گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «ایلان پاپه» [1] مورخ و فعال اجتماعی اهل فلسطین اشغالی است. او استاد دانشکده علوم اجتماعی و مطالعات بینالملل در دانشگاه «اگزتر» بریتانیا و رئیس مرکز اروپایی مطالعات فلسطین همان دانشگاه و نیز رئیس سابق مرکز مطالعات قومی - سیاسی «Exeter» میباشد. وی پیش از رفتن به بریتانیا از سال ۱۹۸۴ تا ۲۰۰۷ استاد ارشد علوم سیاسی در دانشگاه حیفا و از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ رئیس مؤسسه مطالعات فلسطینی و اسرائیلی «امیل توما» در حیفا بود. او مؤلف کتابهای پاکسازی قومی فلسطین (۲۰۰۶)، خاورمیانه جدید (۲۰۰۵)، تاریخ فلسطین جدید: یک سرزمین، دو قوم (۲۰۰۳) و بریتانیا و نزاع عربی - اسرائیلی (۱۹۸۸) است. وی از مورخینی است که طرفدار راهحل یک دولتی است و ریشههای شکلگیری اسرائیل را دروغ و افسانه میداند و بر این باور است که در بررسی مسئله فلسطین باید عمیقاً به ریشههای تاریخی و پیشزمینهها توجه کرد. وی بارها بهخاطر مواضعش تهدید به مرگ شده است. پاپه در یادداشتی که وبسایت «International Journal of Socialist Renewal» آن را منتشر کرده، با تأکید بر این که فروپاشی صهیونیسم حتمی است، ۶ شاخص برای این فروپاشی مطرح میکند.
زلزلهای ویرانگر در ۷ اکتبر
نسل جوان مبارزان فلسطینی، مصمم و متحد به دنبال تحقق راهحل تک دولتی در مقابل راهحل بیاعتبار دو دولتی هستند.
حمله حماس در ۷ اکتبر را میتوان به زلزلهای تشبیه کرد که به یک ساختمان قدیمی ضربه زد. ترکهای دیوارها قبلاً شروع به نمایانشدن کرده بودند، اما این ترکها اکنون در پایههای آن نیز قابلمشاهده هستند. با گذشت بیش از ۱۲۰ سال از آغاز، آیا پروژه صهیونیستی تحمیل یک کشور یهودی بر یک کشور عربی مسلمان در خاورمیانه، ممکن است با فروپاشی روبرو شود؟ از لحاظ تاریخی، عوامل متعددی میتوانند باعث فروپاشی یک دولت شوند. این فروپاشی میتواند ناشی از حملات مداوم کشورهای همسایه یا جنگ داخلی طولانی فرسایشی باشد. این اتفاق میتواند به دنبال فروپاشی نهادهای دولتی باشد که در ارائه خدمات به شهروندان ناتوان میشوند. فروپاشی اغلب بهعنوان یک فرآیند آهسته و تدریجی شروع میشود، سپس شتاب میگیرد و در نهایت در مدت زمان کوتاهی، ساختارهایی را که زمانی محکم و استوار به نظر میرسیدند، فرومیریزد.
مشکل در تشخیص معیارهای اولیه است. در اینجا من استدلال میکنم که این شاخصها در مورد اسرائیل بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است. ما شاهد یک روند تاریخی هستیم. به عبارت دقیقتر، ما در آغاز یک روند که احتمالاً به سقوط صهیونیسم ختم میشود، قرار داریم و اگر تشخیص من درست باشد، ما وارد یک دوره زمانی خطرناک میشویم. بهمحض اینکه اسرائیل به بزرگی این بحران پی ببرد، مانند رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی در روزهای پایانی خود، نیروی وحشیانه و مهارناپذیری را برای مهار آن آزاد خواهد کرد.
اولین شاخص فروپاشی صهیونیسم، گسستگی جامعه یهودی اسرائیل است. جامعه یهودی اسرائیل در حال حاضر از دو اردوگاه رقیب تشکیل شده است که نمیتوانند زمینه مشترکی با هم پیدا کنند. این شکاف از ناهنجاریهای تعریف یهودیت بهعنوان ناسیونالیسم ناشی میشود. درحالیکه هویت یهودی در اسرائیل گاهی چیزی بیش از موضوع بحث نظری بین جناحهای مذهبی و سکولار نبوده است، اما اکنون این مسئله به مبارزه بر سر موضوعات اصلی حوزه عمومی و خود دولت تبدیل شده است. این مبارزه نهتنها در رسانهها بلکه در خیابانها نیز صورت میگیرد.
یک اردوگاه را میتوان «دولت اسرائیل» نامید. این اردوگاه شامل یهودیان اروپایی سکولار، لیبرال و عمدتاً طبقه متوسط اروپایی و فرزندان آنها است که در تأسیس دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ نقش اساسی داشتند و تا پایان قرن گذشته، استیلای خود را بر آن حفظ کرده بودند. اشتباه نکنید؛ حمایت آنها از «ارزشهای لیبرال دموکراتیک» بر تعهد آنها بر سیستم آپارتاید که به طرق مختلف بر تمام فلسطینیهای ساکن بین رود اردن و دریای مدیترانه تحمیل شده است، تأثیر نمیگذارد. آرزوی اساسی آنها این است که شهروندان یهودی در جامعهای دموکراتیک و متکثر زندگی کنند و اعراب جایی در این جامعه نداشته باشند.
ما در آغاز روند فروپاشی صهیونیسم هستیم. بهمحض این که دولت اسرائیل متوجه این مسئله شود، وحشیگری خود را مضاعف خواهد کرد.
اردوگاه دیگر «دولت یهودی» [2] است که در میان شهرکنشینان کرانه باختری اشغالی شکل گرفت. این جریان از سطح حمایت فزایندهای در داخل اسرائیل برخوردار است و پایگاه انتخاباتی اصلی است که پیروزی نتانیاهو را در انتخابات نوامبر ۲۰۲۲ تضمین کرد. نفوذ آنها در ردههای بالای ارتش و سرویسهای امنیتی اسرائیل به طور تصاعدی در حال افزایش است. «دولت یهودی» میخواهد که اسرائیل به یک حکومت دینی تبدیل شود که سراسر سرزمین تاریخی فلسطین را در بر میگیرد. برای دستیابی به این هدف، تصمیم دارد تعداد فلسطینیها را به حداقل برساند و به فکر ساخت معبد سوم به جای «مسجدالاقصی» است. اعضای آن بر این باورند که این اتفاق به آنها امکانی میدهد تا دوران طلایی پادشاهیهای کتاب مقدس را تجدید کنند. برای آنها، یهودیان سکولار اگر از پیوستن به این ایده خودداری کنند، به اندازه فلسطینیان بدعتگذار خواهند بود.
این دو اردوگاه قبل از ۷ اکتبر شروع به درگیری شدیدی با هم کرده بودند. در چند هفته اول پس از حمله، به نظر میرسید که آنها اختلافات خود را در مواجهه با یک دشمن مشترک کنار بگذارند؛ اما این یک توهم بود. درگیریهای خیابانی دوباره شعلهور شده است و نمیتوان دید که چه چیزی میتواند منجر به آشتی و صلح بین این دو جریان شود. نتیجه محتملتر در حال حاضر در برابر چشمان ما آشکار شده است. بیش از نیممیلیون اسرائیلی از ماه اکتبر، اسرائیل را ترک کردهاند. این نشان میدهد که اسرائیل در حال غرقشدن توسط «دولت یهودی» است. این یک پروژه سیاسی است که جهان عرب و شاید حتی کل جهان، در درازمدت آن را تحمل نخواهند کرد.
دومین شاخص فروپاشی صهیونیسم، بحران اقتصادی اسرائیل است. به نظر میرسد طبقه سیاسی حاکم بر اسرائیل هیچ برنامهای برای ایجاد توازن در امور مالی دولتی در میان درگیریهای مسلحانه دائمی، فراتر از وابستگی روزافزون به کمکهای مالی آمریکا ندارد. در سهماهه پایانی سال گذشته، اقتصاد اسرائیل نزدیک به ۲۰ درصد سقوط کرد. از آن زمان، بهبود اقتصاد اسرائیل شکننده بوده است. بعید است که تعهد ۱۴ میلیارددلاری واشنگتن این روند را معکوس کند؛ بلکه برعکس، اگر اسرائیل به تصمیم خود برای جنگ با حزبالله عمل کند و همزمان فعالیتهای نظامی خود را در کرانه باختری افزایش دهد، در زمانی که برخی کشورها - از جمله ترکیه و کلمبیا - شروع به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه اسرائیل کردهاند، فشار و هزینههای اقتصادی بدتر نیز خواهد شد. بیکفایتی «بزالل اسموتریچ» [3]- وزیر دارایی اسرائیل که دائماً پول را به شهرکهای یهودی در کرانه باختری تزریق میکند - بحران را تشدید میکند. درگیری بین دولت اسرائیل و «دولت یهودی» به همراه وقایع ۷ اکتبر باعث شده است برخی از نخبگان اقتصادی و مالی، سرمایه خود را به خارج از اسرائیل منتقل کنند. کسانی که قصد دارند سرمایهگذاریهای خود را به بیرون اسرائیل منتقل کنند بخش قابلتوجهی از ۲۰ درصد اسرائیلیهایی را تشکیل میدهند که ۸۰ درصد مالیاتها را پرداخت میکنند.
طبقه سیاسی حاکم بر اسرائیل، هیچ برنامهای برای حل بحران اقتصادی اسرائیل غیر از دریافت کمک از آمریکا ندارد.
سومین شاخص فروپاشی صهیونیسم، انزوای بینالمللی روزافزون اسرائیل است؛ زیرا بهتدریج به یک دولت منحوس و منفور تبدیل میشود. این روند، قبل از ۷ اکتبر آغاز شد؛ اما از زمان شروع نسلکشی مردم فلسطین در غزه تشدید شده است. انزوای بینالمللی اسرائیل بهوضوح در مواضع بیسابقه «دیوان بینالمللی دادگستری» و «دیوان کیفری بینالمللی» علیه اسرائیل دیده شد.
پیش از این، جنبش جهانی همبستگی با فلسطین، تنها میتوانست مردم را برای شرکت در طرحهای تحریمی تشویق کند، اما این جنبش هرگز نتوانسته بود چشمانداز تحریمهای بینالمللی علیه اسرائیل را پیش ببرد. در اکثر کشورها، حمایت از اسرائیل در میان تشکیلات سیاسی و اقتصادی تزلزلناپذیر باقی مانده بود. اما این روند تغییر کرده است. در این راستا، تصمیمات اخیر «دیوان بینالمللی دادگستری» و «دیوان بینالمللی کیفری» مثل اینکه اسرائیل ممکن است مرتکب نسلکشی شود، باید حمله خود را در رفح متوقف کند، رهبران آن باید به دلیل جنایات جنگی دستگیر شوند و... باید بهعنوان تلاشی برای توجه به نظرات جامعه مدنی جهانی در نظر گرفته شود؛ چرا که صرفاً منعکسکننده نظرات نخبگان نیست. تصمیمات این دادگاهها، حملات وحشیانه اسرائیل علیه مردم غزه و کرانه باختری را کاهش نداده است؛ اما آنها به افزایش انتقادات وارد شده به دولت اسرائیل کمک کردهاند؛ انتقادهایی که به طور روزافزون از سوی نهادهای بینالمللی، دولتها و جوامع مختلف مطرح میشود.
چهارمین شاخص فروپاشی صهیونیسم، تغییر اساسی و بنیادین در میان یهودیان جوان در سراسر جهان است. پس از وقایع نه ماه گذشته، اکنون به نظر میرسد که بسیاری از آنها حاضرند ارتباط خود با اسرائیل و صهیونیسم را کنار بگذارند و فعالانه در جنبش همبستگی با فلسطینیان شرکت کنند.
جوامع یهودی - بهویژه در ایالات متحده - زمانی برای اسرائیل، مصونیت مؤثری در برابر انتقادها ایجاد کرده بود. ازدستدادن یا حداقل ازدستدادن جزئی این حمایت، پیامدهای عمدهای برای جایگاه جهانی اسرائیل دارد. «آیپک» همچنان میتواند برای کمک به اسرائیل و تقویت عضویت خود به صهیونیستهای مسیحی تکیه کند؛ اما بدون حمایت جامعه یهودیان آمریکا، دیگر آن سازمان قدرتمند گذشته نخواهد بود و قدرت لابی آنها در حال فرسایش است.
یهودیان جوان در جهان پس از وقایع ۹ ماه اخیر در غزه، حمایت و ارتباط خود را با اسرائیل قطع کرده و به جنبش حمایت از فلسطین پیوستهاند.
پنجمین شاخص فروپاشی، ضعف ارتش اسرائیل است. شکی نیست که ارتش اسرائیل همچنان یک نیروی قدرتمند است و تسلیحات پیشرفتهای در اختیار دارد. بااینحال، محدودیتهای آن نیز در ۷ اکتبر آشکار شد. بسیاری از اسرائیلیها احساس میکنند که ارتش بسیار خوششانس بوده است؛ زیرا اگر حزبالله در یک حمله هماهنگ به حماس میپیوست، وضعیت میتوانست بسیار بدتر باشد. از آن زمان، اسرائیل نشان داده است که برای دفاع از خود در برابر ایران که حمله هشداردهنده آن در ماه آوریل با ۱۷۰ پهپاد به همراه موشکهای بالستیک و هدایتشونده انجام شد، بهشدت به ائتلاف منطقهای به رهبری آمریکا متکی است. پروژه صهیونیستی بیش از هر زمان دیگری به تحویل سریع مقادیر عظیم تدارکات از سوی آمریکاییها وابستگی دارد که بدون آن حتی نمیتوانست با یک ارتش کوچک چریکی در جنوب اسرائیل (غزه) بجنگد. اکنون تصور گستردهای از عدم آمادگی و ناتوانی اسرائیل در دفاع از خود در میان جمعیت یهودی آن وجود دارد. این امر منجر به فشار زیادی برای حذف معافیت نظامی برای یهودیان فوق ارتدوکس - که از سال ۱۹۴۸ وجود داشت - شده است و منتقدان معافیت سربازی یهودیان ارتدکس، شروع به تهیه یک پیشنویس با امضای هزاران نفر کردهاند. این مسئله تفاوت زیادی در میدان جنگ ایجاد خواهد کرد، اما میزان بدبینی نسبت به ارتش را نیز منعکس میکند که به نوبه خود، اختلافات سیاسی در اسرائیل را عمیقتر کرده است.
شاخص نهایی فروپاشی صهیونیسم، تجدید قوا در میان نسل جوان فلسطینیهاست. این نسل نسبت به نخبگان سیاسی فلسطینی بسیار متحدتر، دارای همبستگی بیشتر و در مورد چشمانداز خود شفافتر است. باتوجهبه اینکه جمعیت غزه و کرانه باختری، بسیار جوان هستند، این گروه جدید تأثیر بسیار زیادی بر روند مبارزات آزادیخواهانه خواهد داشت. بحثهایی که در میان گروههای جوان فلسطینی صورت میگیرد، نشان میدهد که آنها در حال ایجاد یک سازمان واقعاً دموکراتیک هستند؛ یک سازمان آزادیبخش فلسطینی تجدید شده یا حتی یک سازمان کاملاً جدید که چشماندازی از رهایی را دنبال خواهد کرد که در تضاد با کارزار تشکیلات خودگردان فلسطین برای بهرسمیتشناختن بهعنوان یک کشور است. به نظر میرسد که آنها طرفدار راهحل تک دولتی در مقابل مدل بیاعتبار دو دولتی هستند.
تلاشی به مدت یک قرن به رهبری بریتانیا و آمریکا برای تحمیل یک دولت یهودی بر یک کشور عربی به آرامی رو به پایان است.
آیا آنها قادر خواهند بود پاسخی مؤثر به زوال صهیونیسم ارائه دهند؟ پاسخ به این سؤال سخت است. فروپاشی یک پروژه دولتی، همیشه با جایگزین مشخصی همراه نیست. در جاهای دیگر خاورمیانه مثل سوریه، یمن و لیبی ما شاهد بودیم که نتایج میتواند چقدر خونین و طولانی باشد. در این مورد، موضوع به استعمارزدایی مربوط میشود؛ اما قرن گذشته نشان داده است که واقعیتهای پسااستعماری، همیشه شرایط اوضاع دوران استعمار را بهبود نمیبخشد. فقط کنشگری و عاملیت فلسطینیها میتواند ما را در مسیر درست حرکت دهد.
من بر این باورم که دیر یا زود، آمیختگی انفجاری این شاخصها منجر به نابودی پروژه صهیونیستی در فلسطین خواهد شد. وقتی این اتفاق افتاد، ما باید امیدوار باشیم که یک جنبش آزادیبخش قوی وجود داشته باشد تا خلأ را پر کند. برای بیش از ۵۶ سال، آنچه «فرآیند صلح» نامیده میشد - فرآیندی که به جایی نرسید - در واقع مجموعهای از ابتکارات آمریکایی - اسرائیلی بود که از فلسطینیها خواسته میشد به آن واکنش نشان دهند. امروز، «صلح» باید با استعمارزدایی جایگزین شود و فلسطینیها باید بتوانند دیدگاه خود را برای منطقه بیان کنند و از اسرائیلیها خواسته شود که واکنش نشان دهند. در طول چندین دهه، این اولینبار است که جنبش فلسطین، پیشنهادهای خود را برای یک فلسطین پسااستعماری و غیر صهیونیستی یا هر نام دیگری که موجودیت جدید نامیده میشود، به عهده میگیرد. با انجام این کار، جنبش جدید فلسطین احتمالاً اروپا (شاید به کانتونهای سوئیس و مدل بلژیکی) یا به طور مناسبتر، ساختارهای قدیمی مدیترانه شرقی را الگوی خود قرار دهد؛ جایی که گروههای مذهبی سکولاریزه بهتدریج به گروههای قومی - فرهنگی تبدیل شدند که در کنار هم در یک قلمرو زندگی میکردند.
چه مردم از این ایده استقبال کنند و چه از آن وحشت داشته باشند، فروپاشی اسرائیل قابلپیشبینی شده است. این امکان باید گفتگوی بلندمدت در مورد آینده منطقه را شکل دهد. زمانی که مردم متوجه شوند که تلاشی به مدت یک قرن به رهبری بریتانیا و سپس ایالات متحده برای تحمیل یک کشور یهودی بر یک کشور عربی به آرامی در حال پایان است، این امر در دستور کار قرار خواهد گرفت. این پروژه در ایجاد جامعهای متشکل از میلیونها شهرکنشین که بسیاری از آنها اکنون نسل دوم و سوم هستند، موفق بود؛ اما حضور آنها همچنان مانند زمانی که وارد این سرزمین شدند، به توانایی آنها برای تحمیل خشونتآمیز اراده خود بر میلیونها نفر از مردم بومی بستگی دارد که هرگز از مبارزه خود برای تعیین سرنوشت و آزادی در سرزمین خود دست برنداشتهاند. در دهههای آینده، شهرکنشینان باید از این رویکرد دست بکشند و تمایل خود را برای زندگی بهعنوان شهروندانی برابر در فلسطین آزاد شده و استعمارزدایی شده نشان دهند.
[1] . Ilan Pappe
[2] . State of Judea
[3] . Bezalel Smotrich
/ انتهای پیام /