گروه گفتمان فرهنگ سدید-دکتر مهدی جمشیدی: به دنبال شکل گيري دغدغه جدّي و اساسي در رهبر معظم انقلاب درباره پرداختن به موضوع «آسيبهاي اجتماعي» و برپايي چندين جلسه رسمي با حضور عاليترين مقامات نظام جمهوري اسلامي، اکنون بسياري از نگاهها به اين موضوع معطوف گرديده است؛ به طوري که از يک سو، محققان و متفکّرانِ انقلابي در تلاش هستند تا راه حلّهايي را بيابند و گره گشايي کنند تا انقلاب، دچار تنگنا و چالش نشود و از سوي ديگر، بسياري از مردم هم در انتظار اقدامات عملي و محسوسِ مسئولان هستند تا در اثر آن، فضاي جامعه تغيير کند و زندگي جمعي، بهبود و ارتقاء يابد و به معيارهاي اسلامي و انقلابي، نزديکتر شود. به نظر ميرسد حل مسئله آسيبهاي اجتماعي به «فهم تئوريک دقيق از مسأله»؛ «فهم صحيح ريشه هاي گفتماني، ساختاري و عملکردي اين معضل» و «درک گفتماني از راهحلها» نيازمند باشد که مقاله پيش رو درباره آسيب هاي اجتماعي، مقدمهاي ديگر بر اين مهم است.
ريشه ها و علل گفتماني پيدايش و گسترش آسيب هاي اجتماعيِ تا مرز بحران در دهه چهارم انقلاب اسلامي را بايد در گفتمان شکل گرفته در دهه دوم انقلاب در دولت سازندگي جستجو کرد؛ به ويژه گفتمان فرهنگي حاکم بر دولت وقت که نطفه اشرافيت مديران، رفاه طلبي، تجمل گرايي و .... را در جامعه انقلابي ده شصت و فضاي پسادفاع مقدسي اواخر اين دهه پرورش داد.
در بخش اول طی مقدمه ای تفصیلی آنچه در این دوره رخ داده را شرح دادیم؛ اکنون در قسمت دوم زيرساختها و بنيانهاي نظري حاکم بر سیاستهای دولت سازندگی ارائه خواهد شد.
1- فرعانگاريِ فرهنگ (اصالتِ اقتصاد)
دولت سازندگي نيز همچون دولت مقاومت، «فرهنگ» را امري کليدي و تعيينکننده نميانگاشت، بلکه عمدة اهتمام خويش را معطوف به حوزة «اقتصاد» نموده بود. دولت سازندگي برنامة توسعة تکبعدي را در دستور کار خود قرار دارد و اين بُعد، تنها به حوزة اقتصاد اختصاص داشت. در اين چارچوب فکري، همة ساحات ديگر زندگي انسان به مثابه تابعي از ساحت اقتصادي انگاشته ميشدند که حالت زيربنايي و اصالت نداشتند. تحليل ظاهري و مدعايي مديران عالي دولت سازندگي اين بود که تودههاي مردم از نظر فرهنگي، رشد و تعالي يافته و تجربة حاکميت ده سالة انقلاب و در طول آن، تجربة هشت سالة قرار داشتن در فضاي قدسي جنگ تحميلي، روحيّات و اخلاقيّات معنوي و ايماني مردم را ارتقا داده است، از اينرو، دولت ميبايد به گرهگشايي اقتصادي و رفاه مادّي و معيشتي مردم بينديشد. پارسانيا ضمن انتقاد از کمکاري فرهنگي و نظري دولت سازندگي، به اين واقعيت اشاره ميکند که هاشميرفسنجاني، مرکز بررسيهاي استراتژيک نهاد رياست جمهوري را در اختيار نيروهاي فکري جناح چپ قرار داد که از گفتمان اصيل و اسلامي انقلاب فاصله گرفته و مسألهها و تحوّلات انقلاب را در چارچوب علوم انساني سکولار، فهم و تحليل ميکردند:
«در دوران سازندگي، «مسائل نظري انقلاب» مورد غفلت مديران و برنامهريزان جامعه قرار گرفت. در تحليل انقلاب و وضعيّت جامعة ايران از همان نظريهها و تئوريهايي استفاده شد كه براي تحليل و تبيين مسائل بعد از جنگ دوم در انديشة سياسي غرب به كار گرفته شد. برخي مراكز تحقيقاتي - استراتژيك كه بايد زمينههاي نظري انقلاب را تبيين و خطمشي حركت اصلاحي جامعه را ترسيم نمايند و با بهرهوري از بسترهاي فرهنگي جامعه، استراتژي مقابله با تحليلهاي وارداتي و بيگانه را مشخص ميساختند، خود مركز بسط و گسترش ‹تحليلهاي رفرميستي› شدند.» [1]
هاشميرفسنجاني معتقد بود که براي پيشرفت و اعتلاي کشور بايد در درجة نخست در حوزة «مادّي» و «اقتصادي»، به کسب قدرت و اقتدار پرداخت و نه حوزههاي فرهنگي و سياسي:
«طرز تفکّر من اين است که من نجات و عظمت کشور را در نجات از استبداد و استعمار ميدانم و راهکار را منحصر ميدانم به اينکه ما از اول از لحاظ ‹مادّي›، قوي بشويم که شامل تحصيلات، صنعت و اقتصاد است [...]. امروز هم بعد از دوم خرداد و بعد از اين همه ادّعاي توسعة سياسي و مسايلي که آقايان مطرح ميکنند، من هنوز راه درست را همان ميدانم.» [2]
ايدة کلّي هاشميرفسنجاني در دولت سازندگي که جوهرة اقتصادي داشت، مشتمل بر سه مرحله بود: بازسازي اقتصادي، ايجاد زيربناهاي اقتصادي، ترميم اقتصاد عمومي و جاري.
«يک دوره براي بازسازيها بود، يک دوره براي ساخت زيربناها بود [... و] بعد پرداختن به بناهايي که زندگي همة اقشار مردم را مرفه کند و بتوانيم عدالت را در همهجا مراعات کنيم. در چشمانداز نهايي که آن موقع اسمش را ‹تمدّن بزرگ اسلامي› و ‹ايران 1400› گذاشته بوديم، و رهبري [هم] آن را ‹حيات طيّبه› ناميدند، يک راهکار ميانمدّت در نظر گرفته بوديم و آن يک نظام تأمين اجتماعي کامل بود که در اين مقطع و قبل از اينکه به اهداف سازندگي برسيم، از عهدة نياز ما برآيد که تمام مردم، حداقل در مسکن، تحصيل فرزندان و درمان و حدّي قابل قبول در معاش، مشکلي نداشته باشند.» [3]
روشن است که در اين ايده، کوچکترين اثري از فرهنگ و مقولات فرهنگي به چشم نميخورد. به سبب همين نگاه حاشيهاي و فرعي به حوزة فرهنگ است که مقام معظم رهبري معتقد بودند که در دولت سازندگي، «در زمينههاي فرهنگي هم کار شده است، اگرچه نه به اندازة کارهاي زيربناييِ اقتصادي.»[4]
برخي از ايدة اصالت اقتصاد دولت سازندگي با تعبير «نگرش اقتصاديِ محض» ياد ميکنند و آن را خاستگاه شکلگيري چالشها و مصايب بسياري ميدانند: «نگرش اقتصادي محض، در دورة پس از جنگ در دستورکار مديريت اقتصادي قرار گرفت و منشأ بروز آسيبهاي سنگين به کشور شد»[5]. در اين تلّقي - نگرش اقتصاديِ محض- تنها توسعه و رشد اقتصادي اهميت مييابد و جستجوي اين هدف، فارغ از پيامدهاي فرهنگي آن دنبال ميگردد؛ حال آنکه جامعه در ساحتهاي ديگر نيز محتاج رشد و تعالي است و يا دستکم، پيشرفت اقتصادي نبايد به شؤون فرهنگي جامعه گزندي برساند.
در اينجا بيان يک خاطره، روشنگر و مؤثر است. مهدي همايونفر، يکي از دوستان صميمي و نزديک مرتضي آويني نقل ميکند که چون بخشي از فعاليّت بصري ما در ذيل واحد تلويزيوني جهاد سازندگي تعريف شده بود، پس از استقرار دولت سازندگي و تغيير مديريتي، به منظور ارائة برنامههاي خود به ديدار وزير جهاد سازندگي، غلامرضا فروزش رفتيم و با او دربارة سرفصلهاي فرهنگي و ارزشي سخن گفتيم، اما وي با صراحت اعلام کرد که جهاد سازندگي از اين پس، تنها دربارة موضوعات اقتصادي و مادّي فيلم خواهد ساخت:
«جهاد تلويزيون و مديران جهاد ميگفتند ما ديگر نميخواهيم شما دربارة ارزشهاي انقلاب اسلامي به مفهومي كه به جنگ و صدور انقلاب پرداختيد، كار كنيد؛ شما يك واحد وابسته به جهاد سازندگي هستيد و ما ميخواهيم الان دربارة مرغ و خروس و گاو و گوسفند و كود دامي كار كنيد! [...] نگاه آويني را نميپسنديدند و ديگر برايشان قابل قبول نبود. بعد از بحث مفصلي كه با آقاي كلانتري، معاونت وقت جهاد كرديم و به نتيجهاي نرسيديم، قرار شد در جلسهاي با فروزش كه وزير بود، حرفهايمان را بزنيم و اتمام حجّت كنيم. با آويني پيش فروزش رفتيم. موقع بازگشت، تصميم گرفتيم از جهاد برويم.» [6]
در نتيجه، آويني از اواخر سال 1369، همکاري هنري و فرهنگي خود را با اين بخش از دولت سازندگي، به صورت کلّي قطع کرد. اين نگرش، به خوبي ميتواند گوياي نوع تلّقي فرهنگي مديران تکنوکرات دولت سازندگي باشد؛ مديراني که «ارزشها»ي برآمده از انقلاب و دفاع مقدس را به «بايگاني تاريخ» سپردند تا اين ارزشها، دولت را از حرکت به سوي توسعة اقتصاديِ ليبراليستي باز ندارند.
2- نظريهنامنديِ سياستِ فرهنگي
به راستي، بسيار دشوار است که مجموعة رفتارها و اقدامات فرهنگي «پراکنده» و «تئوريزهنشدة» مديران فرهنگي دولت سازندگي را در ذيل عنوان «سياست فرهنگي» قرار داد؛ چراکه در تمام دورة حاکميّت هشت سالة اين دولت، ما نميتوانيم به متن و سندي اشاره کنيم که معرّف و مشخِّص صورت تفصيلي و دقيق تلّقي فرهنگي اين دولت باشد. به بيان ديگر، نگارنده با وجود اينکه تعبير «سياست فرهنگي» را به کار گرفته، اما در واقع، معتقد نيست که اين تعبير به انديشههاي مشوّش و ساماننايافتة دولت سازندگي قابل اطلاق باشد. توضيح اينکه دولت سازندگي به واسطة علايق شخصي هاشميرفسنجاني، اصولاً دولتي بوده و تمام اهتمام و بضاعت خود را مصروف پروژة بازسازي اقتصادي کشور نمود و حوزة اقتصاد را، اصيل و مهم انگاشت، تا آنجا که حوزة فرهنگ را به فراموشي سپرد. اگرچه در همان سال نخستِ استقرار دولت سازندگي، مديران عالي و صاحبنظران اين دولت توانستند سندي را به عنوان «تعديل اقتصادي» تهيه و با شتاب اجرا کنند، اما هيچگاه اين چنين به حوزة فرهنگ اعتنا نکردند و براي اصلاح و يا دستکم، صيانت از فضيلتهاي موجود آن، چارهانديشي و برنامهريزي نکردند. رفاه و توسعة اقتصادي، آنچنان در ذهنيّت تصميمسازان دولت سازندگي، برجستگي و اهميّت يافته بود، که جايي براي ساير ساحات و شؤون باقي نگذاشته بود. بنابراين، نخستين نقص و آسيب اساسي دولت سازندگي در زمينة فرهنگ و سياست فرهنگي، عدم اهتمام و اعتناي اين دولت به حوزة فرهنگ بود.
در دولت سازندگي، هيچگونه نظريهاي براي سياستگذاري فرهنگي وجود نداشت و حوزة فرهنگ، تنها بر اساس سلايق و تمايلات شخصي مديران و ارشادات کلّي رئيسجمهور تدبير ميشد. پروژة اصلي دولت سازندگي، پروژة تعديل اقتصاي بود که آن هم اگرچه نوعي نظرية اقتصادي به شمار ميآمد، اما کاملاً وارداتي و بر اساس نسخههاي بانک جهاني و صندوق بينالمللي پول، شکل گرفته بود. در مقابل، رهبر معظّم انقلاب از دولت سازندگي خواسته بودند که صيانت از «فرهنگ ملّي» – که جوهر و اساس آن فرهنگ اسلامي است – را در دستور کار خود قرار داده و تنها در اين راستا حرکت کنند:
«همة ملّتهاى زندة دنيا، بر اين متّفقند كه اگر ملّتى اجازه داد ‹فرهنگ ملّى›اش پايمال تهاجم ‹فرهنگهاى بيگانه› شود، آن ملت از دست رفته است. ملّت غالب، ملّتى است كه فرهنگش غالب است. ‹غلبة فرهنگى› است كه مىتواند غلبة اقتصادى و سياسى و امنيتى و نظامى و همه چيز را هم با خود به دنبال بياورد. [...] در باب فرهنگ، سياست كلّى كشور بايد عبارت باشد از حفظ و پرداخت و وابستگى شديد و كامل به ‹فرهنگ ملّى›. البته جزو مهمترين اركان فرهنگ ملّى، ‹اسلام› است. ما مردم ايران مفتخريم كه از هزار و سيصد و پنجاه سال قبل، فرهنگ، زبان، آداب، عادات، لباس و همه چيزمان با اسلام آميخته شده است. [بنابراين،] ‹ملّى› در اينجا، مقابل ‹اسلامى› نيست؛ عين همان ‹اسلامى› است.» [7]
در ادبيات گفتماني هاشميرفسنجاني و مديران تکنوکرات دولت سازندگي، تنها ايدهاي که در زمينة فرهنگ مطرح شده، «اعتدال» است. حتي در همين سالهاي اخير نيز هاشميرفسنجاني در مصاحبههاي خود، آنگاه که خواسته دربارة سياست فرهنگي دولت خود سخن بگويد و يا به انتقاد از وضعيّت فرهنگي موجود بپردازد و ايده و آرماني را تجويز کند، بر واژة «اعتدال» تأکيد ورزيده است. وي دربارة اين مفهوم سيّال و کشدار، هيچگاه توضيح شفاف و روشني عرضه نکرده و تنها به اظهار مخالفت خود با «افراط» و «تفريط» و «تندروي» بسنده نموده است، و البته به مصاديقي از اين امور که وي با آنها به مخالفت برخاسته نيز اشاره نموده است، اما اين توضيحهاي حداقلي و کلّي، گِرهي از معضل ابهام و عدم وضوح مفهوم «اعتدال» نميگشايد و مخاطب را قانع نميسازد.
ادامه دارد ....
پی نوشت ها
[1]. حميد پارسانيا؛ هفت موج اصلاحات: نسبتِ تئوري و عمل؛ صص 86-85.
[2]. علياکبر هاشمي رفسنجاني؛ هاشمي بدون روتوش؛ صص 107- 108.
[3]. علياکبر هاشمي رفسنجاني؛ بيپرده با هاشميرفسنجاني؛ ص 145.
[4]. حضرت آيتالله سيدعلي خامنهاي؛ بيانات در ديدار رئيس جمهور و هيأت دولت؛ پايگاه اطلاع رساني دفتر مقام معظم رهبري؛ تاريخ 8 شهريور 1375.
[5]. فرشاد مؤمني؛ «شرط توسعة ايران، اصلاح دولت است»؛ جستجو(15): ضميمة هفتگي روزنامة اعتماد؛ هفتم بهمن1391؛ ص 4.
[6]. مهدي همايونفر؛ «شعارشان خانهنشين کردن آويني بود!»؛ ماهنامة سوره؛ فروردين و ارديبهشت 1385؛ ص 15.
[7]. حضرت آيتالله سيدعلي خامنهاي؛ بيانات در مراسم تنفيذ حكم دورة دوم رياستجمهورى هاشمىرفسنجانى؛ پايگاه اطلاع-رساني دفتر مقام معظم رهبري؛ تاريخ 12 مرداد 1372.