دونالد ترامپ تنها به فکر عقب راندن «نئولیبرالیسم» و «لیبرالیسم بیدار» نیست؛ بلکه وی، تهدید بزرگی برای لیبرالیسم کلاسیک نیز محسوب می‌شود. این تهدید در تمامی مسائل مربوط به سیاست قابل‌مشاهده است. ریاست‌جمهوری جدید ترامپ، هیچ شباهتی به دوره اول او نخواهد داشت. سؤال واقعی در این مرحله، نه خباثت و بد بودن نیت‌های وی، بلکه به توانایی او در تحقق تهدیدهایی که مطرح کرده است، مربوط می‌شود.

 گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «فرانسیس فوکویاما» [۱]  - دانشمند برجسته علوم سیاسی و عضو ارشد در «مرکز مطالعات دموکراسی، توسعه و حاکمیت قانون» در دانشگاه استنفورد - در یادداشتی که روزنامه بریتانیایی «فایننشال تایمز» آن را منتشر کرده است، به موضوع پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا می‌پردازد. به گفته وی، پیروزی ترامپ، نه بزرگ مردم آمریکا به لیبرالیسم بود و در دوره ریاست‌جمهوری ترامپ، شاهد انحطاط تدریجی نهادهای لیبرال خواهیم بود. فوکویاما تأکید می‌کند که ریاست‌جمهوری جدید ترامپ، هیچ شباهتی به دور اول او نخواهد داشت و مردم آمریکا، آگاهانه به وی رأی دادند و می‌دانند که او چه چیزی را نمایندگی می‌کند و به دنبال تحقق چه اهدافی است.


آغاز یک دوره جدید

پیروزی غیرمنتظره و فراتر از انتظار دونالد ترامپ و حزب جمهوری‌خواه در روز سه‌شنبه پنج نوامبر، منجر به تغییرات اساسی در حوزه‌های مهم سیاستی - از مهاجرت گرفته تا اوکراین - خواهد شد. اما اهمیت این انتخابات فراتر از این مسائل خاص است و نمایانگر رد قاطع لیبرالیسم از سوی رأی‌دهندگان آمریکایی و همچنین شیوه خاص درک از «جامعه آزاد» است. این جامعه آزاد، از دهه ۱۹۸۰ به این‌سو تکامل یافته و شکل گرفته است.

آمریکایی‌ها با آگاهی کامل از اینکه ترامپ چه کسی است و چه چیزی را نمایندگی می‌کند به او رأی دادند.

زمانی که ترامپ در سال ۲۰۱۶ برای اولین‌بار انتخاب شد، به‌راحتی می‌شد باور کرد که انتخاب وی یک اختلال و نابهنجاری و یک استثنا در این کشور است. او در برابر یک رقیب ضعیف - که او را جدی نمی‌گرفت - در حال رقابت بود و در هر صورت، ترامپ در آرای عمومی نیز برنده نشد. زمانی که بایدن چهار سال بعد بر کاخ سفید پیروز شد، به نظر می‌رسید که پس از یک دوره ریاست‌جمهوری فاجعه‌بار، اوضاع به حالت عادی بازگشته است. پس از رأی‌گیری روز سه‌شنبه، اکنون به نظر می‌رسد که این ریاست‌جمهوری بایدن بود که ناهنجار بود و ترامپ در حال آغاز یک دوره جدید در سیاست ایالات متحده و شاید برای کل جهان است.

آمریکایی‌ها با آگاهی کامل از اینکه ترامپ چه کسی است و چه چیزی را نمایندگی می‌کند به او رأی دادند. او نه‌تنها اکثریت آرا را به دست آورد و طبق پیش‌بینی‌ها موفق شد رأی همه ایالت‌های چرخشی و میدان نبرد را از آن خود کند؛ بلکه جمهوری‌خواهان هم «سنا» را دوباره به دست آوردند و به نظر می‌رسد که بتوانند کنترل خود را در مجلس نمایندگان حفظ کنند. باتوجه‌به تسلط فعلی آن‌ها بر دیوان عالی کشور، هم‌اکنون آنها آماده‌اند که تمام شاخه‌های اصلی حکومت را در دست بگیرند.

 

ماهیت اساسی این مرحله جدید از تاریخ آمریکا چیست؟

«لیبرالیسم کلاسیک» دکترینی است که بر احترام به کرامت برابر افراد متکی است و از طریق حاکمیت قانون که حقوق آن‌ها را محافظت می‌کند و از طریق کنترل‌ها و موانع قانون اساسی، مانع دخالت دولت‌ها در ضایع کردن حقوق مردم می‌شود. اما در طول نیم‌قرن گذشته، این نیروی بنیادین، دستخوش دو انحراف بزرگ شد. اولین مورد، ظهور «نئولیبرالیسم» بود، =؛ یک دکترین اقتصادی که بازارها را تقدیس می‌کرد و توانایی دولت‌ها را برای محافظت از کسانی که در تغییرات اقتصادی آسیب دیده‌اند، کاهش می‌داد. جهان در مجموع بسیار ثروتمندتر شد، درحالی‌که طبقه کارگر شغل و فرصت‌ها را از دست داد. قدرت از مکان‌هایی که میزبان انقلاب صنعتی اولیه بودند به آسیا و سایر بخش‌های جهان در حال توسعه منتقل شد.

انحراف دوم، ظهور سیاست‌های هویتی یا چیزی که می‌توان آن را «لیبرالیسم آگاه و بیدار» [۲] نامید بود که در آن، نگرانی‌هایی جدید برای طبقه کارگر با حمایت‌های هدفمند برای یک مجموعه محدودتر از گروه‌های حاشیه‌ای جایگزین شد. مسائلی مانند اقلیت‌های نژادی، مهاجران، اقلیت‌های جنسی و... پدید آمد. با ظهور این نوع لیبرالیسم، قدرت دولتی به طور فزاینده‌ای نه در خدمت عدالت بی‌طرفانه، بلکه برای ارتقای خدمات اجتماعی خاص و در راستای منافع این گروه‌ها مورداستفاده قرار گرفت.

اکثریت قریب به‌اتفاق رأی‌دهندگان طبقه کارگر به تهدید نظم لیبرال چه داخلی و چه بین‌المللی که به طور خاص توسط ترامپ ایجاد می‌شود اهمیتی نمی‌دهند.

در این میان، بازارهای کار در حال تغییر به سمت یک اقتصاد اطلاعات محور بودند. در این دنیای جدید، اکثر کارگران به‌جای بلندکردن اجسام سنگین از کف کارخانه‌ها در مقابل صفحه رایانه می‌نشستند و زنان شرایط بهتری را تجربه کردند. این موضوع، قدرت را درون خانواده‌ها تغییر داد و به ادراک یک اهتمام به نظر دائمی نسبت به دستاوردهای زنان منجر شد.

ظهور این درک انحرافی و تحریف شده از لیبرالیسم، باعث تغییر اساسی در اساس اجتماعی قدرت سیاسی شد. طبقه کارگر احساس کرد که احزاب سیاسی چپ، دیگر از منافع آنها دفاع نمی‌کنند و شروع به رأی‌دادن به احزاب راست‌گرا کردند؛ بنابراین دموکرات‌ها ارتباط خود را با پایگاه طبقه کارگر خود از دست دادند و به حزبی تبدیل شدند که تحت سلطه متخصصان تحصیل‌کرده شهری بود. طبقات کارگر، رأی‌دادن به احزاب جمهوری‌خواه را انتخاب کرد. در اروپا، رأی‌دهندگان حزب کمونیست در فرانسه و ایتالیا به «مارین لوپن» و «جورجیا ملونی» پیوستند. تمامی این گروه‌ها از نظام تجارت آزاد که معیشت آن‌ها را از بین می‌برد و یک طبقه جدید از اَبَر ثروتمندان ایجاد می‌کرد، ناراضی بودند. آنها همچنین از احزاب پیشرو نیز ناراضی بودند؛ چرا که به نظر می‌رسید آنها بیشتر به وضعیت خارجی‌ها و محیط‌زیست می‌پردازند تا به شرایط طبقه کارگر.

این تغییرات بزرگ جامعه‌شناختی در الگوهای رأی‌گیری در روز انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا در ۵ نوامبر منعکس شد. پیروزی جمهوری‌خواهان بر اساس رأی‌دهی طبقه کارگر سفیدپوست بنا شده بود، اما ترامپ موفق شد درصد قابل‌توجه بیشتری از رأی‌دهندگان طبقه کارگر سیاه‌پوست و اسپانیایی‌تبار را نسبت به انتخابات ۲۰۲۰ به خود جلب کند. این امر - به‌ویژه در مورد رأی‌دهندگان مرد - در این گروه‌ها صادق بود. برای آنها طبقه، بیشتر از نژاد یا قومیت اهمیت داشت.

 

تهدید بزرگ علیه لیبرالیسم کلاسیک

همچنین واضح است که اکثریت قریب به‌اتفاق رأی‌دهندگان طبقه کارگر، به تهدید نظم لیبرال - چه داخلی و چه بین‌المللی که به طور خاص توسط ترامپ ایجاد می‌شود - اهمیتی نمی‌دهند. دونالد ترامپ، تنها به فکر عقب راندن «نئولیبرالیسم» و «لیبرالیسم بیدار» نیست؛ بلکه وی تهدید بزرگی برای لیبرالیسم کلاسیک نیز محسوب می‌شود. این تهدید در تمامی مسائل مربوط به سیاست، قابل‌مشاهده است. ریاست‌جمهوری جدید ترامپ، هیچ شباهتی به دوره اول او نخواهد داشت. سؤال واقعی در این مرحله نه خباثت و بد بودن نیت‌های وی، بلکه به توانایی او در تحقق تهدیدهایی که مطرح کرده است، مربوط می‌شود. این که آیا او واقعاً قادر است برنامه‌ها و پیام‌هایی که به زبان می‌آورد را در عمل پیاده‌سازی کند، باید مورد سؤال قرار بگیرد.

بسیاری از رأی‌دهندگان، سخنان او را جدی نمی‌گیرند. همچنین جمهوری‌خواهان جریان اصلی معتقدند که سیستم کنترل و توازن آمریکا، مانع از انجام کارهای بد توسط او خواهد شد. اما این یک اشتباه است. ما باید مقاصد اعلام شده او را به‌شدت جدی بگیریم. ترامپ یک محافظه‌کار خودخوانده است که می‌گوید «تعرفه» زیباترین کلمه در زبان انگلیسی است. او تعرفه‌های ۱۰ یا ۲۰ درصدی را علیه تمام کالاهای تولید شده در خارج - چه از سوی دوستان و چه دشمنان آمریکا - پیشنهاد داده است و برای انجام این کار، نیازی به مجوز کنگره ندارد. همان‌طور که تعداد زیادی از اقتصاددانان اشاره کرده‌اند، این سطح از حمایت‌گرایی، اثرات بسیار منفی بر تورم، بهره‌وری و اشتغال خواهد داشت.

ریاست‌جمهوری جدید ترامپ هیچ شباهتی به دوره اول او نخواهد داشت.

این اقدامات به‌شدت زنجیره‌های تأمین را مختل خواهد کرد و باعث خواهد شد که تولیدکنندگان داخلی آمریکا، درخواست معافیت از مالیات‌های سنگین را داشته باشند. این وضعیت سپس فرصتی برای سطوح بالای فساد و پارتی‌بازی فراهم می‌آورد؛ زیرا شرکت‌ها به‌سرعت به دنبال جلب نظر رئیس‌جمهور خواهند رفت. همچنین وجود تعرفه‌ها در این سطح، باعث تلافی به همان اندازه توسط سایر کشورها می‌شود و وضعیتی را ایجاد می‌کند که در آن تجارت و در نتیجه درآمد، فرو می‌پاشد. شاید ترامپ در مواجهه با این شرایط از موضع خود عقب‌نشینی کند؛ اما او همچنین می‌تواند به شیوه‌ای مشابه با رئیس‌جمهور سابق آرژانتین - «کریستینا فرناندز دکیرشنر» [۳] - عمل کند و با فساد در نهادهای آماری، اخبار نامطلوب را تحریف کرده و آمار را به نفع خود تغییر دهد.

باتوجه‌به مهاجرت بالا، ترامپ دیگر به‌سادگی نمی‌خواهد به بستن مرزها بسنده کند. او می‌خواهد تا جایی که امکان دارد ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی که در حال حاضر در کشور هستند را اخراج کند. از نظر اداری، این کار بسیار بزرگی است که برای اجرا به سال‌ها سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های موردنیاز مثل مراکز بازداشت، مأموران کنترل مهاجرت، دادگاه‌ها و مانند آن نیاز دارد. این امر، اثرات مخربی بر تعدادی از صنایع متکی بر نیروی کار مهاجر - به‌ویژه ساخت‌وساز و کشاورزی - خواهد داشت. این موضوع همچنین در جنبه‌های اخلاقی به‌شدت چالش‌برانگیز خواهد بود؛ زیرا والدین از فرزندان شهروند خود جدا می‌شوند و این می‌تواند زمینه‌ساز درگیری‌های داخلی شود. بسیاری از مهاجرین غیرقانونی در «مناطق و بخش‌های آبی» [۴] زندگی می‌کنند که تلاش خواهند کرد تا هر آنچه در توان دارند، انجام دهند تا از تحقق خواسته‌های ترامپ جلوگیری کنند.

با روی کار آمدن ترامپ، برخی از مهم‌ترین تغییرات در سیاست خارجی و ماهیت نظم بین‌المللی رخ خواهد داد.

در زمینه حاکمیت قانون، ترامپ در طول رقابت‌های انتخاباتی به طور منحصربه‌فردی بر انتقام گرفتن از بی‌عدالتی‌هایی که معتقد است از دست منتقدانش متحمل شده، متمرکز بوده است. او قول داده است که از سیستم قضایی برای تعقیب همه افراد از «لیز چنی» و «جو بایدن» گرفته تا «مارک میلی» - رئیس سابق ستاد مشترک ارتش - و «باراک اوباما» استفاده کند. او می‌خواهد منتقدان رسانه‌ای خود را با گرفتن مجوز آنها یا اعمال مجازات بر علیهشان ساکت کند.

اینکه آیا ترامپ، قدرت انجام هر یک از این موارد را خواهد داشت یا خیر، مشخص نیست. سیستم قضایی یکی از مقاوم‌ترین موانع در برابر افراط‌وتفریط ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری او بود. اما جمهوری‌خواهان به طور مداوم در تلاش بوده‌اند تا قضات همدل با خود را به سیستم قضایی وارد کنند؛ مانند قاضی «ایلین کانن» [۵] در فلوریدا که پرونده قوی مربوط به اسناد طبقه‌بندی‌شده علیه ترامپ را رد کرد.

 

تغییرات مهم در ماهیت نظم بین‌الملل

برخی از مهم‌ترین تغییرات در سیاست خارجی و ماهیت نظم بین‌المللی رخ خواهد داد. اوکراین، بزرگ‌ترین بازنده است. مبارزه نظامی اوکراین علیه روسیه حتی قبل از انتخابات به حالت افول درآمده بود و ترامپ می‌تواند با ممانعت از ارائه تسلیحات، اوکراین را وادار به پذیرش شرایط روسیه کند؛ همان‌طور که مجلس جمهوری‌خواه به مدت شش ماه در زمستان گذشته این کار را انجام داد.

ترامپ در یک جمع خصوصی تهدید کرده است که از ناتو خارج خواهد شد؛ اما حتی اگر این کار را نکند، می‌تواند با عدم رعایت ضمانت دفاع متقابل ماده ۵ اساسنامه ناتو [۶] ائتلاف را به‌شدت تضعیف کند. هیچ قهرمان اروپایی وجود ندارد که بتواند جای آمریکا را به‌عنوان رهبر اتحاد ناتو بگیرد؛ بنابراین توانایی آینده ناتو برای ایستادگی در برابر روسیه و چین محل شک و تردید است. برعکس، پیروزی ترامپ، الهام‌بخش دیگر پوپولیست‌های اروپایی مانند حزب «آلترناتیو برای آلمان» و «جبهه ملی» در فرانسه خواهد بود.

ترامپ ذاتاً از استفاده از قدرت نظامی روی‌گردان است؛ اما یک استثنا ممکن است خاورمیانه باشد؛ جایی که او احتمالاً به‌شدت از جنگ‌های بنیامین نتانیاهو علیه حماس، حزب‌الله و ایران حمایت خواهد کرد.

متحدان شرق آسیایی و دوستان ایالات متحده در وضعیت بهتری قرار ندارند. درحالی‌که ترامپ به‌شدت مواضعی علیه چین اتخاذ کرده است؛ اما او به‌شدت از «شی جین‌پینگ» به‌خاطر ویژگی‌هایی مانند رهبری قوی و نیرومندش تقدیر می‌کند و ممکن است آماده باشد تا بر سر مسئله تایوان با او معامله کند. ترامپ به نظر می‌رسد که ذاتاً از استفاده از قدرت نظامی دوری می‌جوید و به‌راحتی می‌توان او را در این زمینه تحت‌تأثیر قرار داد؛ اما یک استثنا ممکن است خاورمیانه باشد؛ جایی که او احتمالاً به‌شدت از جنگ‌های بنیامین نتانیاهو علیه حماس، حزب‌الله و ایران حمایت خواهد کرد.

دلایل قوی وجود دارد که فکر کنیم ترامپ در اجرای این دستور کار، بسیار مؤثرتر از دوره اول ریاست‌جمهوری خود عمل خواهد کرد. او و جمهوری‌خواهان متوجه شده‌اند که اجرای سیاست‌ها، تماماً به کارکنان بستگی دارد. هنگامی که ترامپ برای اولین‌بار در سال ۲۰۱۶ انتخاب شد، او در احاطه گروهی از دستیاران سیاسی به قدرت نرسید؛ بلکه باید به جمهوری‌خواهان مستقر تکیه می‌کرد. آنها در بسیاری از موارد، مانع اجرای دستوارت وی می‌شدند، دستورات را تغییر می‌دادند یا سرعت اجرای آن را کند می‌کردند.

ترامپ در پایان دوره ریاست‌جمهوری‌اش، یک دستور اجرایی جدیدی تحت عنوان «برنامه اف» صادر کرد که تمام کارمندان فدرال را از حمایت‌های شغلی‌شان محروم می‌ساخت و به او این امکان را می‌داد که هر کارمند و مقام اداری را که می‌خواست، بتواند اخراج کند. احیای «برنامه اف» در مرکز طرح‌های دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ قرار دارد و محافظه‌کاران، مشغول تهیه فهرست‌هایی از مقامات بالقوه هستند که اصلی‌ترین صلاحیت آن‌ها وفاداری شخصی به ترامپ است. به همین دلیل، او در این دوره احتمال بیشتری دارد که برنامه‌هایش را به اجرا درآورد.
قبل از انتخابات، منتقدان از جمله «کاملاً هریس»، ترامپ را به فاشیست بودن متهم کردند. این نگرش نادرست است؛ چرا که او قرار نیست رژیم توتالیتر را در ایالات متحده پیاده‌سازی کند.

 بلکه شاهد انحطاط تدریجی نهادهای لیبرال خواهیم بود؛ مشابه آنچه که بعد از بازگشت «ویکتور اوربان» به قدرت در مجارستان در سال ۲۰۱۰ رخ داد. این فروپاشی از قبل شروع شده است و ترامپ خسارت قابل‌توجهی در این زمینه به آمریکا وارد کرده است. او قطبی‌سازی موجود در جامعه را که به طور چشمگیری عمیق بود، تشدید کرده و آمریکا را از یک جامعه با اعتماد بالا به یک جامعه با اعتماد پایین تبدیل کرده است. او دولت را اهریمن جلوه داده و باور به اینکه دولت، نماینده منافع جمعی آمریکایی‌ها است را تضعیف کرده است. او لفاظی‌های سیاسی را خشن‌تر کرده و اجازه ابراز آشکار تعصب‌ورزی و زن‌ستیزی را داده است و اکثریت جمهوری‌خواهان را متقاعد کرده که سَلَف او، یک رئیس‌جمهور غیرقانونی بوده که انتخابات ۲۰۲۰ را دزدیده بود.
وسعت پیروزی جمهوری‌خواهان که از ریاست‌جمهوری گرفته تا سنا و به‌احتمال زیاد مجلس نمایندگان را نیز شامل می‌شود، به‌عنوان یک مجوز سیاسی قوی تفسیر خواهد شد که این ایده‌ها را تأیید می‌کند و به ترامپ این امکان را می‌دهد که به‌دلخواه، هر کدام از آنها را عملی کند. ما فقط می‌توانیم امیدوار باشیم که برخی از نهادهای حفاظتی باقی‌مانده در حین ورود او به مقام ریاست‌جمهوری باقی بمانند. اما ممکن است اوضاع قبل از بهترشدن، بسیار بدتر شود.

 


[1] . Francis Fukuyama

[2] . woke liberalism

[3] . Cristina Elisabet Fernández de Kirchner

[4] . Blue jurisdictions به نهادها یا مناطقی اشاره دارد که به‌طورکلی به سمت احزاب و سیاست‌های دموکراتیک متمایل هستند. این اصطلاح، معمولاً به ایالت‌ها، شهرها یا شهرستان‌هایی اطلاق می‌شود که نمایندگان دموکرات دارند و قوانین، سیاست‌ها و برنامه‌های آنها عمدتاً با ارزش‌ها و اصول حزب دموکرات مطابقت دارد. منظور فوکویاما این است که بسیاری از افرادی که دارای وضعیت مهاجرتی نامشخص هستند، در مناطقی زندگی می‌کنند که تحت رهبری دموکرات‌ها قرار دارند و این مناطق ممکن است تلاش کنند تا از سیاست‌های سخت‌گیرانه ترامپ در زمینه مهاجرت جلوگیری کنند.

[5] . Aileen Cannon

[۶]  اصل دفاع جمعی و مشترک در قلب پیمان ناتو قرار دارد که در قالب ماده ۵ این پیمان به آن پرداخته شده است. در این ماده آمده است: «طرف‌های حاضر در این پیمان توافق می‌کنند که حمله مسلحانه به یک یا چند کشور عضو در اروپا یا آمریکای شمالی، حمله علیه تمامی آنها تلقی شود.» در ادامه این ماده تأکید شده است که اگر یکی از اعضای ائتلاف مورد حمله قرار گیرد، ناتو باید «اقدام لازم از جمله استفاده از نیروی مسلح را برای بازگرداندن و حفظ امنیت منطقه آتلانتیک شمالی» انجام دهد.
 
/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha

در برابر عادی‌سازی شرارت و بی‌عدالتی اسرائیل مقاومت کنید

عصر کاهش جمعیت؛ چالش‌ها و راهکارها

دانشگاه‌های آمریکا، بازوهای دولت پلیسی

علم؛ قدرتی که آمریکا دارد از دستش می‌دهد!

مسئله نافهمیِ تحلیل‌های اجتماعی: کجا ایستاده‌ایم و چگونه برویم؟!

چگونه با اطلاعات نادرست مقابله کنیم؟

مدیریت مُد در بن‌بست؛ نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم؟

چه چیزی باعث خشونت سیاسی در آمریکا می‌شود؟

جنگ غزه مرا در هم شکست

«هاروارد» بی‌طرف نیست!

چرا ترامپ به سمت رمزارزها متمایل شد؟

قصه‌هایی از بیم و امید زنان فراری از مصائب اعتیاد!

جهان در کنار عدالت می‌ایستد یا قانون جنگلی که آمریکا از آن حمایت می‌کند؟

عرفی گرایی، زیستِ جنسی ایرانیان را تغییر داد

«بحران خشونت سیاسی» آمریکا را به کدام سمت‌وسو می‌برد؟!

نقش مدارس اسرائیل در تداوم نسل‌کشی ملت فلسطین

اسرائیل و رؤیایی به نام «آینده»

کودکان، رسانه‌های اجتماعی و والدین نگران

فرانسیس فوکویاما: پیروزی ترامپ «نه» مردم به «لیبرالیسم» بود

خانواده بارِ تمام کج کارکردی نهادها را به دوش می‌کشد

پرونده ها