گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «جرمی آدام اسمیت» [1] - روزنامهنگار، نویسنده و پژوهشگر آمریکایی - در یادداشتی که مجله علمی «Greater Good» آن را منتشر کرده است، به بهانه تلاش برای ترور ترامپ به عواملی میپردازد که منجر به افزایش گسترده خشونت سیاسی در آمریکا شده است. وی در این خصوص، ۸ عامل را بیان میکند که به ترتیب عبارتاند از: «پرخاشگری»، «هویت حزبی شدید»، «اطلاعات نادرست، تئوریهای توطئه و حس قربانی بودن»، «افسردگی و استرس»، «خشم، تحقیر و انزجار»، «مالکیت سلاح گرم»، «همگرایی اخلاقی» و «رهبری گروه». به گفته وی، این عوامل در سطوح مختلف فردی، سیاسی، اجتماعی و دولتی و در ارتباط با یکدیگر، منجر به تشدید خشونت سیاسی در آمریکا شده است.
حقیقتی وحشتناک در آمریکا
تلاش برای ترور «دونالد ترامپ» یک حقیقت وحشتناک را برجسته میکند: خشونت سیاسی و حمایت از آن، در ایالات متحده افزایش یافته است. ممکن است خود ترامپ بیشتر از هر کسی مسئول افزایش روند کنونی خشونت سیاسی در آمریکا باشد. ورود او به سیاست آمریکا، باعث افزایش شدید لفاظیهای خشونتآمیز شده و به نظر میرسد که به طور اجتنابناپذیری به اقدامات خشونتآمیز منجر شده است.
نژادپرستی و گرایش به برتری سفیدها در حزب جمهوریخواه در دهههای اخیر، تقویت شده است و میتواند ستیزهجویی حزبی را تشدید کند.
اقدامات تروریسم تصادفی[2] - یعنی اعمال خشونت، توسط افرادی که خارج از هر سازمانی فعالیت میکنند - افزایش یافته است و تلاش برای قتل ترامپ، تنها جدیدترین نمونه آن است. در واقع، تهدیدها علیه قانونگذاران از سال ۲۰۱۶ میلادی ۱۰ برابر شده است. این روند در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ یعنی زمانی که ترامپ، گروهی از معترضان را جمع کرد تا به ساختمان کنگره ایالات متحده حمله کرده و از صدور تأییدیه «جو بایدن» بهعنوان رئیسجمهور آمریکا جلوگیری کنند، آشکار شد. پنج نفر در آن روز جان باختند و چهار افسر پلیسی که در این درگیریها حضور داشتند، طی هفت ماه پس از حمله خودکشی کردند.
چه تعداد از آمریکاییها این اقدامات را تأیید میکنند؟ موافقت برای حمله ۶ ژانویه در میان جمهوریخواهان در سه سال گذشته از ۲۱ درصد به ۳۰ درصد افزایش یافته است؛ در همین حال، تعداد آنهایی که بهشدت مخالف بودند، تقریباً ۲۰ درصد کاهش یافته است. یک نظرسنجی توسط «PBS NPR - Marist -» که در آوریل سال جاری منتشر شد، نشان میدهد که از هر پنج آمریکایی، یک نفر معتقد است که خشونت سیاسی، گاهی قابلتوجیه است. خبر خوب این است که از هر پنج نفر، چهار نفر خشونت سیاسی را تأیید نمیکنند. همچنین مهم است که به یک مطالعه توجه کنید که این نتایج را مورد انتقاد قرار داده است: هنگامی که تیمی از محققان مستقر در «دارتموث» و «استنفورد» از ۵۰۰۰ آمریکایی در مورد حمایت از اعمال خشونت سیاسی خاص - در مقابل حمایت عمومیتر - پرسیدند، تنها ۷ درصد آن را تأیید کردند. با این حال، متأسفانه حتی آن گروه نسبتاً کوچک، نماینده میلیونها نفر هستند.
بنابراین، کدام نیروهای اجتماعی و روانی در جامعه و ذهن ما، وقتی از اختلافنظر با مخالفان سیاسی به سمت اقدام واقعی حرکت کرده و میخواهیم به آنها آسیب برسانیم، دست به کار میشوند؟ چه کنیم تا مردم را برای حرکت در مسیری صلحآمیز تشویق کنیم؟ درحالیکه ارتباط بین لفاظی سیاسی و خشونت کاملاً درک نشده است، محققان شروع به ترسیم مسیرهای خصومت و ستیزهجویی بین گروههای آمریکایی کردهاند. ما میدانیم که خشونت سیاسی میتواند مانند یک بیماری گسترش یابد. در اینجا هشت عامل وجود دارد که احتمال خشونت و سرایت آن را بیشتر میکنند و اقداماتی نیز هستند که میتوانیم برای متوقف کردن آن انجام دهیم.
1. پرخاشگری
در سال ۲۰۲۲، «لیلیانا میسون» [3] و «ناتان کالمو» [4] - دانشمندان علوم سیاسی - کتابی با عنوان «حزبگرایی رادیکال در آمریکا: ترسیم خصومت خشونتآمیز، علل و پیامدهای آن برای دموکراسی» [5] منتشر کردند. با دادههای دو نظرسنجی ملی مختلف، آنها دریافتند که ۲۴ درصد از جمهوریخواهان و ۱۷ درصد از دموکراتها، معتقدند که تهدید مقامات دولتی قابلقبول است. در میان جمهوریخواهانی که معتقدند ترامپ باید در انتخابات ۲۰۲۰ پیروز میشد، حمایت از خشونت ۱۰ درصد افزایش یافت. البته این اعداد توسط محققان دیگر مورد مناقشه قرار گرفته است.
افزایش دوقطبی شدن فضای سیاسی، این احتمال را تا حدود ۳۵ درصد افزایش میدهد که یک کشور دموکرات، خشونت سیاسی گستردهتری را تجربه کند.
«میسون» و «کالمو» سه درجه از نگرشهای خشونتآمیز را شناسایی کردند: برخی از مردم دیدگاههایی دارند که آسیب به مخالفان سیاسی را توجیه میکند، برخی دیگر از مرگ آنها ابراز خوشحالی میکنند و برخی دیگر، خشونت آشکار علیه آنها را تأیید میکنند. در کنار هم، اینها مؤلفههای حزبگرایی مهلک و مرگبار هستند.
«میسون» و «کالمو» سپس عوامل مختلفی را بررسی کردند تا ببینند چه چیزی ممکن است به این سه نگرش کمک کند. دستهبندیهای جمعیتشناختی مانند جنسیت، سن و تحصیلات، در مطالعات آنها اهمیتی نداشت. برخلاف انتظار، برخی لیبرالها در این نظرسنجیها با مثبتاندیشی نسبت به رئیسجمهور ترامپ، نگرشهای خشونتآمیزتری را پیشبینی نمیکردند. البته توجه داشته باشید که سایر مطالعات جدیدتر نشان داده است که جمهوریخواهان طرفدار ایده بهاصطلاح «آمریکا را دوباره باعظمت کنید»، بسیار بیشتر از سایر جمهوریخواهان از خشونت سیاسی حمایت میکنند.
خب چه کرد؟ تاکنون بزرگترین عامل تعیینکننده تعصب و جانبداری مرگبار در سراسر جهان، پرخاشگری بهعنوان یک ویژگی شخصیتی بوده است. البته این تعجبآور نیست چرا که پرخاشگری و خشونت در یک راستا هستند. اما نگاهی عمیقتر به پرخاشگری نشان میدهد که چگونه با سایر صفات تناسب دارد و رفتار انسان را شکل میدهد. پرخاشگری بهخودیخود، خوب یا بد نیست. هر یک از ما زمانی که با یک تهدید مستقیم روبرو میشویم، میتوانیم پرخاشگر شده و تهاجمی عمل کنیم؛ اما وقتی محدودیتهای درونی و بیرونی وجود نداشته باشد، پرخاشگری میتواند بیش از حد پیش برود.
در مطالعات عصبشناسی، افراد پرخاشگر فعالیت کمتری در بخشی از مغز خود دارند که با همدلی و تنظیم هیجان مرتبط است. این بخش از مغز، به نوبه خود به سرکوب انگیزههای تهاجمی کمک میکند. همانطور که «اسکات بری کافمن» [6] - روانشناس - با یادداشتی در مجله «Scientific American» خاطرنشان میکند، افراد پرخاشگر زمانی که دیگران با آنها ناعادلانه رفتار میکنند، احتمالاً تلافی میکنند و این لزوماً چیز بدی نیست. اگرچه آنها تمایل دارند به این مسئله که آیا با دیگران ناعادلانه رفتار میشود یا خیر، اهمیت ندهند. با این حال، پرخاشگری، نتایج سیاسی را نیز شکل میدهد و زمانی اهمیت پیدا میکند که رهبران سیاسی از نگرشها و اقدامات تهاجمی، الگوبرداری و حمایت کنند. او مینویسد: «سیاستمدارانی که ستیزهجوتر هستند، توجه رسانهها را بیشتر جلب میکنند و بیشتر از سیاستمداران سازگار، انتخاب میشوند. در میان مردم، افراد ستیزهجو بهاحتمال زیاد به سیاست بهطورکلی بیاعتماد میشوند و به تئوریهای توطئه اعتقاد دارند و از جنبشهای تجزیهطلبانه حمایت میکنند.» کالمو در مجموعهای از آزمایشهای منتشر شده در سال ۲۰۱۴ دریافت که «قرارگرفتن در معرض استعارههای سیاسی خشن مانند «جنگ برای آینده» باعث افزایش حمایت عمومی از خشونت سیاسی در میان افرادی با شخصیتهای تهاجمی میشود.»
پرخاشگری ممکن است، بیشتر بخشی از ویژگی شخصیتی افراد باشد؛ اما برخی موقعیتهای اجتماعی بیشتر از دیگران باعث ایجاد پرخاشگری میشوند؛ بنابراین چه چیزی میتواند پرخاشگری را در زندگی عمومی تقویت کند؟ برای پاسخ به این سؤال، ما باید از ویژگیهای شخصیتی فراتر برویم و به عضویت در گروه و آنچه در گروههایمان اتفاق میافتد نگاه کنیم.
2. هویت حزبی شدید
«میسون» و «کالمو» دریافتند که پس از پرخاشگری، «قدرت هویت حزبی» - یعنی اینکه چقدر دموکرات یا جمهوریخواه بودن بخشی از شخصیت آنهاست - مهمترین عامل در تأیید خشونت است. این عامل توسط بسیاری از مطالعات اخیر تأیید شده است. مقالات آکادمیک متعددی - عمدتاً در علوم سیاسی و جامعهشناسی - وجود دارد که نشان میدهد بیشتر آمریکاییها از وابستگی به حزب سیاسی خود بهعنوان منبع معنا و هویت اجتماعی استفاده میکنند و این هویتها با تفاوتهایی در «فعالیتهای اوقات فراغت، مصرف، سلیقه زیباییشناختی و اخلاق شخصی» مرتبط است. «دانیل دلاپوستا» [7] و همکارانش در مقاله خود در سال ۲۰۱۵ با عنوان «چرا لیبرالها قهوه را با شیر داغ مینوشند؟» [8] به این موضوع پرداختهاند.
پژوهش صورتگرفته بر اساس دادههای بیش از ۱۵۰ کشور، نشان میدهد که تبلیغ اطلاعات نادرست از طریق رسانههای اجتماعی، باعث گسترش افراطگرایی و تروریسم داخلی میشود.
بدتر از آن، حزب جمهوریخواه در دهههای اخیر «سفیدتر» شده و گرایش به برتری سفیدپوستان در آنها تقویت شده است که این میتواند ستیزهجویی حزبی را تشدید کند؛ درحالیکه حزب دموکرات از نظر نژادی متنوعتر شده است. مطالعه اخیر بر روی دادههای نظرسنجی توسط دانشمند علوم سیاسی - «دایانا موتز» [9] - نشان میدهد که هیچ چیز بیشتر از احساس خطر در میان مسیحیان سفیدپوست، حمایت از دونالد ترامپ را پیشبینی نمیکند؛ بینشی که توسط چندین مطالعه توسط «راب ویلر» [10] در دانشگاه استنفورد و «مؤسسه تحقیقات عمومی» [11] پشتیبانی میشود. در نتیجه، بر اساس مطالعات «اندرو ال وایتهد» [12] و «ساموئل ال پری» [13] که در کتاب سال ۲۰۲۰ خود با عنوان «بازگرداندن آمریکا به خدا: ناسیونالیسم مسیحی در ایالات متحده» [14] توضیح داده شده است، ایدئولوژی ناسیونالیسم مسیحی از حواشی حزب جمهوریخواه به مرکز آن منتقل شده است. «میسون» مینویسد: «در واقع، احزاب به طور قابلتوجهی از نظر نژادی متمایزتر از چند دهه پیش هستند.» مفهوم این امر آن است که آمریکاییها زمانی که درباره مسائل سیاسی صحبت میکنند، فقط در مورد مسائل اختلافنظر ندارند، بلکه ممکن است زمانی که شخصی با مواضع حزب سیاسی آنها مخالف است، احساس تهدید قبیلهای و وجودی داشته باشند.
«میسون» و «کالمو» در مقاله خود مینویسند: «رابطه بین قومگرایی و خشونت از نظر ملی و تاریخی کاملاً واضح است. ممکن است مشکل دقیقاً حزبگرایی نباشد»؛ اما در عوض، عنصر واقعاً خطرناک میتواند نژادیسازی وابستگی حزبی باشد. میسون در مصاحبهای میافزاید: «تمام تحقیقات تا به امروز به این جهت اشاره میکرد، اما ما سنتی طولانی در برخورد با حزبگرایی بهعنوان نیرویی عمدتاً خیرخواه داریم. این منطقی است که با قویتر شدن هویت و تشدید تعارض، مردم شروع به تأیید خشونت کنند». نتیجة پژوهشی دیگر که توسط «جیمز پیازا» [15] که دادههای ۸۵ کشور دموکراتیک را برای دوره ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۸ بررسی کرده است، این ادعا را کاملاً تأیید میکند. او دریافت که افزایش دوقطبی شدن سیاسی این احتمال را تا حدود ۳۵ درصد افزایش میدهد که یک دموکراسی، خشونت سیاسی گستردهتری را تجربه کند. او همچنین دریافت که این حزبگراترین افراد هستند که بهاحتمال زیاد، خشونت سیاسی را میپذیرند. در پژوهش او، این بینش هم برای جمهوریخواهان و هم دموکراتهای شدیداً حزبی قابلتطبیق بود.
3. اطلاعات نادرست، تئوریهای توطئه و حس قربانی بودن
دونالد ترامپ با ترویج این دروغ نژادپرستانه مبنی بر اینکه اوباما در خارج از ایالات متحده متولد شده است، وارد کارزار رقابتهای ریاستجمهوری شد. پس از انتخاب او در سال ۲۰۱۶، تعداد زیادی از جمهوریخواهان نظریه توطئه «کیوانان» [16]را پذیرفتند. طرفداران این تئوری بر این باور هستند که حزب دموکرات توسط حلقهای از پدوفیلهای شیطانپرست اداره میشود. وقتی ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ شکست خورد، او و پیروانش بهدروغ ادعا کردند که در انتخابات تقلب شده است.
همه این دروغها از طریق رسانههای اجتماعی پخش میشوند و همه آنها به تروریسم تصادفی مرگبار و خشونت اوباش دامن میزنند؛ چیزی که تحقیقات نیز آن را پیشبینی میکند. در یک مطالعه در سال ۲۰۲۱، «فدریکو وگتی» [17] و «لونت لیتوای» [18] دریافتند که «کسانی که اعتقاد و باور بیشتری به تئوریهای توطئه دارند، احتمالاً اقدامات سیاسی خشونتآمیز را تأیید میکنند». این نتیجهای است که توسط مطالعهای که در همان سال توسط «جیمز پیازا» منتشر شد نیز تقویت شد. او از دادههای بیش از ۱۵۰ کشور استفاده کرد تا متوجه شود «تبلیغ اطلاعات نادرست از طریق رسانههای اجتماعی، باعث تروریسم داخلی میشود» و عمدتاً حس تهدید و قربانی شدن را در مخاطبان هدف شعلهور میکند.
قبل از به اشتراک گذاشتن حقایق در شبکههای اجتماعی، صحت و درستی آن را تأیید کنید؛ بهخصوص زمانی که به نظر میرسد آن حقایق با جهانبینی شما سازگار است.
در تمامی این ادعاها، رگههایی از کاهش نفوذ در میان مسیحیان سفیدپوست وجود دارد که احساس آزار و اذیت را تغذیه میکند. بهعنوانمثال، در یک مقاله در سال ۲۰۲۲، تیمی از محققان دریافتند که «رابطه بین ناسیونالیسم مسیحی و حمایت از خشونت سیاسی بهشدت با هویت سفیدپوست، حس قربانی بودن و حمایت از جنبش کیوانان ملازم و مرتبط است». بینشی که توسط مطالعه دیگری که در سال ۲۰۲۲ منتشر شد، با استفاده از روشهای مختلف و حجم نمونه کوچکتر تأیید شد.
این تعاملات و اثرات متقابل، به طور گسترده توسط دو دانشمند علوم سیاسی دانشگاه هاروارد در کتاب سال ۲۰۱۸ آنها تحت عنوان «چگونه دموکراسیها میمیرند» [19]، مورد بررسی قرار گرفته است. این کتاب کاهش جمعیتی پروتستانهای سفیدپوست را بهعنوان محرک اصلی تفکر توطئهگرایانه و خشونت سیاسی در ایالات متحده معرفی میکند. البته این فقط افراد دارای باورهای راست نیستند که در برابر اطلاعات نادرست آسیبپذیر هستند و همه افراد، زمانی که احساس خطر یا ناتوانی میکنند، پذیرای خشونت میشوند. پس از تلاش برای کشتن ترامپ، پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مملو از تئوریهای توطئه از سوی طرفداران حزب دموکرات شد که بهعنوانمثال نشان میدهد که این ترور، توسط خود ترامپ برای جلب همدردی در پی محکومیتهای جناییاش صحنهسازی شده است.
بسیاری از محققان، متفکران و فناوران، راهحلهایی را برای اطلاعات نادرست پیشنهاد کردهاند؛ از جمله بررسیکننده حقایق مستقل برای رسانههای اجتماعی، تغییر الگوریتمهای توصیهگر، آموزش سواد رسانهای در مدارس، تغییر آگاهانه هنجارهای اجتماعی برای مجازات پخشکنندگان اخبار جعلی و اعمال تحریم علیه کشورهایی که اطلاعات نادرست را در کشورهای دیگر منتشر میکنند. اما در نهایت راهحل مبارزه با اطلاعات نادرست از خود ما شروع میشود و میتوانیم با پرورش فروتنی فکری شروع کنیم: آگاهی از خطاپذیری خودمان. این بدان معنی است که قبل از به اشتراک گذاشتن حقایق، صحت و درستی آنها را تأیید کنید، بهخصوص زمانی که به نظر میرسد آن حقایق، با جهانبینی شما سازگار است و آن را تأیید میکند.
4. افسردگی و استرس
در سال ۲۰۱۷، «آناستازیا تایمر» [20] و تیمی از محققان، خانه به خانه در اوکراین رفتند و با شهروندان پس از تهاجم روسیه به استانهای «کریمه» و «دونباس» اوکراین مصاحبه کردند. در مقالهای در سال ۲۰۲۲، آنها نوشتند که افرادی که بیشتر در معرض جنگ هستند، به نظر میرسد بیشتر هم پذیرای انواع دیگر خشونتها - از آزار خانگی گرفته تا درگیریهای بینگروهی - هستند. به نظر میرسد که منبع این پذیرش، استرس و افسردگی باشد. بسیاری از تحقیقات دیگر نشان میدهد که «افرادی که علائم افسردگی بیشتری را گزارش میکنند، به احتمال زیاد، اعمال خشونتآمیز را از نظر اخلاقی قابلقبول میدانند.»
تحقیقات نشان میدهد افرادی که علائم افسردگی بیشتری را گزارش میکنند، بهاحتمال زیاد اعمال خشونتآمیز را از نظر اخلاقی قابلقبول میدانند.
این ارتباط قویاً توسط یک مطالعه در سال ۲۰۲۳ که به بررسی «رابطه بین علائم افسردگی و نگرش آمریکاییها نسبت به خشونتهای افراطی داخلی مانند شورشها یا حملات تروریستی پرداخته»، حمایت میشود. بر اساس دو نظرسنجی ملی، آنها به ارتباط قوی افسردگی - بهویژه در مردان - با حمایت از خشونت سیاسی و بهویژه شورش طرفداران ترامپ در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ پی بردند. مطالعات دیگر نشان میدهد که استرس و پرخاشگری، میتوانند یکدیگر را در سطح بیولوژیکی تقویت کنند. همانطور که آن محققان خاطرنشان میکنند، «افسردگی در طول همهگیری ویروس کووید ۱۹، به سطوح بیسابقهای رسید که دلیل اصلی آن افزایش انزوا بود.» بنابراین، آنها استدلال میکنند که ما نباید از دیدن افزایش حمایت از خشونت سیاسی و باورهای توطئهآمیز تعجب کنیم.
همانطور که محققان خاطرنشان میکنند، افسردگی بهخودیخود نمیتواند افزایش خشونت سیاسی را توضیح دهد، اما همانطور که مطالعات آنها و سایر مطالعات نشان میدهد، به نظر میرسد جمعیتی که استرس و افسردگی بیشتری دارند، در برابر جذابیت خشونت، آسیبپذیرتر هستند. یکی از دلالتهای مثبت این مسئله، این است که سرمایهگذاری بیشتر در مراقبتهای بهداشت روانی و ارتباط اجتماعی میتواند حمایت از خشونت را در سطح جامعه کاهش دهد.
5. خشم، تحقیر و انزجار
درحالیکه مطالعه «میسون» و «کالمو» به ما این را میفهماند که تمایل به پذیرش خشونت سیاسی چقدر رایج است و برخی از ویژگیهای شخصیتی و ساختارهای اعتقادی که ممکن است با آن مرتبط باشد را به ما معرفی میکند، یک مطالعه در سال ۲۰۱۵ ما را در جهت احساسات دخیل در این موضوع نیز راهنمایی میکند.
محققین دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو - «دیوید ماتسوموتو» [21] و «هیسونگ سی. هوانگ» [22] - و «مارک جی. فرانک» [23]- پژوهشگر دانشگاه بوفالو - در پژوهش خود تحت عنوان «نقش احساسات بینگروهی در خشونت سیاسی»، تلاش کردند تا دریابند کدام احساسات میتوانند باعث خشونت یک گروه علیه گروه دیگر شود.
آنها لحن عاطفی سخنرانیهای سیاسی اصلی را که قبل از رویدادهای سیاسی در طول تاریخ رخ داده بودند، بررسی کردند و به احساسات بیان شده در کلمات، قضاوتهای نهفته در احساسات و بیان غیرکلامی احساساتی که میتوانستند بهصورت ویدئویی دیده شوند، نگاه کردند. آنها همچنین سخنرانیهایی را که توسط رهبران «متمایل به ایدئولوژی» که از گروههای مخالف، متنفر بودند و به خشونت منجر میشد - مانند سخنرانیهای هیتلر - را برسی کردند. آنها مواردی که چنین نبودند مانند راهپیمایی نمک گاندی و اعتراضات طرفدار تبت در المپیک پکن در سال ۲۰۰۸ را موردمطالعه قرار دادند. آنها دریافتند که سخنرانیهایی که قبل از رویدادهای خشونتآمیز انجام میشوند، تمایل بیشتری به بیان خشم، تحقیر و انزجار دارند. در مقابل، سخنرانیهایی که بیانگر ترس، شادی، غم و تعجب هستند، چنین نیستند. این احساسات منفی، گروههای خاصی مانند یهودیان را در سخنرانیهای هیتلر هدف قرار میدهد. محققان اعلام کردند: «میزان خشم، تحقیر و انزجاری که رهبران گروههای خشن، زمانی که به گروه مخالف ارجاع میدهند، به طور غیرکلامی بیان میکنند، ارتباط معناداری پیدا میکند. هنگامی که رهبران گروههای خشن به چیزی غیر از گروه مخالف خود اشاره میکردند، این احساسات با یکدیگر ارتباط ندارند». بهعبارتدیگر، زمانی که احساساتی مانند خشم، تحقیر و انزجار، از سوی رهبران سیاسی در ارتباط با گروههای مخالف، بیان یا ابراز میشود، هواداران را به اقدامات خشونتآمیز علیه این گروهها ترغیب و تحریک میکند.
زمانی که احساساتی مانند خشم، تحقیر و انزجار از سوی رهبران سیاسی در ارتباط با گروههای مخالف بیان یا ابراز میشود، هواداران به اقدامات خشونتآمیز علیه این گروهها ترغیب میشوند.
در ماههای قبل از رویدادهای مهم غیرخشونتآمیز، خشم، تحقیر و انزجار کاهش مییابد. محققان پیشنهاد میکنند که این مدل، ممکن است راهی برای نظارت بر ابراز احساسات توسط رهبران گروه باشد و میتواند هشداری اولیه در مورد خشونت در آینده ارائه دهد. آنها همچنین بیان میکنند که مداخلات برای جلوگیری از خشونت را میتوان با میزان مؤثربودن آنها در کاهش احساساتی مانند خشم، تحقیر و انزجار سنجید. یکی از اخطارهای مهم مطالعه که محققان به آن اذعان دارند، این است که آنها به رفتار گروهی نگاه کردند. آنها مینویسند: «ما نمیدانیم که آیا این پدیده در مورد اعمال خشونتآمیز فردی نیز صدق میکند یا خیر.»
مطالعات بسیار جدیدتر، این بینشها را در کشورها و موقعیتهای اجتماعی مختلف به کار گرفته است و نقش ویژه انزجار را در ایجاد خشونت بینگروهی برجسته کرده است. برای مثال، «دیوید ال. روسو» [24] و همکارانش، مجموعهای از آزمایشها را انجام دادند که نشان میدهد «فقط واکنشهای انزجاری به طور مداوم باعث انسانیتزدایی و حمایت از نقض حقوق بشر علیه گروههای بیرونی میشود». یکی از دلالتهای این پژوهش، این است که رهبران سیاسی و در واقع همه ما، باید تلاش کنیم تا از ابراز خشم، تحقیر و بهویژه انزجار علیه مخالفان سیاسی خودداری کنیم. البته اگر میخواهیم که از خشونت اجتناب کنیم!
6. مالکیت سلاح گرم
شواهد متقنی تا به امروز نشان میدهد که مالکیت اسلحه بهخودیخود، با خشونت سیاسی یا حمایت از خشونت سیاسی مرتبط نیست؛ اما تمایزاتی در میان دارندگان اسلحه وجود دارد که به نظر میرسد مهم باشد. مقالهای که در آوریل سال جاری منتشر شد، ۱۲۸۵۱ آمریکایی را در مورد سلاح گرم، نگرشهای سیاسی و خشونت، مورد بررسی قرار داد. آنها دریافتند که «صاحبان سلاح گرم، نسبت به افراد غیر مالک، نسبت به خشونت سیاسی به میزان متوسطی حمایت میکنند؛ اما در درون گروه مالکان نیز افرادی که در پی انتخابات ۲۰۲۰ اسلحه خریدند و کسانی که همیشه یا تقریباً همیشه در انظار عمومی اسلحه حمل میکردند، بیشتر از سایر زیرمجموعههای صاحبان سلاح گرم از خشونت سیاسی حمایت میکردند و میخواستند درگیر شوند». تقریباً ۴۲ درصد از دارندگان تفنگهای تهاجمی گفتند که خشونت سیاسی میتواند توجیهپذیر باشد.
این نگرشها و ایستارها، دارای پیامدهایی در دنیای واقعی هستند. از سال ۲۰۲۰ تا ۲۰۲۱، تعداد تظاهرات مسلحانه حامیان ترامپ از ۶.۲ درصد به ۸.۸ درصد افزایش یافته است. در همان دوره، تنها ۱.۵ درصد از تمام تظاهراتهای دیگر شامل حمل سلاح گرم بود. یک گزارش تحقیقاتی از «BDI» [25] در سال ۲۰۲۱ میلادی نشان میدهد که تظاهرات مسلحانه، ۶.۵ برابر بیشتر از تظاهرات بدون سلاح گرم منجر به خشونت میشود.
عقل سلیم به ما این حقیقت را میگوید که اسلحه بیشتر به معنای خشونت مسلحانه بیشتر است. کمی پس از حمله به ترامپ، سایت طنز «پیاز»، یکی از تیترهای خندهدار اما واقعی خود را منتشر کرد: «تحقیقات نشان میدهد که سرویس مخفی آمریکا، نتوانسته است ۳۹۳ میلیون اسلحه کشور را شناسایی کند». دههها تحقیق نشان میدهد که هر چه تعداد اسلحهها در یک ایالت، شهرستان، شهر یا محله بیشتر باشد، احتمال کشتهشدن یا زخمیشدن شما توسط فردی با اسلحه بیشتر است. هیچ مطالعه بررسی شدهای وجود ندارد که خلاف آن را بیان کند.
جوان ۲۰ سالهای که به ترامپ شلیک کرد، تفنگ نیمه اتوماتیک پدرش را قرض گرفته بود؛ یک اسلحه «AR-15» که متعلق به ۵ درصد آمریکاییها است و در ۱۰ مورد از ۱۷ مورد از مرگبارترین تیراندازیها در ایالات متحده استفاده شده است. درحالیکه محدودکردن عرضه اسلحه ممکن است خشونت سیاسی را در آمریکا متوقف نکند، اما احتمال آن را کاهش میدهد. همچنین میتواند هر خشونتی را کمتر کشنده کند.
7. اخلاقگرایی و همگرایی اخلاقی
در سال ۲۰۱۵، پس از مرگ فردی به نام «گری» [26] در بازداشت پلیس، بالتیمور شاهد اعتراضات گستردهای بود. تعداد کمی از این اعتراضات به خشونت تبدیل شد. در سال ۲۰۱۸، تیمی متشکل از پنج محقق، پلتفرم رسانه اجتماعی توییتر (که اکنون ایکس نامیده میشود) را برای توییتهایی در مورد اعتراضات بالتیمور جستجو کردند. آنها میخواستند توییتهای «اخلاقی» را بررسی کنند؛ یعنی توییتهایی که اعتراضها را بهعنوان یک موضوع اخلاقی و نه بهعنوان یک اختلافنظر سیاسی در نظر میگرفتند. بهعنوانمثال، یک توییت اخلاقی ممکن است به مردم بهعنوان «چندشآور»، «شیطان» یا «خائن» اشاره کند.
آنها رابطه مثبتی بین تعداد توییتهای اخلاقی و وقوع اعتراضات خشونتآمیز (که با دادههای دستگیری سنجیده میشوند) پیدا کردند. «جو هوور» [27] - یکی از نویسندگان همکار این پروژه تحقیقاتی و دانشجوی دکترای دانشگاه کالیفرنیای جنوبی - میگوید: «روزهایی که اعتراضات خشونتآمیز وجود داشت، دیدیم که زبان اخلاقی، بسیار بیشتر استفاده میشد و با این ایده که اخلاق و خشونت در این زمینهها ممکن است به هم مرتبط باشند، سازگار بود». همچنین این تیم پژوهشی تجربی را با استفاده از اعتراض برجسته دیگری انجام داد که با خشونت خدشهدار شد؛ تظاهرات راست افراطی در «شارلوتزویل» [28] ویرجینیا، در سال ۲۰۱۷.
از پاسخدهندگان پرسیده شد که به نظر آنها، اعتراض به تظاهرکنندگان راست افراطی تا چه حد یک مسئله اخلاقی است؟ سپس از آنها پرسیده شد که استفاده از خشونت علیه این فعالان راست افراطی چقدر قابلقبول است؟ چیزی که آنها دریافتند این بود که مردم هر چه بیشتر خشونت را بهعنوان یک موضوع اخلاقی ببینند، بیشتر از آن استقبال میکنند.
رهبران سیاسی بهتر است از ترویج قبیلهگرایی سیاسی که باعث میشود مردم بهشدت با یک گروه خاص، همذاتپنداری کرده و گروه مقابل را شیطانی جلوه میدهند، اجتناب کنند.
در یک آزمون دیگر، به شرکتکنندگان همان تذکرات داده شد، اما به آنها گفته شد که اکثریت آمریکاییها با دیدگاه آنها در مورد اعتراض موافق هستند یا اینکه تعداد کمی از آمریکاییها با دیدگاه آنها موافق هستند. آنها دریافتند که «اخلاقیسازی، خشونت را تنها زمانی پیشبینی میکند که شرکتکنندگان درک کنند که نگرشهای اخلاقی خود را با دیگران به اشتراک میگذارند.» بهعبارتدیگر، وقتی صحبت از خشونت به میان میآید، اعتبار و امنیت در اعداد وجود دارد. محققان این پدیده را «همگرایی اخلاقی» [29] نامیدند. مخصوصاً زمانی که بسیاری از مردم، پیرامون ایدهای قوی در مورد اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه است، گرد هم میآیند. آنها مینویسند: «خطر اعتراض خشونتآمیز، ممکن است صرفاً تابعی از اخلاقیسازی نباشد؛ بلکه همچنین ناشی از این تصور است که دیگران با موضع اخلاقی فرد موافق هستند و این میتواند بهشدت تحتتأثیر پویایی رسانههای اجتماعی قرار گیرد».
البته گروههای ما اغلب خوب هم هستند. «هوور» اذعان میکند که اخلاقی شدن، همگرایی اخلاقی و خشونت، همیشه نباید به هم پیوند زده بشوند. برخی از جنبشهای غیرخشونتآمیز در تاریخ آمریکا بسیار اخلاقگرا بودهاند. بهعنوانمثال، «کمیته هماهنگی بدون خشونت جنوب» در دوران جنبش حقوق مدنی در جنوب آمریکا، به فعالان خود آموزش میداد که حتی در صورت حمله به آنها واکنش خشونتآمیز نشان ندهند.
هوور میگوید: «ما به این عوامل بهعنوان عوامل خطر فکر میکنیم. مطمئناً اعتراضات زیادی وجود داشته است که در آن شرکتکنندگان، موضع اخلاقی قوی داشتند و مطمئناً همگرایی اخلاقی را درک کردند و خشونتی در کار نبود. اخلاقی شدن و همگرایی اخلاقی، مانند آتش زنه هستند؛ اما شما هنوز به یک جرقه برای روشنکردن آتش نیاز دارید.». «هوور» پیشنهاد میکند که پلیس میتواند با تمرین تنشزدایی و احترام به معترضان، نقش مثبتی در جلوگیری از خشونت اعتراضی ایفا کند. همانطور که تحقیقات «ماتسوموتو»، «هوانگ» و «فرانک» نشان میدهد، رهبران نیز مسئولیت دارند که خشم، تحقیر و انزجار را تحریک نکنند.
8. رهبری گروه
وقتی صحبت از خشونت میشود، رهبری اهمیت دارد. مطالعات بسیار زیادی وجود دارد که با آزمایشهای شوک الکتریکی کلاسیک «استنلی میلگرام» [30] شروع میشود. این مطالعات نشان میدهد که وقتی یک شخصیت مقتدر به آنها چیزی میگوید، احتمال این که آنها به دیگران صدمه بزنند بیشتر میشود. وقتی رهبران، درگیر لفاظیهای خشونتآمیز میشوند، پیروان آنها نیز چنین میکنند. وقتی آنها به آرامش اصرار میکنند، مردم آرام میشوند. تحقیقات نشان داده است که کلمات، هم بر باورها و هم بر رفتارها تأثیر دارند. بهعنوانمثال، یک مطالعه در لهستان در سال ۲۰۱۷ نشان میدهد که «مواجهه مکرر و تکراری با سخنان نفرتانگیز، منجر به حساسیتزدایی نسبت به این شکل از خشونت کلامی شده و متعاقباً تعصبات برونگروهی را افزایش میدهد». بهعنوان بخشی از این مطالعه، محققان شرکتکنندگان را در مورد اینکه چقدر با سخنان نفرتانگیز علیه پناهندگان مواجه میشوند، بررسی کردند. آنها دریافتند کسانی که بیشتر در معرض کلمات نفرتانگیز بودند، نسبت به گروه تعصب بیشتری داشتند و سیاست محدودکننده مهاجرت را بیشتر میپذیرفتند.
در مجموع، این مطالعات نشان میدهد که رهبری سیاسی ما - از کارشناسان شبکههای تلویزیونی گرفته تا رئیسجمهور ایالات متحده - بهتر است از ترویج قبیلهگرایی سیاسی که باعث میشود مردم بهشدت با یک گروه همذاتپنداری کنند و گروه دیگر را شیطانی جلوه میدهند، اجتناب کنند. آنها همچنین میتوانند استفاده لفاظیهای خشن، تحقیرآمیز و منزجرکننده را برای اشاره به گروههای سیاسی کاهش دهند. آمریکاییها در همه جا میتوانند یاد بگیرند که کمتر به اتاقهای پژواک رسانههای اجتماعی تکیه کنند؛ جایی که همگرایی اخلاقی و تأیید، میتواند خشونت علیه مردم و داراییها را تقویت کند. مهمتر از همه، ما باید بتوانیم بر مدنیت و انسانیت نسبت بهطرف مقابل تأکید کنیم؛ حتی زمانی که این کار دشوار باشد.
در سال ۲۰۱۸، «کارلوس کوربلو» [31] - نماینده جمهوریخواه کنگره فلوریدا - یک توییت تهدیدآمیز دریافت کرد. «پیر آلخاندرو ورگس کاسترو» [32] - یکی از رأیدهندگان ۱۹ساله - خطاب به او نوشته بود: «کارلوس کوربلو را خواهم کشت». «کوربلو» به «میامی هرالد» گفت: «کاری که «پیر» انجام داد، بسیار جدی است. ما دو دختر خردسال داریم و مانند هر خانواده دیگری نگران سلامتی و امنیت خود هستیم؛ بهویژه باتوجهبه تمام اعمال خشونتآمیزی که در سراسر کشور خود شاهد آن هستیم.» علیرغم این ترسها، «کوربلو» تصمیم گرفت با «پیر» ارتباط برقرار کند و یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با او برگزار کرد و در آنجا علناً او را بخشید. اگرچه این نوجوان توسط «افبیآی» دستگیر شد، نماینده کنگره تأکید کرد که نمیخواهد این حادثه تا آخر عمر او را تحتتأثیر قرار دهد. کوربلو گفت: «بیایید در گفتگوها، مناظرات و بهویژه در تعاملات خود با رسانههای اجتماعی، مؤدب، با احترام و هوشیار باشیم و در مورد «پیر»، برای او بهترینها را آرزو میکنم. او اشتباه کرد و زندگیاش نباید بهخاطر آن خراب شود. من واقعاً به شانس دوم اعتقاد دارم. من امیدوارم که «پیر» به یک شهروند نمونه تبدیل شود. او اکنون در موقعیت منحصربهفردی قرار دارد تا بخشی از نیروی شفابخشی باشد که جامعه و کشور ما بهشدت به آن نیاز دارند.»
در پی سوءقصد به ترامپ، رهبران جمهوریخواه و دموکرات، هر دو برای آرامکردن هواداران خود، اقدام کردند. «مایک جانسون» [33] - رئیس جمهوریخواه مجلس نمایندگان - در شبکه «انبیسی» گفت: «ما باید تنش را در این کشور کاهش دهیم». در همان روز، جو بایدن - رئیسجمهور آمریکا - در مورد حمله به ترامپ در تلویزیون ملی گفت: «در آمریکا، هرگز و در هیچ زمانی و بدون استثنا جایی برای این نوع خشونت وجود ندارد. ما نمیتوانیم اجازه دهیم این خشونت عادی شود.»
[1] . Jeremy Adam Smith
[2] . stochastic terrorism
[3] . Lilliana Mason
[4] . Nathan Kalmoe
[5] . Radical American Partisanship: Mapping Violent Hostility, Its Causes, and the Consequences
[6] . Scott Barry Kaufman
[7] . Daniel DellaPosta
[8] . Why Do Liberals Drinks Lattes?
[9] . Diana Mutz
[10] . Robb Willer
[11] . Public Religion Research Institute
[12] . Andrew L. Whitehead
[13] . Samuel L. Perry
[14] . Taking America Back for God: Christian Nationalism in the United States
[15] . James Piazza
[16] . QAnon
[17] . Federico Vegetti
[18] . Levente Littvay
[19] . How Democracies Die
[20] . Anastasiia Timmer
[21] . David Matsumoto
[22] . Hyisung C. Hwang
[23] . Mark G. Frank
[24] . David L. Rousseau
[25] . Bridging Divides Initiative
[26] . Freddie Gray
[27] . Joe Hoover
[28] . Charlottesville
[29] . Moral convergence
[30] . Stanley Milgram
[31] . Carlos Curbelo
[32] . Pierre Alejandro Verges Castro
[33] . Mike Johnson
/ انتهای پیام /