گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ امیر فرشباف: با تأمل در عنوان نوشتار، مخاطب آگاه حق دارد بپرسد آیا بهتر نبود عنوان «رواج حسگرایی و شیوع کرونا» برای متن انتخاب میشد؟ یکی از علل انتخاب این عنوان، پژوهشهای جامعهشناختی است که ازقضا با رویکردهای استقرایی و تجربی صورت میپذیرند و نتایجی را در اختیار تحلیلگران قرار میدهند که ماحصل آنها مؤید عنوان منتخب این نوشتار است. وقتی روشهای تجربی و حسگرایانه در یک جامعه از یک سو، به عنوان رهیافت نظری غالب، رسمیت و اعتبار مییابند و دارای نوعی اتوریته در پژوهشهای علمی میشوند، و از سوی دیگر، به نحوۀ زیست اخلاقی، فردی و اجتماعی نیز جهت و تعیّن میبخشند، آنگاه میتوانیم آن جامعه را جامعهای حسگرا و تجربهگرا بدانیم. جامعۀ انگلستان، مثلاً، نمونۀ کلاسیک یک جامعۀ تجربهگراست که علاوه بر زمینۀ تاریخی تکوین حسگرایی مدرن در این کشور، حتی خروجیها و نتایج سیاسی آن -مانند خروج این کشور از اتحادیه اروپا را- نیز صرفنظر از مسائل و دلایل اقتصادی، نمیتوان بدون توجه به وجه معرفتشناختی به درستی تحلیل کرد.
اما نسبت این گرایش معرفتشناختی با شیوع یک ویروس چیست؟
در کشور خودمان، متخصصان وزارت بهداشت و پزشکان از طریق انواع و اقسام رسانههای رسمی و غیررسمی به طرق و زبانهای مختلف هشدار میدهند که کرونا را جدی بگیرید و دستورالعملهای بهداشتی و ایمنی را عملاً رعایت کنید؛ اما وضع نهتنها بهتر نمیشود بلکه آمار ابتلا و تلفات، به میزان قابل توجهی افزایش پیدا میکند. در تحلیل و تعلیل این مسأله، گمانهها و تفسیرهای مختلفی را از زوایای مختلف میتوان درنظر گرفت؛ ممکن است یک جامعهشناس پدیدههایی مانند تنبلی یا بیتفاوتی اجتماعی را به عنوان دلیل مطرح کند، ممکن است یک اقتصاددان از طریق تحلیل اقتصادی این پدیده را تفسیر کند، یک فعال رسانهای میتواند اعتبار رسانههای رسمی و غیررسمی و باورپذیری مردم را مورد توجه قرار دهد و قس علی هذا.... اما اهل فلسفه و تفکر چه نقشی در این میان دارند و چگونه میتوانند به این میدان ورود کنند و چه پرسشهایی را طرح و چه نوع پاسخهایی برای مسائل میتوانند داشته باشند؟
یکی از مدخلهایی که یک فیلسوف -بهعنوان کسی که غالباً امور را به صورت بنیادی مینگرد- میتواند از طریق آن به بحث ورود کند، باب معرفتشناسی است. لازم به تأکید است که این مدخل صرفاً یکی از ابوابی است که فیلسوف میتواند به این بحث ورود کند؛ چراکه موضوعاتی مانند جهانبینی فردی و عمومی، نگرشهای اعتقادی و یا بحثهای عملی در حوزۀ فلسفۀ اخلاق یا اندیشۀ سیاسی و... نیز هرکدام میتوانند به عنوان بابی مستقل محل ورود و اظهار نظر اهل تفکر و فلسفه باشند. در این نوشتار، اما ترجیح داده شد از دریچۀ معرفتشناسی جدید به موضوع کرونا وارد شویم. یکی از دلایل آنهم صرفنظر از بنیادی بودن این وجه، نقش خاموش و نامحسوس، اما بسیار مؤثری است که رویکردهای معرفتشناسانه در مهار و یا تداوم بحران میتوانند ایفا کنند است. یکی از دلایل انتخاب عنوان مذکور نیز همین مسأله است که کرونا به عنوان یک ویروس و بیماری، طبیعی است که کشنده باشد، مخرب باشد، ترسناک باشد و...، اما انتخاب یک نگرش و رویکرد در تفکر و سبک زندگی به نحو پیشینی، مقتضی اراده و نظرورزی گروهی از اندیشمندان و مردم یک جامعه است.
ما کرونا را «انتخاب» نکردیم؛ کرونا به هر تقدیر مانند مهمانی ناخوانده از راه رسید و ما را درگیر کرد، اما حسگرایی را خودمان در یک بستر تاریخی با اختیار و تفکر خودمان انتخاب کردیم و میکنیم. اینکه بر اساس پژوهشها گفته میشود مردم تا با خطری عملاً و به لحاظ وجودی درگیر نشوند آن را جدی نمیگیرند، شاید به دلیل تنبلی اجتماعی، چالش اقتصادی و بیاعتمادی رسانهای و... هم باشد؛ اما قبل از تمام اینها نمیتواند بدون زمینه و محمل معرفتی و فلسفی فهم و تفسیر شود، و براین اساس، مفروض بنیادی این نوشتار در تحلیل وضع موجود هم شیوع و غلبۀ رویکرد و روحیۀ حسگرایانه در تفکر و زیستجهان مردم است.
این گزاره البته به معنای نفی وجوه مثبت و کارکردهای ارزشمند عملی تجربهگرایی نیست؛ تجربهگرایی میتواند دقت ما را نسبت به جزییات افزایش دهد، میتواند به زدودن خرافات از ساحت تفکر کمک کند و...؛ بلکه به معنای نقد شیوع و تسلط آن به عنوان «تنهاترین» و احیاناً «معتبرترین» طریق تفکر و باورمندی است؛ چراکه همین تجربهگرایی وقتی تبدیل به رویکرد غالب شد و از ذیل سیطره عقل و وحی الهی خارج شد، نهتنها از رسوخ خرافات در اعتقادات نمیتواند پیشگیری کند بلکه خودش تبدیل به یکی از عوامل زمینهساز باورمندی به خرافات میشود؛ چراکه تنگنظری و تعصب، آنهم در پذیرش یکی از محدودترین طرق شناخت و تفکر، واضح است که چه آسیبهایی میتواند به دنبال داشته باشد.
حسگرایی -بهمثابه یک واکنش به عقلگرایی قرن هفدهمی- در عصر جدید را میتوان به عنوان یکی از مظاهر غربزدگی و اعتقاد به اصالت فاعل شناسا (سوبژکتیویسم) نقد کرد و یا به عقبتر رفت و ریشههای آن را در یونان باستان و در تفکرات سوفیستها و اپیکوریان جستجو کرد. قرآن کریم، اما قوم بنی اسراییل و یهود را به عنوان کسانی که از قضا دیندار هم بودند، اما گرایش به حسگرایی داشتند معرفی میکند: به طور خاص و واضح آنجایی که بنی اسراییل به موسی گفتند «ای موسی! هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینکه خدا را آشکارا مشاهده کنیم!» (بقره/۵۵) یکی از همان اسناد تاریخی است. متخصصان ادبیات عرب عقیده دارند که حرف نفی «لَنْ» ناظر به نفی موقتی و نسبی نیست؛ بلکه به اصطلاح، نفی ابد میکند و این بیان یهود بنی اسراییل، بیانگر لجاجت ابدی این قوم است و از سوی دیگر، شیوع و رواج این پدیده یعنی حسگرایی و مادهباوری را نیز میتوان از نتایج و دستاوردهای دنیایی دانست که یهود و صهیونیسم به طور خاص، برای بشر ساخته است.
تداوم نگرش حسگرایانه مخاطرات فراوانی میتواند داشته باشد که یکی از معاصرترین و ملموسترین آنها شکست در مهار همهگیری ویروس کوید ۱۹ است و تداوم افزایش آمار تلفات آن است که خود میتواند زمینهساز بحرانهای بعدی باشد. کرونا صرفاً یک نمونه است و خیلی موضوعیت ندارد؛ چراکه در آینده احتمالاً جای خود را به ویروسی دیگر میدهد؛ اما آنچه موضوعیت دارد رواج یک طرز تفکر است که در این بحرانها نقش تعیین کننده دارد.
ممکن است در مقام مثال نقض به موفقیتهای بهار سال جاری اشاره شود و ادعا شود رویکرد معرفتی مردم همین بوده، اما در مهار کرونا موفقیت حاصل شد. در پاسخ باید گفت که اگر در بهار امسال به طور خاص اردیبهشت ماه، موفقیتی نسبی و موقتی کسب کردیم، آنهم اتفاقاً به همین غلبۀ رویکرد حسگرایانه بازمیگردد؛ چراکه پس از ورود موج اول کرونا به کشور، وقتی مردم تهدید را عملاً لمس و حس کردند، آن را باور کردند و جدی گرفتند و دستورالعملهای بهداشتی و پیشگیرانه را رعایت کردند؛ اما به محض اینکه رنگ وضعیت شهرها رو به روشنتر شدن رفت، دوباره آمارهای میزان کشتهها و مبتلایان چند برابر افزایش یافت.
البته مجدداً یادآور میشود که تحلیل معرفتشناسانه، تنها طریق و معتبرترین طریق تحلیل وضعیت نیست؛ بلکه یکی از آنها است؛ اما فراموش هم نکنیم که یکی از بنیادیترین آنها است. همچنین باید توجه داشت که بدیهی است که حسگرایی نمیتواند به خودی خود تنها عامل باشد؛ بلکه وقتی به عنوان رویکرد مسلط پذیرفته شد، با تعامل با احکام عقل عرفی و ذهنیتسازی این دو باهم است که چنین فجایعی میتواند رخ بدهد.
رواج یک طرز تفکر مانند حسگرایی، محدود به یک منطقه و زمان خاص نیست؛ بلکه در هر نقطهای و هر دورهای میتواند به عنوان رهیافت غالب معرفتی در یک جامعه پذیرفته شود و رسمیت بیابد. ناگفته نماند که تهدیدات کلان غلبه و شیوع چنین رویکردی محدود به این موارد پیشگفته نیست و فراتر از اینها است؛ اما به دلیل محدودیتی که به اقتضای موضوع بحث و فضای نگارش وجود دارد، به بخشی از آن اشاره شد؛ وگرنه تهدیداتی مانند رواج شکاکیت نظری، عملی و عمومی، تضعیف اعتقادات مذهبی، تضعیف باورهای اخلاقی، سطحینگری و شتابزدگی علمی و عمومی در تفکر و خرافاتپذیری اجتماعی مواردی نیستند که بتوان صرفاً ذکر کرد و از کنارشان عبور کرد؛ بلکه هرکدام از آنها میتواند موضوع پژوهش و نگارش مستقلی باشد.
/انتهای پیام/