گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ حقیقتی که وجود دارد اینکه فقر تجربه منحصر به فردی برای افراد است و تجربه یکسانی در مواجهه با آن وجود ندارد. شاید بتوان گفت دقیقا به دلیل همین ویژگی فقر است که برنامههای کلان، سنجش گرانه، برنامههای سهمیهسنجیشده و نظریههایی که مبتنی بر اعداد هستند و به کیفیت زندگی افراد توجهی ندارند، در ایجاد تحول پایدار ناکام میمانند و در عوض منجر به تکرار چرخه فقر و بازگشت آن و در نهایت ناامیدی در زمینه مبارزه با فقر میشوند. مارپیچ نامرئی فقر، اغلب افرادی که در آن گیر کرده اند را به انزوا، از دست دادن ارزش خود و ناامیدی میکشاند. این بحرانهای داخلی و روانی فرد وقتی با چالشهای اجتماعی ترکیب میشوند موقعیتی پیچیده و منحصر به فرد از تجربه فقر برای اشخاص به وجود میآورد که تکیه به آمارهای کلان و راه حلهای جهانی برای مبارزه با آن بیشتر از روی ساده انگاری و سطحی نگری است.
دارون بابکاک در ماموریتی که برای خودش تعریف کرده بود به دنبال رفع محرومیت به واسطه ایجاد اشتغال در یکی از محرومترین مناطق دالاس بود. این منطقه در جنوبیترین بخش دالاس واقع شده است در واقع، بونتون دارای بالاترین نرخ فقر کودکان در آمریکا است. ۸۵ درصد از مردان منطقه سابقه زندانی شدن دارند، و این منطقه به عنوان "صحرای غذا" شناخته میشود، زیرا غذای سالم در آن به سختی یافت میشود. بابکاک در ابتدای راه اندازی مزرعه شهری خود برای رفع بیکاری اهالی منطقه به سرعت متوجه شد که حقیقت فقر بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که او تصور میکرد.
بابکاک از تجربه خود در این منطقه میگوید: "مردم و اهالی در ابتدا از طرح ما بسیار استقبال کردند و مشتاقانه حاضر به همکاری با ما و یادگیری و کار در مزرعه بودند، اما الان که ۶ ماه از آغاز فعالیتها میگذرد در واقعیت چیزی تغییر نکرده است، زیرا بعد از چند هفته همان افراد مشتاق، ناگهان ناپدید میشدند و دیگر خبری از آنها نبود و ما هفتهها از آنها خبری نداشتیم".
او به زودی متوجه شد ماجرا چیست. پس از برگشت مجدد آدمها به کرات داستانهایی از این قبیل میشنید که به دلیل مشکلات زندگی، افراد میگفتند دیگر قادر به ادامه زندگی در این منطقه نیستند و مجبور بوده اند از آنجا و از خانه اقوامشان که در آن سکونت داشتند؛ بروند. در حقیقت این داستان نمادی از یک مشکل بسیار بزرگتر است که در آمریکا وجود دارد.
اکثر مردم می دانند که فقر یک "مسئله" است. اما چیزی که بیشتر مردم در اینباره درک نمیکنند این است که فقر با دیگر مشکلات یک به هم پیوستگی پیچیده دارد
مانند بابکاک، اکثر مردم می دانند که فقر یک "مسئله" است. اما چیزی که بیشتر مردم در اینباره درک نمیکنند این است که فقر با دیگر مشکلات یک به هم پیوستگی پیچیده دارد؛ در واقعیت اجتماع، شبکه لایهبندی شده و درهمتنیده چالشهای بیرونی و درونی جامعه علیه فردی که در فقر متولد شده است ایجاد می شود و آنها را برای هر نوع فرار از این شرایط ناامید میکند.
شاید این سوال پیش بیاید که چند درصد از مردم آمریکا در چنین شرایط پیچیده و سختی زندگی می کنند؟
فرار از موقعیت موجود در مقابل فقر پایدار
شاید تحمل فقر در آمریکا امروز آسانتر از 50 سال پیش باشد، اما فرار از موقعیت فقر آسانتر از آن دوران نیست. سوال اصلی این است که چگونه جوامع می توانند با کمک یکدیگر به شکستن چرخه فقر کمک کنند؟
علی رغم آمارهای کلان ملی که حکایت گر کاهش فقر در ایالات متحده است اما در واقعیت زندگی خانواده های آمریکایی فقر همچنان چهره خشن و سخت خود را نشان داده و زندگی خانواده های فقیر در آمریکا به زیبایی گراف های آماری اداره سرشماری نیست
پلتفورم اجتماعی stsnd together که یک پلتفورم مربوط به کارآفرینان اجتماعی است معتقد است توانسته برنامه های بلندمدتی برای شکستن چرخه فقر اجرا کند که مسیر زندگی فقرا از تلاش برای زنده ماندن به تلاش برای شکوفایی و رشد تبدیل شود. در حقیقت فقرا دیگر افرادی نیازمند به کمک دیگران نباشند بلکه از فقر خارج شده و به دنبال رشد و توسعه فردی خود باشند.
از سال 2016، Stand Together با طراحی شبکه ای نوآورانه توانسته است با بیش از 115 سازمان غیرانتفاعی بسیار موثر (و در حال رشد) مشارکت کرده و در زمینه رفع فقر سرمایه گذاری کند. این سازمان از طریق مشارکت با این سازمانهای تغییر اجتماعی در سراسر کشور، بینشهای نوآورانهای را در مورد فقر و رفع آن کشف کرده است و با راهحلهای مؤثر برای خروج از موقعیت فقر به حمایت از مردم کمک میکند.
این یعنی درک بهتر ما از چگونگی گرفتار شدن فرد در چرخه معیوب فقر و شناخت روندهای فقیر کننده افراد، باعث می شود تا به دنبال رویکردهای پویا و نوآورانه برای کمک به مردم برای فرار از این چرخه باشیم و بفهمیم که راهکارهایی که در گذشته وجود داشت برای مبارزه با فقر کفایت نمی کند.
حالا با نگاهی جامع تر به عواملی که افراد به واسطه آن ها به دام فقر می افتند و یا در هنگام گیرکردن در چرخه فقر با آن روبرو هستند، اشاره میکنیم:
ریشه ها و عوامل کلان و خرد فقر
در سطح کلان فقر در ایالات متحده ریشه در بی عدالتی های تاریخی مانند برده داری، تفکیک نژادی، فرهنگ نژادپرستی، قوانین کیفری ناعادلانه و مهاجر ستیزی دارد.
در حالی که ما باید این بیعدالتیها را بشناسیم و درباره آن ها صحبت کرده و به دنبال حل مسائل برآمده از آن ها در سطوح کلان باشیم، اما برای پیشرفت، لازم است توجه ویژه ای به پتانسیلهایی که هر فرد در درون خود برای غلبه بر حتی باورنکردنیترین موانع دارد داشته باشیم و از آن برای شکستن موانعی که باعث عقب ماندگی افراد می شود استفاده کنیم.
در سطح خرد، تحقیقات انجام شده توسط این پلتفورم، که با همکاری مرکز عدالت اجتماعی بوده است، پنج عامل مهم را که باعث افتادن به دام فقر میشوند را مشخص کرده است:
بیکاری
بدهی شخصی
شکست تحصیلی
اعتیاد و تروما
فروپاشی خانواده
گرچه عوامل اصلی فقر به ندرت در انزوا رخ می دهند، اما عوامل فردی و اجتماعی با یکدیگر در ارتباط هستند. آنها کنار هم قرار می گیرند و پیچیدگی سناریوی فقیر شدن فرد را بیشتر می کنند و موانع بیشتری جلوی او برای فرار از موقعیت فقر قرار می دهند. اغلب، بزرگترین اشتباهی که سیاست گذاران علیه فقر مرتکب می شوند این است که در ایجاد راهحلهایی برای مشکلات حوزه خرد، فکر می کنند باید یک راهحل جامع برای حل همه آن ها وجود داشته باشد – راهحلی که مواردی را که در بالا نام بردیم، مورد توجه قرار داده و برای برطرف کردن آن نقشه داشته باشد.
حقیقتی که وجود دارد این است که فقر تجربه منحصر به فردی برای افراد هست و تجربه یکسانی در مواجهه با آن وجود ندارد به همین دلیل راه حل های متعدد برای رهایی از فقر باید پیش بینی کرد. در همین راستا شاید بتوان گفت دقیقا به دلیل همین ویژگی فقر است که برنامه های کلان، سنجش گرانه، برنامههای سهمیهسنجیشده و نظریههایی که مبتنی بر اعداد هستند و به کیفیت زندگی افراد توجهی ندارند، در ایجاد تحول پایدار ناکام میمانند و در عوض منجر به تکرار چرخه فقر و بازگشت آن و در نهایت ناامیدی در زمینه مبارزه با فقر میشوند.
از این رو راه حل هایی که به طور موقت علائم فقر را تسکین می دهند، عموماً هیچ تغییر دائمی و پایداری را برای یک فرد یا خانواده ایجاد نمی کنند. به عنوان مثال، موسسه ملی دادگستری یک مطالعه در مورد افراد آزاد شده از زندان در 30 ایالت، در سال 2005 به منتشر کرده است که بر اساس آن: "در طی پنج سال پس از آزادی، حدود سه چهارم (76.6 درصد) از زندانیان آزاد شده دوباره دستگیر شدند." این واقعیت نشان می دهد که تغییر طولانی مدتی در کیفیت زندگی زندانیان اتفاق نیفتاده است که مانع ارتکاب مجدد جرم توسط آنها و زندانی شدن دوباره آن ها شود .
همه این ها ثابت می کند که ما برای حل معضل فقر به راه حل های بلندمدتی نیاز داریم که به افراد قدرت دهد تا بتوانند از استعدادهای درونی و تجربه های منحصر به فرد خود علیه شرایط موجود و شکستن چرخه فقری که در آن گیر افتاده اند استفاده کنند. این تنها کلید حل مسئله فقر است. البته چنین رویکردی نیاز به همکاری و همراهی افراد جامعه با یکدیگر دارد و به تنهایی افراد نمی توانند از پس آن بر بیایند.
همانطور که در بالا گفته شد، از آنجایی که مسیر همه افراد به سمت فقر منحصر به فرد و به نوعی شخصی است، مهم است که بفهمیم چه چیزی یک فرد را در مسیر فقر قرار داده است. محققان این مسیرها را به عنوان "فقر موقعیتی" یا "نسلی" نام گذاری و توصیف می کنند.
فقر موقعیتی: همانطور که توسط انجمن نظارت و توسعه برنامه درسی (ACSD) تعریف شده است، به طور کلی به فقری گفته می شود که ناشی از بروز یک بحران یا از دست دادن ناگهانی در زندگی است. این بحران می تواند موقتی باشد، و اگر به آن توجه نشود، به دوره های طولانی مدت فقر تبدیل شود. رویدادهایی که باعث فقر موقعیتی می شوند شامل بلایای زیست محیطی، اختلافات خانوادگی، اعتیاد، از دست دادن شغل یا بیماری و مشکلات مربوط به سلامت افراد است.
فقر نسلی: (بر اساس تعریف ASCD) در خانواده هایی رخ می دهد که حداقل دو نسل در فقر به دنیا آمده اند.در این جا به جای یک رویداد ناگهانی که در فقر موقعیتی باعث فقیر شدن می شد، فقر نسلی تدریجی تر، در طول زمان و البته به صورتی عمیق تر فرد را درگیر خود می کند. خانواده هایی که در این نوع فقر زندگی می کنند اغلب با موانع روانی، رفتاری و جسمی مواجه هستند و به ابزارهای لازم برای خروج از موقعیت خود مجهز نیستند.
متاسفانه بسیاری از مردم در شرایطی به سر می برند که ترکیبی از فقر موقعیتی و نسلی آن ها را در دام خود گرفتار کرده است و موقعیت ویژه و سختی برایشان به وجود آمده است.
وقتی کسی این دوگونه فقر را با هم تجربه کند مسئله تنها فقیر بودن نیست بلکه روز به روز عمق فقری که در آن قرار دارد بیشتر می شود. این تجربه پنهان و سهمگین و خشن آن ها را از بهره بردن از استعدادهای درونیشان محروم می کند و جلوی رشد آن ها را می گیرد. این مارپیچ نامرئی فقر، اغلب افرادی که در آن گیر کرده اند را به انزوا، از دست دادن ارزش خود و ناامیدی می کشاند. این بحران های داخلی و روانی فرد وقتی با چالش های اجتماعی ترکیب می شوند موقعیتی پیچیده و منخصر به فرد از تجربه فقر برای اشخاص به وجود می آورد که تکیه به آمارهای کلان و راه حل های جهانی برای مبارزه با آن بیشتر از روی ساده انگاری و سطحی نگری می باشد. در واقع رویکردهای مبتنی بر آمار باعث می شود تا به کار گیری رویکرد انسانی، که در نهایت تنها کلید حل این مسئله است، را از دست می دهیم. قلب ها، ذهن ها و روح های از دست رفته و در دام فقر افتاده، عدد نیستند. هیچ راه حل کلان یا بودجه نامحدودی وجود ندارد که این مشکلات را حل کند. اما ارتباط انسان ها با یکدیگر همیشه وجود دارد. کار کردن و همکاری مردم با یکدیگر پایه و اساس نوع بشر است و این همان نقطه مرکزی است که برای مبارزه با فقر باید از آنجا اقدامات خود را شروع کنیم.
ما برای حل معضل فقر به راه حل های بلندمدتی نیاز داریم که به افراد قدرت دهد تا بتوانند از استعدادهای درونی و تجربه های منحصر به فرد خود علیه شرایط موجود و شکستن چرخه فقری که در آن گیر افتاده اند استفاده کنند. این تنها کلید حل مسئله فقر است
برای درک آنچه گفتیم خوب است به زنجیره رویدادهای به ظاهر جدا از هم که می تواند یک فرد را دچار فقری عمیق کند نگاهی بیندازیم: فرض کنید فردی در خانهای که یکی از والیدن حضور ندارد یا دارای والدینی ناسالم یا بدرفتار است بزرگ میشود. او برای کنار آمدن با مشکلاتی که در خانه دارد، در سنین پایین با مواد مخدر، الکل و رابطه جنسی سعی می کند تا خود را آرام کند، به واسطه همین مشکلات و تجربیات جدید مجبور به ترک تحصیل می شود. به مرور دچار اعتیاد شدیدتر می شود، شاید حتی مواد مخدری قوی تر را تجربه کند. به همین دلیل قاعدتا او نمی تواند شغلی پایدار و ثابت برای خود داشته باشد. و هرچه برای برآوردن نیازهای اولیه خود و خانوادهاش تلاش میکند نمیتواند هزینه هایی مانند پرداخت اجاره، حمل و نقل یا غذا، و امور مربوط به درمان و سلامت را تامین کند به همین دلیل خانواده او دچار بحران زنده ماندن می شوند. او مجبور است برای زنده ماندن دست به سرقت و جنایت بزند و به همین دلیل ناچار به زندان خواهد افتاد. زندان، در واقع دلیل دیگری برای ادامه بیکاری او پس از آزادی میشود زیرا او حالا یک فرد سابقه دار است که زندان او را محکوم به بیکاری دائمی کرده است. این شخص حالا در فقر مدفون شده است و هیچ راهی برای خروج از فقر جلوی پای خود نمی بیند.
بسیاری از برنامه های دولتی و سازمان های خصوصی علیه فقر در حقیقت تنها مانند مسکن عمل کرده و با حمایتگری های سطحی و تامین کالاهای اساسی مانند بسته های غذایی و کمک هزینه مسکن و درمان،همراه است که این اقدامات در واقع وابستگی فقرا به دولت ها و خیریه ها را بیشتر می کنند. گرچه نتایج این تلاش ها که عموما با نیت خوب همراه است ممکن است تحمل فقر را آسانتر کند، اما فرار از آن را آسانتر نمیکند. و مهمتر از همه، این اقدامات در پرورش توانایی ها و دانش ذاتی کسانی که در حال حاضر در فقری عمیق قرار دارند شکست میخورند. پرورش استعدادها و افزایش دانش فقرا امری لازم برای تحقق و کشف معنای زندگی آن ها است که در طرح های کلان دولتی عموما نادیده گرفته می شود زیرا این نهاد ها اساسا برای آن برنامه ای بلند مدت ندارند.
ما برای شکستن چرخه فقر در ایالات متحده باید در فرآیند علت های اصلی و ایجاد کننده فقر اخلال ایجاد کرده و موانع خروج از دام فقر را از بین ببریم. راه حل های ما باید در دل خود این ویژگی را داشته باشند که به مردم امکان بهره بردن از استعدادهای درونی و قدرت فردیشان را بدهد تا بتوانند از مهارت های منحصر به فرد خود برای خارج شدن از موقعیت فقر استفاده کنند. توانمندسازی افراد به این طریق این امکان را به فقرا می دهد که در ادامه مسیر زندگی بتوانند برای همیشه موانع را از جلوی پای خود و دیگران بردارند. این کار بزرگی است که اگر به صورت عمومی انجام گیرد پتانسیل های نهفته زیادی را علیه فقر و چرخه ادامه دار آن رها می سازد که می تواند تحولی بزرگ در فقرزدایی ایجاد کند.
قطعا این کار آسانی نیست. زیرا کمک به مردم برای شناخت و غلبه بر شبکه پیچیده عواملی که مانع کشف استعدادهای منحصر به فردشان میشود کار بسیار ظریفی است، اما این کار با توجه به نتایجی که خواهد داشت، ارزش تجربه کردن و اقدام را دارد. مشکلات برآمده از فقر با راه حل های فراگیر و از بالا به پایین حل نمی شود.
توجه داشته باشیم که راه فرار از چرخه های پیچیده و چندلایه فقر نیاز به راه حل هایی به همان اندازه ترکیبی و لایه لایه دارد که از دل تجربه های شخصی افراد مبتلا به فقر می تواند زاییده شود. برای مثال : درمان شخصی (مثلاً مدیریت موردی)، که توسط دانش محلی افراد و کارآفرینان اجتماعی در داخل جوامع تقویت می شود را می توانیم نمونه ای از این راه حل ها بدانیم. افرادی که فقر را به طور مستقیم درک می کنند و اغلب آن را تجربه کرده اند، می توانند راه حل های خلاقانه تر و موثرتری را علیه آن طراحی کرده و توسعه دهند، راه حل هایی که ناشی از توانایی آنها در همدلی عمیق و درک پیچیدگی ها و تأکید بر کرامت شخصی انسان ها است.
به همین دلیل است که باید روی افرادی سرمایه گذاری کنیم که از مشکلات جامعه خود آگاهی دارند. آنها هستند که می توانند موانعی را که افراد در جامعه و درون خود با آن روبرو می شوند بشکنند. مردم به فرصتهایی برای یادگیری، مشارکت و موفقیت نیاز دارند، زیرا همه افراد زمانی قادر به انجام کارهای خارقالعاده هستند که ابزار و پشتیبانی لازم برای غلبه بر موانع و درک استعدادها و پتانسیل خود را داشته باشند. راه حل شکستن چرخه فقر در توانمندسازی همه آمریکایی ها با آموزش، در اختیار گذاشتن ابزار و حمایت اجتماعی علیه فقر است. زمانی که افراد به مهارتها و استعدادهای منحصربهفرد خود پی میبرند، می توانند علیه مشکلات درونی و اطراف خود اقدام کنند و بعد از آن، به دنبال این می ورند که چگونه تجربیات، عادات و مهارت هایشان در مبارزه با فقر می تواند برای اطرافیانشان مفید باشد، و این باعث می شود آنچه در آینده رخ می دهد متفاوت از شرایط فعلی باشد.
/انتهای پیام/