گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ همواره در نظام آموزشی کشور روال این گونه بوده که برای سنجش و ارزشیابی آموختههای دانشآموز به امتحانات کتبی بسنده میشده است. اما این سؤال نیز مطرح است که در دروس مفهومی آیا صرفاً امتحانات کتبی میتواند رهنمونی باشد تا از رهگذر آن متوجه میزان فهم دانشآموز در این دروس بشویم یا خیر؛ مثلاً اینکه آموزههای دینی در دانشآموز چه میزان اثربخش بوده است، یک سؤال مهم در همین راستاست. در بخش اول میزگرد با حضور حجتالاسلام رضا ملایی - مدیر گروه حکمت و معارف دفتر تألیف کتابهای درسی -، یاسین شکرانی - کارشناس گروه حکمت و معارف دفتر تألیف و عضو شورای برنامهریزی کتابهای دینی دوره متوسطه - ، طیبه بیدختی - عضو شورای برنامهریزی و تألیف کتاب تعلیمات دینی دوره متوسطه اول -، فرشته سراج - دبیر دبیرخانه ملی سنجش و ارزشیابی -، حمید قلندریان - عضو هیئتعلمی دانشگاه فرهنگیان مشهد - و شریفی - مسئول میز مدرسه مرکز مطالعات راهبردی ژرفا - بررسی رویکرد سنجش و ارزیابی دانشآموزان در سیستم آموزش کشور با محوریت کتب دین و معارف به بحث گذاشته شد و همگی بر این نکته تأکید کردند که شاهد روندی اشتباه در سیستم سنجش نظام تعلیموتربیت کشور هستیم؛ به نحوی که امر تربیت در این روند به محاق رفته است. مشروح بخش دوم و پایانی این گپ و گفت را در ادامه میخوانید.
با ۷۰ دقیقه در هفته کاری نمیشود کرد!
ما اساساً در بحث دین از دانشآموز چه چیزی میخواهیم؟ یعنی وقتی دانشآموز کتاب دین و زندگی را میخواند، باید چه چیزی را بیاموزد تا ما از همان بازخورد بگیریم؟
قلندریان: البته مؤلفان کتب باید در این باره صحبت کنند. اما اگر بخواهم کوتاه بگویم؛ عینیتبخشیدن به آن هویت دینی که ما تدریس میکنیم، هدف مدنظر ماست. هویت دینی مراحل مختلفی دارد و شامل لایههای متفاوتی اعم از باورها، ارزشها، گرایشها و عواطف است. ما باید مشاهده کنیم که آیا دانشآموز به بینش و نگرش مدنظر رسیده؟ و لذا عینیت دادن و رفتاری کردن مطالب کتاب، باعث رسیدن دانشآموز به بینش میشود.
ما در درسی مانند دینی که معلم در طول هفته ۷۰ دقیقه با دانشآموز ارتباط دارد و باقی روزهای هفته ارتباطش قطع است، انتظار داریم در این ۷۰ دقیقه معجزهای رخ دهد و دانشآموز به طور کلی متحول شود.
شکرانی: تا اینجا در پاسخ به سؤالات، یک اشتراک نظری وجود داشت مبنی بر اینکه باید نسبت به موضوعات، معلمان، نوع آموزش و سنجش و حتی نوع نگاه به دانشآموزان تغییر نگرش جدی داشته باشیم. مدلی که اکنون با آن پیش میرویم، قدیمی است. مانند ماشین پیکانی میماند که تولید ۵۰ سال گذشته است و ما روی آن قطعات بنز قرار میدهیم و از آن انتظارات بیشتری داریم. حال آنکه با این اقدام، هم قطعه و هم ماشین خراب میشود؛ به نظر میرسد نظام آموزشی ما یک نظام قدیمی است که با ساختارها و مدلهای قدیمی برای دوره خودش طراحی شده، اما الان باز هم با توجه به تمام تغییراتی که در عرصههای مختلف رخ داده است، در نظر داریم با همان نگاه قدیمی پیش برویم؛ لذا سنجش ما، متناسب با شرایط فعلی آموزش نیست و معلمان متناسب با شرایط فعلی، آموزش ندیدهاند و خانوادهها هم در جریان فرایند آموزش نیستند. خود مدارس و نظام اداری نیز قدیمی است و ما انتظاراتی فراتر از ساختار قدیمی آن داریم.
ما در درسی مانند دینی که معلم در طول هفته ۷۰ دقیقه با دانشآموز ارتباط دارد و باقی روزهای هفته ارتباطش قطع است، انتظار داریم در این ۷۰ دقیقه معجزهای رخ دهد و دانشآموز به طور کلی متحول شود. در صورتی که اگر بخواهیم تحولی رخ بدهد، باید زمینهای را فراهم کنیم که ارتباط معلم با دانشآموزان منحصر در این ۷۰ دقیقه نباشد و اساساً باید کل مدرسه دارای رویکرد تربیتی شود و به کمک معلم دینی بیاید.
الان اگر به مدارس توجه کنید دانشآموز با دو نفر ارتباط بسیار خوبی دارد؛ یکی مستخدم مدرسه است که دائم با دانشآموزان سروکار دارد و یک نفر دیگر هم معلم ورزش است؛ چون شیرینترین درس برای بچهها ورزش است و اتفاقاً این دو میتوانند بیشترین کار تربیتی را داشته باشند. بر همین اساس اگر میخواهیم کار تربیتی کنیم و اثرگذار باشیم باید به طور کلی فرایند مدرسه را به گونهای تعریف کنیم که ارتباط بدنه مدرسه با دانشآموز ارتباط تربیتی باشد و فقط هم منحصر به کلاس دینی نشود.
اهمیت برنامه درسی از سه منظر تغییر حوزه نگرش، رفتاری و خلقی
ملایی: تا اینجای بحث نکات خوبی مطرح شد. به نظر من نباید دنبال چیز جدیدی باشیم؛ خصوصاً نکاتی که دکتر قلندریان از ابتدا مطرح کردند و خانم سراج نیز به آن چندین نکته افزودند، تمام مطلب را رساند. در دنیای امروز با واقعیتی مواجه هستیم که شامل کمیسازی همه مسائل و نگاه کمیگرایانه به هر پدیدهای است. دکتر قلندریان اشاره کردند که این مسئله فقط در آموزش درس دینی نیست، بلکه در آموزش ریاضیات و علوم هم به همین شکل است. شما اگر فراتر بروید در سنجشهای دیگر نیز به همین منوال عمل میکنیم. فرض کنید عفونتی وارد بدن شما شده؛ دکتر چه قضاوتی در خصوص این بیماری میکند؟ دکتر با آزمایش متوجه میزان گلبولهای خونی شما میشود! یعنی یک نگاه کمیگرایانه دارد. افرادی که پزشک هستند شاید به این نوع سنجش در نظامپزشکی هم ایراد داشته باشند. مثلاً وقتی فشارخون خود و یا قند خونتان را میگیرید، یک عدد عنوان میشود که این نشان میدهد نگاه کمیگرایانه در همهجا وجود دارد و چنانچه به جلو پیش میرویم، سایر سنجشهای ما هم به همین شکل است. پدیده کمّیگرایی، فضایی است که از محیط دیگری وارد محیط فرهنگی ما شده و شاید در گذشته چنین نگاههایی به هر مورد و پدیدهای در حوزه فرهنگی ما نبوده است. ما پیش از این هم نظام آموزشی داشتیم و این چنین قضاوتی در مورد نظام آموزشی وجود نداشت. همچنین که در نظام پزشکی این طور بوده و این به درون فضای فرهنگی و به سمت نظامهای آموزشوپرورش، آموزش عالی، بخش عالی حوزوی و پزشکی نیز سرایت کرده و تشخیص اینکه دانشآموز از این مرحله به سلامت عبور کرده و شایستگی دارد تا به مرحله بعد وارد شود با عدد و رقم و تحت عنوان نمره اندازهگیری میشود.
اما در فضای فکری دنیای معاصر تغییری با عنوان انتقال نگاه از کمی به کیفی صورتگرفته است و بحث نوع اندازهگیریهای کیفی مطرح شده است. آموزشوپرورش کشورمان متناسب با تحولات صورتگرفته، به سمت سنجش کیفی حرکت کرده است؛ اما این عمل در مقطع ابتدایی انجام شد و بنا به دلایلی در مقطع متوسطه انجام نشد. یکی از دلایلش این است که مقطع ابتدایی در یک معنا، موضع اجرای آزمایشی سنجش کیفی است. البته نزدیک به یک دهه است که این نوع سنجش اجرا میشود. البته خانم سراج نیز گفتند که با این نوع سنجش نیز واقعیتها را بهدرستی نمییابیم. سنجشهای کیفی هم دارای فواید و مضراتی هستند.
مشکل نظام آموزشی کشور در مقطع متوسطه این است که دانشآموز این مقطع با دبیران متعددی مواجه است؛ اما در مقطع ابتدایی، یک معلم واحد وجود دارد که ساعات زیادی را با دانشآموز میگذراند. از همین جهت دانشآموز میتواند فهم و توصیف دقیقتر به دست آورد. به نظر من آموزشوپرورش حرکت خوبی را هر چند با تأخیر شروع کرده برای اینکه بتواند از سنجشهای کمیگرایانه نمره محور به سنجشهای کیفی چرخشی داشته باشد. مشکل سنجشهای کمیگرایانه این است که وقتی تدارک برنامه درسی فراهم میشود که بر اساس آن یک متن آموزشی تولید شود؛ ولی ما اساساً به فکر متن آموزشی نیستیم و میخواهیم برنامه درسی را پشتوانه حرکت نظام تعلیموتربیت را بهحساب آوریم. در اینجا سه عنصر مهم است؛ لایه اول تغییرات حوزه شناختی دانشآموز یعنی آنچه که میآموزد و در ذهنش نقش میبندد که بسیار هم بسیار مهم و بخشی از تربیت است. لایه دیگر در عمل و رفتار میآید. لایه میانی هم که از لایه اول و از لایه آخر اهمیت بیشتری دارد و تحقق آن نیز کار مشکلی است، لایه تغییرات خلقی دانشآموزان است؛ بهاصطلاح تحولات درونی که ممکن است در رفتار بیرونی فرد نیز نمود پیدا نکند. مانند این که شما میخواهید دانشآموزی را تربیت کنید که واقعاً دغدغهمند و حافظ مرزهای ایران باشد و استقلال کشور برای او اهمیت داشته باشد و دغدغه این را داشته باشد که یک وجب از خاک کشور به دست بیگانگان نیفتد. برای حل این مسئله در ابتدا باید در درون فرد یک حمیت و غیرت و شجاعتی برای مرزبانی از مرزهای سرزمینش شکل بگیرد. البته ممکن است که هیچ وقت نیز توفیق پیدا نکند که از مرزهای کشور مرزبانی کند، اما آن لایه میانی لایه عمیقتری از لایه شناختی و عملکردی است.
حرکت آغاز شده باید سرعت بگیرد
واقعیت این است که سنجههای کمّی نه اینکه برای تحقق اهداف عملکردی ناکافی هستند، شاید هم لازم باشند، اما کافی نیستند و نمیتوانند بسنجند که آیا اهداف خلقی که ما به دنبال آنها هستیم تحولات درونی دانشآموزان را رقم میزند؟ آیا اینها محقق شده یا نه؟ برای لایه شناختی هم ناکافی هستند؛ یعنی ملاک نمره، اصلاً دلالتی برای تغییر شناخت نیست و حتی دلالت دقیقی ندارد که محتوا در حافظه دانشآموز نقش بسته باشد. شاید جدیترین دلالت این باشد که در روز امتحان و آزمون، این مطلب به یاد دانشآموز بوده است و بعد هم فراموش کرده است؛ بنابراین سنجههای کمی چنین خصوصیتی دارند و چارهای نداریم جز اینکه به سمت ارزشیابیهای کیفی و به اصطلاح آموزش و پرورشی، سنجش توصیفی حرکت کنیم که در مقطع ابتدایی صورتگرفته و هنوز در مقطع متوسطه اجرایی نشده است.
به نظر من این مقداری که تاکنون به سمت سنجههای کیفی حرکت کردیم مطلوب بوده است. البته نباید تصور کرد نظام آموزشوپرورش ما تکان نخورده است؛ بلکه تکان خورده و به همین دو دلیلی که عرض کردم ارزشیابی توصیفی را در دوره ابتدایی نگاه داشته و به دوره متوسطه انتقال نداده که امیدواریم به این سمت هم کشیده شود و به احتمال زیاد ما در آینده با وضعیت تلفیقی سنجهها مواجه خواهیم شد.
شما وقتی میخواهید حرکتی را شروع کنید، مسائل متنوعی پیش رویتان به وجود میآید که اینها به مرور حل خواهند شد؛ بنابراین اصل صحبتم این است که نهتنها در دروس دینی بلکه در دروس دیگر نیز به همین ارزشیابی کیفی نیاز داریم. کما اینکه در مقطع ابتدایی نسبت به تمام دروس این اتفاق میافتد. یعنی دانشآموزان وقتی کتاب هدیههای آسمانی و حتی ریاضیات را میخوانند از ارزشیابی کیفی برخوردار میشوند؛ یعنی کمیترین درسشان که ریاضی است نیز از آن ارزیابی کیفی صورت میگیرد و این ارزیابیهای کیفی که صورت میگیرد نسبتاً مطلوب است. البته چارهای غیر از این مسیر هم نداریم.
مشکل کمبود دبیران متخصص
وقتی دانشآموزی را میسنجیم، ناظر بر این است که دانشآموز به حدی از توانایی رسیده؛ یعنی مثلاً با نمره ۱۷، ۱۸ یا ۱۹ تا حدی از توانمندی را به دست آورده است و وارد مرحله بعدی میشود و مجدداً در فرایند سنجش قرار میگیرد. آیا اساساً لازم است دانشآموز در یک سری از دروس ما بدین شکل سنجیده شود؟ دانشآموزی که در دوران دبیرستان میتواند به طور جدیتری فکر کند و عاملیت و خلاقیتی از خود به خرج دهد، آیا لازم است بهازای درسی که یاد میگیرد هم به او نمره دهیم و یا در برخی از درسها مانند تعلیمات دینی (هدیههای آسمانی) از نمرهدهی عبور کنیم؟ مثلاً برای دانشآموز یک سیر آموزش دینی در دوره متوسطه قرار دهیم که اجبار حضور و گذراندن دارد، اما اجبار نمره را از آن برمیداریم.
بیدختی: هر طرحی خوب است؛ اما معلم باید معیاری برای خودش داشته باشد. اگر نمره را حذف کنیم باید معیار دیگری جایگزین آن داشته باشیم. چون که معلم بههرحال باید به دانشآموز یک بازخورد بدهد. یعنی سطح کار و اینکه دانشآموز تا چه میزان پیشرفت کرده است و در چه مواقعی نیاز به راهنمایی بیشتر دارد مشخص و برای آنها پروژههای مختلفی لحاظ شود؛ چون تربیت دینی دانشآموزان با هم متفاوت است و ما همه دانشآموزان را در بحث دینی همسطح نمیدانیم؛ بنابراین اگر قرار به حذف نمره باشد، حتماً باید ابزار دیگری جای نمره قرار بگیرد. ضمن اینکه هر طرحی که اجرا کنیم، زمانی خوب است که قابلیت و بستر صحیح اجرایی داشته باشد. آیا اگر نمره را حذف کنیم و آزمون پایانی از محتوای درس نگیریم این اطمینان را به معلمان دینی داریم که او که به سمت هدف مدنظر ما حرکت کند؟ در حال حاضر با مشکل تدریس توسط دبیران غیرمتخصصی مواجه هستیم که تخصص مرتبط با دروس را ندارند. مثلاً در دروسی مانند هنر، اکثر معلمان تخصص لازم را ندارند. حتی دبیری هم که در حوزه دینی و معارف از تخصص برخوردار است، نیاز به سنجش و ملاک دارد؛ چون معلم از توانمندی کافی برخوردار نیست و توانمندی او قابلیت اجرایی ندارد؛ بنابراین اگر قرار باشد نمره حذف شود، باید معیار دیگری جایگزین آن داشته باشیم که قابلیت اجرایی هم برای معلم و هم برای دانشآموز داشته باشد.
شکرانی: اگر نمره یک درس را کنار بگذاریم چه اتفاقی برای آن میافتد؟
آیا اگر نمره را حذف کنیم و آزمون پایانی از محتوای درس نگیریم این اطمینان را به معلمان دینی داریم که او که به سمت هدف مدنظر ما حرکت کند؟
بیدختی: در درس تفکر و سبک زندگی و یا درس هنر که اکثر معلمان آن غیرتخصصی هستند؛ تمام درسهایی که ارزشیابی انجام نمیشود، کنار گذاشته میشود. به همین دلیل میگویم باید قابلیت اجرایی داشته باشد. آیا این درسها بهاندازه باقی دروس که نمره و آزمون دارد، همینقدر برای دانشآموز، اولیا و خود معلم اهمیت پیدا میکند؟ مسلماً اینطور نیست و قاعدتاً کنار گذاشته میشود. به همین دلیل اگر قرار است نمره برداشته شود، باید یک معیار دیگر بهعنوان جایگزین داشته باشیم که برایناساس دانشآموز مورد سنجش و ارزشیابی قرار بگیرد که چه میزان موفق عمل کرده است.
در مورد درس دینی نیز مگر اینکه تحول جامعی نسبت به سنجش اتفاق بیفتد و همه سنجههایی که برای سنجش پایانی در نظر میگیریم و به آنها امتیاز میدهیم، متناسب با هدف کتاب باشد. اگر آنها تغییر کند شاید تغییر مثبتی در روند یادگیری و باور دانشآموزان اتفاق بیفتد و گرنه این نوع سنجشها هیچ کدام نمیتواند منجر به دینداری دانشآموزان شود. بارها این را در کلاس درس تجربه کردم که برخی جاها موفق عمل کردیم که خارج از نمره بوده و هیچ نمرهای به دانشآموز ندادیم و وارد مباحثی شدیم که نیاز دانشآموز بوده و نوع تربیتی که در کلاس دیدیم و مشاهده کردیم اثرگذار بوده است. برخی مواقع نیز موفق عمل نکردیم و فقط توانستیم در حد شناخت صحیح، آموزههای دینی را به دانشآموزان منتقل کنیم که دادههای اشتباه به ذهن دانشآموزان وارد نشود و در واقع در این حد توانستیم موفق عمل کنیم.
تربیت در همه ساحتهای آموزشوپرورش باید رخ دهد
ملایی: به نظر من در مورد حذف نمره از مدارس، دو ذهنیت نهفته وجود دارد که ما برای رهاشدن از این ذهنیتها ممکن است چنین مطالباتی را مطرح کنیم. تربیت، مختص درس دینی و ساحت دینی نیست؛ یعنی درس مطالعات اجتماعی نیز قرار است تربیت سیاسی و اجتماعی را در دانشآموزان رقم بزند، پس تربیت در آن درس نیز رخ میدهد. آنچنانکه درس فرهنگ و هنر، باید تربیت زیباییشناختی را در دانشآموزان رقم بزند. شاید در درس تربیتبدنی نیز نوعی از تربیتی رخ میدهد همانطور که در درس دینی رخ میدهد. در درس علوم و ریاضیات نیز همینطور است. در ریاضیات جدیترین نوع تربیتی که باید وجود داشته باشد، تربیت ناظر بر تحولات تربیت فکری است که باید در دانشآموز رخ دهد. پس تربیت در همه ساحتهای آموزشوپرورش باید رخ دهد البته همه این ساحتها میتوانند بازوانی برای تربیت دینی باشند؛ گرچه که ممکن است عملاً اینطور نباشد؛ یعنی تربیت سیاسی و اجتماعی که درس مطالعات اجتماعی دنبال میکند، باید منطقاً یک تربیت سیاسی و اجتماعی دینی باشد، اما عملاً ممکن است چنین اتفاقی نیفتاده باشد. پس اگر ما با دغدغه تربیت به فکر این هستیم که سنجههایی را بیاوریم، باید تغییرات سنجه درس دینی و سایر دروس نیز شکل بگیرد. البته شاید بهتناسب فرهنگ دینی کشور انتظار ما از کلاس دینی بالاتر باشد.
بهترین واژهای که میتوان برای سنجههای کمیت محور و نمره محور بکار ببریم، این است که «ناکافیاند»؛ نه اینکه مضر هستند. چون که لایههایی از سنجش، حتماً شامل عدد و کمیت و نمره است.
نکته دوم اینکه ما یک چیزی را تجربه کردیم که این منطقاً چنین اقتضایی دارد. مدلهای سنجش کمی و نمره محور نباید از آموزشوپرورش طرد شوند و این اشتباه است. بهترین واژهای که میتوان برای سنجههای کمیت محور و نمره محور بکار ببریم، این است که «ناکافیاند»؛ نه اینکه مضر هستند. چون که لایههایی از سنجش، حتماً شامل عدد و کمیت و نمره است. اما مشکل از جایی آغاز میشود که در نظر داریم تمام واقعیت سنجش را به نمره و عدد فروبکاهیم. یعنی مشکل در سنجش نمرهگرایانه نیست؛ بلکه در فروکاستن همه ابعاد سنجش به نمره است و چارهای نداریم جز این که یک سری اعداد کمی و مشاهدهپذیر را ارائه کنیم، البته در عین حال باید به سمت سنجشهای کیفی هم حرکت کنیم. این جمله قابلیت ایده را دارد که حرکت ما باید به سمت فرارفتن از سنجشهای کمیت گرایانه باشد نه حذف آن؛ چون در واقع تلفیقی از سنجشهای کمی و کیفی را لازم داریم. شاید در حال حاضر پاسخ روشنی نسبت به این سؤال نداشته باشیم که این تلفیق چگونه است؛ اما اصل حرکت به این سمت، تحول خوبی رقم خواهد زد. بنده احساس میکنم نگاه شما نسبت به نمره منفی است، اما به عقیده من نمره امری منفی نیست؛ بلکه فروکاستن همه ابعاد به نمره، منفی است.
معلم، عهدهدار امر سنجش
شریفی: مسئله اساسی فعلی ما در مقطع متوسطه دوم، بحث سنجش و ارزیابیها به قصد ورود دانشآموز به دانشگاه است که میزان اثرگذاری برای ورود به دانشگاه را کاهش دادیم و نقش برگزاری امتحانات نهایی را به ۵۰ درصد رساندیم و بیان میکنیم که امروز سنجش جایگاه ارزیابی کمی مثلاً برای درس دین و زندگی در حد بالایی است.
نکته مهم این است که غلبه و برابری ارزیابی فرایندی کیفی و سنجش کلاسی و رفتاری دانشآموز که برعهده معلم است، نوعی ابزار و توانمندی است که تا میزان قابلتوجهی معلم میتواند آن را محقق میکند؛ اما دستیابی به این ارزیابی در امتحانات نهایی تقریباً محال است. نمره دانشآموز برای ورود به مقطع بالاتر و همینطور برای ورود به دانشگاه باید اولاً از ملاک فرایندی و کیفی برخوردار باشد که در اختیار معلم است و طی سال تحقق پیدا کرده و دوم ملاک کتبی، نهایی و کمّی که آزمونهایی همچون امتحانات پایان سال باید این موارد را محقق کند ولی همچنان محقق نشده است.
از معلم دین و زندگی توقع میرود که فقط به کتاب دینی و محتوای بینشی بسنده نکند و به بحثهای نگرشی و رفتاری توجه کند و پاسخگوی سؤالات و دغدغههای دانشآموزان باشد و به آنها تحلیلکردن یاد دهد.
در حال حاضر امتحانات دیماه نیز تحتتأثیر امتحانات خردادماه قرار گرفته و ۸۰ درصد امتحانات نهایی حفظی و ۲۰ درصد آن مفهومی است. معنی آیات و متن درس، حفظی است. به عبارتی دین و زندگی از کنکور حذف شده اما شاهد تأثیر کامل آن در امتحان نهایی هستیم و سؤالاتی نیز که در امتحان طرح میشود جنبه حفظی دارد. مثلاً از معجزات پیامبر و موارد این چنینی شوال میشود. چنین سؤالاتی در امتحانات نهایی به وفور دیده میشود. آیا این غلبه بر امتحانات نهایی قابلتغییر است؟ معلم یک سنجه قابلمشاهده و اندازهگیری میخواهد که باید برای آن طراحی صورت بگیرد.
نکته حائز اهمیت اینجاست که چه میزان سنجشها در محتوای درسی نهایی و در ارزیابیهای فرایندی طی سال تحصیلی و خود کلاس تأثیرگذار است؟ از معلم دین و زندگی توقع میرود که فقط به کتاب دینی و محتوای بینشی بسنده نکند و به بحثهای نگرشی و رفتاری توجه کند و پاسخگوی سؤالات و دغدغههای دانشآموزان باشد و به آنها تحلیلکردن یاد دهد؛ اما الان معلم برای درس مهدویت باید ۱۰ صفحه مطلب را به دانشآموز منتقل کند که این ۱۰ صفحه تماماً سؤالبرانگیز است و وقت معلم را میگیرد و در طول هفته، زمان کافی برای طرح همه مباحث کتاب نیست.
به نظر من در محتوای کتابهای درسی باید یک تجدیدنظری صورت گیرد. بهعنوانمثال در برخی کتابهای دین و زندگی جنبههای الگو بودن پیامبر بهعنوان یک اسوه را پنج مورد بیان میکند که این الگو باید در جاهای دیگر نیز استفاده شود؛ یعنی کتاب حداقلی شود. البته میتوان منبع کاملتری نیز برای ارزیابی و امتحانات در اختیار معلم قرار داد که اگر دانشآموز این موارد را علاوه بر کتاب نوشت به او نمره داده شود.
ارزشیابی دینی را نباید مقابل سنجش قرارداد
شکرانی: بایستی سنجشهای تکمیلی را که بر مبنای آن معلم در طول سال تحصیلی از دانشآموزان میگیرد و میزان حضور و فعالیت و انگیزههای دانشآموزان در کلاس، ملاک و در کنار نمره پایانی پایان قرار دهیم.
قلندریان: سؤال آقای محمدی ناظر بر تقابل ارزشیابی در مقابل سنجش است. بخشی که باید از نمره برخوردار باشد، ما از آن بهعنوان قضاوت و ارزشیابی نام میبریم. باید یادآوری کنم که سنجش با ارزشیابی متفاوت است. ارزشیابی به معنای قضاوت دانشآموز است. این در هر نظام آموزشی وجود دارد که آیا دانشآموز میتواند از این مرحلة کتاب دینی عبور کند یا خیر؟ اما قانونگذار دست ما را در بخش سنجش باز گذاشته است. تعریف رسمی «سنجش» نیز عبارت است از جمعآوری، ثبت، تفسیر، و گزارش اطلاعات درباره پیشرفت دانشآموزان در دانش، نگرش، مهارت، توانایی، شایستگی و رفتار؛ این را میتوانیم در دروس به شکل واضحی شاهد باشیم. نقطهای که دال است بر این که این سنجش باید باشد، این است که جریان پرورش باید از دل آموزش عبور کند و عملاً نمیشود که نمره ندهیم. به این واقعیت هم باید توجه داشته باشیم که هر آموزشی نیز میتواند پرورش باشد و هم امر پرورشی و دینی نیز بدون آموزش امکانپذیر نیست و لازمه آموزش هم نوعی ارزشیابی است. البته در جایی که نیاز به ارزشیابی و قضاوت است، باید کمیت باشد؛ اما اینکه حد و حصر آن چیست در نسبت با هدف ما مشخص میشود. اگر هدف ما از سنجش همانطور که بیان کردم جمعآوری، تحصیل، گزارش، کسب دانش، نگرش و مهارت و توانایی و در یک کلمه «رفتار» است، نمیتوانیم و نباید هم غفلت کنیم.
نکته آخر اینکه آیا ما میتوانیم آموزش نماز را در کتب دینی مقطع راهنمایی، از حوزه تقلیدی و رفتاری به مرحله عاطفی، احساسی و پس از آن به مرحله عقلانی و استدلالی و در مقطع متوسطه و دانشگاه به مرحله عرفانی برسانیم؟ اولین سؤال دانشآموز در کلاس این است که معلم به چه روشی میخواهد از ما آزمون بگیرد؟ معلم هم از آنچه که تدریس میکند امتحان نمیگیرد، بلکه از آنچه کتاب میگوید سنجش را صورت میدهد؛ بنابراین ارزشیابی را نباید مقابل سنجش قرار بدهیم؛ نمره دادن باشد منتها این از دل ارزشیابی، تفسیر رفتار و نگرشها صورت گیرد.
حذف نمره درس دینی امکانپذیر نیست
بیدختی: در چندین سال گذشته ۱۲ نمره کتاب پیامهای آسمانی نمره عملی و ۸ نمره ارزشیابی از مفاهیم کتاب بود. در جلسهای که در آن سال من سرگروه استان بودم، معاونت آموزش استان که گلهمند هم بود، دو نمودار بزرگ نشان داد که کاملاً متفاوت بودند. ۱۲ نمرهای که در پایه هفتم تحصیلی دست معلم بود، نمرات این پایه بالا و خوب بود. اما نمرات پایه نهم که امتحان از ۲۰ نمره بود، میانگین نمرات بسیار پایین بود.
الان به دانشآموز پایه نهم گفته میشود تا پیامبر را در یک یا دو جمله توصیف کند. در یک کلاس سینفره یک نفر نمیتواند یک دقیقه در مورد شخص پیامبر صحبت کند و این به دلیل این است که ما دانش را کنار گذاشتیم.
نمره درس دینی را نمیتوان حذف کرد؛ چون که پایه، اساس و عملکرد دانشآموزان، دانش است. به همین دلیل بارها به همکاران متذکر شدم که دانشآموز باید معنا و تعریف فداکاری را بداند تا بعد به او بگوییم که در موقعیتهای مختلف چطور رفتار و مدیریت کند. پس پایه اصلی هر علمی دانش است. الان به دانشآموز پایه نهم گفته میشود تا پیامبر را در یک یا دو جمله توصیف کند. در یک کلاس سینفره یک نفر نمیتواند یک دقیقه در مورد شخص پیامبر صحبت کند و این به دلیل این است که ما دانش را کنار گذاشتیم. دانشآموز علاوه بر اینکه مهارت کسب میکند و رفتارش مدیریت میشود، باید بتواند در مورد مباحث دینی نیز حداقل چند کلمه صحبت کند. بهعنوانمثال وقتی به او میگویم چرا نماز میخوانیم؛ نگوید نماز تشکری از خداست؛ بلکه حداقل بتواند چند دلیل منطقی بیاورد و با عبارتی زیبا بتواند دفاع کند و یاد دیگران هم دهد؛ بنابراین هم دانش و هم رفتار مهم هستند. سنجش رفتار نیز بر اساس مشاهده عملکرد دانشآموز است.
من در مدرسه جزء کوچکی از آموزش دینی هستم. منِ معلم ۷۰ دقیقه در طول هفته سر کلاس با ۳۵ دانشآموز و در واقع با ۳۵ نگاه و تربیت دینی متفاوت هستم. سالهای قبل خانوادهها با ما همراه بودند و خودشان میآمدند مدرسه و میگفتند فرزندان ما در فلان مسئله کوتاهی میکند و شما با او صحبت کنید. اما الان خانوادهها در مورد آموزش آموزههای دینی به دانشآموزان در مقابل معلمان و مدیران جبهه میگیرند و این در حالی است که در گذشته چنین نبوده و خانوادهها درباره آموزههای دینی به دانشآموزان تأکید داشتند؛ بنابراین تربیت دینی ابتدا در خانواده و بعد در جامعه نمود مییابد. وقتی خانواده با معلم دینی همراه نیست، روند تربیت دینی در مدرسه بیتأثیر میشود. حتی در مدرسه هم روال به گونهای شده است که من به عنوان معلم دینی نمیتوانم با دیگر همکارانم در مورد آموزههای دینی صحبت کنم. چون همکاری که در منزلش سگ نگهداری میکند و در کلاس فضای مجازی در حضور سگش به دانشآموزان تدریس میکند؛ در چنین شرایطی من چگونه میتوانم به دانشآموز بگویم که سگ نجس است. این موارد در روند آموزش ما و در تربیت و سنجش ما تأثیرگذار است.
آقای شکرانی اگر شما نکتهای بهعنوان جمعبندی نهایی دارید بفرمایید.
شکرانی: ساختار آموزشوپرورش بر اساس نمره است و نمیتوان یک درس را از این قاعده مستثنی کرد؛ چون پیام حذف نمره یک درس برای مدیران مدارس این است که آن درس اهمیتی ندارد. حتی اگر دست معلم نیز در نمرهدهی باز باشد، مدیر از معلم میخواهد که نمره او را کامل دهد، چون در ارزیابیها میانگین معدل مدرسه نباید پایین بیاید؛ چرا که مدیر از سوی اداره مؤاخذه میشود. اداره نیز نوک این انتقاد را به سمت استان میگیرد.
حتی در آزمونهای نهایی بهگونهای آموزشوپرورش تدبیر کرده که در سربرگ امتحانات دانشآموز مشخص نکرده که دانشآموز برای کدام استان است، چون در صورت مشخصبودن، همة استانها تلاش میکنند تا نمره درسی دانشآموزان استان خودشان به شکلی باشد که معدل آنها بالا باشد؛ بنابراین وقتی نمره در نظام آموزشی ملاک و در همهجا تأثیرگذار است، نمیتوانیم به یک باره درس دینی را از سایر دروس استثنا کنیم. آموزشوپرورش باید ساختار متفاوتی را برای همه دروس بچیند و اجرا کند که دروس دینی هم یکی از آنهاست. اما استثناکردن درس دینی در شرایط فعلی که کلاً ملاک ارزیابی، فقط نمره است، عملاً موجب حذف این درس و جایگاه آن از مدارس میشود و همین آموزش حداقلی نیز در آینده اتفاق نخواهد افتاد.
/انتهای پیام/