درباره پدیده آخوند بلاگر‌ها در گفت‌و‌گو با محمد دادسرشت؛

افزایش آگاهی دینی در قالب بلاگری!

افزایش آگاهی دینی در قالب بلاگری!
اگر منظور ما از بلاگر دینی آن باشد که کسی از عالم مجازی در قالب مجری‌گری استفاده می‌کند و از خود چیزی نمی‌گوید، بلکه صرفاً دین را تبلیغ می‌کند، با این تعبیر، به نظر من بلاگر دینی عبارت پارادوکسیکالی نیست. اما اگر شبیه همان سخنی که در رسانه گفته شد، یعنی بگویید بلاگری ذاتیاتی دارد که از جمله آن ذاتیات، خواندن مردم به سمت خود است، در نتیجه ما بلاگر دینی نداریم.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ امروزه بلاگری تبدیل به یکی از مؤلفه‌های جدی شبکه‌های اجتماعی شده است. عرصه‌های مختلفی اعم از بهداشت، اقتصاد، هنر، سرگرمی، علم و... همگی بسترهایی هستند که در قالب آن‌ها، بلاگرها اقدام به تولید آگاهی یا به اعتقاد برخی آگاهی نمایی می‌کنند. حال جای این پرسش نیز وجود دارد که بلاگری در حوزه دین، چه تصویری یافته و از اساس چگونه می‌توان آن را صورت‌بندی نمود؟ البته باید توجه کرد که بلاگری در حوزه معنویت، با بلاگری در حوزه دین را باید از یکدیگر تفکیک نمود. برخی از افراد بدون داشتن سابقه خاصی در مطالعات دینی یا حتی بدون وجهه مذهبی، اقدام به تولید محتواهایی با مضمون آرامش، معنویت، راستی و درستی می‌کنند؛ اما آنچه در این جا از بلاگر دینی مدنظر قرار دارد، حضور روحانیون و دانش‌پژوهان حوزه‌های علمیه در این قالب است. اکنون این پرسش مطرح می‌شود که بلاگرهای دینی، چه کمکی به افزایش آگاهی‌های دینی می‌کنند؟ آیا محتواهای تولید شده توسط این افراد، به غنای فرهنگ دینی کمک کرده یا به ترویج ابتذال می‌انجامد؟ ما در گفتگو با حجت‌الاسلام دکتر محمد حامد دادسرشت - کارشناس دینی و پژوهشگر حوزه علوم اجتماعی - تلاش کرده‌ایم تا این پرسش‌ها را به بحث و تبادل نظر بگذاریم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید.

 

دین و رسانه، پرسشی کلاسیک

به‌عنوان مسئله نخست، می‌خواستیم صورت‌بندی خود را در خصوص پدیده آخوند بلاگرها بیان کنید. آیا بلاگری فرمتی است که در قالب آن می‌توان دین را تبلیغ کرد؟

دادسرشت: در مقام پاسخ به این سؤالات ابتدا ترجیح می‌دهم مقدماتی را ذکر کرده تا در انتها به همین صورت‌مسئله که شاید از نظر من مهم‌ترین پرسش در این زمینه نیز باشد، برسیم. به‌عنوان مقدمه نخست می‌خواهم گریزی به مبانی نظری بحث در دانش ارتباطات بزنم. بحثی از دهه‌های پیش و از هنگامی که پدیده رسانه جدی شد، تحت عنوان نسبت «دین و رسانه» در میان اندیشمندان ارتباطات و به‌موازات آن، عالمان دینی که به مسائل نوظهور بیشتر می‌پرداختند، مطرح شد. هنگامی که این بحث شکل گرفت، چیزی به نام رسانه تعاملی از اساس وجود نداشت و به طور خاص، مراد از عنوان «دین و رسانه» همان مسئله تلویزیون و دین به‌عنوان یک اتفاق جدید بود.

البته با یک واکاوی تاریخی‌تر، می‌بینیم که داستان نسبت دین و رسانه از دستگاه چاپ شروع می‌شود. هنگامی که دستگاه چاپ اختراع شد، در یک اقدام جالب‌توجه، نخستین کتابی که با آن به طور گسترده تکثر می‌شود «انجیل» بود. با این عمل، انجیل در اختیار غیر روحانیون یا کسانی که در دستگاه کلیسا تحصیل نکرده بودند نیز قرار گرفت. در پس این اتفاق، ما شاهد اشکالاتی علیه کتاب مقدس هستیم. این رخداد، متن مقدس را از انحصار کلیسا درآورده و در اختیار عموم قرار می‌داد. همین امر باعث شد تا مباحثی انتقادی پیرامون نسبت دین و رسانه شکل بگیرد و بعدها این مباحث اولیه با ظهور تلویزیون بسیار جدی‌تر شد.

اگر ما رسانه را ابزار می‌دانیم، پیرامون بلاگری دینی به یک نتیجه می‌رسیم و اگر رویکرد ذات‌انگارانه داریم به نتیجه دیگری پیرامون بلاگری خواهیم رسید.

در هنگامه تولد تلویزیون، این پرسش جدی می‌شود که این رسانه جذاب، آیا می‌تواند ابزاری برای تبلیغ دین - آن هم به‌صورت صحیح - باشد یا خیر؟ این مقدمه را ابتدائاً مطرح می‌کنم تا در ادامه نکاتی را بر آن استوار کنم. در آن برهه، نظرات متخصصین متفاوت بود. برخی خود رسانه‌ها را به طور ویژه «پیام» دانسته و فی‌نفسه محدودکننده دین تلقی می‌کردند. این جمله که «رسانه پیام است» از «مارشال مک لوهان» در علوم ارتباطات طرح شده و به‌موازات آن، برخی در فضای دینی نیز با نوعی ذات‌انگاری، اصل این رسانه را به حال تبلیغ دین مضر می‌دانستند. در میان عموم نیز توجیهات ساده‌ای وجود داشت؛ مانند آنکه دوربین تلویزیون، بخشی از واقعیت را نشان می‌دهد یا آنکه قاب دوربین، توسط اراده یک فرد بسته شده؛ لذا واقع‌نما نیست. طبیعتاً مباحث مرتبط با حوزه فلسفه تکنولوژی نیز در این میان وجود داشت. بنابراین برخی رسانه را برای گسترش دین، مفید نمی‌دانستند.

در طرف مقابل، برخی کاملاً رویکرد ابزاری داشته و معتقد بودند باید از این ابزار استفاده کرد؛ همان‌گونه که روزی از میکروفن استفاده کردیم، تلویزیون هم از همین جنس است. ما به تجربه دیدیم که سیستم‌های صوتی و تصویری جدید، امکان برگزاری مراسم‌های عظیم را به مؤمنین داد؛ بنابراین تلویزیون نیز از همین سنخ بوده و امکان ارائه پیام دین در سطح وسیع‌تری را به ما می‌دهد. در این نگرش ابزاری، سخن بر سر آن است که هر ابزاری بتواند برای ارائه پیام دین از آن بهره جست را نباید طرد کرد. این دو نظر - یعنی ذات‌گرایی و ابزارگرایی مطلق - دو سر یک طیف را تشکیل داده و شما می‌توانید نظریات میانه را نیز در این بین تصور کنید. این مقدمه را به این دلیل گفتم که بخشی از داستان بلاگری به مبنایی برمی‌گردد که در نسبت دین و رسانه تعیین می‌کنیم. اگر ما رسانه را ابزار می‌دانیم، پیرامون بلاگری دینی به یک نتیجه می‌رسیم و اگر رویکرد ذات‌انگارانه داریم به نتیجه دیگری پیرامون بلاگری خواهیم رسید.

مقدمه دوم یا فاکتور اثرگذار بعدی، رویکرد نظری ما نسبت به مخاطب در رسانه است. ما در نسبت میان مخاطب و رسانه، قائل به نظریه «گلوله جادویی» هستیم. آیا مخاطب فعال است یا منفعل؟ متوجه هستید که این قضیه، سوای از بحث یک‌طرفه بودن تلویزیون و دوطرفه بودن شبکه‌های اجتماعی است. برخی در تحلیل شبکه‌های اجتماعی به نحو جد بر این باورند که این شبکه‌ها تنها توهم فاعلیت را به ما القا می‌کند؛ درحالی‌که ما در قلمرو و زمین افرادی بازی می‌کنیم که نظرساز هستند. از همین رو، بر این باورند که سازوکار سلطه بر مخاطب در این پیام‌رسان‌های تعاملی پیچیده‌تر است. اگر شما قائل به مخاطب فعال باشید، طبیعتاً بلاگری دینی می‌تواند با برانگیختن بحث‌هایی و همچنین جلب‌توجه افراد به حوزه دین، مؤثر واقع گردد و در غیر این صورت به نظر می‌رسد که بلاگری دینی با ترویج دین، از دو سنخ متفاوت است؛ چرا که بلاگر دینی از اساس نمی‌تواند آگاهی‌افزایی کند.

 

بلاگری یک ژانر نو است

آیا به نظر شما، این بحث‌ها برای توضیح مسئله بلاگرهای دینی کفایت نظری لازم را دارند؟ آیا بلاگری دینی به واسطه ماهیت متفاوتی که دارد، نیاز به طراحی‌های جدید ندارد؟

دادسرشت: بله. تمام قصه بلاگری دینی در دو مقدمه فوق خلاصه نمی‌شوند، اما این دو مقدمه نیز بی‌تأثیر در بحث نیستند. این سخن درست است و موضوع بلاگری تفاوت جدی با بحث دین و رسانه دارد. در مقوله دین و رسانه، ما بیشتر پیرامون ابعاد فناورانه رسانه بحث می‌کنیم. یعنی فیزیک رسانه بیشتر محل بحث ماست؛ اما در تحلیل بلاگری، ما با انسان - رسانه‌ها مواجه هستیم. ما یک فاعل داریم و کانون بحث، همین فاعل است؛ بنابراین، بُعد فناورانه رسانه، تبدیل به فاکتورهای دیگری می‌شود. شاید بلاگری را نتوان با چهارچوب‌های موجود دین و رسانه توضیح داد. در فضای بلاگری، رسانه موضوع دوم و متغیر کم‌اهمیت‌تر است.

آیا می‌شود دین را در قالب فناوری‌های نوین ارتباطی تبلیغ کرد؟ به باور من بله، اما به شرط داشتن تخصص و آگاهی.

به باور من، انسان مخاطب فاعل و اراده‌مندی است که خواست وی فوق بر اقتضائات رسانه عمل کرده؛ هرچند این خواست باید تقویت شده و پرورش داده شود تا مخاطب آگاه شده و بداند که می‌تواند بر اقتضائات رسانه فائق آید. پس ما با مخاطب دارای فهم و آگاهی روبرو هستیم که حتی اگر در خصوص رسانه، رویکرد بنیادگرایانه داشته باشیم، باز هم او می‌تواند بر چالش‌های آن فائق آید. در خصوص مبنای اتخاذی ما پیرامون رسانه، من باور دارم که هر رسانه‌ای دارای اقتضائات ذاتی بوده، اما آن‌قدر که برخی در این زمینه هیاهو می‌کنند، درست نیست. پس آیا می‌شود دین را در قالب فناوری‌های نوین ارتباطی تبلیغ کرد؟ به باور من بله، اما به شرط داشتن تخصص و آگاهی.

اما در خصوص خود بلاگری دینی، آیا ما بلاگر دینی داریم یا خیر؟ گاهی مراد آن است که آیا ما کسانی را داریم که از ژانر بلاگری برای ترویج دین استفاده می‌کنند؟ اگر پرسش این باشد، بله به طور مشخص افرادی مشغول چنین عملی هستند. اما گاهی مراد آن است که طبق مبانی دینی ما، آیا ذاتاً بلاگری با ترویج دین سازگار است؟ برخی معتقدند بلاگری، ترویج «خود» است و این ترویج خود با ترویج دین، معنویت و خدا، سازگار نیست. برای پاسخ به این سؤال، باید دقت کرد که شاخصه‌های بلاگری چیست؟ متأسفانه شاخص‌های بلاگری به‌صورت انتزاعی استخراج شده و قابل مناقشه است. ما یک پژوهش روش‌مند علمی نداریم که در قالب آن، مشخصه‌های بلاگری را استخراج کرده باشیم. برای مثال، می‌گویند به این دلیل که بلاگرها وابسته به مخاطب هستند، برای آن‌ها مخاطب اهمیت داشته و لذا در این بین، انگیزه خودنمایی و مطرح‌شدن وجود دارد. درحالی‌که می‌شود گفت بلاگری، قائم به محصول است و این محصول، گاهی خود فرد و گاهی امر دیگری است؛ یعنی مخاطب گاه خود بلاگر را مصرف می‌کند و گاه محتوایی که او تولید می‌کند. از همین رو، نمی‌توان بلاگری را به معنای خودنمایی دانست. البته برخی از بلاگرها، ممکن است خودنما باشند.

اگر مراد شما از بلاگری آن است که فردی از طریق فضای مجازی به شهرت رسیده باشد و بعد با استفاده از شهرت خود، دین را تبلیغ کند، این تعریف آن‌قدر توسعه دارد که خیلی از روحانیون اصیل را نیز به حوزه بلاگر دینی سوق می‌دهد.

توصیف شما از بلاگری در اتخاذ نظر شما اثرگذار است؛ لذا باید از طریق پژوهش روش‌مند، ابتدا ماهیت خود بلاگری را تشخیص داد. اگر مراد شما از بلاگری آن است که فردی از طریق فضای مجازی به شهرت رسیده باشد و بعد با استفاده از شهرت خود، دین را تبلیغ کند، این تعریف آن‌قدر توسعه دارد که خیلی از روحانیون اصیل را نیز به حوزه بلاگر دینی سوق می‌دهد. اما اگر بلاگر دینی یعنی کسی که از طریق تولید محصول خاص فضای مجازی و صفحه خود مشهور شده است، نتیجه فرق دارد. پس نسبت به هر یک از تعاریف فوق، بلاگری نسبت‌های متفاوتی با دین پیدا می‌کند.

اگر منظور ما از بلاگر دینی آن باشد که کسی از عالم مجازی در قالب مجری‌گری استفاده می‌کند و از خود چیزی نمی‌گوید، بلکه صرفاً دین را تبلیغ می‌کند، با این تعبیر، به نظر من بلاگر دینی عبارت پارادوکسیکالی نیست. اما اگر شبیه همان سخنی که در رسانه گفته شد، یعنی بگویید بلاگری ذاتیاتی دارد که از جمله آن ذاتیات، خواندن مردم به سمت خود است، در نتیجه ما بلاگر دینی نداریم.

 

بلاگر و تولد آگاهی

اگر بخواهیم از مباحث نظری فاصله بگیریم، آیا آنچه که امروزه شما در قالب بلاگری دینی مشاهده می‌کنید، به رشد آگاهی در مردم کمک کرده است یا خیر؟

دادسرشت: این پرسش‌ها همگی بسته به توضیح نظری شما از واقعیت دارد. من به مقدمه نخست پیرامون دین و رسانه ارجاع می‌دهم؛ چرا که این بحث به آن بحث بسیار شبیه است. بحثی را در آن موقع طرح می‌کردند که وقتی شما تفسیر سوره حضرت یوسف (ع) را می‌خوانید، به قوت توان ذهنی خود تصویرسازی می‌کنید و بعد به عدد اذهان مردم، شما تصویر دارید؛ اما وقتی آقای «فرج‌الله سلحشور» سریال حضرت یوسف (ع) را ساخت، داستان یوسف (ع) در اذهان یک تصویر مشترک پیدا کرد و این تکثرها از بین رفت. بحث این بود که وقتی شما وحدت تصویر داده و آن را کلیشه می‌کنید، گفتمان دینی را تضعیف کرده و همه برداشت‌های دینی که در دل خود معنویتی را حمل می‌کرد، از بین می‌برید. اما برخی به فراگیری و گسترش کمّی آگاهی در میان عموم مردم استناد کرده و معتقد بودند مگر سوره حضرت یوسف (ع) را چند نفر با دقت می‌خواندند؟ این سریال، داستان این پیامبر الهی را در سطح بسیار وسیعی گسترش داد. حالا در بحث بلاگری دینی این سخن نیز مطرح می‌شود.

من بسیار می‌بینم که برخی بلاگرهای دینی کم‌سواد، ادعیه یا مناسکی را پیشنهاد می‌کنند که هیچ سندیتی در دین ندارد. بعد مدعی می‌شوند اگر این دعا را پنج بار بخوانید، حاجات شما برآورده می‌شود. چنین بلاگرهایی بیشتر ضربه به دین حساب می‌شوند.

در خصوص بلاگری دینی، نمی‌شود آن‌قدر محکم سخن گفت. برخی از این بلاگرها در سحرها، چند ده‌هزار نفر را پای یک منبر یا روایت می‌نشانند. به لحاظ کمّی چنین به نظر می‌رسد که با پدیده بلاگری دینی خیلی از معارف دین، بیشتر شنیده می‌شوند؛ به شرط آنکه گسترش این معارف را بخشی از ارتقاء آگاهی دینی بدانیم. کار رسانه آگاهی‌بخشی است، هرچند ممکن است این آگاهی به کنش منجر نشود. اگر ما بخشی از ارتقا دین‌داری را مساوی با ارتقای معارف بدانیم - ولو آنکه به کنش نرسد - به نظر بلاگری دینی مفید، آگاهی‌بخش و عامل رشد دین‌داری است. اگر شما عمل را بخواهید مبنا قرار دهید، باز هم نمی‌شود در اینجا سخن قاطعی گفت؛ چرا که عموماً سخنان بلاگرها نهایتاً منجر به ایجاد نوعی سرخوشی لحظه‌ای می‌شود.

البته من در اینجا باید یک قید جدی را اضافه کنم. اگر بلاگر معتقد و آگاه به متن مبانی دینی باشد، متفاوت از مطلق بلاگرهای دینی است. در میان برخی بلاگرها، ما شاهد هستیم که هیچ تسلطی نیز به مبانی دینی وجود ندارد؛ بلکه صرفاً با آگاهی‌های کاذب که رنگ و لعاب دین به آن‌ها زده شده است، بیشتر شاهد ضربه‌زدن به دین هستیم. برای نمونه، من بسیار می‌بینم که برخی بلاگرهای دینی کم‌سواد، ادعیه یا مناسکی را پیشنهاد می‌کنند که هیچ سندیتی در دین ندارد. بعد مدعی می‌شوند اگر این دعا را پنج بار بخوانید، حاجات شما برآورده می‌شود. چنین بلاگرهایی بیشتر ضربه به دین حساب می‌شوند. هر کسی که برای بلاگری از محتوای دینی استفاده می‌کند، لزوماً فرد قابل دفاعی نیست. اما بلاگر، اگر یک روحانی معتقد و آگاه به متن و مبانی دین بوده باشد، به نظر قصه متفاوت است. من در بخش پیشین، ناظر به تقویت کمّیت آگاهی همین مطلب را مدنظر داشتم.

 

/ انتهای پیام /