گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ محمدحسین تهرانی: برخی از حکومتها در قرن پیشین برای جبران ضعفهای خود تلاش کردند تا ماهیت تفکر سیاسی خود را در قالب جنبشهای اجتماعی دولت ساز تکثیر کنند که برخی از آنها هم بسیار قوی ظاهر شدند؛ دو الگوی «جوانان هیتلری» در آلمان نازی و «جوانان کمونیست» در کشورهای مارکسیست - به ویژه در شوروی سابق - دو نمونه از تشکلهای مردمی در خدمت حاکمیت بودند که توانستند موفقیتهایی هم به دست آورند و دستکم، حرکت خود را در بستر یک جریان اجتماعی تکثیر کنند.
همچنین نهادی به نام سازمان داوطلبان (وولنتاری) در ایالات متحده آمریکا تشکیل شد که به دلیل آن که واقعاً خطمشی مشخصی ندارد و دقیقاً مشخص نیست که چه هدفی را دنبال میکند، فاقد ارزش بررسی است و به احتمال زیاد برای رقابت با جوانان کمونیست و پاسخی به آن تشکیل شده بود و طبعاً در حال حاضر دلیلی وجودی خود را از دست داده است، هر چند در سالهای جنگ سرد هم موفقیت چندانی به دست نیاورد.
در ایران اما تجربهای کاملاً متفاوت رقم خورد که موضوع اصلی این نوشتار است. بسیج در سال ۱۳۵۸ با فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) تأسیس شد و احتمالاً هدف اولیه این بود که از این تشکل اجتماعی با روحیه انقلابی در سراسر کشور به منظور حمایت از محرومان و مستضعفان استفاده شود و برای پیشرفت مادی و معنوی کشور به کار گرفته شود. در ابتدا قرار بود در ۴ زمینه سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی، بسیج کنشگری کند تا اهداف انقلاب اسلامی محقق گردد؛ بنابراین سیر تکوین بسیج را در سه مرحله میتوان در نظر گرفت و به آن پرداخت؛
الف) دفاع مقدس و تجربه دفاع مردمی
ب) رهاشدن بعد از جنگ تا زمان حال
ج) افقهای نوین و استفاده دوباره از بسیج در یک بازآرایی جدید
الف) بسیج در دفاع مقدس
با شروع جنگ صدام علیه ایران، همه استعداد این تشکیلات به سمت مسائل صرفاً دفاعی و نه الزاماً نظامی معطوف شد. با این حال در همان زمان هم فعالیت مردم حتی در پشت جبهه برای کمک به رزمندگان با یک روحیه خودجوش، پرشور، رایگان و ایمانی ادامه داشت که هرگز نمیتوان منکر آن شد. در حقیقت بسیج در زمان دفاع مقدس هر چند از سایر وظایف تعیین شده غافل شد اما دفاع سلحشورانه و بسیار متفاوت و البته کاملاً موفقی که در زمان جنگ ۸ساله علیه صدام داشت، این نهاد را از همه سازمانهای مردمی و انقلابی که در ابتدای انقلاب وجود داشتند، متمایز کرد. در ادامه نگاهی گذار به برخی از این تمایزات خواهیم داشت؛
1- بسیج بیش از آنکه یک سازمان مردمی باشد، به یک فرهنگ و حتی بالاتر از آن بهنوعی از روحیه و مسیر زندگی تبدیل شد که انسانها را برای دستیابی به اهدافی بزرگ در مسیرهای سخت و دشوار سوق میداد. روحیه شهادتطلبی و رسیدن بهمراتب بالای انسانی و عرفانی که در اسلام شیعه مطرح است چنان ظرفیتی برای بسیج ایجاد کرد که توانست مرزهای هر موضوعی را کاملاً درنوردد و هیچ مانعی برای رسیدن به خدا در مسیر کمال خویش متصور نباشد. این روحیه را امروزه بهعنوان فرهنگ عاشورایی میشناسیم.
2- در سازمانهای غربی و شرقی، مبنی تشکیل بر اساس ماتریالیسم و دنیاگرایی بوده و هدف آنان رسیدن به منافع دنیوی در مقیاسی وسیع بود اما جوهره وجودی بسیج مستضعفین، برای رسیدن به خدا و تعبد معنا داشت و هر حرکتی چه در دفاع از امت و میهن و چه در تولید ثروت و آبادانی دنیا برای کسب رضای الهی انجام میشد. طبعاً منافع شخصی هرگز در حرکت جمعی و اجتماعی بسیج مستضعفین معنایی نداشت و هر کسی همواره دیگری را بر خود مقدم میدانست. این حرکت فرسنگها با فرهنگ کسب منفعت در نظامهای شرقی و غربی فاصله دارد.
3- سازمانهای جوانان هیتلری، جوانان کمونیست، جوانان داوطلب ایالات متحده و... فقط برای استفاده از انرژی جوانان و نیز سرگرمکردن آنان و تا حدی نهادینهشدن ارزشهای نظام سیاسی موجود ایجاد شده بودند؛ حال آنکه تفکر امام خمینی (ره) در تشکیل بسیج بر اساس فعالیت همهجانبه همه مردم به منظور بهکارگیری تواناییهای افراد مختلف در زمینههای موردنیاز و مغفول مانده کشور طراحی شده بود؛ یعنی دقیقاً همان هدفی که انقلاب اسلامی برای آن به وقوع پیوسته بود. در یک جمله میتوان بسیج را با هدف رفع محرومیت مادی و البته تعالی انسان در یک جامعه دارای تکاپوی الهی دانست.
4- در تشکلهای مردمی قرن بیستم فقط جوانان مطرح بودند؛ اما در بسیج از نوجوان ۱۳ساله تا پیرمرد بیش از ۷۰ساله از هر قشر، شغلی و سن و سالی حضور داشتند و دقیقاً به همین دلیل میتوانست در همه عرصههای دفاع موفق باشد و برای همین یک الگو و نمونه موفق تشکیلاتی در عرصه اجتماعی در سراسر کشور را متجلی ساخت.
سازمانهای جوانان هیتلری، جوانان کمونیست، جوانان داوطلب ایالات متحده و... فقط برای استفاده از انرژی جوانان و نیز سرگرمکردن آنان و تا حدی نهادینهشدن ارزشهای نظام سیاسی موجود ایجاد شده بودند.
حضور بسیج در جنگ ۸ساله بیش از یک دفاع میهنی و مردمی بود چرا که تبدیل به یک فرهنگ قابلتکثیر شد. جالبتر اینکه فرهنگ بسیج به سپاه که سازمان نظامی بالادستی آن بود هم تعمیم یافت. بسیج، یک ساختارِ اجتماعمحور باورمندانه بود که با شهادتطلبی هم عجین شد و نوع فرهنگ جدیدی که بیشتر با شرایط جنگی سازگار است، از دل آن متولد شد؛ اما همین روحیه شهادتطلبی و بیمیلی به دنیا، به اسم بسیج سند زده شد و نام بسیج در دفاع نظامی منحصر و محدود ماند. به حدی که بسیج در افکار عمومی با لباس نظامی و تجهیز به سلاح، مترادف شد. از آن به بعد، افکار عمومی به غلط، بسیج را نه سازمانی برای رفع محرومیت بلکه یک نیروی نظامی رایگان برای حاکمیت برداشت کردند.
برخی مسائل هم اصولاً به بسیج ربطی نداشت، مانند سیستم یارانههای دولتی و عرضه کالابرگ (کوپن) که در قالب دفترچههای بسیج اقتصادی اعطا میشد. اصولاً این دفترچهها از ماهیت نظامهای سوسیالیستی پیروی میکرد و فقط یک کلمه بسیج در آن نوشته شده بود و هیچ ربطی به بسیج مستضعفین نداشت.
ب) رهاشدن بسیج بعد از جنگ تا زمان حال
نقطه ضعف بزرگی که از بعد دفاع مقدس باقی ماند، همان رهاکردن بسیج است. به همین دلیل موفقیتهای این تشکل فراملی و البته سراسری ایران در همان زمان و ابعاد دفاع باقی ماند و تکرار نشد و بازتولید هم نگردید. حال آنکه بسیج با همان روحیه، فرهنگ و قدرت تشکیلاتی میتوانست و هنوز هم میتواند در عرصههای علمی، تولیدی و تجاری بهکارگیری شود.
بعد از پایان جنگ باز هم توجه به بسیج در همان کارکرد نظامی منحصر ماند و بسیج مستضعفین به «نیروی مقاومت بسیج» و زیر شاخه سپاه پاسداران تغییر یافت که موجب تقویت همین دید صرفاً شبهنظامی بودن شد و تا کنون نیز به همین ترتیب است. در حالی که بسیج یک سازمان باورمند مردمی است که برای اهداف پیشروانه و شکستن مرزهای غیر قابل دسترس در ابعاد جهانی و با رویکرد اجتماعی اما در ۴ محور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایجاد شد؛ نه آنکه جبران کمبود نیروی امنیتی یا پلیس را بر عهده گیرد.
هر چه زمان میگذرد از اهمیت و جایگاه بسیج به عنوان نیروی ساختارشکن، خودجوش، مردمی و باورمند به انقلاب اسلامی کاسته شده و در نهایت برای جبران کاهش میل مردم برای پیوستن به بسیج از مشوقهایی مانند کاهش مدت سربازی و... استفاده کردند. کار به حدی وخیم شد که سربازان وظیفه را در نیروی مقاومت بسیج به خدمت اعزام میکنند نه آنکه آنها بسیجی باشند بلکه سربازیشان در نیروی مقاومت سپری میشود.
بعد از پایان جنگ باز هم توجه به بسیج در همان کارکرد نظامی منحصر ماند و بسیج مستضعفین به «نیروی مقاومت بسیج» و زیر شاخه سپاه پاسداران تغییر یافت که موجب تقویت همین دید صرفاً شبهنظامی بودن شد و تا کنون نیز به همین ترتیب است.
این وضعیت که خالی از اهداف اعتقادی است را با شرایط حضور پر شور و شکوهمند ایرانیان در بسیج دهه ۱۳۶۰ و حتی قبل از شروع جنگ باید مقایسه کرد تا به اشتباه بودن رویکرد صرفاً نظامی و تبدیل بسیج به یک نیروی شبهنظامی تقریباً رایگان بتواند پی برد. این نوشتار هرگز منکر فواید نیروی مقاومت بسیج نیست، بلکه بر فقدان سه محور دیگر کنشگری بسیج یعنی زمینههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی تأکید دارد.
بسیج در تفکر امام خمینی (ره) به عنوان یک نیروی باورمند، خداجو و آخرت محور طراحی شد که حرکت انقلاب اسلامی را تسریع کند و موجب تحقق اهداف آن شود. برای مثال، به جبران عقبماندگیهای مالی و اجتماعی مستضعفان و نیز رسیدن به عدالت و پیشرو بودن در مسائل علمی و فرهنگی منجر شود اما با تأسف شدید و اندوه بسیار، در سه دهه اخیر پس از پایان جنگ تحمیلی، دقیقاً هیچ موفقیتی در این مسائل برای بسیج که از سربازان وظیفه هم استفاده میکند، دیده نشده است.
به بیان دیگر، اینکه از بسیج به عنوان نیروی تأمین امنیت در اغتشاشها و یا بلاهای طبیعی مانند سیل و زلزله استفاده میشود، قابل درک است؛ اما کارکرد دیگری از آن دیده نشده است. بنابراین ساختار بسیج، امروز از منظر محتوا، معنا، ماهیت و کارکرد با آنچه در زمان تشکیل نیروی بسیج مستضعفین مطرح بود، نسبت چندانی ندارد. به دیگر سخن، بسیج امروز یک تشکل اجتماعی داوطلبانه برای مبارزه با ستم و حمایت از مستضعفان نیست و از رویکرد اولیه خود کاملاً خارج شده است. دقیقاً همین برونرفت از ماهیت اولیه، موجب کاهش شدید علاقه مردم برای حضور در آن نیز شده است؛ چرا که حضور در بسیج را به معنای حلال مشکلات معیشتی و تأمین عدالت در زندگی خود نمیدانند.
چه میتوان کرد؟
هنوز هم دیر نشده و میتوان اهداف انقلاب اسلامی را در میان تکتک مردم ایران در سراسر کشور با عنوان بسیج مطالبه کرد. این تشکل اجتماعی باید به رهیافت اولیه خود که حمایت از مستضعفان و تأمین عدالت و معیشت مردم است بازگردد و از ظرفیت و پتانسیل بالای مردمی برای حل مشکلات اساسی کشور در سراسر کشور بهرهبرداری کند.
بسیج میتواند به مثابه یک فشارشکن برای نظام جمهوری اسلامی عمل کند و مطالبات مردمی در قالب یک ساختار قانونی و البته وفادار به نظام، از طریق بسیج مطرح و پیگیری شود. به بیان بهتر، بسیج به یک بازآرایی نیاز دارد تا به اهداف اولیه خود که در فرمان امام خمینی (ره) آمده است نائل شود. در صورت وقوع این تغییر مسیر، میشود امید داشت که کنش این تشکیلات به بازتولید تواناییهای بیشتر برای جمهوری اسلامی منجر شود.
به یاد آوریم که در زمان جنگ تحمیلی، ساختار، اهداف و مسیر کنشگری بسیج را نه دولت یا حکومت بلکه خود مردم طراحی و اجرا کردند و در جریان حرکت این نهاد پرثمر بود که روندهای اساسی بسیج شکل گرفت. از آنجا که بسیج یعنی استفاده از ظرفیت عظیم مردمی، بنابراین این یقین وجود دارد که بسیج جدید که با هدف کمک حقیقی به مردم و نجات مستضعفان شکل میگیرد، در مسیرهایی که همچنان مغفول مانده است وارد عرصه کنشگری شود. در همین راستا پیشنهاد میشود که بسیج بعد از بازتعریف تشکیلاتی خود در این محورها فعالیت کند؛
1- تولید علم و فعالیت اقتصادی دانشبنیان با هدف تولید ثروت
2- کنشگری رسانهای در فضای مجازی با هدف مطالبهگری تحقق عدالت
3- فعالیتهای اقتصادی ساده در مقیاس کوچک اما در سراسر کشور همچون دامپروری در همه روستاها با استفاده از امکانات موجود
4- ایجاد شبکه نظارت بر عملکرد مسئولان در سراسر کشور
کافی است تا باز هم به ماهیت اولیه بسیج اشاره کنیم که بر اساس مردمیبودن و استفاده از جمعیت حداکثری در سراسر کشور برای رفع فقر، محرومیت و نیز گسترش عدالت و پیشرفت همهجانبه شکل گرفته بود و طبعاً باید در مسیری حرکت کند که نیازهای اکثریت مردم را پوشش دهد تا هم راستا با اهداف انقلاب عمل کند و به نظام حاکمیت موجود نیز از منظر مشروعیت و کارآمدی کمکرسانی کند. اما متأسفانه ساختار فعلی بسیج بهگونهای طراحیشده است که جوشش ایدهها از پایین به بالا نیست و بالعکس، طرحها از مرکز به صورت فرمان به زیرمجموعهها ابلاغ میشود که البته این همان تفاوت میان حرکت اجتماعی با فرامین نظامی است. در فعالیت اجتماعی حرکت و شدت و ضعف کنشگری و مهمتر از همه اهداف، از پایین به بالا شکل میگیرد و این مردم هستند که مشکلات را حل میکنند نه آنکه منتظر فرمان از مرکز یا یک بخشی از حاکمیت باشند.
مثال در بسیج، سلسله مراتب فرماندهی و احترام به مافوق وجود نداشت و فرمانده را با یک کلمه میشناختند «برادر». نه لباس خاصی مطرح بود نه جایگاه بهتری و نه حتی درجه و بچ نظامی خاصی.
دقیقاً برعکس، در امور نظامی و دفاعی همه چیز حتی کمترین اقدامات باید طبق دستور از یک مرکز موسوم به فرماندهی صادر و همه اعضا فقط و فقط مطیع اجرای فرمان باشند. حتی در تجربه جنگ و دفاع مقدس هم اقدامات نظامی با یک سازمان حاکمیتی یعنی سپاه پاسداران بود ولی عضوگیری، نوع مشارکت، نحوه حضور در جبهه بر اساس فعالیت اجتماعی و نگاه از پایینبهبالا بود. به بیان دیگر حتی این یکی بودن همه اعضا و مشارکت داشتن آنها در تصمیمگیریها و آزادی عمل حتی برای ترک جبهه به حدی بود که سپاه در موارد بسیاری به ماهیت ساختارشکن و ضد دیسیپلین بسیج تاسی و از آن تبعیت میکرد. برای مثال در بسیج، سلسله مراتب فرماندهی و احترام به مافوق وجود نداشت و فرمانده را با یک کلمه میشناختند «برادر». نه لباس خاصی مطرح بود نه جایگاه بهتری و نه حتی درجه و بچ نظامی خاصی.
اهمیت جوشش فکر و تصمیمگیری از پایین به بالا لازمه یک حرکت مردمی برای هر تشکل اجتماعی است که بسیج نیز میتواند خود را دوباره در همین مسیر احیا کند. بازآرایی تشکل بسیج خارج از ماهیت نظامی (نیروی مقاومت بسیج) و ایجاد بسیج جدید با ماهیت کاملاً اجتماعی و ساختارشکن و ضد سیستم بروکراتیک، نیاز جدی این روزهای کشور ایران است تا به حل مشکلات مردم به ویژه در مسائل معیشتی بپردازد.
مسئلهای که اینجا خودی نشان میدهد این است که اگر بسیج جدید جدای از نیروی مقاومت بسیج باشد طبعاً رابطه سازمانی با سپاه و سلسله مراتب و تأمین مالی و تجهیز امکانات آن قطع میشود که باید هم چنین باشد. در نتیجة چنین شرایطی، سازمان بالادستی بسیج مستضعفین کدام نهاد حاکمیتی خواهد بود؟ این سؤال مهمی است که از ابتدای تشکیل بسیج وجود داشت. در مثالهای مشابه کشورهای دیگر مانند سازمان جوانان هیتلری و یا جوانان کمونیست مشخص بود که حزب حاکم، سازمان بالادستی است و آن تشکلها بهعنوان شاخه جوانان حزب حاکم برای پیروی و تبعیت از فرامین حاکمیت شکل گرفتهاند اما اجتماعی عمل میکنند. در ایران - طبق آنچه در تجربه دفاع مقدس بیان شد - بسیج برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی و نه تبعیت از حزب حاکم شکل گرفت و فقط هم به جوانان محدود نیست و افراد سالخورده نیز در آن تشکل فعالیت میکردند و اتفاقاً مثمرثمر هم بودند.
دقیقاً همین جملات آخر میتواند ساختار آینده بسیج مستضعفان را ترسیم کند؛ مردم هر محله از شهر یا هر روستا یا هر اداره، وزارتخانه یا دانشگاهی میتوانند گرد هم جمع شوند و تشکل بسیج را برای تحقق اهداف انقلاب اسلامی دنبال کنند؛ بنابراین هر واحد از بسیج یک شورای هماندیشی و مطالبهگری است تا مشکلی که هدف گرفته را حل کند. پس ساختار هر واحد بسیج را به صورت ابتدایی میتوان چنین تعریف کرد؛
برای مثال در مسائلی مانند رسانه، فعالیتهای اقتصادی دانشبنیان و نیز کمک به رفع مشکلات سلامت و عدالت در کشور میتوان شوراهای اصلی و صدها شورای فرعی مطرح کرد که از طریق رسانههای اجتماعی نوین با یکدیگر ارتباط دارند.
ابهام دیگر این است که اگر قرار است بسیج مستضعفین جدای از نیروی مقاومت باشد چه نهاد حاکمیتی از آن حمایت خواهد کرد؟ پاسخ روشن است. فرمان بسیج را حضرت امام خمینی (ره) در جایگاه رهبر انقلاب اسلامی صادر کردند و طبعاً رهبر انقلاب، در جایگاه رهبر بسیج مستضعفان خواهند بود و چنانکه در روند انقلاب اسلامی رابطه مالی یا سلسلهمراتب اداری و نظامی میان امام خمینی (ره) و انقلابیون تابع ایشان وجود نداشت، هرگز نیازی به رابطه مالی یا اداری مستقیم با رهبری نیست؛ اما رهبر انقلاب حامی و هادی اصلی روند و حرکت بسیج مستضعفان خواهد بود.
اهمیت جوشش فکر و تصمیمگیری از پایین به بالا لازمه یک حرکت مردمی برای هر تشکل اجتماعی است که بسیج نیز میتواند خود را دوباره در همین مسیر احیا کند.
برای مثال ائمه جمعه در هر شهر و روستا میتوانند حلقه اتصال بسیج مستضعفان با رهبر انقلاب باشد. نکته مهم این است که روند اعتراضی و انتقادی بسیج در قانون اضافه شود و بسیج را مختار و مخیر به زیرسؤالبردن همه نهادهای حاکمیتی و همه قوانین کشوری و لشکری کند.
در نتیجه، طبق آنچه بیان شد پایه این حرکت بسیج نیازی به دفتر و میز مسائل اداری ندارد و در بستر فضای مجازی شروع میشود. اما کاملاً از نظر حاکمیت، محق و حمایت شده است. به بیان دیگر دولت باید از مطالبات مردمی در قالب ساختار بسیج حمایت کند و حکومت از جمله مجلس و قوه قضائیه برنامه و اقدامات خود را حسب فرامین و اوامر و دستوراتی که در بسیج میجوشد و به غلیان میافتد انجام خواهند داد.
این نوشتار را با دو مثال به پایان میبریم؛ مشکلاتی مانند کمبود مسکن، آب و مانند آنها را در نظر بگیرید که در سراسر کشور چگونه موجب نگرانی و آزار مردم است. در چنین شرایطی برای استفاده از همه توان مردم میتوان در همه جا یک شورا در بسیج برای حل هر کدام از این چالشها در نظر گرفت که هر کدام از این شوراها با دیگر شوراهای بسیج در سایر نقاط و نیز با اندیشمندان، دانشگاهیان و مسئولان در ارتباط است و به دنبال راهحل و نیز فشار شدید و اعتراض جدی به مسئولان است. در چنین شرایطی از همه توان فکری مردم و ظرفیت حاکمیت برای حل مشکلاتی مانند کمبود آب، کمبود مسکن و کمبود شغل میتوان استفاده کرد.
نمونه دوم را میتوان در تولید محصولات کشاورزی در روستاها دنبال کرد؛ برای مثال، اکثر روستاها به دلیل فقدان شبکه عرضه خوراک دام، حتی در تولید دامهای کوچک و متوسط هم با مشکل مواجه هستند. برای حل این مشکل هم میتوان در ساختار بسیج یک شورای عمومی تشکیل داد که در هر روستا وجود دارد و همه این شوراها در یک شبکه به اسم بسیج به یکدیگر متصل میشوند. با همین سبک و سیاق میتوان بسیج را در عرضه محصولات جایگزین مافیای دلالی نیز وارد کرد یا برای شناسایی خانههای خالی از پتانسیل بسیج بهره برد.
مشکل اینجاست که حاکمیت باید برای بسیج مردم و نظر اعتراضی آنها که دنبال راهحل برای خروج از چالشها هستند احترام قائل شود. در غیر این صورت با بسیج کنشگران رسانهای مواجه خواهد شد. فضای مجازی دارای پتانسیل بسیار بالایی برای همکاری اعضای بسیج است. حزبالله لبنان و انصارالله یمن تا حدی تجربهای موفق از مشارکت اجتماعی مردم در کنشهای اقتصادی و فرهنگی و... را اجرا کردند اما هنوز ما نتوانستهایم تجربه موفق حضور بسیج در دفاع مقدس را برای حل چالشها و تهدیدات معیشتی مردم ایران بازتولید کنیم. در پایان باید تأکید کرد که تفکر و تشکل بسیج، هنوز هم دارویی برای جامعه ایران به منظور یافتن راهکارهای خروج از چالشهای بزرگ کشوری است.
/انتهای پیام/