گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ ما ایرانیها معمولاً در فرصتهای مختلف درباره مد بسیار صحبت میکنیم، اما گویی در این سالها کمتر دغدغهای وجود داشته است که بدانیم جامعه ایرانی مدگراست یا نه! این عدم توفیق در ادبیاتسازی و مفهومپردازی درباره مد موجب شده است که در سیاستگذاری نیز دچار اشتباههایی شویم؛ موضوعی که در عرصه بینالمللی کاملاً مسیر متفاوتی را طی میکند و مد بهمثابه یک صنعت پیوسته در حرکت است. در این باره یک سؤال مهم وجود دارد، اینکه «اساساً مد قرار است در جامعه ما چه کاری انجام دهد؟» به همین منظور، دغدغه موجود در این عرصه را با دکتر سید مهدی ناظمی قرهباغ در میان گذاشتیم. ناظمی، دکتری فلسفه محض دارد و مدرس دانشگاه، مؤلف و پژوهشگر در حوزۀ فلسفه سینما و فلسفه هنر است. وی در این گپ و گفت دوساعته، به آسیبشناسی سیاستگذاری در عرصه فرهنگی بهویژه مد پرداخت و تأکید کرد که اگر سیاستگذاری بهدرستی صورت گیرد و مدیران نیز فهم درستی از مسائل داشته باشند، نهتنها مسئله مد، بلکه بسیاری از مسائل دیگر نیز قابلمدیریت خواهند بود. مشروح بخش نخست این گفتوگو در ادامه از منظر شما میگذرد.
مدگرایی، مایه آرامشی برای انسان در جهان مدرن
در شروع بحث شاید لازم باشد درباره این موضوع صحبت کنیم که وقتی میخواهیم مد و کارکرد آن را تعریف کنیم - چه به لحاظ وجه هنری و چه به لحاظ کارکردی - آیا ابتدا باید سراغ نیازهایی برویم که در جهان به وجود میآید؟ یعنی وقتی قرار است از مد صحبت کنیم، ناظر به یک شرایط جهانی است یا اینکه مد هم میتواند شرایط بومی و محلی خودش را داشته باشد؟ اساسا ذائقه را ما ایجاد میکنیم یا ذائقهای مورد پذیرش است که در دنیا رواج دارد؟
از آنجایی که انسان به طور طبیعی از تنهایی میترسد و برونمایه دنیای امروز، تنهایی مبتنی بر انفراد است، بایستی این تنهایی خود را در یک حالی جبران کند
ناظمی: این «یا»هایی که ما معمولاً در بحثها میگذاریم، میتواند گمراهکننده باشد. مد، قطعاً یک امر جهانی است که باید در گیومه گذاشته شود، چون نیاز به توضیح دارد. به دلیل اینکه مد، یعنی «هضمشدن ذائقه همگنان!» و این هرچه بازاری، عمومی، وسیعتر و بزرگتر باشد، هضم آن لذتبخشتر و سکرآورتر است؛ یعنی اگر ما وقت خود را در یک ذائقه بزرگ هضم کنیم و هدر دهیم، هرچه قدر ذائقه بزرگ تغییر یابد، ما احساس آرامش بیشتری میکنیم. از آنجایی که انسان به طور طبیعی از تنهایی میترسد و برونمایه دنیای امروز، تنهایی مبتنی بر انفراد است، بایستی این تنهایی خود را در یک حالی جبران کند که مد این وظیفه را برعهده دارد؛ همانطور که انسان در مناسک و مناسبتها میتواند خودش را پیدا کند و با عهدی که داشته است تجدید میثاق کند.
وقتی از جامعه مناسکزدایی میشود؛ انسانها در جامعه سکولار به طور طبیعی به سمت ساخت مناسک تصنعی و نرمافزار دنیای جدید میروند. مد نیز همانطور است و به دلیل اینکه اساس تفکر انسان امروزی، انفراد و فردگرا است، مد کمک میکند تا انسانها با حلشدن خودشان در ذائقه عامه، آرامش پیدا کنند و بتوانند چیز دیگری را به شکل فانتزی و تخیلی تجربه کنند. این خواسته و نیاز انسان، با اقتضائات جهان سرمایهداری در قرن ۱۹ و ۲۰ گره میخورد و یک شکل جدیدی پیدا میکند. به همین خاطر، هر زمان در مورد مد صحبت میشود، این مد به طور طبیعی هم اقتضای جهانیشدن را داشته و هم دوست دارد جهانی بشود. این که بشود یا نشود مهم نیست، مهم این است که دوست دارد جهانی شود.
مدگرایی یعنی هضم در فرهنگ جهانی
بحث مد در جامعه ایران مهم است، اما در بخشی از جامعه عراق یا افغانستان این مد مطرح نیست، لذا همان لباس و کالایی که آنجا میرود و اینجا میآید، دو معنای مختلف دارد. مثلاً ممکن است چیزی در اینجا مد شود و وقتی مد میشود، خود این فرهنگ، طالب آن است که اقتضای جهانی آن را ببیند.
یعنی مد از همان مرحله ابتدایی - از طراحی گرفته تا توزیع - به دنبال این است که در مسیر جهانیشدن قرار بگیرند؟
اگر شما اقدام به دایر کردن یک نمایشگاه مد کردید و مورد استقبال جامعه هم قرار گرفت، ممکن است پس از مدتی که مناسبتها و همینطور دولتها تغییر یافت، جامعه از یک چیز دیگر خوشش بیاید. اگر بنا بر انتخاب بر اساس مد به معنای امروزی کلمه است، یک روز این را تعیین کرده و یک روز هم چیز دیگر را تعیین میکند.
ناظمی: خیر. اگر در فرهنگی مد وجود داشته باشد، آنجا صحبتکردن از جنبه ملی یا غیرجهانی مد، صحبت دقیقی نیست؛ چون مدگرایی و فرهنگ مد، به طور طبیعی جهانی است و اساس آن هم مبتنی بر هضمشدن در یک ذائقه بزرگ است. آن چیزی که فرهنگ مد را تقویت میکند، اقتضائات جهان سرمایهداری است که آتش زیر خاکستر را به فعلیت و یک امر بزرگ تبدیل میکند.
آیا این توضیح به آن معنا است که نمیتوانیم در سطح غیرجهانی و ملی و قومیتی به مد فکر کنیم؟ مسلماً خیر. بلکه به این معناست که باید آن کار را انجام دهیم و نباید تصور کنیم با تقویت فرهنگ مد و مدگرایی، موفق شدهایم یک کار ملی بکنیم. تا جایی به ما اجازه میدهد به جلو برویم و از یک جایی به بعد، اصلاً امکان جلو رفتن وجود ندارد.
مد در سطح ملی خود یک چیز موقت و گذراست و از یک جایی به بعد، نتیجه سیاستگذارانه این حرف یعنی اگر شما فکر میکنید که با مد و مدگرایی، کار بزرگی را در عرصه ملی انجام میدهید، این درست نیست و کار بزرگی انجام نمیشود. بهعنوان نمونه، اگر شما اقدام به دایر کردن یک نمایشگاه مد کردید و مورد استقبال جامعه هم قرار گرفت، ممکن است پس از مدتی که مناسبتها و همینطور دولتها تغییر یافت، جامعه از یک چیز دیگر خوشش بیاید. اگر بنا بر انتخاب بر اساس مد به معنای امروزی کلمه است، یک روز این را تعیین کرده و یک روز هم چیز دیگر را تعیین میکند. پس این تصور را نداشته باشیم که در فضای مد و مدگرایی موفق میشویم که فعالیت فرهنگی و اجتماعی سترگی انجام بدهیم. البته به این معنا نیست که عرصه را واگذار کنیم؛ بلکه در آن حدی که ظرفیتش است باید آن را پر کنیم.
اما این اقتضای زندگی در جهان مدرن است. در جهان مدرن، باید به مؤلفههای جهان مدرن احترام بگذارید تا احترام ببینید. شما نمیتوانید از این مؤلفهها رویگردان باشید و اجازه دهید خودش درست شود. شما باید احترام بگذارید و جلو بروید و سعی کنید به شکل ایجابی آن را هدایت کنید. اما آیا میشود در عرصه ملی کار کرد؟ بله. به این معنا که عرض کردم امکان دارد در عرصه ملی و یا در عرصه یک قومیت و مذهب خاص، لباس و چادر، اقدامات خوبی را رقم زد. نمونه عینی آن نیز ترکها هستند که در زمینه تجارت جهانی از ما جلوتر و فعالترند و توانستهاند هم محصولات و منسوجات حجاب را در سطح جهانی به دست بگیرند و هم به سودآوری برسند.
لزوم ترکیب عقل بازاری با فهم مدیریتی
یعنی مسئله هضمشدن در جامعه جهانی برای آنها مطرح نبوده است که با روش خودشان پیش میروند و توانستهاند بازار پوشش حجاب را در دست خود بگیرند؟
ترکها، همیشه وسط بازار بودند و منطق بازار را بسیار بهتر از ما درک میکنند. چون منابع نفت و گاز و... را هم نداشتند، مجبور بودند تجارت کنند و هر نیازی را سریع شناسایی کنند و بازار را بفهمند تا زندگی اقتصادی خود را بچرخانند.
ناظمی: آنها در جامعه جهانی هضم شدهاند، اما مدلهای خود را هم پیش میبرند. شما وقتی وارد ترکیه میشوید، همه لباس ترک نمیپوشند و جامعه غربی شده است؛ اما یک میلیارد مسلمان در جهان است که بسیاری از اینها هنوز لباسهای اسلامی میپوشند. ترکیه با عقل تجاری در بازار آمده و به این فکر کرده است که در بین مسلمانان جهان در اروپا، ترکیه و کشورهای مختلف و هر کجای بازار بتواند نفوذ داشته باشد، طراحی پوشش چگونه باید باشد که هم مختصات یک لباس اسلامی را رعایت کرده و هم یک پول هنگفتی نیز به جیبش برود که این روش یک امر این منطقی است.
علت هم این است که ترکها، همیشه وسط بازار بودند و منطق بازار را بسیار بهتر از ما درک میکنند. چون منابع نفت و گاز و... را هم نداشتند، مجبور بودند تجارت کنند و هر نیازی را سریع شناسایی کنند و بازار را بفهمند تا زندگی اقتصادی خود را بچرخانند.
آیا جامعه ایران این ظرفیت را دارد که مثل ترکیه بتواند بخشی از بازار را در دست بگیرد؟
ناظمی: بله. ایرانیها به لحاظ عقل بازرگانی، بازرگانان خوبی هستند؛ اما مشکل ما حاکمیت است که آن عقلی که باید بتواند بازرگانان را هدایت و مدیریت کند و فضای مناسب کسبوکار را به وجود بیاورد، وجود ندارد. ما در طول تاریخ، تجربه روی پای خود ایستادن را نداشتیم؛ بهخصوص در دوره پهلوی و تا حدی در دوره قاجار ما اینطور نبودیم. ما در دوره پهلوی به شکل بدی تنبل و در حاشیه بودیم و بدون اعتمادبهنفس شدیم. پهلوی کاری با ما کرد که ایرانیها احساس میکنند ما نباید کاری انجام دهیم و باید دهانمان را بازکنیم تا شاه یک لقمه از سفره نفت بگیرد و در دهان ما بگذارد. ما هم باید شاکر این نعمات باشیم. این وضعیت بهگونهای بعد از انقلاب نیز وجود داشت؛ بهطوریکه بعد از انقلاب نیز این شاهپرستی وجود دارد و برخی فکر میکنند باید یک شاهی در رأس وجود داشته باشد. یکی از دلایل وجود نارضایتی بالا از حکومت نیز همین است که مردم، رهبری را با شاه مقایسه میکنند. اما ترکها تقریباً مجبور بودند کار کنند و تولید کنند و فعال در عرصه بازار باشند تا زنده بمانند؛ به همین خاطر از دوره شاهنشاهی سریع گذشتند.
ما نیز این امکان را داریم؛ اما وقتی این امکان فعلیت پیدا میکند که مجموعه حاکمیت بتواند درک کند که در این زمینه، یک نقشآفرینی یکپارچه و منسجمی داشته باشد. اساساً در جمهوری اسلامی ایران، نقشآفرینی منسجم خوب تعریف نشده است؛ یعنی تصور این نیست که شما در جمهوری اسلامی، نقشآفرینی منسجم داشته باشید و تصور همه این است که هر کسی در ارگان و نهاد خودش بنشیند، برنامه ببندد و کار را بر اساس بودجهای که برایش تعریف شده پیش ببرد. درحالیکه هر کسی در هر نهادی - حتی در بخش خصوصی - موظف است بر اساس یک پنلی کار کند و برنامهریزی وجود داشته باشد. البته آن برنامه هم خرد شود و نقشها خوب تعریف شده باشند و هر کسی بر اساس نقش خودش کار کند تا بهرهمند شود.
بهشت بازار آزاد، افسانه است
آیا این نکته شما ناظر به تمرکزگرایی است؟ چون این حرف مخالفان جدی دارد؛ با این استدلال که ما آنجایی که به سمت تمرکزگرایی رفتیم، آسیبهای جدی دیدیم. مثلاً در همین حوزه مد، آنجایی که تصمیم گرفتیم یک نهاد بالادستی برای آن در نظر بگیریم (مجموعه مد و پوشاک اسلامی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی) که تعیینکننده مد و پوشاک باشد، ضربه خوردیم.
این توهم برای ما جهانسومیها به وجود آمده که امریکا که از همه آزادتر است، چه بهشتی شده است؛ حال آن که بهشت ظاهری امریکا، بهخاطر این است که سایر جهان را جهنم کرده و خودش بهشت شده است و این ربطی به آزاد بودن و یا بازار آزاد و افسانههایی از این دست ندارد.
ناظمی: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کمترین نقش را دارد و همین است که به هیچ چیزی نمیرسیم. اصلاً نهادی نمیتواند مسئول باشد. هر کدام از نهادهای موجود، مجموعهای از پازل هستند که مشخص نیست هر کدام در این پازل چهکار میکنند و چه نقشی را ایفا میکنند و اتفاقاً خود وزارت فرهنگ و ارشاد، کمترین نقش را دارد. سازمان تبلیغات و همینطور سینما به نسبت وزارت ارشاد، نقش پررنگتری میتواند داشته باشد.
در لیبرالترین بخشهای دنیا بههیچوجه اینگونه نیست که اتفاقات سیاسی خودبهخود رخ دهد. آمریکا بهعنوان قلب جهان سرمایهداری و جهان لیبرالیسم، ابداً خودبهخود رخ نمیدهد، اما چون دولت آمریکا نماینده سرمایهداری جهانی است و بههیچوجه اجازه ندارد که از خطقرمزهای سرمایهداری و کارتلهای بینالمللی تخطی کند و تصمیمات در آنجا گرفته میشود، این توهم برای ما جهانسومیها به وجود آمده است که امریکا از همه آزادتر است، ببینید چه بهشتی شده است؛ حال آن که بهشت ظاهری امریکا، بهخاطر این است که سایر جهان را جهنم کرده و خودش بهشت شده است و این ربطی به آزاد بودن و یا بازار آزاد و افسانههایی از این دست ندارد.
در کشورهایی که اقتصاد شکنندهتری دارند، از آنها میخواهند تا ساختارشان را باز کنند تا اینها موفق شوند بهرهکشی بیشتری از آنها داشته باشند؛ چون بهشت خودشان را تقویت میکنند و مرتب دلار بدون پشتوانه چاپ میکنند و با روشهای مختلف، بدون اینکه آسیبی ببینند، قدرتشان را بهمثابه امپراتور جهان، تثبیت کنند؛ بنابراین اصلاً مسئله تمرکز نیست، مسئله هماهنگی است؛ لذا هماهنگی، اولیهترین شروط فعالیت سیاسی است. اگر یک سیاستمدار نفهمد که باید نهادهای سیاسی را با هم هماهنگ کند، اصلاً به جایی نمیرسد. مگر ما در جنگ، قدرت نظامی داشتیم؟ اتفاقاً جنگ ما بهگونهای بود که هم سپاه، هم بسیج و ارتش وارد جنگ شدند و همینطور وزارت اطلاعات هم گاهی درگیر بود؛ یعنی حداقل چند نهاد مستقل نظامی عمل میکردند. اما وقتی قرار بود عملیات شود، همه در یک قرارگاه و ستاد، نقششان مشخص و تثبیت میشد و اقدام صورت میگرفت. اینگونه شد که ما جنگ را از دست ندادیم و هیچ عقلی نمیتواند بپذیرد که کشوری با آن همه کمبود امکانات نظامی و با وضعیت تحریم در جنگ شکست نخورد. در واقع این ناشی از سوءتفاهمی است که ما از مدیریت در عرصه سیاست داریم. درس اقتصاد نیز همینگونه است. تراستها و کارتلها نیز برای این است که دور میز مینشینند و درباره بازار خودرو، کتاب و... تصمیم میگیرند و هر کس نقش خود را در آنجا ایفا میکند.
ناتوانی مدیران، علت عمده مشکلات ایران
پس به نظر شما ما میتوانیم یک سیاستگذاری را در عرصه مد داشته باشیم که این سیاستگذاری برآمده از هماهنگی بین مجموعههای دخیل است.
ناظمی: سیاستگذاری در ایران خوب فهمیده نمیشود. ما وقتی در ایران از سیاستگذاری حرف میزنیم، اینگونه برداشت میشود که یعنی ما یک برنامهای را بنویسیم و تصویب کنیم و بعد رها کنیم. اما در کشورهایی که به لحاظ ساختار سیاسی، قدری استانداردتر هستند، آن سیاستگذاریها در روند خودش اجرایی میشود. اما در کشور ما هیچ وقت این اتفاق رخ نخواهد داد؛ چون مجموعههای تصمیمگیر، اساساً فاقد مسئولیتپذیری سیاسی در مورد مسئولیتهای خرد و کلان خودشان هستند و بازخواستی ندارند که کار را انجام بدهند یا ندهند!
ما در کشورمان باید سیاستگذاری و نقشه راه روشن برای اجراییسازی و سپس مسئولیتپذیری برای اجراییسازی آن سیاستها را با هم داشته باشیم که هیچ وقت در کشور ما بدون یک دور کامل همهجانبه از آن سیاستها با صرف وجود سیاست، هیچوقت اتفاق نخواهد افتاد. البته که آن سیاستها، باید سیاستهای پخته، سنجیده و درستی باشند.
وقتی از سیاستگذاری سخن میگوییم، برخی این اشکال را وارد میکنند و میگویند ما یک اقتصاد جهانی داریم که تصمیم میگیرد چگونه در این فضا، کالاییشدن عرصه فرهنگ را مدیریت کند و نهایتاً فقط بخشی از آن بازاری که قرار است از واردات بیاید، شاید ما بتوانیم در کشور تولید کنیم. آیا این رویکرد قابلمدیریت است؟ یعنی وقتی یک کالایی تولید میشود، در کنار اقداماتی مانند ساخت انیمیشن، فیلم سینمایی، رمان و... مجموعه نیازسنجی بازار و... را انجام میدهد و شما در این گوشه صرفاً مصرفکننده کالای فرهنگی هستید و یا فراتر از آن قابلمدیریت و سیاستگذاری است؟
یک زمانی در مجلس و دولت، دررابطهبا حجاب بحث میکنید و در نهایت یک چیزی تصویب و قانون میشود و شورای نگهبان آن را تأیید میکند و سپس ابلاغ میشود. اما پس از آن چه میشود؟ چه کسی بررسی میکند که چه میزان از این مسئله اجرا شد و چه کسی نقش خود را انجام داد و چه کسی انجام نداد؟
ناظمی: قابلمدیریت است. اما این قابلیت، قابلیت رو به فعلیتی ندارد و برای اینکه فعلیت پیدا کند، لازمه آن این است که سیاستگذاریمان دارای یک نقشه راه جامع باشد. بهعنوانمثال، یک زمانی در مجلس و دولت، دررابطهبا حجاب بحث میکنید و در نهایت یک چیزی تصویب و قانون میشود و شورای نگهبان آن را تأیید میکند و سپس ابلاغ میشود. اما پس از آن چه میشود؟ چه کسی بررسی میکند که چه میزان از این مسئله اجرا شد و چه کسی نقش خود را انجام داد و چه کسی انجام نداد؟ در یک سیاست درست و استاندارد نمیشود یک نفر کار کند و یک نفر دیگر کار نکند.
جنگ مثال خوبی است و تا جنگ را نفهمیم، سیاست را نمیفهمیم. چون جنگ الگوی کاملی از سیاست است و بههرحال ملموس است و نمیتوانیم بگوییم میخواهیم عملیات را شروع کنیم، اما اطلاعات عملیات نداریم و مسئول مربوطه کار خود را انجام نداده است. ما در حال حاضر، سلسلهای از مسئولیت ناپذیری داریم که این خیلی تحفه است و در تاریخ بشر نبوده است! ما نیز داریم این تحفه را تولید میکنیم و این چیزی که شما میگویید خیلی بدیهی است و باید برای علت آن پژوهش شود.
دچار اختگی سیاسی هستیم!
در مورد مثالی هم که زدید، بله. همینطور است. ذائقهسنجی میشود و روی تبلیغات آن کار میشود و در چند فیلم دیده میشود و سپس ریز میشود و مویرگی در قسمتهای مختلف قرار میگیرد؛ بنابراین مهندسی اجتماعی، امری نشدنی نیست. اما ما در ایران دچار فوبیای اجرای سیاست هستیم و آنقدر متعصبانه و ابلهانه در این سالیان اخیر عمل کردیم که وقتی به یک نفر یک کاری سپرده میشود، میترسد و قبل از هر اقدامی همه ملاحظات را در نظر میگیرد و در نهایت اصل مسئله را نادیده میگیرد. کار ما مصداق این حدیث است «لاتری الجاهل الّا مُفْرِطا أو مُفَرِّطا» و اصلاً گونهای از اختگی سیاسی است. مهندسی اجتماعی اصلاً کار عجیب و غریبی نیست، ولی ما آنقدر انباشت ناتوانی و نادانی در عرصه مدیریت داریم که وقتی کسی میگوید پادشاه لخت است، همه از این حرف تعجب میکنند. بر همین مبنا، مدیریت حجاب و پوشاک کشور و همینطور موضوعاتی مانند معضل جمعیت، مهاجرت، بازار مسکن و... - آنگونه که تبلیغات میکنند که این تبلیغات توسط کانونهای ذینفع در شرایط کنونی ساختهوپرداخته میشود و مسئولان و مدیران میانی به این واسطه، تحمیق یا تطمیع میشوند و مسئولان ارشد نیز امضا میکنند و بر این صحه میگذارند - اصلاً کار عجیبوغریبی نیست.
همانطور که عرض کردم ما نسبت به اولیهترین اقدامات خودمان هم اخته هستیم و میترسیم به آن نزدیک شویم و از انباشت ناتوانیها و بیعرضگیهایی که ناشی از ناشناخته بودن فضای مدیریتی جهان و ناشناخته بودن شرایط و تغییرکردن شرایط بوده، رنج میبریم. بهعنوانمثال، در دورهای سازمان برنامهوبودجه را تعطیل کردیم و بعد که با واکنش منفی مواجه شدیم، آن را بازگرداندیم و الان به نقطهای میرسیم که کارشناسان سازمان برنامهوبودجه برای کل کشور تصمیم میگیرند که به هر نهادی، چه میزان بودجه تعلق بگیرد؛ درحالیکه اصلاً به سازمان برنامهوبودجه ربطی ندارد.
اگر بخواهیم عکس نظر شما فکر کنیم، میتوانیم بگوییم که اتفاقاً دستگاههای فعال در جمهوری اسلامی ایران در هر عرصهای مانند مد، اگر به معنای واقعی مد در نظر بگیریم، بسیار موفق بودند. مثلاً جامعه ایران از دهه ۶۰ تاکنون با تبلیغات صداوسیما یک جامعه کاملاً مصرفگرا میشود و مدل پوشش جامعه کاملاً مدل پوشش تبلیغ شده توسط صفحات مجازی و رسانههاست. بهطوریکه در فیلمها افراد تحصیلکرده و... با یک وجهه آراسته و افراد از طبقه ضعیف و دارای معضل را با حجاب چادر نشان دادیم و یک نگاه اشتباه را به جامعه القا کردیم. اگر بخواهیم موضوع را از این جهت ببینیم چگونه است؟ یعنی آن صنعت مد، شاید بیان حاکمیت نباشد و شاید بسیار هم در این زمینه خوب کار کرده است. مثلاً تبلیغ میشود که این کفش ویژه پیادهروی است، این کفش ویژه جلسات است، این کفش مهمانی است و... این ماجرا به طور مداوم ادامه پیدا میکند. آیا این دستگاه موفق نبوده است؟
ناظمی: موفقیت با حاکمیت نیست. آنجا بازار است و منطق بازار، خیلی واضح، روشن و صریح است و میخواهد فلان کالا تبدیل به فرهنگ شود.
/انتهای بخش اول/ ادامه دارد...