گروه راهبرد «سدید»؛ زندگی کردن در تضاد عموما ریشه در ناموزون بودن درون و بیرون آدمی دارد. به نظر شما اهل اندیشه و فکر در برابر نظامهای ضدمردمی و استبدادی و سیاستهای اشتباه آنها باید چگونه موضع گیری کنند؟ آیا کتمان حقایق برای در امان ماندن از عقوبتهای احتمالی انتخابی صحیح است؟
ژاکوب میکانوفسکی محقق و پژوهشگر تاریخ و سیاست در این یادداشت به بررسی
نظر چسلا میلاز نویسنده و فعال سیاسی ضد توتالیتاریسم و نویسنده کتاب ذهن اسیر پرداخته است. میلاز معتقد است سلوک بر مبنای کتمان، علاوه بر اینکه به گسترش توتالیتاریسم کمک میکند در طولانی مدت تبعات خطرناکی برای فرد کتمان کننده نیز خواهد داشت. گرچه مفهوم کتمان را میلاز از تقیهای که در ادبیات اسلامی مرسوم است وام گرفته، اما باید توجه داشته باشیم که لزوما بررسیهای او در این خصوص جامع میتواند نباشد. تقیه در سنت اسلامی دارای قواعد و مبنایی هست که با توجه به آن نمیتوان تن دادن به هر امری و سکوت در برابر هر ظلمی را با تقیه توجیه کرد.
در بهار ۱۹۴۹، چسلا میلاز به عنوان وابسته فرهنگی در سفارت لهستان در واشنگتن دی سی کار میکرد. چهار سال پیش از این او توانسته بود از ورشو فرار کند و خودش را با سختی و مشقت به ایالات متحده برساند. حالا او در ایالات متحده بود، در کشوری که از نعمت فراوانی در دوران پس از جنگ بهرهمند بود. مهاجرت زمان جنگ به ایالات متحده، گسستگی و تضادهایی برای مهاجران به همراه داشت، این وضعیت جدید و درگیریهای ذهنی حاصل از آن میلاز را مانند هانا آرنت به فکر فرو برد تا در مورد زندگی روشنفکران و اهل اندیشه زیر سایه استبداد بیشتر فکر کند.
میلاز علیرغم بهبود شرایط مادی در شغل جدیدش، متوجه شد که عضویت در هیئت دیپلماتیک لهستان برای او موقعیت مطلوبی نیست. در حقیقت او خود را در معرض فشارهای ایدئولوژیک چپ و راست میدید. او خود را فردی چپ میپنداشت که طرفدار پیشرفت و کمک به ستمدیدگان است، اما نمیخواست لهستان دست نشانده استالینیست شود، این تضاد یعنی او دیپلمات و نماینده دولتی بود که به سختی میتوانست سیاست هایش را درک و تایید کند.
رژیمهای توتالیتر و استبدادی، میتوانند شهروندان خود را به انجام پیچیدهترین حرکات ذهنی تحریک کنند و آنان را به خوبی بازی داده و اسیر خود کنند
در واقع میلاز تحت فشاری سنگین بین وظیفه و وجدان قرار گرفته بود و زیر این فشار در حال له شدن بود. کم کم این فشار روانی باعث فروپاشی و از هم گسیختگی روحی و روانی او شد. وقتی که برای مثال از او درباره جنایات استالینیستی سوال میپرسیدند با وجود اینکه حقیقت را میدانست، اما بنابر وظیفه نمایندگیش باید از پاسخ دادن و بیان واقعیت طفره میرفت. میلاز در کتاب خاطرات خود (۱۹۶۸) توضیح داد که چگونه در ملاقات با «تحسینکنندگان پیشرفت در شرق، تنها به این نمایش مضحک میتوانست لبخند بزند. در چنین موقعیتهایی او اکثراً سکوت میکرد. اما بالاخره سکوتش را شکست و در سال ۱۹۵۱ به فرانسه مهاجرت کرد و در همانجا پناهنده شد.
اگر در لحظات آخر یکی از دوستانش به کمکش نمیآمد، احتمالاً در ورشو بازداشت و زندانی میشد. با مهاجرت به فرانسته اکنون او آزاد بود که واقعیتها را بیان کند. میلاز ترجیح داد سکوت دوران حضورش در ورشو، اولین موضوعی باشد که درباره آن حرف میزند.
به همین خاطر او در سال ۱۹۵۳ کتاب «ذهن اسیر» را منتشر کرد که مجموعهای از مقالات درباره زندگی روشنفکرانی است که تحت توتالیتاریسم زندگی میکنند. او در این کتاب، این مفهوم را مورد بررسی قرار داد که استبداد قادر است تا اندیشه و فکر را در هم بکوبد.
او در خلال تفکرات و بررسی هایش دریافت که رژیمهای توتالیتر و استبدادی، میتوانند شهروندان خود را به انجام پیچیدهترین حرکات ذهنی تحریک کنند و آنان را به خوبی بازی داده و اسیر خود کنند. آرنت در ریشههای توتالیتاریسم (۱۹۵۱) نوشته بود که بهترین افراد و سوژهها برای توتالیتاریسم افرادی هستند که «برای آنها تمایز بین واقعیت و خیال ... و تمایز بین درست و نادرست ... دیگر وجود ندارد». اما میلاز به این نتیجه رسیده بود که اتفاقا عکس این قضیه صادق است. سوژههای توتالیتاریسم، پهپادهای بی فکر نبودند، آنها رباتهایی نبودند که قدرت تفکر نداشته باشند و تنها منتظر فرمان سیستم باشند. بلکه این سوژه ها، افرادی ماهر بودند که قادر به تفکر در خصوص رفتاری که میکنند بودند. در واقع آنها به خوبی میتوانستند مباحث اخلاقی را برای خود حلاجی کنند و به نتیجه برسند. او موقعیتی که متفکران در نظامهای استبدادی دچارش میشوند و آگاهانه زیر چتر توتالیتاریسم به زندگی و کار خود ادامه میدهند را حالت"کتمان" نام گذاری کرد. تعریف دقیق مفهوم این واژه به همان اندازه که برای درک ماهیت زندگی تحت نظامهای مستبد و اقتدارگرا ضروری است، دشوار نیز میباشد.
موقعیتی که متفکران در نظامهای استبدادی دچارش میشوند و آگاهانه زیر چتر توتالیتاریسم به زندگی و کار خود ادامه میدهند حالت"کتمان" نام دارد
میلاز، اصطلاح کتمان را از تاریخ الهیات اسلامی وام گرفته است. او برای اولین بار با این واژه در کتاب ادیان و فلسفه آسیای مرکزی (۱۸۶۵) نوشته خاورشناس فرانسوی، آرتور دو گوبینو آشنا شد. گوبینو پس از اینکه به عنوان منشی شخصی الکسیس دو توکویل پس از انقلاب ۱۸۴۸، فعالیت میکرد. پستی را به عنوان وزیر مختار فرانسه در ایران به دست آورد. او در ایران کتاب رنه دکارت را به فارسی ترجمه کرد و با اعضای گروههای مختلف دگراندیشان ایرانی دوست شد و در محافل خصوصی آنها شرکت کرد. به گفته گوبینو، یکی از دوستان ایرانیش او را با مفهوم کتمان و تقیه آشنا کرد.
در سالهای اولیه اسلام، زمانی که مسلمانان مجبور بودند در میان کافران که دشمنان اصلی آنها بودند زندگی کنند، خداوند از طریق وحی به پیامبرش اجازه داد تا به آنها بگوید، برای حفظ جان و پاسداری از ایمانشان، عقاید واقعی خود را پنهان کنند. بعدها، شیعیان که قرنها به عنوان یک اقلیت تحت آزار و اذیت حکومتهای سنی مذهب زندگی میکردند، این مفهوم کاربردی را به سلوک اصلی خود تبدیل کردند. آنها برای این مفهوم از واژه تقیه که از کلمه عربی به معنای احتیاط یا پنهان کاری گرفته شده است (کتمان که کلمه فارسی است) استفاده کردند.
پس از فتح مجدد اسپانیا توسط قدرتهای مسیحی، برخی از روحانیون مسلمان پیروان خود را به تقیه تشویق کردند تا بقا و دین خود را حفظ کنند. البته نباید فراموش کنیم که در طول تاریخ، کاتولیکهای مخالف و سایر فرقههای مسیحی نیز برای حفاظت از جان و مال و عقیده خود از چنین حربههایی استفاده کرده اند.
برای درک منظور میلاز از کتمان و استفادهای که او از این مفهوم در تحلیل زندگی روشنفکران میکند، لازم است لهستان پس از جنگ را در نظر بگیریم. در اوایل دهه ۱۹۵۰ سلطه مطلق تفکر استالینیستی بر سراسر کشور چیره شده بود. تحمیل کمونیسم در لهستان سریع، همراه با خشونت و به گونهای اتفاق افتاد که با آنچه مردم - به ویژه چپها - انتظار داشتند متفاوت بود. به تعبیر یان گروس، این حرکت یک «انقلاب از خارج» بود. مردم باید به سرعت خودشان را با شرایط جدید هماهنگ میکردند و با زبان جدید و آداب و رسوم آن سازگار میشدند. در واقع مردم ناگهان تصمیم گرفتند طور دیگری عمل کنند و به سادگی پذیرفتند تا متفاوت صحبت کنند. در این میان شاعران، اساتید و روشنفکران - همه کسانی که نه تنها به اطاعت از رژیم، بلکه به تبلیغ برای رژیم جدید فراخوانده میشدند - بیشترین تغییر را در گفتار و سلوک خود به نمایش گذاشتند.
جالب است حتی زمانی که روشنفکران همسو با رژیم جدید شدند، عموما در محافل خصوصی خودشان اصرار داشتند که با اراده آزاد خود عمل میکنند و تن به اجبار نظام توتالیتر نداده اند. کتمان همان مفهومی است که برای توضیح این تضاد ظاهری به میلاز کمک کرد.
آزار و اذیت از دیرباز برای مومنان جواز این بوده است که عقاید خود را پنهان کنند. اما کتمان همانطور که میلاز نشان میدهد، به معنای چیزی فراتر از پنهان سازی و تقیه است. این موقعیت حتی عمیقتر از موقعیتی است که ما برای به دست آوردن نفعی یا دفع شری از خود یا دیگری، دروغ میگوییم.
موفق بودن در اجرای نمایش کتمان قطعا ریشه در نبوغ فرد دارد، اما این بالماسکه بیپایان، بیشتر حالتی روانی و راضی کننده برای بازیگر ایجاد میکند تا فریب صاحبان قدرت
کتمان تاثیر عجیبی در درون خود دارد در واقع بر اثر کتمان هر دو طرف ماجرا فریب میخورند. هم فریب دهنده و هم مخاطبی که باید فریب بخورد. هردو توسط کتمان به بازی گرفته میشوند.
بارها و بارها، میلاز برای فهماندن تاثیر کتمان، ما را به استعاره بازیگر روی صحنه توجه داده است. اجرای مداوم یک نقش روی صحنه به بازیگر اجازه میدهد تا از احساس کشنده و همراه با تعارض زندگی با آنچه در باطن به آن اعتقادی ندارد، جان سالم به در ببرد. همانطور که میلاز میگوید، کتمان یک «درکی از خود در برابر چیزی دیگر» است. او آن «چیز» را صرفاً عاملی که از بیرون به انسان تحمیل شده بود نمیدانست. او بهعنوان شاعر و گوینده رادیو میدانست که اجرا، هر چند اجباری باشد، میتواند منبع شناسایی «خود» جدیدی باشد: «بازیگر پس از آشنایی و اجرای طولانی مدت یک نقش، آن چنان در آن نقش فرو میرود که به سختی میتواند خود واقعیش را از نقشی که بازی میکند متمایز کند. او دریافت که فریب دادن دیگری و کتمان کردن میتواند لذتهای خودش را نیز به همراه داشته باشد:
«اظهار نظر درباره چیزی که در واقعیت سفید است وقتی که باید بگوید همان چیز سیاه است، در ذهن خود لبخند زدن وقتی که ظاهراً باید جدی باشد، متنفر بودن باطنی در زمانی که ظاهرا باید خود را عاشق نشان دهد، دانستن، زمانی که وانمود میکند نمیداند، همه اینها باعث میشود که شخص، رقیب خود را احمقی بداند که دائما در حال بازی خوردن است. این اقدامات باعث میشود که فرد بیش از هر چیز به حیله گری خود جایزه بدهد؛ و این موفقیت در بازی کتمان، منبع رضایت برای فرد کتمان کننده است.
میلاز دسته بندی کتمان را به هشت گونه تقسیم کرده است: ملی، هنری، حرفه ای، شک گرا، متافیزیکی، اخلاقی، و کتمان خلوص انقلابی. هر یک از این گونهها در واقع مصالحه و معامله با دشمنان در یک زمینه از زندگی، برای برآوردن خواستهها و کسب منافع در یک حوزه دیگر از زندگی است
در واقع میتوان گفت، کتمان یک نوع دفاع ذهنی است. این عمل یک روش زندگی همراه با تضاد بین درون و بیرون است. کسانی که در استفاده از این حربه مهارت دارند این امکان برایشان وجود دارد تا در ذهن خود پناه گاهی امن و دور از دسترس دشمنان درست کنند. میلاز در کتابش در دسته بندی کتمان، آن را به هشت گونه تقسیم کرده است: ملی، هنری، حرفه ای، شک گرا، متافیزیکی، اخلاقی، و کتمان خلوص انقلابی. هر یک از این گونهها در واقع مصالحه و معامله با دشمنان در یک زمینه از زندگی، برای برآوردن خواستهها و کسب منافع در یک حوزه دیگر از زندگی است، برای مثال، شخصی برای اینکه شغل حرفهای خود را از دست ندهند حاضر میشود در برابر سیاستهای راست افراطی سکوت کرده و حتی آنها را تایید کند.
اما نکته مهم اینجاست که میلاز معتقد است، در طول زمان چنین سازشهایی شکننده هستند. نمایش کتمان در حقیقت به معنای سازگاری بی پایان با چیزی است که خلاف اعتقادات اولیه شخص است. موفق بودن در اجرای نمایش کتمان قطعا ریشه در نبوغ فرد دارد، اما این بالماسکه بیپایان، بیشتر حالتی روانی و راضی کننده برای بازیگر ایجاد میکند تا فریب صاحبان قدرت.
به همین دلیل میلاز به اندیشمندانی که به خوبی در نقشهای جدید خود فرو رفته بودند هشدار داد: «در واقع شما در حال فریب دادن شیاطینی هستید که میدانند توسط شما در حال فریب خوردن هستند و خودشان هم از این شرایط رضایت دارند.» گاهی اوقات، تمکین ظاهری و کتمان عقاید، در برابر ظالمان و رژیمهای توتالیتر، تمام آن چیزی است که این رژیمها به آن نیاز دارند.
/انتهای پیام/