افزایش موج خشونت سیاسی در دموکراسی‌های غربی به قلم راشل کلاینفلد؛

قتل و ترور، یقه سیاستمدار غربی را گرفته است!

قتل و ترور، یقه سیاستمدار غربی را گرفته است!
آمریکایی‌ها باید بدانند که خشونت سیاسی تنها مربوط به کشور آنها نیست و این مسئله در بسیاری از دموکراسی‌ها در حال افزایش است.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «راشل کلاینفلد» [1] - کارشناس خشونت و درگیری‌های داخلی و عضو ارشد «بنیاد کارنگی برای صلح بین‌المللی» - در یادداشتی که «Foreign Affairs» آن را منتشر کرده است، به بهانه تلاش برای ترور ترامپ، به موضوع افزایش خشونت سیاسی در آمریکا و سایر دموکراسی‌های غربی می‌پردازد. به گفته وی، آمریکا در این زمینه یک استثنا نیست و از آلمان گرفته تا فرانسه و هند، دموکراسی‌ها با افزایش گسترده خشونت سیاسی مواجه هستند. از نظر «کلاینفلد»، امروزه در آمریکا شرایط مثل دوران پیش از شروع جنگ جهانی اول کاملاً مهیا است و به همین دلیل آمریکایی‌ها باید به‌شدت مراقب باشند تا مانع از شروع یک جنگ دیگر در کشورشان شوند.

     
آمریکا استثنا نیست

این یک امری عادی و متداول است که آمریکایی‌ها تصور می‌کنند مشکلات کشورشان، خاص است. از زمان سوءقصد ۱۳ جولای علیه دونالد ترامپ - رئیس‌جمهور سابق ایالات متحده - بسیاری از مفسران، این رویداد و تنش‌های پیرامون آن را بی‌سابقه توصیف کرده‌اند. دیگران شروع به مقایسه کرده‌اند؛ اما همه این مقایسه‌ها نیز داخلی بوده‌اند. برای مثال، برخی بر تعداد حیرت‌انگیز سلاح‌های تهاجمی در دست مردم عادی در ایالات متحده در مقایسه با سایر کشورهای روی زمین تمرکز کرده‌اند.

طی سال‌های اخیر، آمریکا شاهد افزایش حوادث مربوط به خشونت سیاسی بوده است.

مطمئناً درست است که این تیراندازی‌ها یک لحظه فوق‌العاده ترسناک آمریکایی بود و البته که بخشی از موج رو به افزایش تهدیدها نیز بود. در سال‌های اخیر، ما شاهد رویدادهای خشونت‌آمیز زیادی در آمریکا بوده‌ایم: حمله اوباش به ساختمان کنگره برای جلوگیری از صدور تأییدیه انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۲۰، تیراندازی به «استیو اسکالیس» [2] - نماینده جمهوری‌خواه کنگره در یک بازی بیسبال در سال ۲۰۱۷، توطئه آدم‌ربایی علیه فرماندار دموکرات - «گرچن ویتمر» [3] - در سال ۲۰۲۰ و...

هم زمان این محیط خطرناک برای سایر کارمندان دولتی نیز تشدید شده بود. بین سال‌های ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۱، تهدیدها علیه اعضای کنگره ده برابر شد و تنها پس از ریاست‌جمهوری ترامپ تا حدودی کاهش یافت. تهدیدها علیه قضات فدرال از سال ۲۰۲۱ دوبرابر شده است. در نظرسنجی‌های سه‌ماهه اخیر، یک‌پنجم مقامات محلی منتخب - مانند اعضای هیئت‌مدیره مدارس و کمیسران بخش‌ها - گزارش داده‌اند که تهدیدهای خشونت‌آمیزی دریافت کرده‌اند. اما آمریکایی‌ها باید بدانند که چنین مشکلاتی تنها مربوط به آنها نیست. خشونت سیاسی در بسیاری از دموکراسی‌ها در حال افزایش است. تجربه نزدیک به مرگ ترامپ، به دست مرد جوانی که برنامه حزبی مشخصی نداشت، در تلاش برای ترور نخست‌وزیر ژاپن - «فومیو کیشیدا» [4] - در سال گذشته نیز تکرار شد. سال قبل از آن، «شینزو آبه» [5] - نخست‌وزیر سابق ژاپن - کشته شد. این اولین ترور یک رهبر ژاپنی از دهه ۱۹۳۰ بود. در آگوست ۲۰۲۳ یک نامزد ریاست‌جمهوری اکوادور، پس از خروج از یک گردهمایی تبلیغاتی ترور شد و در ماه می ۲۰۲۴ نیز یک فرد مهاجم، اقدام به ترور نخست‌وزیر اسلواکی کرد.

سران فعلی و سابق دولت‌ها، تنها قربانیان این حادثه نیستند. بر اساس گزارش «پروژه داده‌های رویدادها و نقاط درگیری‌های مسلحانه» [6]، فرانسه از سال ۲۰۲۲ تا ۲۰۲۳، شاهد افزایش ۱۲ برابری خشونت علیه مقامات منتخب بوده است. در مجموع، ۵۱ نامزد در سه هفته منتهی به انتخابات جولای ۲۰۲۴ مورد حمله فیزیکی قرار گرفتند. آلمان در پنج سال گذشته بیش از ۱۰ هزار حمله به سیاستمداران و هزاران حمله دیگر به ساختمان‌های احزاب را داشته است. انتخابات ۲۰۲۴ مکزیک با کشته‌شدن ۳۷ نامزد و زخمی‌شدن بیش از ۸۰۰ نفر، مرگبارترین انتخابات سال ۲۰۲۴ بود. در کلمبیا، هند و نیجریه نیز خشونت علیه مقامات، روبه‌افزایش است.

اگرچه خشونت در هر کشور دلایل خاص و متفاوتی دارد، الگوهای واضحی وجود دارد که در سراسر کشورها تکرار می‌شود. خشونت سیاسی آمریکا، شباهت زیادی با آنچه در آلمان و هند و همچنین در انتخابات اخیر فرانسه رخ داد، دارد. در همه این دولت‌ها، بخش قابل‌توجهی از حملات، عمدتاً محصول پیروان متعصب و رادیکال شده احزاب است که اغلب توسط این احزاب تحریک می‌شوند. مهار این پیروان متعصب، مستلزم مهار سیاستمداران این احزاب است. اما انجام این کار در آمریکا، به تلاش و انرژی کمتری نیاز دارد. در آنجا رأی‌دهندگان فقط دو حزب واقعی دارند که می‌توانند از بین آنها یکی را انتخاب کنند که یکی از آنها توسط یک جناح رادیکال تسخیر شده است. ترامپ ممکن است جدیدترین قربانی خشونت سیاسی آمریکا باشد و حملات می‌تواند از هر دو طرف شکاف انجام شود؛ اما واقعیت این است که طرف‌داران او، بزرگ‌ترین گناهکاران و مقصران کشور را در این زمینه تشکیل می‌دهند و کنترل آنها سخت خواهد بود.

 

منطقه خطر

هر کشوری به دلایل مشابه، خشونت سیاسی را تجربه نمی‌کند. به‌عنوان‌مثال، خشونت فرانسه شامل ترکیبی از شورش‌ها پیرامون خشونت پلیس و اصلاحات حقوق بازنشستگی در سال‌های ۲۰۲۲ و ۲۰۲۳ بود؛ آن هم پیش از اینکه به حملات حزبی علیه نامزدهای پارلمانی در پیش از انتخابات ژوئیه ۲۰۲۴ تبدیل شود. نامزدهای کلمبیایی، اغلب مورد هدف گروه‌های مسلح قرار می‌گیرند تا بازیگران سیاسی را برای تأمین منافع جنایت‌کاران بترسانند. در نیجریه، بسیاری از مقامات محلی توسط راهزنان ربوده می‌شوند تا از دولت باج دریافت کنند.

بر اساس گزارش‌ها، فرانسه طی یک سال شاهد افزایش ۱۲ برابری خشونت علیه مقامات منتخب کشور بوده است.

اما معمولاً شباهت‌هایی نیز بین دولت‌ها وجود دارد؛ نامزدهای مکزیکی مانند نامزدهای کلمبیایی، اغلب توسط سازمان‌های جنایت‌کار کشته می‌شوند. در فرانسه و آلمان، خشونت سیاسی توسط گروه‌های سیاسی رادیکال‌شده، تحریک می‌شود. آنها فضایی را ایجاد کرده‌اند که در آن خشونت، به‌عنوان رفتار سیاسی قابل‌قبول است؛ اگرچه اغلب این خشونت سیاسی علیه خود آنها نیز اعمال می‌شود. برای مثال، «پروژه جهانی مبارزه با نفرت و افراط‌گرایی» [7]، بخش قابل‌توجهی از خشونت سیاسی در آلمان را به حامیان حزب رادیکال «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) که مواضع افراطی ضد مهاجر آن شامل برنامه‌ریزی جلساتی در مورد اخراج اجباری با حضور گروه‌های نئونازی بوده است، نسبت می‌دهد. به‌عنوان‌مثال، حامیان جوان و خشن حزب «آلترناتیو برای آلمان» به سیاستمداران میانه‌رو و سبز حمله کرده‌اند. اما خود سیاستمداران حزب رادیکال «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) نیز با ایجاد چنین فضای پرتنشی، اکنون با بیشترین تعداد حملات روبرو هستند. در ایالت بنگال غربی هند، احزاب دارای جناح‌های ستیزه‌جو هستند که هم سیاستمداران مخالف و هم موافقان حزبی متعصب را می‌ترسانند و از شورش‌ها، بمب‌گذاری‌ها و قتل‌ها برای تحت انقیاد گرفتن مردم و مطیع کردن آنها استفاده می‌کنند.

همه اینها ممکن است کاملاً متفاوت از آنچه در خیابان‌های ایالات متحده اتفاق می‌افتد به نظر برسد، اما بررسی صورت‌گرفته طی هشت سال گذشته، شباهت‌های زیادی را نشان می‌دهد. علاوه بر شورش ۶ ژانویه، تروریست‌های بالقوه، مجالس قانون‌گذاری ایالتی را در پاییز ۲۰۲۰ تهدید کردند. «سزار سایوک» [8] - یکی از حامیان ترامپ - بمب‌های دست‌ساز را برای سیاستمداران دموکرات و کارمندان «CNN» ارسال کرد. در سال ۲۰۲۲، مردی در «اوهایو» همسایه خود را به دلیل اینکه معتقد بود او یک دموکرات است، به ضرب گلوله کشت. بازیگران خشن نیز افرادی را از اردوگاه‌های ایدئولوژیک مشابه هدف قرار می‌دهند. برای مثال، اوباش در ۶ ژانویه، طناب‌هایی را با خود به همراه آوردند و شعار «مایک پنس را آویزان کن» سر دادند؛ زیرا معاون ترامپ از کمک به سرقت در انتخابات خودداری کرده بود. حملات هم حزبی به این معناست که اگرچه اکثریت قریب به اتفاق خشونت سیاسی از جناح راست سرچشمه می‌گیرد، اما قربانیان، تقریباً به طور مساوی در میان شکاف چپ و راست توزیع شده‌اند.

۶ ژانویه ۲۰۲۱، اولین باری بود که آشوبگران تلاش کردند تا رقابت ریاست‌جمهوری آمریکا را باطل کنند؛ اما حملات پارتیزانی و طرف‌داران متعصب احزاب و گروه‌های سیاسی در تاریخ ایالات متحده، چیز جدیدی نیست. در دهه ۱۸۳۰، حزب «چیزی نمی‌دانم» [9]حول یک پلتفرم ضد مهاجر و ضد کاتولیک سازماندهی شد که منجر به خشونت اوباش از سوی حامیان خود در طول مبارزات انتخاباتی شد. در سال ۱۸۶۰، جنوب آمریکا - به رهبری سیاستمداران طرف‌دار برده‌داری - جدا شد و جرقه جنگ داخلی زده شد. پس از انجام آن جنگ، برده‌داران سابق، کرسی‌های خود را در کنگره به دست آوردند و نبردهای خونینی را به پا کردند که در آن دموکرات‌های جنوبی، آشکارا جمهوری‌خواهان را که بسیاری از آنها سیاه‌پوست بودند به قتل رساندند تا آنها را از رأی‌دادن بترسانند. «دیکسیکرات‌ها» [10] نیز در اواسط قرن بیستم برای سرکوب جنبش حقوق مدنی از خشونت استفاده کردند.

آلمان در پنج سال گذشته، بیش از ۱۰ هزار حمله به سیاستمداران و هزاران حمله دیگر به ساختمان‌های احزاب داشته است.

امروزه آمریکایی‌هایی که در هر دو جناح چپ و راست هستند، از خشونت سیاسی حمایت می‌کنند. بر اساس «پایگاه داده جهانی تروریسم» [11]، از آخرین سالی که آمارهای تفکیک شده بر اساس ایدئولوژی برای آن وجود دارد، خشونت‌های چپ از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ سه برابر شده است. اما خشونت از سوی مجرمان با گرایش چپ از تعداد بسیار کمی شروع شد؛ بنابراین آنها نادر و کم باقی‌مانده‌اند. در همین حال، خشونت از سمت راست، از سطح پایه بالاتری شروع شد و سپس به طور قابل‌توجهی رشد کرد.

در سال ۲۰۲۰، جناح راست تقریباً چهار برابر بیشتر از جناح چپ مسئول حوادث خشونت‌آمیز برنامه‌ریزی‌شده بود. علت چه بود؟ به این دلیل بود که حزب جمهوری‌خواه، مبتلا به یک گروه افراطی شده بود که مایل به عادی‌سازی خشونت بودند و آنها در این حزب قدرت را گرفته بودند. به‌عنوان‌مثال، «اریک گریتنز» [12] - فرماندار سابق میسوری - یک تبلیغ اجرا کرد که نشان می‌داد او با اسلحه وارد خانه می‌شود و حامیانش را تشویق می‌کند تا «یک مجوز شکار کرگدن [فقط به اسم جمهوری‌خواهان] دریافت کنند». «رودی جولیانی» [13]- شهردار سابق نیویورک و مشاور ترامپ - پیش از فرستادن اوباش دست راستی به کنگره در ۶ ژانویه، اعلام کرد: «بیایید با مبارزه، محاکمه کنیم». پیش از حمله به کنگره، نمایندگانی مثل «پل گوسار» [14]، «مارجوری تیلور گرین» [15]، و «استیو کینگ» [16] در کنفرانس ملی‌گرایان سفیدپوست آمریکایی، در اولین کمیته اقدام سیاسی در سال‌های اخیر سخنرانی کرده‌اند. پس جای تعجب نیست که مطالعه سال ۲۰۲۰ توسط دانشمند علوم سیاسی - «پیپا نوریس» [17] - نشان داد که جمهوری‌خواهان در ایدئولوژی و تاکتیک‌ها، اشتراکات بسیار بیشتری با حزب خودکامه «عدالت و توسعه ترکیه» نسبت به احزاب جریان اصلی راست میانه اروپا دارند.

 

ائتلاف عقلا و میانه‌روها

پس چگونه ایالات متحده می‌تواند حملات را کاهش دهد؟ هیچ پاسخ آسانی برای این پرسش وجود ندارد، اما برخی دیگر از کشورهایی که با خشونت حزبی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، کارشان را بهتر از سایرین انجام داده‌اند و یک الگوی ممکن را در این باره ارائه می‌دهند. دوباره فرانسه و آلمان را در نظر بگیرید؛ در هر دو کشور، احزاب جریان اصلی با ایجاد یک حفاظ امنیتی یا حائل در اطراف خطرناک‌ترین بازیگران خود، دسترسی افراط‌گرایان را محدود کرده‌اند. در آلمان، حزب راست میانه ائتلاف با حزب راست افراطی «آلترناتیو برای آلمان» و در نتیجه مشروعیت‌بخشیدن به آن را رد کرده است.

در فرانسه، حزب راست میانه فرانسه، تحت‌تأثیر حزب راست افراطی «اجتماع ملی» قرار گرفته است. این حزب در حال حاضر نهاد محافظه‌کار مسلط بر کشور است؛ اما در انتخابات پارلمانی اخیر فرانسه، راست میانه با میانه‌روهای چپ و حتی چپ اصلی متحد شد تا از دستیابی راست افراطی به اکثریت در پارلمان فرانسه جلوگیری کند. انجام این کار یک چالش لجستیکی عظیم بود؛ نامزدها از سراسر این جناح‌ها مجبور بودند از رقابت‌های دور اول - جایی که اجتماع ملی پیروز شد - و دور دوم کنار بکشند تا رأی‌ها تقسیم نشود و شانس پیروزی نامزدهای مخالف راست افراطی تقویت شود. نتیجه موفقت آمیز بود. جبهه جمهوری‌خواه، به لطف کار آنها، راست افراطی را از داشتن قدرت لازم که با آن ایده‌های غیرلیبرال و غیرانسانی را که باعث خشونت اجتماعی می‌شود، محروم کرد.

امروزه در هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، آمریکایی‌هایی هستند که از خشونت سیاسی علیه حزب رقیب حمایت می‌کنند.

تطبیق این درس‌ها با سیستم دوحزبی ایالات متحده سخت است، اما غیرممکن نیست. در ابتدا لازم است بپذیریم که آنچه مهم است، دور نگه‌داشتن تأمین‌کنندگان گفتمان خشونت‌آمیز از مقامات ارشد سیاسی است. انجام این کار، مستلزم کنارگذاشتن اختلافات و تشکیل یک خیمه بزرگ با بیشترین امکان برنده‌شدن است. برای جمهوری‌خواهان غیر ترامپی، این به معنای به‌دست‌آوردن یک هویت کاملاً غیرخشونت‌آمیز و لیبرال کلاسیک است که می‌توانند حول آن جمع شوند؛ همان‌طور که جمهوری‌خواهان فرانسه انجام داده‌اند. اگر چه که چنین تغییراتی دلهره‌آور به نظر می‌رسند، اما یک جدول زمانی کوتاه‌مدت، می‌تواند در تحمیل فوریت‌های لحظه‌ای نیرومند باشد.

اصلاح‌طلبان برای به ثمر رساندن این برنامه، بدون اجبار تأمین‌کنندگان آن برای تضعیف یا تخریب شانس‌های انتخاباتی خود، ممکن است مجبور شوند، ساختار سیستم انتخاباتی آمریکا را تغییر دهند. بسیاری از رأی‌دهندگان جمهوری‌خواه، معتقدان واقعی ترامپ هستند؛ اما تعداد زیادی از آنها چنین نیستند. بسیاری از آنها در رقابت‌های مقدماتی به نیکی هیلی - فرماندار سابق کارولینای جنوبی - حتی پس از پایان کارزار انتخاباتی خود رأی دادند. آنها ممکن است تمایلی به تغییر خطوط سیاسی برای رأی‌دادن به یک دموکرات نداشته باشند، اما قبلاً نشان داده‌اند که ترجیح می‌دهند به نوع دیگری از جمهوری‌خواهی رأی دهند.

به‌عنوان‌مثال، «آلاسکا» و «مین» از رأی‌گیری با «انتخاب رتبه‌بندی» [18] استفاده می‌کنند که به چندین دموکرات و جمهوری‌خواه اجازه می‌دهد تا در انتخابات عمومی شرکت کنند و در این رقابت‌ها، بسیاری از رأی‌دهندگان جمهوری‌خواه به نامزدهای غیرافراطی جمهوری‌خواه رأی می‌دهند. این سیستم رأی‌دادن، همچنین سیاستمداران را تشویق می‌کند تا میانه‌روی کنند؛ زیرا نامزدهای کمتر حزبی، احتمالاً در رتبه دوم در برگه‌های رأی قرار می‌گیرند. تصادفی نیست که «آلاسکا» و «مین»، «لیزا مورکوفسکی» [19] و «سوزان کالینز» [20] را انتخاب کرده‌اند؛ دو سناتور جمهوری‌خواه که بیشتر مایل‌اند علیه خشونت و اقدامات ضددموکراتیک صحبت کنند. (به غیر از میت رامنی[21] از یوتا که در حال بازنشستگی است.)

اجازه‌دادن به حضور گرایش‌های مختلف برای حزب جمهوری‌خواه مهم است، اما می‌تواند به همان اندازه برای چپ‌ها نیز مفید باشد. حزب دموکرات عمدتاً نسبت به بازیگران خشن، کم‌تحمل است، اما حمایت چپ‌ها از خشونت سیاسی نیز افزایش یافته است. به‌عنوان‌مثال، برخی از حامیان سناتور مستقل - «برنی سندرز» - حامیان «هیلاری کلینتون» را در طول مبارزات انتخاباتی برای نامزدی دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۲۰۱۶ تهدید کردند. در سال ۲۰۱۷، یک چپ‌گرا با نقشه کشتن «برت کاوانا» [22]- قاضی دادگاه عالی - به «واشنگتن‌دی‌سی» سفر کرد. اگرچه تنها تعداد کمی از تظاهرات‌های مربوط به جنبش «جان سیاه‌پوستان مهم است» در سال ۲۰۲۰ و اعتراضات طرف‌داران فلسطین در سال ۲۰۲۴ به خشونت تبدیل شد، اما این خشونت در شهرهایی مانند سیاتل جدی بود.

این افزایش خشونت در دو طیف سیاسی نباید غافلگیرکننده باشد. در یک جامعه قطبی شده، خشونت به‌ندرت در یک طرف برای مدت طولانی باقی می‌ماند. آخرین خشونت سیاسی در ایالات متحده با جناح راست آغاز شد؛ زیرا جدایی‌طلبان در جنوب، سیاه‌پوستان آمریکایی را بدون محاکمه اعدام [23] می‌کردند و فعالان حقوق مدنی را در دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ به قتل می‌رساندند. این قتل‌ها باعث واکنش شدید کسانی شد که احساس می‌کردند زمان صلح‌طلبی که «مارتین لوتر کینگ جونیور» از آن حمایت می‌کرد، گذشته است. خشونت در طول دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ با شورش‌ها، گروه‌های شبه‌نظامی و قتل‌ها توسط افراط‌گرایانی مانند «ارتش آزادی‌بخش سیمبیون» [24] به جناح چپ گسترش یافت.

روز شنبه ۱۳ جولای، ایالات متحده از ترور نامزد اصلی ریاست‌جمهوری خود اجتناب کرد. اما این تنها یک خوش‌شانسی محض بود؛ گلوله تیرانداز ۲۰ساله، کمتر از یک اینچ با جمجمه ترامپ فاصله داشت. این کشور ممکن است دفعه بعد آن‌قدر خوش‌شانس نباشد و نتایج آن می‌تواند فاجعه‌بار باشد. هنگامی که یک جوان ۱۹ساله در «سارایوو»، «آرشیدوک» اتریشی - «فرانتس فردیناند» [25]- را کشت، دنیایی عمیقاً ازهم‌پاشیده به جنگ فرورفت. در آمریکا نیز شرایط کاملاً مهیا است. آمریکایی‌ها باید از کشورهای دیگر درس بگیرند تا از شعله‌ورشدن آن جلوگیری کنند.
 

[1] . RACHEL KLEINFELD
[2] . Steve Scalise
[3] . Gretchen Whitmer
[4] . Fumio Kishida
[5] . Shinzo Abe
[6] . Armed Conflict Location & Event Data Project
[7] . The Global Project Against Hate and Extremism
[8] . Cesar Sayoc
[9] . Know-Nothing Party
[10] . Dixiecrat: حزب دموکراتیک حقوق ایالت‌ها - که اعضای آن اغلب دیکسیکرات نامیده می‌شوند - یک حزب سیاسی جدایی‌طلب کوتاه‌مدت در ایالات متحده بود که عمدتاً در جنوب فعال بود. این حزب به دلیل انشعاب منطقه‌ای جنوب در مخالفت با حزب ملی دموکراتیک به وجود آمد.
[11] . Global Terrorism Database
[12] . Eric Greitens
[13] . Rudy Giuliani
[14] . Paul Gosar
[15] . Marjorie Taylor Green
[16] . Steve King
[17] . Pippa Norris
[18] . Ranked-Choice Voting: رأی‌گیری با انتخاب‌های رتبه‌ای ترجیحی (RCV) یک نظام رأی‌گیری ترجیحی است که در برخی از مناطق ایالات متحده اجرا می‌شود و در آن رأی‌دهندگان می‌توانند به انتخاب‌های خود از میان نامزدهای بسیار اولویت‌بندی (رتبه‌بندی) کنند و روشی برای شمارش نامزدهای با رتبه پایین‌تر در صورت حذف نامزدهای دارای رتبه‌های بالاتر در مرحله‌های پی‌درپی شمارش آرا در آن وجود دارد.
[19] . Lisa Murkowski
[20] . Susan Collins
[21] . Mitt Romney
[22] . Brett Kavanaugh
[23] . lynch : روشی که در امریکا براى مجازات محکومین سیاه‌پوست به کار می‌رفت. این مجازات به‌وسیله مردم عادی و بدون هیچ‌گونه محاکمه صورت مى پذیرفت.
[24] . Symbionese Liberation Army
[25] . Franz Ferdinand

/ انتهای پیام / 

پرونده ها