.
وضعیت و موقعیت زنان نسبت به گذشته تغییرات زیادی کرده است. زنان تحصیلات آکادمیک دارند، شرایط اجتماعی و اقتصادی آنها تغییر کرده است و این تغییرات بهمرور در یک جامعه به لحاظ نظام ارزشی و هنجاری اتفاق افتاده است، اما سیاستگذار دائماً سیاست انکار را در پیش گرفته است. در سال ۱۴۰۳ باید با سیاست سال ۱۳۳۰ که جای زنان را در خانه میدید، مقابله کرد. در نگاه اجتماعی و فرهنگی حضور زنان در جامعه پذیرفته شده است. تحصیلات و بیرون رفتن زنان مسائل حل شده و پذیرفته شدهای است. در جامعه ایران امروز حتی سنتیترین خانوادهها با دانشگاه رفتن دخترشان مشکلی ندارند. زنی که تحصیلات دانشگاهی دارد، در جامعه حضور هم حضور دارد، حرف میزند، کار میکند و در یک مرحلهای از این رشد اجتماعی قرار دارد. اما سیاستگذار میگوید دیگر رشدت تمام شد و خانهنشین شو و کل مسئولیت فرزندآوری هم با توست! من هم هیچ مسئولیتی در قبال تو ندارم. درحالیکه فرزندآوری به نفع جامعه است. افراد بیشتر یعنی سرمایه اجتماعی و نیروی کار بیشتر و بنابراین سیاستگذار نمیتواند بگوید من هیچ مسئولیت و شرایطی فراهم نمیکنم و به شکل فردی همه مسئولیت به عهده زن است. در جامعه ما این مسئله وارونه شده است. در واقع سیاستگذار دائماً از حفظ خانواده حرف میزنید اما از فرزندآوری حمایت واقعی نمیکند. آمارها به ما میگویند که در برخی استانها نرخ رشد جمعیت منفی داریم. رشد منفی جریانی است که در اوایل قرن بیست در اروپا بهتدریج اتفاق افتاد.
اگر به طور خلاصه بخواهم بگویم، دولت نیمی از جمعیت که هزینه تحصیلاتش را پرداخت میکند، کنار میگذارد و برای اشتغال این جمعیت نهتنها تلاش نمیکند، بلکه او را محدود هم میکند و مسئولیت فرزندآوری را هم بر دوشش میگذارد. این برخورد، نتیجه عکس میدهد. سیاست کشورهای دیگری که در وضعیت کشور ما بودند نشان میدهد که شما اگر میخواهید در سیاست فرزندآوری موفق باشید، باید امتیاز را به زن بدهید نه به مرد؛ اگر امتیازی به مرد میدهید، این امتیازی نیست که زن بهرهای از آن ببرد. باید برای اینکه زن تشویق شود به فرزندآوری امتیازات به او داده شود. اشتغال هم یک بخش کوچکی از مسئله اقتصاد و بخش کوچکتری از مسئله سیاستگذاری حوزه خانواده در ایران است.
/ انتهای بخش اول/ ادامه دارد...