گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر غلامرضا غفاری طی سالیان متمادی دانشیار گروه برنامهریزی و رفاه اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و مسئول اجرائی پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان بوده است. مسئله سرمایه اجتماعی از مهمترین موضوعات مورد توجه و تمرکز اوست. غفاری در این گفتوگو پیرامون آخرین وضعیت سرمایه اجتماعی در ایران، ناظر به پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان در سال ۱۴۰۲ صحبت میکند.
ما در این پرونده و در صحبت از وضعیت سرمایه اجتماعی ایران تأکید داریم که روی فاکتورهای این مقوله و معادلاتی که منجر به تقویت یا تضعیف سرمایه اجتماعی در طی این سالیان شده، تمرکز کنیم. از آنجا که میدانیم سرمایه اجتماعی در بحث ثروت ملی، چرخدنده بزرگی برای دستیابی به باقی سرمایههاست، مهم است که در ابتدای گفتوگو، تعریفمان را از مفهوم سرمایه اجتماعی یکسان کنیم و به یک پایه مشترک نظری برسیم. از نظر شما، مفهوم سرمایه اجتماعی از چه زمانی در ایران موضوعیت پیدا کرد و چه ابعادی را برای این مفهوم، مهم بر میشمارید؟
غفاری: ما همواره با مفهوم سرمایه اجتماعی از جنبه نظری در علوم اجتماعی و اقتصاد و علم سیاست و رشتههای دیگر مواجه هستیم؛ اما این بحث، صرفاً یک مبحث نظری و مفهومی نیست و هرچه جلوتر میآییم، پهنه بزرگتر و وسیعتری را به خود اختصاص میدهد. سرمایه اجتماعی برای سیاستگذار و کارگزار موضوع مهمی بوده و از آن تحت عنوان سازهای که هم استعداد کار نظری دارد و هم ظرفیت کار تحلیلی و هم بنیه لازم برای فعل سیاسی در معنای سیاستگذاری و policy را دارد، موردتوجه قرار میگیرد. اما این نکته که از چه زمانی مطرح شده و چه عناصری باعث شدند که در دستور کار قرار بگیرد، خصوصاً در امر سیاستگذاری مهم است. ما در علوم اجتماعی تقریباً نقطه شروع مواجهه با سرمایه اجتماعی را نداریم و از سویی دیگر، مفاهیمی را داشتهایم که این بحث را هم پوشش میدادهاند. به طور مثال، مهمترین آنها مربوط به زمانی است که از همبستگی اجتماعی و وجود جامعه صحبت میشود. وقتی از این زاویه وارد شویم، این یک بحث قدیمی و ریشهدار است. ولی راجع به اینکه از کجا این بحث بیشتر موردتوجه قرار گرفت و نقطهای شد که بحثها دقیقاً ذیل چتر این سازه دنبال شدند، به چند نقطه میتوان اشاره کرد:
چرا مردم در شهر بیتفاوتاند؟ در شهر نظمی نیست و بههمریختگی وجود دارد و زمانی این به هم ریختگیها سامان میگیرند که یک کنش جمعی وجود داشته باشد. در اینجا یادآوری این نکته لازم است که سرمایه اجتماعی، تسهیلگر امر اجتماعی است.
اول؛ مباحث «هانی فن» - جامعهشناس امریکایی - است. او بحث خود را اینگونه شروع میکند که چرا والدین مانند سابق سراغی از بچههای خود نمیگیرند؟ در پاسخ به این سؤال، توجه او به این نکته است که یک گسستی صورت گرفته و یک اختلالی وجود دارد. چرا که انتظار میرود والدین پیگیر وضعیت تحصیلی فرزندانشان باشند و صرفاً این نباشد که وضعیت درسی فرزندانشان را ردیابی کنند. این فقدان، برای او مسئلهساز بود.
دوم؛ زمانی بود که این سؤال مطرح شد: چرا مردم در شهر بیتفاوتاند؟ در شهر نظمی نیست و بههمریختگی وجود دارد و زمانی این به هم ریختگیها سامان میگیرند که یک کنش جمعی وجود داشته باشد. در اینجا یادآوری این نکته لازم است که سرمایه اجتماعی، تسهیلگر امر اجتماعی است.
از سوی دیگر، بحث عدم رونق جمعهای اجتماعی مطرح شد. توجه به اینکه چرا جمعهای اجتماعی با بافتهای دینی و فرهنگی و... رونق سابق را ندارند؟ بهعبارتدیگر، زندگی انجمنی، رونق سابق را ندارد. این موضوعی بود که برای «رابرت پاتنام» - از صاحبنظران حوزه سرمایه اجتماعی - پررنگ شد. او به همین خاطر در کتاب «بولینگ به تنهایی» این نکته را مطرح کرد که آدمها دیگر با هم بازی نمیکنند و به بازیهای فردی روی آوردهاند. فیالواقع آدمها حضورشان در اجتماعاتی مانند کلیسا و یا انتخابات کمتر شده و دیگر مشارکتشان در انجمنها و اصناف، رونق قبلی را ندارد. اینها زمینهای برای ورود به مبحث سرمایه اجتماعی شد.
شما در بین اندیشمندان کلاسیک جامعهشناسی هم میتوانید ببینید؛ زمانی که صحبت از آنومی، اختلال و نابسامانی اجتماعی میشود، آنها سرمایه اجتماعی را بهعنوان پادزهری برای بازگرداندن جامعه به سامان مطلوب و نظم پویا مطرح میکردند. از سویی دیگر، زمانی که بحث طرد اجتماعی مطرح میشود، به این معنا که چرا عدهای دنبال گریز از مرکز و حاشیهای شدن هستند یا چه شرایطی فراهم میشود که حس تعلقی که افراد باید داشته باشند را ندارند، باز هم رجوع به بحث سرمایه اجتماعی مهم میشود. حتی زمانی که تعریف از «دیگری» به میان میآید و مباحث فردگرایی رونق میگیرد، همه اینها مسببهایی بودند که بهنوعی بحث سرمایه اجتماعی چندین و چندباره مطرح شود.
حالا بخواهیم در معنا و مفهوم سرمایه اجتماعی دقیق شویم باید بگوییم که کل مفهوم مرکزی سرمایه اجتماعی، مقوله «رابطه» است؛ چرا که هم کمیت و هم کیفیت در رابطه و در بحث سرمایه اجتماعی مهم است. پس اگر بخواهیم نگاه موجزی داشته باشیم، میتوانیم بگوییم مفهوم مرکزی سرمایه اجتماعی، رابطه در قالب شبکه است؛ آن هم شبکه ارتباطی که افراد با هم میسازند. در واقع شبکهها تاروپود ارتباط افراد هستند و بر همین مبنا، وقتی سراغ مؤلفههای سرمایه اجتماعی میرویم، یکی از مهمترین ابعاد آن، اعتمادی بوده که در روابط مستتر است. باز در مرکز مفهوم اعتماد، رابطه وجود دارد که شعاع مختلفی را در بر میگیرد. در یک رابطه، اعتماد شعاع کمتر و در جای دیگر، اعتماد شعاع گستردهتری دارد و این خودش باعث شده که صورتبندیهای مختلفی را در باب اعتماد و سرمایه اجتماعی بتوان متصور شد.
این رابطه از چه جنبهای خودش را در مراتب مختلف نشان میدهد؟
غفاری: همه ما دارای روابطی هستیم. در وهله اول، رابطه خودمان با خودمان که حاصل آن میشود اعتماد پایهای یا همان اعتمادی که من به خودم دارم. این شناخت، بهنوعی به لحاظ هستیشناختی و معرفتشناختی در حوزه روانشناسی قرار میگیرد. این که من خودم را چطور ارزیابی و داوری میکنم و این تعریف چه نسبتی با عزتنفسی که برای خودم قائل هستم، دارد. این شناخت پایهای و بسیار مهمی است که طی آن اول باید تکلیفم با خودم روشن باشد. آیا من برای خودم غایتی دارم؟ این شناخت، ربط موسعی با ایمان، باور و اعتقادی که فرد به مبدأ هستی دارد، پیدا میکند. من نمیخواهم خیلی وارد این بحث شوم، چون خیلی بحث هستیشناسانهای است.
مطالعات در ایران نشان داده که اعتماد اجتماعی و به دنبال آن سرمایه اجتماعی خاصگرایانه، خیلی قویتر از اعتماد و سرمایه اجتماعی عامگرایانه است. این اعتماد خاصگرایانه از سویی سطحی از امنیت را به فرد منتقل میکند، ولی از سوی دیگر میدان کنشگری او را محدود میسازد.
وقتی که فرد نسبت به خویشتن خود و خودِ خود، شناخت، باور، پنداشت و انگارهای دارد، بعد از این مرحله است که فرد میخواهد رابطه خودش را با دیگری تنظیم کند و خودش را در قالب رابطه قرار دهد. این رابطه از نزدیکترین جایگاهها شروع میشود، با مادر و پدر و خانواده و بهتدریج بسط پیدا میکند. در مرحله بعد، در ایستگاههایی که فرد در زندگی اجتماعی آنها را تجربه میکند، مثل ارتباط با دوستان و معلم و در مراتب بالاتر با جامعه و دیگر افراد، این اعتماد تا اینجا یک اعتماد بین شخصی است؛ اما بهتدریج که پای گروهها به میان میآید و اعتماد به گروهها و سازمانها مثل اعتماد به مدرسه و بعد دانشگاه و بعد از آن، سازمانها و اصناف جای اعتماد بینفردی را میگیرند، از این جا به بعد اعتماد را عامتر میبینیم و میگوییم اعتماد تعمیمیافته است؛ یعنی من دیگر معلمها، رانندگان تاکسی، کارمندان بانک و... را یک فرد نوعی نمیبینم و شناخت و اعتمادم را تعمیم میدهم. البته حتماً رفتار نوعی افراد دیگر هم روی اعتماد من تأثیر دارد.
مرحله بعد، اعتماد به جمعهای وسیعتر و گستردهتر است. مثل اعتماد به کشور، اعتماد و باور به مذهب و مهمتر از آن که اعتماد به معتقدین به مذهب است. در اینجا بحثهای قومیتی کمکم پررنگ میشوند و به بحث اعتماد ملی میرسیم. در این بین یک سطح اعتماد عمومی به افراد جامعه هم وجود دارد و هم یک سطح دیگر که اعتماد به نظامهای تخصصی است. این سطوح از اعتماد - بهویژه در دوران مدرن - مهم است. مثل اعتمادی که به پروانه طبابت پزشکان داریم؛ چرا که میدانیم در پشت آن، یک نظام تخصصی وجود دارد. اما لازم میبینم در اینجا شما را توجه بدهم به این نکته مهم که شعاع روابط ما تا کجاست؟ آیا اعتماد من منحصراً در مقابل افرادی است که آنها را کاملاً میشناسم و در نزدیکی من قرار دارند؟ یا اینکه این شعاع را فراتر میبرم؟ جایی که ارتباط من با گروههای خاص و معینی است، میگوییم اعتماد خاصگرایانه داریم. اما زمانی که روابط ما فراتر میرود، اعتماد عامگرایانه داریم. مطالعات در ایران نشان داده که اعتماد اجتماعی و به دنبال آن سرمایه اجتماعی خاصگرایانه، خیلی قویتر از اعتماد و سرمایه اجتماعی عامگرایانه است. این اعتماد خاصگرایانه از سویی سطحی از امنیت را به فرد منتقل میکند، ولی از سوی دیگر میدان کنشگری او را محدود میسازد. اما اعتماد عامگرایانه میدان بازی و کنشگری اجتماعی را بازتر میکند. به همین خاطر، برای توسعه و پیشرفت بیشتر، نیاز به اعتماد عامگرایانه هست و نه اعتماد خاصگرایانه؛ مانند آن چه که در ایران مرسوم است.
از نظر شما این دو میتوانند در تقابل با هم قرار بگیرند؟ یعنی اعتماد خاصگرایانه مانع توسعه میشود؟
توجه به این نکته بسیار مهم است که زمانی میدان تعاملات و ارتباطات ما گسترش پیدا میکند که ما این توانایی را داشته باشیم با غیر از جمع خودمان هم وارد گفتگو و بدهبستان شویم و از این بابت است که وارد بحثهای سرمایه اجتماعی خاصگرایانه یا عامگرایانه و درونگروهی یا برونگروهی میشویم.
غفاری: حتماً. مثلاً وضعیت ارتباطی در آموزشوپرورش و یا جامعه پزشکی باید بهگونهای باشد که شعاع اعتماد افراد به هم در آن بسط پیدا کند؛ درحالیکه در ایران، سطح اعتماد افراد رابطه معکوسی با نسبت میانشان دارد. اعتماد به اعضای خانواده چقدر است؟ بالاست. اما هرچقدر در نسبت دورتری برویم، این سطح از اعتماد کاهش پیدا میکند. به همشهریها، به هم قومیها و به غیر همشهری، سطح اعتماد کمتر و کمتر میشود و نزول پیدا میکند؛ بنابراین در بحث اعتماد اجتماعی، شعاع رابطه نکته تعیینکنندهای است و موجب تعریض و بسط روابط میشود. از همین روست که در ایران و در حوزه سیاست، احزاب شکل نمیگیرند و اگر هم شکل بگیرند احزاب خانوادگی شکل میگیرند و یا مثلاً شرکتهای بزرگ شکل نمیگیرند یا اگر باشند خیلی معدود هستند. ماندن در جمعهای خودی، خطرخیز است و بهنوعی ما را دچار رفتارهای ضداخلاقی میکند. این انگاره که هر امر درونگروهی را خوب بدانیم و هر امر خارج از گروه خودی را خصم و دشمنی بپنداریم، برای توسعه خوب نیست و برخلاف راه توسعه است.
در ادبیات سرمایه اجتماعی میگویند نهتنها این موضع خوب و خیر نیست، بلکه شر است. آن چیزی که در دنیای جدید مطرح میشود این است که بنیاد و ریشه سرمایه اجتماعی را بهدرستی شکل بدهیم. چرا که اگر اعتماد به دیگری نباشد سرمایه اجتماعی شکل نمیگیرد و ماندن در این وضعیت حتماً آسیب جدی ایجاد میکند؛ بهخصوص زمانی که بار خصم، نسبت به دیگران پر رنگ میشود. توجه به این نکته بسیار مهم است که زمانی میدان تعاملات و ارتباطات ما گسترش پیدا میکند که ما این توانایی را داشته باشیم با غیر از جمع خودمان هم وارد گفتگو و بدهبستان شویم و از این بابت است که وارد بحثهای سرمایه اجتماعی خاصگرایانه یا عامگرایانه و درونگروهی یا برونگروهی میشویم.
از بحثهای نظری عبور کنیم و زاویه نگاهمان را بر روی ایران متمرکز کنیم. از نظر شما این فضای پررنگ اعتماد خاصگرایانه ما ارتباطی با ارزشها و نگاه سنتیمان دارد؟
دین هم میتواند یک عامل مهم برای سرمایه اجتماعی باشد و هم میتواند مانعی بزرگ بر سر راه سرمایه اجتماعی باشد. هر نوع باور ایدئولوژیک، آنجایی که خصلت فقهی پیدا میکند، مانعی بر سر راه سرمایه اجتماعی است. زمانی که بگوییم ما دین داریم و بقیه بیدین، این مسئله ایجاد میکند. ولی جایی که نگاهتان بازتر باشد، طبیعتاً رحمانیت بیشتری دریافت میکنید؛ چرا که این توانایی در ما ایجاد میشود که با مجموعههای بیشتری مدارا کنیم
غفاری: بله، جامعه ما میل به ایدئولوژی دارد. بعضی وقتها ما یک گفتمان یا ایدئولوژی را به دین تعمیم میدهیم و فقهی معنا میکنیم. چرا که کل مجموعه تن به گفتگو نمیدهد. گفتگو چیست؟ مرکز ثقل ارتباط، گفتگو است. شما دین را در نظر بگیرید. دین هم میتواند یک عامل مهم برای سرمایه اجتماعی باشد و هم میتواند مانعی بزرگ بر سر راه سرمایه اجتماعی باشد. هر نوع باور ایدئولوژیک، آنجایی که خصلت فقهی پیدا میکند، مانعی بر سر راه سرمایه اجتماعی است. زمانی که بگوییم ما دین داریم و بقیه بیدین، این مسئله ایجاد میکند. ولی جایی که نگاهتان بازتر باشد، طبیعتاً رحمانیت بیشتری دریافت میکنید؛ چرا که این توانایی در ما ایجاد میشود که با مجموعههای بیشتری مدارا کنیم. اما زمانی که نگاه بنیادگرا و عصبی داشته باشیم و تن به گفتوگو ندهیم، وارد وضعیت منازعه میشویم و اصلاً اجازه بروز و ظهور پیدا نمیکنیم.
یک نکته مهم را اینجا باید گوشزد کنم و آن تفاوت میان سرمایه اجتماعی با سرمایه فیزیکی و بهویژه سرمایه مالی است. سرمایه فیزیکی هراندازه بیشتر استفاده شود، بیشتر هم مستهلک میشود. سرمایه مالی هم اگر بهدرستی استفاده نشود، همین است. اما سرمایه اجتماعی برعکس است؛ یعنی هر چقدر بهدرستی و پویایی از آن استفاده کنید، زاینده است و بیشتر میشود و به تعبیری خودزاست. مانند بحث شبکهها که اگر شبکه را درست تنظیم کنیم، امروز آشناشدن با شما یعنی آشناشدن با دوستان شما و... ما باید از حالت انقطاعی خارج شویم و ارتباطات شبکهای پیدا کنیم. اما مشکل این جاست که یکدیگر را قبول نداریم و به همدیگر اعتماد نداریم. هدف این نیست که عیناً شبیه هم باشیم، بلکه باید اجازه دهیم مجموعهها بر اساس نیازهای مشترکی که دارند، شکل بگیرند. اشاره کردم که دین هم توانایی بالایی در پرورش سرمایه اجتماعی و هم در زایل کردن آن میتواند ایفا کند که این بستگی دارد به اینکه هم به لحاظ نظری و هم به لحاظ عملی چطور آن را تفسیر کنیم. در واقع کارکرد فاکتور دین مثل هر فاکتور دیگری یک کارکرد دو لبه است.
آقای دکتر! اگر وضعیت سرمایه اجتماعی در هر کشوری را محور بررسی سلامت اجتماعی آن کشور بدانیم، باتوجهبه اتفاقاتی که چند سال اخیر در ایران افتاده، از نظر شما و باتوجهبه پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان که شما یکی از مدیران آن بودید، وضعیت سلامت اجتماعی ایران چگونه است و چطور آن را ارزیابی میکنید؟
غفاری: ما سرمایه اجتماعی در ایران را بهصورت مشخص بر اساس پیمایشها از سال ۱۳۸۳ به این طرف مورد بررسی قرار دادیم. اولین پیمایش برای سال ۱۳۸۳ بود که در واقع سال ۱۳۸۴ اجرا شد، بعد از آن در سال ۱۳۹۳ دوباره ادامه پیدا کرد و در سال ۱۳۹۷ و ۱۴۰۰ هم مجدداً اجرا شد. متأسفانه باتوجهبه شاخصهای مختلفی که برای بررسی سرمایه اجتماعی در نظر گرفتیم، در ایران با یک وضعیت فرساینده در حوزه سرمایه اجتماعی روبهرو هستیم.
شاخصهایی که در نظر گرفتید، برای تمام این سالیان و تحولاتی که در جریان بوده بهصورت ثابت است؟
غفاری: ما سعی کردیم در این چهار پژوهش، سنجهها و نوع پرسشهایمان خیلی تغییر نکرده باشد. اما باتوجهبه این نکته که بههرحال جامعه تغییر کرده، حتماً چند سؤالی هم عوض شده است. ولی سنجههایی وجود دارند که پایهای هستند. اگر بهصورت خُرد نگاه کنیم، حدود هفتاد تا صددرصد سنجهها که بر اساس دستگاه مفهومی ماست، ثابتاند و دقیقاً به همین خاطر، امکان سنجش و قیاس را به ما میدهند. باید چندین پیمایش داشته باشیم تا در بازه زمانی امکان بررسی روند و وضعیت سرمایه اجتماعی در کشورمان را پیدا کنیم. واقعیت این است که وقتی یک کاری انجام میشود، ممکن است یک مجموعهای آن را نپذیرد، پس باید شواهد دیگری را بیاوریم. چون وقتی که بحث سنجش مطرح است، بخشی از این مقوله مبتنی بر پنداشتی است که افراد دارند که در نتیجه، بخش شناختی سرمایه اجتماعی صورت میپذیرد. بخش دیگر، سنجش بخش اعیانی است؛ اینکه چه میزان رفتوآمد وجود دارد؟ عضویت در چه تشکلهایی صورت میپذیرد؟ این یعنی دادههای بیرونی دیگری هم وجود دارد که میتوان از آنها کمک گرفت تا اعتبار وجه شناختی سنجش در بحث سرمایه اجتماعی مورد تحقیق قرار گیرد. مثلاً مطالعات به ما میگوید که سطح مشارکت چه در بخش اعیانی و چه در بخش شناختی و ذهنی آن پایین است. ما در کشور انتخابات مجلس، انتخابات ریاستجمهوری و انتخابات شوراها را داریم و به راحتی میتوان با بررسی روند اینها فهمید که سطح و میزان مشارکت مردم چگونه بوده است.
اگر بهصورت خُرد نگاه کنیم، حدود هفتاد تا صددرصد سنجهها که بر اساس دستگاه مفهومی ماست، ثابتاند و دقیقاً به همین خاطر، امکان سنجش و قیاس را به ما میدهند
یکی از کارهای مهمی که «فوکویاما» در بحث سرمایه اجتماعی انجام داد، بررسی راههای سنجش سرمایه اجتماعی است؛ یعنی این که چه چیزهایی بیانگر فقدان سرمایه اجتماعی است و چه اصولی را باید مبنا قرار دهیم. نظر فوکویاما بر این است که زمانی که آهنگ جرائمی مثل قتل و یا خودکشی روند صعودی به خود بگیرد و یا با فروپاشی خانواده و فروپاشی اقتصادی در جامعه مواجه باشیم، در بحث سرمایه اجتماعی بسیار ضعف داریم. چرا که اگر تعلق اجتماعی در جامعه بالا باشد، رضایت اجتماعی وجود داشته باشد، سطح امید اجتماعی بالا میرود و طبیعتاً نباید اختلالی در وضعیت سرمایه اجتماعی صورت بگیرد. مثلاً اختلالی که در آبانماه سال ۱۳۹۸ با آن مواجه شدیم و یا اختلالی که در سال ۱۴۰۱ داشتیم، ناظر بر این است که ما یک «از جا دررفتگی»هایی داریم. وقتی در جامعهای سطح سرمایه اجتماعی بالاست، یعنی که یک شبکه ارتباطی قوی داریم که از نظم و سامان اجتماعی محافظت میکند. وقتی که این وضعیت در جامعه حاضر و ظاهر نباشد، یعنی یک از جا دررفتگیهایی در ساحتهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و غیره وجود دارد که بهویژه وقتی اینها روی هم میافتند و هم زمان میشوند، طبیعتاً قدرت اجتماعی ما را واژگون و فَشَل میسازند.
/انتهای بخش اول/ اداوه دارد...