گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ دکتر نعمتالله فاضلی، انسانشناس و نویسنده ایرانی و استاد پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی است. فاضلی مدرک تحصیل خود در مقطع دکتری در رشته انسانشناسی اجتماعی را از مدرسه مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن در سال ۱۳۸۳ اخذ کرد. فاضلی آثار متعددی در حوزه انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری و فرهنگ ایران معاصر تألیف و ترجمه کرده و عمده فعالیتهای پژوهشی خود را نیز در زمینه انسانشناسی ترتیب داده است. دکتر فاضلی در این گفتوگو از مسئله شهر زنانه ایرانی میگوید.
در سالیان اخیر مباحثی درباره حق انتخاب، تملک فضای عمومی و مواردی ازایندست، در جامعه ایرانی مطرح شد که اتفاقاً بسیار موردتوجه قرار گرفت و آثاری نیز در این راستا منتشر شد. شما در کتاب «زنانه شدن شهر» تقریباً جزء نخستین کسانی بودید که به بحث نسبت زن و زندگی اشاره کردید و فکر میکنم سال ۱۳۹۴ که این اثر چاپ شد، یکی از نخستین آثار دراینرابطه بود. بر اساس همین منطق، شما نقش اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ را نسبت به حضور زنان در فضای شهری چگونه ارزیابی میکنید؟ باتوجهبه اینکه تقریباً یک بحث کانونی هم مبنی بر حق زیستن ایجاد شده بود. این مورد را در نسبت با حق زیستن و فضای شهری چگونه ارزیابی میکنید؟
جنبش زنان برای اینکه از حقوق زنان دفاع کند، یکی از محورهای کنشگریهای خود را توجه به گسترش حضور زنان در جامعه شهری و در عین حال تلاش برای تعمیم نیازهای زندگی شهری زنان میداند. نیازهایی مانند امنیت شهری، دسترسی به خدمات و امکانات لازم برای زندگی پویای شهری برای زنان، اشتغال زنان و برخورداری از حقوق برابر برای زنان در دنیای شهری و... تلاش جنبش زنان این است که به زنان فرصتهای بیشتری برای خودبیانگری فراهم نماید.
فاضلی: کتاب «زنانه شدن شهر» در سال ۱۳۹۶ چاپ شد. اگرچه من از سال ۹۲ درگیر تأمل درباره مسئله جنسیت و شهر بهویژه با تأکید بر نقش زنان در زندگی شهری و حوزه عمومی بودم. نکتهای که در دهههای اخیر در این زمینه وجود دارد این است که جنبش زنان برای دفاع از حقوق زنان به جنبههای گوناگون حیات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی زنان، توجه کرده است. یکی از این جنبهها به مسئله زنان و شهر میپردازد. تحولات ایران معاصر که از سده سیزدهم خورشیدی - یعنی دورهای که ما در حکومت قاجار به سر میبریم - آغاز شده، یکی از ارکان آن شهری شدن جامعه ایران است. میزان شهرنشینی در جامعه ایران، به طور پر شتابی در تقریباً صد و پنجاه سال گذشته در حال انجام بوده است. دورهای که جامعه عشایری به روستایی و سپس به شهری و در دهههای اخیر به جامعه کلانشهری تغییر یافته است. این تحول ساختاری، بزرگترین تحولی است که جامعه ما با آن درگیر شده و تمام جنبههای زندگی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ما را تغییر داده است. یکی از این تغییرات، تغییر در جایگاه و نقش زنان در جامعه ایرانی است. جنبش زنان برای اینکه از حقوق زنان دفاع کند، یکی از محورهای کنشگریهای خود را توجه به گسترش حضور زنان در جامعه شهری و در عین حال تلاش برای تعمیم نیازهای زندگی شهری زنان میداند. نیازهایی مانند امنیت شهری، دسترسی به خدمات و امکانات لازم برای زندگی پویای شهری برای زنان، اشتغال زنان و برخورداری از حقوق برابر برای زنان در دنیای شهری و... تلاش جنبش زنان این است که به زنان فرصتهای بیشتری برای خودبیانگری فراهم نماید.
در سالهای اخیر، گفتمان زن و شهر در جامعه ما حول جنبش زنان گسترش پیدا کرده است و این گفتمان در سینما، تئاتر، رمان، ادبیات و همچنین تحقیقات معماری و شهرسازی و علوم اجتماعی و فلسفه هم شکل گرفته است. این گفتمان به نحو اجتنابناپذیری محصول همان تحولاتی است که شهر ایرانی در دوره معاصر پشت سر گذاشته است و همچنان در حال دگرگونی است و همان محصول تحولاتی است که جامعه زنان آن را تجربه کردهاند. وضعیت زنان ایرانی هم طیّ دوره معاصر - یعنی از همان قاجار تا به امروز - مانند شهر ایرانی با تحولات بسیار بنیادینی همراه بوده است. از جمله آنکه زن ایرانی که در دوره پیشامعاصر، زن خوانا و نویسا و باسواد نبود، در دوره معاصر به تدریج به زن خوانا و نویسا و باسواد تغییر پیدا کرده است. سوژه زنان ایرانی دیگر سوژه زن بیسواد نیست.
«امانوئل تد» و «یوسف کورباژ» در کتاب «ملاقات تمدنها» نشان دادند که سواد، عامل بنیادین در تحولات ایران در دوره معاصر بوده است که نخست در مردان ایجاد شد و مردان ایرانی از سال ۱۳۵۰ از نظر شاخص سواد به پنجاهدرصد رسیدند. آنها نشان میدهند که انقلاب سال ۱۳۵۷ تا حدود قابلتوجهی در نتیجه این تغییر شاخص سواد در مردان ایرانی مؤثر بود. ایشان همچنین نشان میدهند که در سالهای ۱۳۷۵ به بعد، شاخص سواد در زنان نیز به بالای پنجاهدرصد رسیده است. به باور آنها، با بروز این تحولات بنیادین در شاخص سواد زن ایرانی، دگرگونیهای چشمگیری در ایران ایجاد شد و خواهد شد. آنها در سال ۲۰۰۸ کتابشان را به زبان فرانسه منتشر کردند. این کتاب در ۱۳۸۸ به زبان فارسی هم ترجمه شد. تحول در شاخص سواد زنان به معنای این است که زنان ایرانی از نظر ساختارهای شناختی و الگوهای ارتباطی و توانش زبانی با زنان پیشامعاصر ایرانی تفاوتهای بنیادینی دارند. امروز زنان ایرانی، زنانی تحصیلکرده، خوانا و نویسایی هستند که از نظر شیوه استدلالکردن و فهم هستی و جهان و شیوه مواجههشان با بدن، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و جامعه، دیگر همان الگوهای پیشامعاصر را ندارند. این تحول در ساختار شناختی و استدلالی و الگوی ارتباطی زن ایرانی منجر به پویاییها و تحولاتی در زندگی فردی و اجتماعی زنان و در ادامه، خود جامعه ایران میشود.
این تحول چه اثری بر آرمانهای زن ایرانی در نسبت با عرصه عمومی و فضای شهری گذاشته است؟
زن خوانا و نویسای ایرانی که در دوره معاصر بهصورت همگانی ظاهر شده است، خواهان این است که بدن او از استقلال برخوردار باشد و زن، خود در پوشش و آرایش و مدیریت بدنش تصمیمگیرنده باشد. این زن خوانا و نویسا همچنین میخواهد که در کنشهای جمعی و آیینی که دنیای امروز در شهرها و کلانشهرها ایجاد کرده است، مشارکت و حضوری فعال و خلاق و گسترده داشته باشد. در چنین فضایی است که نهاد خانواده و ازدواج و خویشاوندی نیز تغییر میکند.
فاضلی: «یوسف کورباژ» و «تد» نشان میدهند که با تحول در شاخص سواد زنان، الگوهای باروری و جمعیت نیز در جامعه تغییر میکند. زن خوانا و نویسا و باسواد نمیتواند مانند مادربزرگها و زنان پیشین تن به باروریهای مکرّر و فرزندان پرشمار دهد. این امر موجب کاهش باروری در جامعه و همچنین تحول در ساختار خانواده و مهمتر از آن در موقعیت زن در زندگی فردی و اجتماعی خود شده است. وقتی که زن ایرانی خوانا و نویسا و باسواد، تن به باروریهای مکرر نمیدهد، پس برای زندگی فردی و اجتماعی خود انتظارات و آرزوهای تازهای پیدا میکند. این زن خوانا و نویسا، خواهان مشارکت در زندگی هنری و ادبی و زیباییشناختی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است. این زن خوانا و نویسا، نمیتواند مانند مادر یا مادربزرگهای گذشته، حیات خود را به داشتن شوهر یا فرزندان محدود سازد. او خواهان این است که در شهر و کشور و حتی جهان، مشارکت فعال و خلاق و اثرگذار و مولّد پیدا کند.
زن ایرانی با کاستن از میزان باروری از یک سو و مجهز شدن به سواد و خوانایی و نویسایی از دیگر سو، از آزادی و رهایی برخوردار میشود و این شرایط جدید، او را به زندگی شهری و کلانشهری و فضاهای عمومی شهر میکشاند. این زن خوانا و نویسا دیگر نمیخواهد برای ارتزاق و معیشت خود صرفاً به درآمد و پول جیبی همسر یا پدرش وابسته باشد. این زن خوانا و نویسا، خود را لایق و شایسته این میداند که روی پاهایش بایستد و راه تولید کالا و خدمات را برود و همچنین با مشارکت در حیات اقتصادی، استقلال مادّی پیدا کند؛ بنابراین، زن خوانا و نویسای ایرانی که در دوره معاصر بهصورت همگانی ظاهر شده است، خواهان این است که بدن او از استقلال برخوردار باشد و زن، خود در پوشش و آرایش و مدیریت بدنش تصمیمگیرنده باشد. این زن خوانا و نویسا همچنین میخواهد که در کنشهای جمعی و آیینی که دنیای امروز در شهرها و کلانشهرها ایجاد کرده است، مشارکت و حضوری فعال و خلاق و گسترده داشته باشد. در چنین فضایی است که نهاد خانواده و ازدواج و خویشاوندی نیز تغییر میکند.
تحولات جهان امروز چگونه در آرمانهای زن ایرانی تغییر ایجاد کرده است؟
در جامعه مصرفی معاصر ایران، این زنان هستند که هم در درون فضای خانه و خانواده و هم در فضای شهری و حوزه عمومی، نقش کلیدی و تعیینکنندهای بر عهده دارند. این که چه بخوریم یا چگونه و کی و کجا برویم یا اینکه چه بپوشیم و چه بخریم و... از تصمیماتی است که عمدتاً زنان به طور سنتی از امتیاز تصمیمگیری درباره آن برخوردار نبودند. در دنیای معاصر و مدرن ایران، این اختیار و قدرت زنانه برای مصرف تقویت شده و گسترش پیدا کرده است.
فاضلی: تحولات فناورانه که در سده اخیر در ایران به وجود آمده، مانند صنعتیشدن و رسانهای شدن و گسترش ارتباطات و... موقعیتهای تازهای برای زنان ایرانی خلق کرده است. این تحولات فناورانه بهعلاوه خوانایی و نویسایی، سوژه زن ایرانی و گسترش تعاملات جهانیشدن، همهوهمه چرخشی ساختاری در چگونگی پیوند زنان با جامعه و بهویژه شهر ایجاد کرده است. شاید بتوان گفت که گسترش اقتصاد مدرن و جهانی شده و توسعه سرمایهداری در جهان هم مانند توسعه ارتباطات و گسترش آن در تحول نقش و جایگاه و معنای زنان در جامعه شهری معاصر ایران نقشی کلیدی داشته است. زنان در ایران معاصر از راه گسترش مصرف و کالاها نیز فرصتهای تازهای برای ابراز وجود خود در جامعه ایرانی ساختهاند. بهویژه مسئله گسترش بازارها و مصرف بر عاملیت زنان در جامعه معاصر ایران تأثیری جدی گذاشته است.
در جامعه مصرفی معاصر ایران، این زنان هستند که هم در درون فضای خانه و خانواده و هم در فضای شهری و حوزه عمومی، نقش کلیدی و تعیینکنندهای بر عهده دارند. این که چه بخوریم یا چگونه و کی و کجا برویم یا اینکه چه بپوشیم و چه بخریم و... از تصمیماتی است که عمدتاً زنان به طور سنتی از امتیاز تصمیمگیری درباره آن برخوردار نبودند. در دنیای معاصر و مدرن ایران، این اختیار و قدرت زنانه برای مصرف تقویت شده و گسترش پیدا کرده است.
نقش مراکز خرید را در چنین تحولی چگونه ارزیابی میکنید؟
این تضادهای ساختاری، زنان را در جامعه شهری و امروز ایران در موقعیت بغرنج و پرتنشی قرار داد. نظام سیاسی برای همسو کردن زنان با ایدئولوژی و گفتمان سیاسی خود اقدام به گفتمانسازی و خلق احکام و دستورات گوناگونی کرد که بتواند هم ساختار شهری و هم تحولات جمعیتی و زنان را بهگونهای کنترل، مدیریت و انضباط بخشد و در نهایت، زنان را در چهارچوب ارزشهای سیاسی و دینی حاکمیت سوق داده و هدایت و نظارت کند. اما از آن جایی که تنشهای مسائل زنان و گفتمان انقلاب و حاکمیت، تنشهای سطحی و دلبخواهی و ارادهگرایانه و گذرا نبودند؛ بنابراین، سالبهسال بر تنشهای میان زنان و حاکمیت افزوده شد.
فاضلی: طبیعتاً با گسترش شهرها و کلانشهرها و توسعه فضاهای خرید و مصرف و گسترش فضاهای فراغت، میدانهای گستردهای برای زنان ایرانی معاصر به وجود آمده است. این تصویر بیانکننده این است که از جنبههای گوناگون، زن ایرانی پیوند محکم و نوینی با جامعه و زندگی شهری به وجود آورده است. اما دیگر تحولات جامعه ایران بهویژه تحولات سیاسی و اتفاقات سال ۱۳۵۷، با مجموعه تحولاتی که بیان کردیم، همسویی و سازگاری ندارد. تحولات سیاسی که بر پایه خوانش معینی صورت گرفت، پذیرای همه چرخشها و دگرگونیهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی زنان در جامعه معاصر ایران نبوده و نیست؛ بنابراین، اگرچه انقلاب ۱۳۵۷، از جهتی برخی فضاها مانند توسعه آموزش و گسترش حضور زنان در آموزش عمومی و آموزش عالی یا حتی در برخی حوزههای سیاسی و اقتصادی را برای زنان باز نگه داشت؛ اما در مجموع تضادهای ساختاری بین گفتمان انقلاب ۱۳۵۷ و تحولات پس از آن، با تحولات زنان در ایران وجود داشت و دارد. این تضادهای ساختاری، زنان را در جامعه شهری و امروز ایران در موقعیت بغرنج و پرتنشی قرار داد. نظام سیاسی برای همسو کردن زنان با ایدئولوژی و گفتمان سیاسی خود اقدام به گفتمانسازی و خلق احکام و دستورات گوناگونی کرد که بتواند هم ساختار شهری و هم تحولات جمعیتی و زنان را بهگونهای کنترل، مدیریت و انضباط بخشد و در نهایت، زنان را در چهارچوب ارزشهای سیاسی و دینی حاکمیت سوق داده و هدایت و نظارت کند. اما از آن جایی که تنشهای مسائل زنان و گفتمان انقلاب و حاکمیت، تنشهای سطحی و دلبخواهی و ارادهگرایانه و گذرا نبودند؛ بنابراین، سالبهسال بر تنشهای میان زنان و حاکمیت افزوده شد. برآیند این تنشها در تمام سازههای بعد از انقلاب بهصورت جستهوگریخته، گاه در زیر پوست شهر و گاه در میدان خیابانها ظاهر شد. جنبش سال ۱۴۰۱ و تحولات پس از آن، بارزترین تبلور این تنش و تضاد ساختاری بین زنان و گفتمان انقلاب ۱۳۵۷ و حاکمیت بود. این جنبش یا هر نام دیگری که بر آن بگذاریم؛ هسته مرکزیاش بهواقع همان تضاد ساختاری زنان و گفتمان سیاسی حاکم است. اگرچه این جنبش محدود به زنان نمیشود و نیروهای اجتماعی و سیاسی دیگری هم در آن نقش داشتند و تا جایی که به زنان پیوند میخورد، جنبش سال ۱۴۰۱، تلاشی برای عمق بخشیدن و توسعهدادن به نقش و حضور زنان در زندگی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی آنان در ایران امروزوفردا بود.
در واقع اتفاقات پاییز سال ۱۴۰۱ و تحولات پس از آن، نقشی کلیدی در پرداختن به گفتمان زنانه داشته است؛ تا جایی که ما با انبوهی از آثار هنری و فرهنگی - چه
تولید گفتار زنانه در پاییز ۱۴۰۱ به نقطه اوج خود رسید. این تولید گفتار اگرچه از دهههای پیشین آغاز شده بود و مطبوعات، رسانهها، مجلات، کتابها، سینما، تئاتر و حتی گفتار روزانه مردم، انباشته از بازنماییها و تحلیلها و تفسیرها درباره زنان و زنانگی و مقولات مرتبط با آن بود، اما جنبش سال گذشته، این تولید گفتار را به طور انفجارآمیزی افزایش داد؛ بهطوریکه فضای رسانهها و شبکههای اجتماعی انباشته از مسئله زنان شد.
مثبت و چه منفی - در نسبت با زنان روبهرو میشویم. نظر شما چیست؟
فاضلی: شرح این قصه طولانی است. اتفاقات پاییز ۱۴۰۱ سبب شد که تولید گفتار حول زنان و مقولات مرتبط با آن مانند زنان و شهر یا زنان و سیاست یا زنان و جامعه و امثال اینها بهصورت انبوه صورت گیرد. تولید گفتار زنانه در پاییز ۱۴۰۱ به نقطه اوج خود رسید. این تولید گفتار اگرچه از دهههای پیشین آغاز شده بود و مطبوعات، رسانهها، مجلات، کتابها، سینما، تئاتر و حتی گفتار روزانه مردم، انباشته از بازنماییها و تحلیلها و تفسیرها درباره زنان و زنانگی و مقولات مرتبط با آن بود، اما جنبش سال گذشته، این تولید گفتار را به طور انفجارآمیزی افزایش داد؛ بهطوریکه فضای رسانهها و شبکههای اجتماعی انباشته از مسئله زنان شد. همچنان این تولید گفتار ادامه دارد و مسئله تضادهای ساختاری زنان و گفتمان انقلاب ۱۳۵۷ بر حاکمیت، نهتنها حل نشده یا کاهش نیافته بلکه به شیوههای پیچیدهتری از آنها در حال تولید و گسترش است. مسئله تضادهای ساختاری زنان و سیاست در جامعه امروز ما مسئلهای است که ریشه در بحرانهای بزرگ جامعه ما بهویژه بحران حاکمیت و شهروندی دارد. در جامعه امروز ایران، نهتنها زنان، بلکه مردان و آحاد افراد یا شهروندان خواهان زندگی شهروندی هستند؛ حیاتی که از استقلال و آزادی و رفاه و امکانات لازم برای مشارکت مؤثر و مولّد در حیات جمعی برخوردار باشند. کموبیش همه شهروندان با ارزشهای نوین خودبیانگری آشنا هستند و خواهان فرصتهایی برای ابراز خود میباشند.
به چه معنا؟
فاضلی: بدین معنا که این ارزشهای خودبیانگرانه منجر به این میشود که سوژه ایرانی امروز - چه سوژه زنانه یا مردانه - درگیر ارزشهایی باشد که معنای انسان بودن برای او امروزه، تنها برخورداری از رفاه و بهداشت و سلامتی و اجتهاد، بلکه داشتن فرصتهای کافی و عادلانه و منصفانه و مناسب برای خودتحققبخشی و خودابرازگری و خودشکوفایی و خود بودن یا فردیت است. از سوی دیگر، گسترش شبکههای اجتماعی و ارتباطات و جهانیشدن، توان تطبیقی یا مقایسهای مردم ایران را افزایش داده است. هر شهروند ایرانی امروزه خود را با همه جهان میسنجد. مهاجرتها و فیلمها و شبکههای اجتماعی، رسانهها و تلویزیونها و ارتباطات جهانی، چشمانداز روابط انسان ایرانی اعم از زن یا مرد را تغییر داده است. آنها خودشان را با همسایگانشان در کشورهای عربی در جوامع اروپایی و آمریکای شمالی قیاس میکنند. از دیدگاه این شهروند امروزی، معنای زندگی در چشمانداز تطبیقی و مقایسهای شکل میگیرد. اما سیاستهای فرهنگی و گفتمانهای حاکمیتی، پذیرای نظم و فرهنگ جهانی نیستند. در نتیجه، تعارضات و تنشهای میان شهروندان با حاکمیت هر سال بحرانیتر شده است.
هر شهروند ایرانی امروزه خود را با همه جهان میسنجد. مهاجرتها و فیلمها و شبکههای اجتماعی، رسانهها و تلویزیونها و ارتباطات جهانی، چشمانداز روابط انسان ایرانی اعم از زن یا مرد را تغییر داده است. آنها خودشان را با همسایگانشان در کشورهای عربی در جوامع اروپایی و آمریکای شمالی قیاس میکنند. از دیدگاه این شهروند امروزی، معنای زندگی در چشمانداز تطبیقی و مقایسهای شکل میگیرد.
در جنبش سال ۱۴۰۱ و تحولات پس از آن، این تنش و تضاد به مرحلهای رسید که دیگر تنها شکاف یا فاصله میان شهروندان و حاکمان نبود. بهویژه در حوزه زنان، جنس رابطه زنان با حاکمیت فقط فاصله و تفاوت و شکاف میان این دو نبود و نیست. بلکه نوعی تعارض و ستیزه میان حاکمان و زنان ایجاد شد یا حداقل میان بخش چشمگیری از زنان جامعه که ارزشهای خودبیانگرانه و همچنین ارزشهای جهانی را پذیرا شده است، تعارض دیده شد. برای این گروه از زنان که کموبیش میتوانیم آنها را بخش بزرگ زنان شهری و کلانشهری ایران بدانیم، حضور در حوزه عمومی و خیابانها و میادین شهری و فضاهای شهری به معنای راهبردی برای دستیافتن به ارزشهای جهانی و خودبیانگرانه و ارزشهای فرهنگی است که امروزه زنان جهان در تمام کشورهای توسعهیافته یا حتی درحالتوسعه از آن برخوردار هستند.
در جنبش ۱۴۰۱ و تحولات پس از آن، شهر به صحنهای از درگیریها و تضادها و تنشهای میان شهروندان و حاکمیت تبدیل شده و بهویژه در این صحنه، زنان بازیگران اصلی میدان هستند. حاکمیت که نتوانسته از راه اقناع و اجماع و وفاق جمعی بر سر مدیریت بدن و بهویژه مقوله پوشش و روسری زنان دستاوردی قابلقبول پیدا کند، ناگزیر بهسوی سیاستهای پلیسی و امنیتی سوق یافته است. طبیعتاً این راهبرد پلیسی شدن فضای شهر، موجب شعلهورتر شدن تضادهای ساختاری میان زنان و حاکمیت گردیده است. عملاً با گسترش سیاست پلیسی، میادین شهری، امروزه بیش از آنکه بیانکننده آرامش و ثبات و رفاه میان شهروندان و حاکمان باشند در عمل بیانکننده صحنههای تضاد و تعارض هستند. اگرچه گاهی این تعارض و تضاد، نهان و خاموش ابراز میشود؛ بدین معنا که حضور نیروی نظامی و انتظامی و پلیس طبیعتاً از بروز و ظهور آشکار تعارضات جلوگیری میکند، اما معنای نهان در فضای شهری چیزی نیست که قابل استشمام یا احساسکردن نباشد. معناهایی که امروزه فضاهای شهری میآفرینند، بیانکننده توافق شهروندان بهویژه زنان با حاکمیت نیست. ما به طور محسوس و ملموس احساس میکنیم که تضاد و تعارض نهتنها کاهش نیافته، بلکه عمق و شدت بیشتری پیدا کرده است. پلیسی کردن فضای شهر، صرفاً نقابی است بر چهره پر تنش شهر که به طور موقت این تعارضات را پنهان کند. اما بههرحال این دیگ جوشان شهر همچنان تعارضات را گرم میکند و صدای قلقل این دیگ دیر یا زود بلند خواهد شد. همانطور که گرمی و آتش آن امروزه احساس میشود، صدای آن نیز شنیده خواهد شد.
من در کتاب «زنانه شدن شهر» با تأکید بر فضاهای شهر تهران، توضیح دادم که دیگر نمیتوان از حذف حضور زنان در فضاهای شهری ایران سخن گفت؛ زیرا زنان خود را بر میادین و دیوارهای شهر الصاق کردهاند و جز ویران کردن یا با خاک یکسان کردن شهر، نمیتوان زنان را از شهر بیرون کرد. به همین دلیل است که جز پذیرش حضور زنان در شهر، نباید به چیز دیگری اندیشید. اما پذیرش زنان در شهر صرفاً به معنای پذیرش جسمانی زنانه در شهر نیست؛ بلکه جانهای زنانه هم در شهر زیست میکنند.
به عبارتی همان زنانه شدن شهر فارغ از جنسیت! این جانهایی که فرمودید چه نقشی در فضای شهری بازی میکنند؟
زنان در هر جا که باشند، مُهر خود را بر آن فضا میزنند. این امری اجتنابناپذیر است. امروزه در عرصههای گوناگون حیات شهری در خیابانها، میادین و کتابفروشیها و مراکز خرید، مدارس و سازمانها و حتی فضاهای فراغتی و تمام فضاهای شهری، زنان حضور دارند و حضور آنان این فضاها را دگرگون کرده است و بیش از این هم دگرگون خواهد کرد.
فاضلی: این جانها شهر را به شیوه خود میسازند و به شیوه خود شهر را معنا میکنند و به شیوه خود ساختار عاطفی و احساسی شهر را دگرگون میسازند؛ بنابراین، ما نمیتوانیم حضور زنان در شهر را بپذیریم؛ اما این حضور را به شیوهای ساده، تفسیر و مکانیکی تصور کنیم. زنان در هر جا که باشند، مُهر خود را بر آن فضا میزنند. این امری اجتنابناپذیر است. امروزه در عرصههای گوناگون حیات شهری در خیابانها، میادین و کتابفروشیها و مراکز خرید، مدارس و سازمانها و حتی فضاهای فراغتی و تمام فضاهای شهری، زنان حضور دارند و حضور آنان این فضاها را دگرگون کرده است و بیش از این هم دگرگون خواهد کرد؛ بنابراین، تلاش برای پلیسی کردن فضاهای شهری نهتنها موجب پایداری و ثبات شهر نمیشود، بلکه بر تعارضات و تنشهای زنان و شهر هم میافزاید و مهمتر اینکه موجب همراهی بیشتر مردان با زنان نیز خواهد شد.
در سالهای اخیر شاهد این هستیم که فاصله و شکاف زنان و مردان در فضاهای شهری ایران بهسرعت کاهش یافته است. در گذشتههای نهچندان دور، ایدئولوژی مردسالار، همسوییهای پررنگ و آشکاری با گفتمان سیاسی حاکم داشت. اما در سالهای اخیر، مردان به اتحادی راهبردی با زنان دست یافتند. در نتیجه، هرچه تعارضات و تضادهای بنیادین زنان و حاکمیت افزایش پیدا کند، به همان میزان نیز اتحاد راهبردی زنان و مردان بیشتر خواهد شد. ما میبینیم که در سالهای اخیر، مردان نیروهای بازدارنده زنان در تحولات بدن یا پوشش یا شکل پوشش آنان نیستند و مردان، دیگر مانند گذشته بازیگری جدی برای کنترل اجتماعی زنان نیستند. پیامد این وضعیت چنین است که هر چه حاکمیت به شیوهای عریانتر، زور و قدرت را برای مدیریت فضاهای شهری و همچنین کیفیت حضور زنان در شهر اعمال کند، به همان میزان، زنان نیز به شیوههای پیچیدهتری برای حضور فعال و خلاق و اثرگذار و خود تحققبخش در فضاهای شهری عمل خواهند کرد.
/ انتهای پیام /