اندیشه سروش در نسبت با گزاره‌های تاریخی چقدر معتبرند؟
برخی از گزاره‌هایی که سروش در اثبات مدعای تازه‌اش به آن‌ها متمسک شده یا می‌شود، با تردید‌های جدی از سوی منابع تاریخی و اسلامی روبه‌رو هستند. ازجمله آنجا که او از منشأ نبوی قرآن سخن می‌گوید. اگر قرآن، حالات و وجد‌های پیامبر است تعامل پیامبر با قرآن را چگونه تفسیر می‌کنیم؟ پیامبر برای نزول وحی انتظار می‌کشد، اگر از وجود او می‌جوشد انتظار چه معنایی دارد؟

گروه راهبرد «سدید»؛ سالیان درازی است که طرح هر اندیشه یا نظر تازه‌ای از سوی دکتر عبدالکریم سروش، نویدگر یک مرافعه تمام عیار و بی‌پایان در فضای اندیشه است. چه از روزهایی که تئوری قبض و بسط شریعت تبدیل به سرخط اصلی منازعات دینی و فکری تبدیل شد و چه تا آخرین نظریه ایشان، یعنی رویاهای رسولانه و خاتمیت که باز هم همین دعاوی پیرامون یک سخنرانی و کتاب قوت گرفت. در این نوشتار برآنیم که مروری کوتاه بر نقدهایی که در طی این سالیان بر اندیشه‌های دکتر سروش شده انجام دهیم.

این صراط مستقیم نیست

یکی از روشن‌ترین نقدهایی که در ابتدای انتشار تئوری قبض و بسط شریعت، خطاب به دکتر سروش نگاشته و منتشر شد، نامه آیت‌الله جعفر سبحانی بود. ایشان در این نامه می‌نویسند؛ «دوستان شما از زمانی به تدریج از شما فاصله گرفتند که شما مسئله قبض و بسط شریعت را مطرح کردید و درباره آن کتاب مستقلی در چند صد صفحه منتشر کردید. با اینکه حضورا به جنابعالی عرض کرده بودم که این نظریه با خاتمیت ناسازگار است، زیرا شریعت ثابت، اما فهم متغیر سبب می‌شود که هیچ گزاره یقینی در اسلام نباشد و همه اندیشه‌هایی که از قرآن و سنت و عقل و خرد به دست آورده‌ایم، پیوسته لرزان بوده و به مرور زمان دگرگون گردد و این نکته را در یک مجلس طولانی در منزل آقای فاضل میبدی در حضور دوست عزیزتان آقای «رخ‌صفت» یادآور شدم و درخواست کردم که در این مسئله تجدیدنظر کنید.

همچنین طرح مسئله «صراط‌های مستقیم» در مقابل قرآن که فقط به یک صراط تکیه می‌کند و می‌گوید: «وهذا صراط مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السُّبل فتفرق بکم عن سبیله» (انعام/153) باز فاصله را زیادتر کرد و قلوب مملو از مهر و محبت به بیان و قلم شیرین شما را، از شما دور ساخت.
روزگاری مسئله حسن و قبح عقلی را مطرح کردید و از خود گرایش اشعرگری نشان دادید و نظرتان این بود که باید «حسن و قبح» را از شرع گرفت، نه از عقل و آنچه قرآن و یا سنت متواتر بر زیبایی یا نازیبایی فعل صحه گذارده است، برای ما کافی است، دیگر نیازی به تحسین و تقبیح عقلی نیست. در انجمن فلسفه و حکمت، سه نوبت سخنرانی درباره حسن و قبح عقلی ایراد کردم و در آنجا یادآور شدم که اگر حسن و قبح عقلی را به کلی انکار کنیم حتی حسن و قبح شرعی نیز ثابت نمی‌شود، زیرا یکی از احتمالات این است که آنچه قرآن گفته، جدی نبوده و خلاف واقع بوده است. رفع این احتمال از خود قرآن امکان‌پذیر نیست، زیرا همان شبهه به گفتار دوم نیز متوجه است، اینجاست که باید از حسن و قبح عقلی بهره بگیریم و بگوییم که کذب و دروغ بر خداوند کریم که توانا و حکیم است، قبیح است و هرچه گفته است از صحت و استواری برخوردار است. به خاطر دارم که شما این بخش را پذیرفتید. اما...[1] »

علاوه بر آیت‌الله سبحانی، بسیاری از علما، اهالی حوزه و دانشگاه نیز به انتشار نقدهای مهمی درباره تئوری قبض و بسط پرداختند. تا جائیکه تالیفات زیادی اعم از مقاله، یادداشت و مصاحبه با موضوع بررسی این تئوری منتشر شد که اشاره به تمام آن نوشتارها در این یادداشت ممکن نیست. اما سرفصل مشترک تمام نقدها پیرامون رد و بررسی چند محور اصلی خلاصه می‌شود؛
تمایز دین از معرفت دینی، تمایز احکام دین از احکام معرفت دینی، معرفت دینی، معرفت بشری است، معارف بشری با یکدیگر ترابط عمومی دارند، ارتباط معرفت دینی با معرفت بشری، تحول‌پذیری معارف بشری غیر دینی، امکان قبض‌وبسط معرفت دینی به تبع تحول در سایر معارف بشری، نسبی بودن معرفت دینی، امکان تکامل معرفت دینی و عصری بودن معرفت دینی.

من عند غیرالله را دریاب!

تئوری دیگری که از سوی دکتر سروش مطرح شد و بازهم توجه عده زیادی را به سوی خود جلب کرد، مسئله خاتمیت و ولایت بود. خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم از سوی سروش با حواشیه تازه‌ای مواجه شد که از سوی اهالی اندیشه اسلامی با واکنش‌های زیادی همراه بود. سروش بر این باور بود که مرجعیت علمی ائمه با اصل خاتمیت سازگار نیست و در این مورد، با طرح نقدهایی تازه‌ای درباره منشاء قرآن بحث بیش از پیش داغ شد.

اما منتقدان همین نکات را به موضوع سخن قرار داده و ارزش مدعای سروش را زیر سوال برده‌اند. آیت‌الله جعفر سبحانی در این باره می‌‌نویسد:« قرآن این نظریه را به شدت رد می کند. قرآن هرگز برای پیامبر نه موضوعیت قائل است و نه کلام خدا را میوه درخت پیامبر می داند، بلکه «وحی قرآنی» می گوید هر چه هست بدون دست خوردگی و بدون تصرف و بدون این که با افکار و اندیشه های بشری پیامبر آمیخته شود، زلال وحی را بر زبان او جاری ساخته است: «و کذلک أوحینا إلیک قرآناً عربیاً»

سروش می‌گوید که؛ «پیامبر در آفرینش قرآن، نقش محوری دارد»، یا «روحیات پیامبر از شادی و غمگینی در کتاب او اثر گذاشته است»، و یا «برخی از آیات قرآن از فصاحت و بلاغت بالاتری برخوردار نیست، و مربوط به روحیات و شجره ای است که این میوه از آن چیده شده است» پس این کتاب را نمی‌توان کتاب خداوند دانست.
اما در رد این شبهه می‌توان دلایل متعددی اقامه کرد. از جمله اینکه؛ «قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد(ص) بود که به اذن خدا ثمربخشی کرد، «توتی أُکلها کلّ حین بإذن ربها» و این عین نزول وحی و تصرف الهی است.
در جای دیگر می‌گوید: «آن محمد که فاعل و قابل وحی است، بشری است مؤید و مطهر و لذا «ازکوزه همان برون تراود که در اوست» و ازشجره طیبه وجود او جز میوه ای طیب بر خواهد خاست.
در جای سومی می‌گوید: «همین است معنای آن که وحی و جبرئیل تابع شخصیت پیامبر بودند و... قوه خیال پیامبر در فرایند وحی دخالت می کند... و شخصیت بشری تاریخی محمد(ص) در قرآن همه جا جلوه گر است.
باز در جای دیگر اضافه می‌کند: پیامبر اسلام در فرایند وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت و بشری است که قرآن بر او نازل و از او جاری شده است و هردو تعبیر درمتن قرآن آمده است. دو قید «نزول» و «بشریت»در عمیق ترین لایه های وی نزول دارند و بدون توجه به این دو صفت مهم نمی توان وحی تفسیری خودپسند عرضه کرد.»

اما منتقدان همین نکات را به موضوع سخن قرار داده و ارزش مدعای سروش را زیر سوال برده‌اند. آیت‌الله جعفر سبحانی در این باره می‌‌نویسد:« قرآن این نظریه را به شدت رد می کند. قرآن هرگز برای پیامبر نه موضوعیت قائل است و نه کلام خدا را میوه درخت پیامبر می داند، بلکه «وحی قرآنی» می گوید هر چه هست بدون دست خوردگی و بدون تصرف و بدون این که با افکار و اندیشه های بشری پیامبر آمیخته شود، زلال وحی را بر زبان او جاری ساخته است: «و کذلک أوحینا إلیک قرآناً عربیاً».(شوری/7) «انا أنزلناه قرآناً عربیاً».(یوسف/2) (و آیاتی دیگر از همین دست که اشاره به تمام آنها در این یادداشت کوتاه اندکی دشوار است)[2]

این یک گزاره متقن در میان اندیشمندان اسلامی است که قرآن اصرار می ورزد وحی الهی را از هرنوع آمیختگی به سخن غیر خدا حتی روحیات پاک و متعالی پیامبر گرامی مصون بدارد، شاید همین گزاره یکی از مهم‌ترین سرفصل های اندیشه اسلامی در برابر سایر ادیان بوده و در طی سالیان دراز از عصر حیات پیامبر تا به امروز بر آن تاکید شده باشد. این در حالیست که دکتر سروش اصرار دارد همین گزاره قطعی را با تردید مواجه کرده و در کمال عادی‌انگاری از آن عبور کند.
خداوند در آیه ۸۳ سوره نساء می‌فرماید:«ولو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثراً» اگر قرآن میوه شجره طیبه است، قطعاً میوه از شجره متأثر خواهد بود، در این صورت، از حالت زلالی بیرون آمده و وحی الهی آمیزه بشری پیدا خواهد کرد. چنانکه خداوند در همین آیه تاکید بر اختلاف‌های زیاد در نزد غیرالله می‌کند.

خداوند به پیامبر خطاب می کند: «لا تحرک به لسانک لتعجل به*إن علینا جمعه و قرآنه*فإذا قراناه فاتبع قرآنه* ثم إن علینا بیانه».(قیامت/1619)
حاصل مفاد آیات این است:« ای پیامبر زبانت را به خاطر عجله برای خواندن قرآن حرکت مده، زیرا جمع آوری و خواندن آن بر عهده ماست، پس هرگاه آن را تلاوت کردی از خواندن آن پیروی کن، حتی بیان و توضیح آن برعهده ماست.»

هرگاه واقعاً معانی از خدا و صورت از پیامبر است، پس این همه نهی از عجله در قرائت، و امر به پیروی از تلاوت جبرئیل، چیست؟ هر گاه پیامبر با اختیار و آگاهی خود، آنچه را از وحی می گرفت، در این قالب می ریخت، دیگر شتابزدگی در تلاوت آن، چه معنی دارد و چرا قرآن می فرماید: «از تلاوت جبرئیل پیروی کن»؟ دقت در این ایات نشان می دهد که زلال وحی با همان مفاهیم و الفاظ که از نظر حکیمان الهی نوعی تنزل «غیب به شهود» است بر قلب رسول خدا فرود آمده و بر زبان او جای شده و هیچ فردی در فاعلیت قرآن مؤثر نبوده است.
آیا با این وصف صحیح است که بگوییم «پیامبر در وحی نقش فاعلی داشته» و موضوعیت دارد.

والا پیام‌دار؛ محمدِ امین

سروش در بخش دیگری از این سیر تطور اندیشه، نظریه تجربه دینی پیامبر را مطرح کرده و بر این باور است که «تجربه های دینی عارفان» مکمل و بسط دهنده «تجربه دینی» پیامبر است. او از این طریق مرز بین وحی نبوی را با وحی عارفان از میان می برد و در کتاب «تجربه دینی» می‌نویسد:« چون وحی، تجربه دینی است، و تجربه دینی درباره دیگر انسان ها نیز روی می دهد، پس تجارب دینی دیگر نیز، به فربهی و غنای دین می افزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش پیدا می یابد، از این رو تجربه ای دینی عارفان، مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است، و در نتیجه دین خدا رفته رفته، پخته تر می گردد. این بسط و گسترش در معرفت دینی بلکه درخود دین و شریعت صورت می گیرد.[3]»

این در حالیست که مرور برخی از شطحات برخی عارفان به روشنی نتیجه دیگری را پیش روی ما قرار می‌دهد. شطحاتی که در برخی موارد آنها را به روشنی در نقطه مقابل توحید قرآن می بینیم. البته نمایش تضاد تجربه نبوی به اصطلاح سروش یا به اصطلاح عمومی وحی، بیشتر از آن چیزی است که در چند خط بتوان به آن پرداخت. اما چنین چیزی نزد اهالی اندیشه اسلامی مورد قبول و روشن است. پس اساس این گزاره مطرح شده از سوی دکتر سروش با سوال‌های جدی روبه‌روست.

یکی دیگر از روشن ترین گواه ها بر این که مسأله وحی، میوه وجود پیامبر(ص) نبوده بلکه تاج افتخاری بر روح و روان او بوده این است که پیامبر(ص) در انتظار وحی می نشست. آیت‌الله جعفر سبحانی در این باره اینطور می‌نویسد:« یهودیان به این بهانه که مسلمانان به سوی قبله آنان نماز می خواندند، مسلمانان را سرزنش می کردند و پیامبر الهی در این مورد، انتظار داشت پاسخ قطعی از جانب خدا بشنود و پیوسته درانتظار وحی بود، و رو به آسمان می کرد، و روح و روانش با عالم بالا پیوند می خورد تا در این باره از طرف خدا وحیی پدید آید چنانچه می فرماید: «قد نری تقلب وجهک فی السماء فلنولینک قبله ترضیها فول وجهک شطر المسجد الحرام وحیث ما کنتم فولوا وجوهکم شطره. . . »(بقره / 144)[4]»

اگر قرآن، حالات و وجدهای پیامبر است تعامل پیامبر با قرآن را چگونه تفسیر می‌کنیم؟ پیامبر برای نزول وحی انتظار می‌کشد، اگر از وجود او می‌جوشد انتظار چه معنایی دارد؟ چرا وقتی مشرکان درباره ذوالقرنین و اصحاب کهف و روح از پیامبر سوالی پرسیدند چهل روز در پاسخ آن وقفه افتاد و پیامبر چهل روز انتظار کشید؟ یا چرا وقتی نصارا از پیامبر، نمونه‌ای شبیه خلقت عیسی بن مریم خواستند قدری مکث کرد تا فرشته وحی نازل شود و خودش جواب نداد؟ اگر این قرآن، مواجد خود پیامبر است چرا هنگام نزول سوره مائده، سنگینی وحی چنان بود که پیغمبر که سوار بر استری بود زانوهای حیوان نزدیک زمین شد و چنان به حالت اغماء و بیهوشی فرورفت که دستش بر گیسوان شیبه بن وهب جمهی قرار گرفت؟ یا در بحث تکرار زبانی وحی آیه داریم که: «ولاتَعجَل بِالقرآن مِن قَبلِ اَن‌یُقضی اِلیکَ وَحیُه»(طه-۱۴۴) شتاب مکن یا می‌فرماید: «لاتُحَرِّک به لِسانَکَ لِتَعجَلَ به»(قیامت-۱۶) اینها برای چیست؟ حالات پیامبر هنگام نزول قرآن، متغیّر می‌شود، این پیامبر اظهار می‌کند که وحی را تکرار کنید چون ممکن است فراموش کنم. اینها همه دلایلی است که در برابر ادعاهای دکتر سروش مطرح شده و البته تاکنون پاسخ درستی دریافت نکرده است.

 

 

[1] متن کامل نامه آیت الله سبحانی به دکتر سروش، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، ۱۳۸۶/۱۲/۲۵

[2] متن کامل نامه آیت الله سبحانی به دکتر سروش، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، ۱۳۸۶/۱۲/۲۵

[3] تجربه دینی، دکتر عبدالکریم سروش، صفحه۲۸

[4] متن کامل نامه آیت الله سبحانی به دکتر سروش، پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، ۱۳۸۶/۱۲/۲۵

/انتهای پیام/

ارسال نظر
captcha