گروه راهبرد «سدید»؛ محمد حسین رجبی دوانی، مورخ و پژوهشگر تاریخ اسلام است و تالیف کتابهای «کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی» و «تاریخ تحلیلی دوران امامت امیر المومنین علی» را در رزومه خود دارد. همچنین ترجمه و تلخیص و بازنویسی لهوف سید ابن طاوس از دیگر آثار درخور توجه رجبی دوانی است.
با توجه به اهمیت موضوع دینداری در جامعه، به تغییرات مدل دینداری در جامعه ایرانی و تحلیل آن از منظر دینی-اجتماعی در گفتگو با دکتر رجبی دوانی پرداختهایم که در ادامه آمده است:
تغییرات مدل دینداری در جامعه ایران و تحلیل این مسئله و اینکه این مدلها به چه سمتی رفته است، یکی از دغدغههای مهم امروز جامعه شناسان است. این موضوع یک ریشه تاریخی نیز دارد. تحلیل شما درباره نفس الگوهای دینداری چیست و بر اساس مستندات تارخی به چه سمتی در حال حرکت کرده است؟
درباره مدل دینداری هم به ایران بهعنوان مهد تمدن دیرینه و هم ایران دوره اسلامی میتوان نگاه کرد. بنا بر تحقیقاتی که وجود دارد و بسیاری از آن را خود غربیها انجام دادهاند و شواهد و قرائن گوناگون ایران از زمانی که خود را بهعنوان تمدن در تاریخ نشان داده، یک کشور مذهبی بوده و مردم آن دیندار بودند. این فضیلت نسبت به تمدنها و کشورهای مجاور داشته که هرگز بتپرستی در ایران بهعنوان یک دین رسمی وجود نداشته است اگر چه بعد از سقوط هخامنشیها و حضور یونانیها تلاش کردند در ایران یونانی مآبی پیاده شود و حتی خدایان یونان را هم خواستند در ایران رواج دهند، اما این امر محقق نشد.
ایران از دیرباز یک جامعه مذهبی و یک جامعه اخلاقی و دینی بوده است. ویلدورانت در تاریخ تمدن خود آورده است و معتقد است در زمان هخامنشیها وقار، سنگینی، نجابت جزو مولفههای شخصیت یک ایرانی بوده است و حتی لباس مردان هم پوشیده بود برخلاف یونانیها و رومیها که نصف بدن مردانشان هم بیرون بوده است؛ بنابراین ایران از دیرباز یک جامعه اخلاقی و دینی بوده است. مثلا ویلدورانت میگوید ایرانیها وارد به کارهای تجاری و معامله نمیشدند، چون معتقد بودند برای اینکه در معامله باید سود بگیرند مجبورند دروغ بگویند و دروغ را خیلی زشت میشماردند و به نوعی بازار و معاملات ایران عصر هخامنشی دست یهودیان بوده است. با این که حکومت هخامنشی حکومت دینی نبود. زمان اشکانیان هم خود حاکمیت تقیدی به دین نداشت، اما جامعه دینی بوده است. اما در عهد ساسانیان، خود دولت یک دولت دینی بود؛ اردشیر بابکان خودش موبد بوده است و یک حکومت دینی ایجاد کرد، اما در ادامه به انحراف کشیده شد و فسادهایی رخ داد، اما روح جامعه دینی بود. زنان در آن زمان حجاب داشتند و چادر یک ارزش فرهنگی ایرانی بوده است.
چادر با اسلامی نیامد این مسئله برای ایران قبل از اسلام بوده است و ایرانیان زشت میدانستند که ناموسشان توسط بیگانگان دیده شود. اسلام که آمد و وقتی به ایران وارد شد، آن حجابی که اسلامی داشت، چادر ایرانی بهتر تامین میکرد و در واقع آنها چادر را از ما گرفتند نه اینکه از عربها به ما رسیده باشد.
پس از اسلام وضعیت دینداری به چه صورت درآمد؟
وقتی اسلام ظهورکرد، پیامبر اکرم (ص) یک جامعه دینی و ارزشی و اخلاقی را بنا نهاد. تعالیم دین اسلام در حوزههای گوناگون و زندگی جدیدی را عرضه کرد. تعالیم اسلام در سه بخش کلی قابل تقسیم است. یک سری اصول اعتقادات و فروع عملی و تعالیم اخلاقی است که اسلام در تک تک اینها حرف برای گفتن داشت؛ لذا پیامبر اکرم (ص) جامعهای را پدید آورد که مردم با میل به دین و دینداری رو آوردند یعنی هرکس که با پیامبر بیعت میکرد یعنی با همه آن چه در این دین وجود دارد پذیرفته است.
این دینداری در زمان پیامبر هم جنبه فردی داشت و هم اجتماعی، یعنی افراد هم در زندگی شخصی شان خود را مقید میدانستند و هم در حوزه اجتماعی شان دینداری جلوه میکرد. تقید مردم به آداب دینی و نمازشان به جماعت برپا میشد و مسجد محوری برای حضور اجتماعی بود. جامعهای که پیامبر پدید آورد نیازی به پلیس و نیروی انتظامی نداشت. زمان پیامبر فرمانده نظامی برای جنگ با دشمن وجود داشت، اما پلیسی وجود نداشت، چون به قدری جامعه دیندار از خلافها و بزهها بری شده بود اصلا نیازی به حضور پلیس نبود. بعد از فتح مکه یک عدهای به اجبار و به اکراه مسلمان شدند. کسانی مثل ابوسفیان و قریش و زن ابوسفیان و هند جگر خوار بدون میل اسلام را پذیرفتند. اینها هم وقتی اسلام آوردند دیگر ظواهر رعایت نشد. سال اولی که اینها مسلمان شدند در سال ۸ هجری مکه فتح شد و اینها به ظاهر مسلمان شدند، اما با توجه به این که فرهنگ و آداب جاهلی در آنها بود، در سال نهم به پیامبر خبر رسید که هنوز اشخاصی با آداب جاهلی به زیارت خانه خدا میآیند و بر همین اساس آیات اول سوره برائت نازل شد و به شدت جلوی این قضیه را گرفت.
بعد از رحلت پیامبر (ص) وقتی به ولایت خیانت و خلافت غصب شد یک سری از آموزههای دینی آسیب دید. مثلا دفاع از حق و دفاع از مظلوم که از تعالیم پیامبر بود مغفول ماند. در خصوص حضرت زهرا سلام الله علیها مورد ظلم قرار گرفت، اما از طرف مردم حمایت نشد در حالی که میدانستند حق با حضرت زهرا (س) است و خود امیرالمومنین علی (ع) هم مظلوم واقع شد. چرا اینگونه شد، برای اینکه نگاه این بود حکومت دینی است و کسی که در رأس حکومت قرار گرفته جانشین پیامبر است لذا اینها پذیرفتند این وضعیت از جانب حاکمیت دینی اعمال شده است و سنگ بنای کج گذاشته شد یعنی هر کس حاکم شد، چون در جای پیامبر نشسته ما موظف به اطاعت از او هستیم ولو این که کارهای او خلاف تعالیم پیامبر باشد؛ لذا بدعتهایی که خلفا گذاشتند جزو دین شد.
علامه «سیدعبدالحسین شرف الدین» از علمای بزرگ لبنان و شیعه کتابی به اسم "النص و الاجتهاد" (اجتهاد در مقابل نص) داشت که پدرم آن را ترجمه کرد. در واقع اجتهاداتی که این خلفا و شخصیتهای مورد قداست اهل تسنن در برابر نص قرآن و نص نبوی کردند را از منابع خودشان احصاء کردند و الان این مسائل در بین اهل تسنن قانونی و شرعی است.
وقتی به ولایت خیانت شد جامعه ظاهرش دیندار بود، اما مسائلی صورت گرفت که بر مبنای اعتقادات شیعه اینها دین نبود اینها در واقع بدعت بود. کسانی که خلفا را پذیرفتند عین دین دانستند و آن را ادامه دادند لذا بر همان مبنا جامعه دینی هنوز ادامه دارد تا زمانی که علی عليهالسلام به خلافت رسید. علی عليهالسلام در اولین روزی که به خلافت رسید در خطبه خود به صراحت گفتند شما از راه و آیین پیغمبر (ص) دور شدید و من میخواهم شما را به آن حال و هوا برگردانم. علی (ع) در ادمه فرمودند: من این جامعه به ظاهر اسلامی را قبول ندارم که البته به حضرت بحرانها و فتنههایی تحمیل کردند و نگذاشتند آنگونه که میخواهد عمل کند، اما حضرت نشان دادند که این ۲۵ سال این جامعه، جامعه زمان پیغمبر (ص) نیست و انحرافاتی در آن وجود آمده است.
بعد از صلح امام حسن (ع) و حاکمیت بنی امیه ظواهر دینی رعایت میشد؛ خود یزید و معاویه روی حجاب زنان خود تعصب داشتند. اما از جنبههای دیگر فسق و فجور را مخفیانه داشتند و مسائلی که به صریح قرآن حرام شده است را مرتکب میشدند. ابن اب الحدید که سنی است، معتقد است معاویه (که اکثر قریب به اتفاق اهل تسنن او را مقدس میدانند) کافر است، چون احکام اساسی اسلام را زیر پا گذاشت و خلاف آن عمل کرد. منتها زمان یزدی اگر معاویه مخفیانه شراب میخورد و مخفیانه فسق و فجور داشت، یزدی علنی کرد و علنی در مقابل مردم مشروب میخورد و متاسفانه فقهایی بودند که توجیهی داشتند برای کار اینها تا جایی که فضاحت به جایی رسید «ولید ابن یزید ابن عبد الملک» بهعنوان خلیفه حوضی از شراب ساخته بود و در آن شنا میکرد و شراب مینوشید کسی که جانشین پیامبر بود.
فقط کسانی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب از بصیرتی برخوردار بودند یا به کنه احکام اسلام و شعائر دینی آگاه بودند میدانستند حساب اسلام از این حاکمان و خلفا جداست به خصوص اگر میدیدند ما امامانی داریم که ساحاتشان بری از این مسائل است میدانستند که خلفا به دروغ اسم اسلام را به یدک کشیدند. ما در عهد بنی امیه و بعد بنی عباس شاهد یک جامعه هستیم که به ظاهر دین را دارد، ولی در باطن از مفاهیم دینی تهی شده است. کاخهای آنچنانی، فسق و فجورهای خلفاو بعد وابستگان به آنها داستانهای فراوان دارد.
اگر کسی اهل معرفت بود میفهمید که اینها یک نامی را از اسلام به بازیچه گرفتند. اسلام واقعی در امام کاظم (ع) است. مامون، «یحی ابن اکثم» که فردی همجنسگرا بود را بهعنوان قاض القضات تعیین میکند. کسی که به نام همجنسگرا معروف است بهعنوان قاض القضات عالم اسلام معرفی میشود. منتها مردم میتوانستند تشخیص دهند که مامون منحرف است و امام رضا عليهالسلام حق است؛ لذا این که امامان ما را محدود میکردند و تحت فشار میگذاشتند برای این بود که مردم به حقیقت آنها پی نبردند که به طرف شان بروند و بفهمند که دینداری واقعی این است.
آیا بین مردم و حاکمان به لحاظ دینداری فاصله بود؟ یعنی آیا مردم دیندار بودند، اما حاکمان ظواهر دین را داشتند یا مردم هم ظاهری از دین را رعایت میکردند؟
روایت «الناس علی دین ملوکهم» یک حرف حکیمانهای است. وقتی حاکمیت خودش فسق و فجور میکند و افراد فاسدی را به نام دین موقعیت میدهد معلوم است در دین و اعتقادات مردم رخنه ایجاد میشود به خصوص اینکه اینها به نام خلیفه رسول الله (ص) آمدند. منتها یک عده محدودی میفهمیدند که این کارها خلاف اسلام است البته در این انحرافات که ایجاد شد علمای درباری نقش زیادی داشتند.
ما از بزرگان اهل تسنن داریم که معتقدند وقتی دیدید که خلیفه فسق و فجور میکند و خلاف احکام اسلامی است، نصیحت اش کنید اگر نصیحت شما گرفت چه بهتر، اما وقتی دیدی نصیحت باعث دردسر میشود دیگر تکلیفی برای نصیحت ندارید. مثلا بگوید حج نروید و نماز نخوانید و روزه نگیرید فقط باید جلوی آن ایستاد.
دولت عباسی وقتی ضعیف شد دولتهای مستقل و نیمه مستقلی پدید آمد، دیگر خلیفه آن چنان مطرح نیست. در این جا جامعه از نظر ظواهر یک سری کارها را رعایت نمیکنند. در قرن چهارم و پنجم در بغداد که مرکز خلاف بود، مراکز علنی فحشا وجود دارد و حتی حاکمیت از آنها مالیات میگیرد.
با این حال ماموران امر به معروف و نهی از منکر برای ظاهرسازی وجود داشت. با این که میدانستند آن جا محل فحشا و فسق و فجور است. «مقدسی» هم فقیه است و هم جهانگرد که در قرن چهارم میزیست. او در کتاب «احسن التقاسیم فی معرفۀ الاقالیم» آورده است، شهر شوشتر ایران فاحشه خانه در کنار مسجد جامع باز بود. یعنی آنقدر فساد رخنه کرده است. یا روایت میکند در شهر سیراف که اکنون به بندر طاهری معروف است، وقتی وارد میشود که زلزله آن جا را خراب کرده بود و این فقیه سنی از مردم میپرسد که چه فسق و فجوری کردهاید که خداوند چنین بلایی فرستاده است؛ عنوان میکنند که قبح زنا در بین مردم از بین رفته بود. این نشان میدهد که جامعه در کنار برخی از ظواهر و شعائر از درون پوسیده است.
اشارهای به وضعیت شهر ایران داشتید، در ایرانِ پس از اسلام وضعیت به چه صورت بود؟
این وضعیت متاسفانه تا عصر قاجار وجود داشت ظاهری مذهبی حتی زمانی صفوی هم که مذهبی شیعه را رسمیت بخشید، باز هم فسق و فجور وجود داشت. صفویه مکتب شیعه را رسمیت داد، اما از آن طرف فسق و فجور داشتند مثلا شاه عباس شراب میخورد، ولی به بهانه این که شراب روی لباسش ریخته نمازش را نمیخواند.
«ملا محمد امین استر آبادی» که بنیانگذار مکتب اخباری گری بود و او رساله طهارت الخمر را نوشت و الکی هم نمینوشت برخی فقهای بزرگ معتقدند خودش پاک است، ولی خوردنش حرام است.
حتی بعد از صفویه عزاداریهای محرم و صفر رسمی شد و محرمها دستههای عزاداری و تعزیه خوانیها برگزار شد و در کنارش فسق و فجور مخفیانه وجود داشت و ارادهای هم برای مقابله نیست، چون حاکمیت اینگونه میخواهد تا عصر قاجار. حتی رگههای دینداری در پادشاهان قاجار وجود داشت. مثلا پادشاهانی، چون فتحعلی شاه و ناصرالدین شعرهایی برای امام حسین عليهالسلام میسرودند و عزاداری میکردند. ناصرالدین شاه وقتی میخواست به سفر اروپا برود، روضهخوان خود را نیز با خود به سفر میبرد. حتی در تهران دستور میداد عزاداریها در مقابل کاخ شمس العماره برگزار شود حتی به یهودیان فشار آورده بود تا دستههای عزاداری خود را راه بیاندازند.
در حکومت پهلوی رضاخان به رغم تظاهرهایی که قبل از رسیدن به حکومت به دینداری داشت و با پای برهنه به دنبال دستههای عزاداری میرفت، وقتی با حمایت انگلیسیها روی کار آمد زیراب هیئت و هیئتیها را علنی زد. یعنی فسق و فجورها را علنی کرد و مراکز فحشا و فسق و فجور قانونی شد و شعائر دینی را رسماً حذف کرد. او مسجدها را بست و عزاداریها را تعطیل و لباس روحانیت را محدود کرد و در واقع ترویج بیدینی میکرد. اما چون کشور ذاتا کشور دینداری بود، مراسم عزاداریها بهصورت مخفیانه در خانهها برگزار شد.
جز عدهای که میل شان به بی بند و باری بود، اما زنانی هم وجود داشتند که ۷ سال در خانههایشان ماندند و بخاطر این که حجاب خودشان را برندارند از خانههایشان بیرون نمیآمدند. زنان محجبه در آن زمان بهصورت مخفیانه و شبانه به حمامهای عمومی میرفتند. به تعبیر امام (ره)، چون رضاخان با دین مردم در افتاده بود وقتی سقوط کرد و متفقین حمله کردند، مردم جشن گرفتند با وجود این که بیگانگان کشور را اشغال کرده بودند.
اما پسر رضاخان با توجه به این که تجربه پدر را داشت، در آغاز حجاب را آزاد گذاشت و مردم بر شعائر دینی پایبند شدند، ولی آن چیزهای خلافی که پدرش قانونی کرده بود، حفظ کرد یعنی مراکز فحشا و فساد برپا بود و اگر کسی هم میخواست دیندار باشد مانعی برایش وجود نداشت.
بعد از ۲۸ مرداد و کودتای سال ۳۲ که آمریکاییها او را میگرداندند، به طمع اینکه هم آمریکاییها او را حفظ کنند و کشور به تمدن بزرگ برسد، راه را در غربی شدن کامل میدانست در عین این که زورش نمیرسد و نمیتوانست با دین بهصورت علنی برخورد کند، ولی زمینههای غرب گرایی و ضدیت با دین را ترویج میکرد؛ لذا اگر کسی دانشگاه میرفت و مذهبی بود به شدت مورد تمسخر قرار میگرفت.
معتقدیم که وضعیت دینداری مردم پس از پیروزی انقلاب اسلامی تغییر کرد. مدل دینداری پس از انقلاب اسلامی به چه صورتی درآمد؟
مردم فهمیدند که رژیم شاه اعتقادات آنها را هدف قرار داده بود لذا وقتی امام این انقلاب را کلید زد و زمینههای آن فراهم شد مردم به میدان آمدند و به مظاهر بیدینی و ترویج فساد و فحشا حمله کردند. مثلا مشروب فروشیها و سینماهایی که به مرکز بدترین فیلمهای کثیف غربی و ایرانی تبدیل شده بود، بهعنوان مراکز فساد حمله کردند و آنها را از بین بردند. مردم در واقع با انقلاب اسلامی به آن چیزی که فطرت شان میخواست برگرشتند یعنی دینداری.
باید به جرأت گفت دهه اول انقلاب اوج جامعه دیندار ماست چرا که حاکمیت حاکمیت دین است و آن چه که پیاده میشد، دینی بود. یعنی اگر کمبودی وجود دارد مسئول و غیر مسئول یکسان هستند و تبعیضی به آن صورت وجود نداشت.
کشور در ۸ سال دهه اول انقلاب درگیر جنگ تحمیلی بود و خود آن جنگ معنویت آور بود. تشییع شهدایی که میآمدند و جوانانی که به جبههها میرفتند و کسانی که میل به بیدینی و جامعه غیر مذهبی داشتند نمیتوانستند عرض اندام کنند، چون فضا اجازه نمیداد.
متاسفانه بعد از جنگ در حکومت سازندگی، چون به صراحت گفتند ما برای ساختن کشور برای پیشرفت باید با دنیا بسازیم و این ساختن هم یعنی در کشور را روی فرهنگ بیگانه باز کنیم و باز کردند. بعد سیاستهایی اعمال شد در عرصه اقتصادی و سوءاستفادههایی رخ داد و فشارهایی به مردم آمد، همه اینها در حاکمیت که عنوان دین دارد و جمهوری اسلامی است و رئیس جمهور آن یک آخوند است و دست فرزندانش را در قدرت باز گذاشت که اینها به اعتقادات مردم آسیب زد.
چون حکومت دینی بود و یک آخوند هم در رأس دولت بود و یک روحانی هم در رأس مجلس بود و لذا آن چه انجام میشد به نام دین تمام میشد. این اشتباه صورت گرفت و در واقع باید عملکرد حاکمان و دولت از اصل دین تفکیک میشد. مجلس در برابر خلاف کاریهای آن دولت نایستاد و نتیجه آن این شد که یک سری از دین زده شدند.
چون خود آن دولت هم ترویج میکرد شاهد بودیم سبک زندگی به سمت غرب برود و بی قیدی و سگ بازی ترویج شد و ارادهای برای مقابله با توطئههای دشمن در تخریب باورهای دینی مردم صورت نگرفت و مرزها باز بود و قاچاق مشروبات الکلی و فیلمهای مستهجن صورت میگرفت؛ لذا یک فساد پنهانی را شاهد بودیم.
اگر در زمان طاغوت مراکز مشخصی برای فحشا و فساد وجود داشت، در این دوره آن مراکز وجود ندارد، اما عملکردش وجود داشت و دیدیم که فساد و فحشا در کشور و در سطح شهرها پخش شد و این ضربهای بود.
برای من ننگ آور است که بهعنوان کسی که در این جامعه حضور داشتم هم قبل از انقلاب و هم بعد از چند دهه حکومت دینی در کشور، شاهد پرورش شیطانپرستی باشیم نه دهن کجی به ارزشهای دینی بلکه یک عدهای به دنبال شیطانپرستی بروند و رواج پیدا کند. این نتیجه عملکرد غلط و نادرستی بود که پدید آمد. الان با جامعهای مواجه هستیم که اسماً حکومت دینی است و در آن ارزشهای دینی باید حاکم باشد و حجاب یک ارزش بزرگ است، اما باید دید که در عمل چه پیاده میشود.
بدحجابیهایی که رها شد الان به بیحجابی رسیده است. امروز زنها عموما حجاب خود را انداختهاند و بهصورت آزاده در سطح جامعه میگردند و کسی هم به دنبال تغییر این رفتار نیست. بله، به تعبیر مقام معظم رهبری یک مسائلی قبل از انقلاب وجود نداشت، اما بعد از انقلاب بوجود آمد مثل اعتکاف، اما نباید از جنبههای سلبی هم غافل شد، چرا که ریزش هم داشتیم.
ما در جامعه نبوی و علوی قبل و بعد از دوره خلاف، حکومت خدمت دین داشتیم و اینکه دین بهعنوان هدف حکومت واقع میشود ولیکن در دوران خلافت و بعد آن بنیامیه و بنیعباس و پس از آن در ایران دوباره دینداری رنگ و بوی این را میگیرد که انگار دینداری در خدمت حکومت واقع میشود. در ابتدای انقلاب هم همینطور است و بعد این ماجرا قلع میشود. اتفاقی که بعد از حکومت بنیعباس تا حکومتهای تاریخ معاصر ایران میافتد، انگار یک طور سانسور تعالیم اجتماعی و تعالیمی که بر دوش جامعه مسئولیت اجتماعی میگذارد و حکومت را نسبت به جامعه مسئول میکند، اینها را کمرنگ میبینیم. تحلیل شما از این توضیحات چیست؟
با توجه به مباحثی که از سیره پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) به دست مان رسیده و مباحثی که بعد از تاسیس جمهوری اسلامی از فرمایشات امام و رهبری استنباط کردم، دین در واقع باید در خدمت مردم در جهت صلاح و سعادت دنیا و آخرتشان باشد نه این که حکومت خود را مظهر دین تلقی کند که مردم هم موظف شوند با او همه جوری همکاری کنند، در حال که پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) از منظر رهبری جامعه میخواستند مردم را به کمال برسانند و امام هم وقتی وارد ایران شد گفت: من آمدهام برای شما رفاه بیاورم، چون یکی از وظایف حکومت دینی ایجاد رفاه برای مردم است.
امیرالمومنین (ع) میفرمایند اگر نبود اینکه بخواهم حقی را احقاق کنم و عدل را اجرا کنم، اصلا حکومت را نمیپذیرفتم. زمان صدر اسلام اساس کار این بود و امام هم دنبال همین مسئله بود و فرمود: مردم، ولی نعمت شما هستند و حکومت دینی باید در خدمت مردم باشد. امام فرمود: اگر مردم نبودند مسئولین در زندانها و کنج خانهها بودند. گذشته از رهبری انقلاب چه حضرت امام و چه حضرت آقا در مقام عمل یک تحریفی و یک انحرافی صورت گرفت. امام فرمود: حکومت اسلامی میتواند مسجد را خراب کند و راه بسازد، مسجدی که کسی حق ندارد آن را تخریب کند تا با ساختن راه برای مردم رفاه ایجاد کند. حتی امام گفتند حکومت اسلامی میتواند مالیاتهای سنگینی را وضع کند تا بتواند به مردم خدمات بیشتری ارائه کند و مردم در رفاه باشند. اما ما برعکس آن را در حال مشاهده هستیم.
این اتفاقی که گفته میشود که حکومت در اختیار دین باشد، اما این قلع شده و به نظر میرسد که مردم و دین در اختیار حکومت قرار گرفتهاند؛ و این اتفاق تبعاتی دارد که بر دینداری مردم تاثیر میگذارد و احساس مردم نسبت به دین تغییر کرده و نهادهای دینی را حامی خود نمیدانند. چه کسی باید مانع از این رویداد شود؟
امامین انقلاب هم باور آنها و هم سیره فردی و اجتماعی آنها این است که حکومت باید در خدمت دین باشد، اما قوای سهگانه ما این مهم را رعایت نکردهاند. معتقدم رهبری و بدنه جامعه در مسیر درست قرار دارند، اما در بین این دو مشکل وجود دارد که سیستم اجرایی است.
درواقع امر ولایت فقیه اختیارات مطلقهای دارد که در مقام عمل وجود ندارد. قانون اساسی بازنگری ولایت فقیه آمد، اما به لحاظ قانونی دست آن را بستهایم. این موضوع باعث میشود که ما مانند مجلس ششمهایی داشته باشیم که رهبر جامعه نتواند آن را منحل کند و باید عمر آن به پایان برسد.
/انتهای پیام/