گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «کریس هجز» [1] نزدیک به دو دهه بهعنوان خبرنگار خارجی برای نیویورکتایمز، رادیو ملی آمریکا و سایر سازمانهای خبری در آمریکای لاتین، خاورمیانه و بالکان کار کرده است. او در یادداشتی که وبسایت «Declassifieduk» آن را منتشر کرده است، تصویری از فروپاشی قریبالوقوع آمریکا ارائه میدهد. به گفته وی، آمریکا به یک دولت کاملاً نظامی تبدیل شده است و هزینههای هنگفت نظامی، ملت این کشور را بیچاره و فقیر کرده است. وی معتقد است بودجه نظامی این کشور نزدیک به یک تریلیون دلار است که بهتنهایی از بودجه نظامی ۱۰ قدرت بزرگ جهان بیشتر است؛ اما درعینحال، بخشهای زیربنایی آمریکا به دلیل عدم تخصیص بودجه در وضعیت نابودی هستند. «کریس هجز» تبلیغات گستردهای که از سوی روشنفکران، سیاسیون و رسانهها درباره خیرخواهی آمریکا و تلاش این کشور برای گسترش آزادی و دموکراسی در جهان میشود را دروغ میداند.
چهره واقعی امپراتوری آمریکا
دیدگاه عمومی درباره امپراتوری آمریکا، حداقل به آنهایی که درون ایالات متحده هستند و هرگز ندیدهاند که یک امپراتوری بر «بدبختان زمین» تسلط داشته باشد و آنها را استثمار کرده باشد، با واقعیت کاملاً متفاوت است. این توهمات ساخته شده مثل آن چیزهایی که «جوزف کنراد» [2]بسیار پیشتر درباره آنها نوشته است، چنین فرض میکنند که امپراتوری، مدل خوبی است. به ما گفته میشود که امپراتوری، دموکراسی و آزادی را تقویت میکند و مزایای «تمدن غربی» را گسترش میدهد. اینها فریبهایی هستند که توسط رسانههای مطیع و همسو و توسط سیاستمداران، دانشگاهیان و قدرتمندان به زبان میآید. اما همانطور که همه ما که سالها در خارج از کشور گزارش دادهایم، آنها دروغ هستند.
«مت کنارد» [3] در کتاب خود «راکت» [4] جایی که او از هائیتی، بولیوی، ترکیه، فلسطین، مصر، تونس، مکزیک، کلمبیا و بسیاری از کشورهای دیگر گزارش میدهد، چهره واقعی این امپراتوری را افشا میکند. او موتورهای پنهان امپراتوری را افشا میکند. او بیرحمی، دروغگویی، ظلم و ستم و خودفریبی و خود توهمی خطرناک آن را شرح میدهد.
این که گفته میشود امپراتوری آمریکا به دنبال گسترش دموکراسی و آزادی در جهان است دروغی بیش نیست.
در اواخر مراحل امپراتوری، تصویر فروخته شده به مردم سادهلوح، صاحبمنصبان و مقامات امپراتوری را نیز به عالم خلسه فروبرده است. آنها نه بر اساس واقعیت، بلکه بر اساس تصورات تحریف شده خود از واقعیت که با تبلیغات خود رنگآمیزی شده است، تصمیم میگیرند. «مت کنارد» از آنها بهعنوان «راکت» یاد میکند. نخبگانی که از غرور و قدرت کور شدهاند، فریبهای خود را باور میکنند و امپراتوری را به سمت خودکشی دستهجمعی سوق میدهند. آنها معماران نابینای نابودی خود میشوند.
مت مینویسد: «چند سال پس از شروع کار من در فایننشال تایمز، چند چیز روشنتر شد. من متوجه تفاوت بین خود و بقیه افرادی شدم که در این سیستم کار میکنند. افرادی مانند: کارگران آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده (USAID)، اقتصاددانان صندوق بینالمللی پول (IMF) و غیره.» او ادامه میدهد: «درحالیکه میخواستم بدانم این سیستم واقعاً چگونه کار میکند، شروع به دیدن آنها بهعنوان افراد فریبدهنده کردم. شکی وجود نداشت که به نظر میرسید آنها به فضیلت این رسالت اعتقاد داشتند. آنها تمام نظریههایی را که برای پوشاندن استثمار جهانی به زبان «توسعه» و «پیشرفت» بود، تلقین میکردند. من این موضوع را در سفرای آمریکا در بولیوی و هائیتی و در تعداد بیشماری از کارمندان دیگر که با آنها مصاحبه کردم دیدم.» او در پایان میگوید: «آنها واقعاً به افسانهها اعتقاد دارند و البته برای این کار دستمزد زیادی دریافت میکنند. در سرتاسر غرب، ارتشی متشکل از روشنفکران وجود دارد که تنها هدفشان این است که دزدی و وحشیگری را برای عموم مردم ایالات متحده و متحدان آن قابلقبول کنند.»
ایالات متحده یکی از بزرگترین اشتباهات استراتژیک تاریخ خود را مرتکب شد؛ اشتباهی که ناقوس مرگ این امپراتوری را به صدا درآورد. زمانی که آمریکا به مدت دو دهه به افغانستان و عراق حمله کرد و این دو کشور را اشغال کرد، هنگام ارتکاب آن اشتباهات بزرگ بود. معماران جنگ در کاخ سفید یعنی «جورج دبلیو بوش» و مجموعهای از احمقها در مطبوعات و دانشگاهها که مشوقان او بودند، اطلاعات بسیار کمی در مورد کشورهای مورد تهاجم داشتند. آنها معتقد بودند که برتری تکنولوژیک آمریکا آنها را شکستناپذیر میکند. آنها در برابر مقاومت شدید و مسلحانهای که منجر به شکست آمریکا شد، کور شدند. این چیزی بود که ما پیشبینی میکردیم. من خاورمیانه را میشناختم. من رئیسدفتر خاورمیانه برای نیویورکتایمز بودم، عربی صحبت میکردم و به مدت هفت سال از منطقه گزارش میدادم. کسانی که قصد جنگ داشتند، خیالپردازی متوهمانه را ترجیح دادند. آنها اظهار داشتند و احتمالاً معتقد بودند که صدام حسین دارای سلاحهای کشتارجمعی است؛ اگرچه هیچ مدرک معتبری برای تأیید این ادعا نداشتند.
آنها اصرار داشتند که دموکراسی در بغداد کاشته شده و در سراسر خاورمیانه گسترش خواهد یافت. آنها به مردم اطمینان دادند که نیروهای ایالات متحده توسط عراقیها و افغانهای سپاسگزار بهعنوان ارتش آزادیخواه مورد استقبال قرار خواهند گرفت. آنها قول دادند که درآمدهای نفتی، هزینه بازسازی را پوشش دهد. آنها اصرار داشتند که حمله نظامی جسورانه و سریع «شوک و هراس» [5] هژمونی آمریکا را در منطقه و سلطه بر جهان را بازگرداند. اما این عملیات برعکس عمل کرد. همانطور که «زبیگنیو برژینسکی» خاطرنشان کرد، این «جنگ یکجانبه علیه عراق باعث مشروعیتزدایی گسترده از سیاست خارجی ایالات متحده شد.»
دولت جنگی!
آمریکا بعد از پایان جنگ جهانی دوم به یک استراتوکراسی (دولت تحت سلطه ارتش) تبدیل شده است. در این کشور آمادگی دائمی برای جنگ وجود دارد. بودجه هنگفت ماشین جنگی آمریکا مقدس است. میلیاردها دلار اتلاف و کلاهبرداری آن نادیده گرفته میشود. شکستهای نظامی آن در آسیای جنوب شرقی، آسیای مرکزی و خاورمیانه در سیاهچاله وسیع فراموشی تاریخی ناپدید میشود. این فراموشی به این معنی است که هرگز پاسخگویی وجود ندارد و به ماشین جنگی آمریکا اجازه میدهد تا از ورشکستگی نظامی فرار کرده و کشور را از نظر اقتصادی متلاشی کند. نظامیان در هر انتخابات پیروز میشوند. آنها نمیتوانند ببازند و رأی مخالف علیه آنها غیرممکن است. همانطور که «دوایت مکدونالد» [6] مینویسد «دولت جنگی یک دولت رو به اضمحلال بدون خداوند است.»
در آمریکا اعتیاد به مواد مخدر، خودکشی، تیراندازی گروهی، افسردگی و چاقی، جمعیتی را که در ناامیدی عمیقی فرورفتهاند، آزار میدهد.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، دولت فدرال بیش از نیمی از دلارهای مالیاتی خود را صرف عملیات نظامی گذشته، فعلی و آینده کرده است. این بزرگترین فعالیت حمایتی دولت است. سیستمهای نظامی قبل از تولید به فروش میرسند و تضمین میکنند که هزینههای هنگفت آنها پوشش داده میشود. کمکهای خارجی مشروط به خرید تسلیحات آمریکایی است. مصر که حدود ۱.۳ میلیارد دلار بودجه نظامی خارجی دریافت میکند، باید آن را به خرید و نگهداری سیستمهای تسلیحاتی ایالات متحده اختصاص دهد. در همین حال، اسرائیل از سال ۱۹۴۹ تاکنون ۱۵۸ میلیارد دلار کمک دوجانبه از ایالات متحده دریافت کرده است که تقریباً تمام آن از سال ۱۹۷۱ به شکل کمک نظامی بوده است و بیشترِ آن صرف خرید تسلیحات از سازندگان تسلیحات آمریکایی میشود. دولت ایالات متحده، بودجه تحقیق، توسعه و ساخت سیستمهای تسلیحاتی را تأمین میکند و سپس همان سیستمهای تسلیحاتی را به نمایندگی از دولتهای خارجی خریداری میکند. این یک سیستم دایرهای از رفاه شرکتی است. در سال منتهی به سپتامبر ۲۰۲۲، ایالات متحده ۸۷۷ میلیارد دلار برای ارتش هزینه کرد. این هزینه نظامی بیشتر از مجموع ۱۰ کشور بعدی - از جمله چین، روسیه، آلمان، فرانسه و بریتانیا - بود.
این مخارج هنگفت نظامی، همراه با افزایش هزینههای سیستم مراقبتهای بهداشتی انتفاعی، بدهی ملی ایالات متحده را به بیش از ۳۱ تریلیون دلار رسانده است که تقریباً ۵ تریلیون دلار بیشتر از کل تولید ناخالص داخلی ایالات متحده است. این عدم تعادل پایدار نیست؛ بهخصوص زمانی که دلار دیگر ارز ذخیره جهان نیست. از ژانویه ۲۰۲۳، ایالات متحده رکورد ۲۱۳ میلیارددلاری را برای پرداخت بهره بدهی ملی خود هزینه کرده است.
امپراتوری در خانه
همانطور که گزارش «مت کنارد» از واشنگتن، بالتیمور و نیویورک نشان میدهد، ماشین نظامی با هدایت سرمایهها و منابع به سمت جنگی بیپایان، ملت را در داخل کشور متلاشی و فقیر میکند. بر خلاف بخش نظامی، هزینه برای عموم - از نظر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی - فاجعهبار است. کارگران به سطح صرفاً معیشتی تقلیل مییابند و توسط شرکتهایی که تمام جنبههای جامعه را خصوصی کردهاند، از مراقبتهای بهداشتی و آموزشی گرفته تا زندانهای خصوصی، تحت سلطه خود قرار میگیرند. نظامیان بودجه کشور را از برنامههای اجتماعی و زیرساختی منحرف میکنند. آنها برای تحقیق و توسعه سیستمهای تسلیحاتی بودجه اختصاص میدهند؛ اما از توسعه فناوری انرژیهای تجدیدپذیر غفلت میکنند. پلها، جادهها، شبکههای برق و سیلابها فرومیریزند، مدارس خراب میشوند، تولید داخلی کاهش مییابد و سیستم حملونقل عمومی ما خراب میشود.
ارتشی از روشنفکران در غرب با این وظیفه وجود دارند که دزدی و وحشیگری دولت آمریکا را برای عموم مردم این کشور و متحدان آن توجیه کنند.
پلیس نظامی شده، عمدتاً به افراد رنگینپوست غیرمسلح و فقیر تیراندازی میکند و سیستمی را میسازد که ندامتگاهها و زندانهایش، ۲۵ درصد از زندانیان جهان را در خود جای داده است، اگرچه آمریکاییها تنها ۵ درصد از جمعیت جهان را تشکیل میدهند. شهرهای غیرصنعتی، ویران شدهاند. اعتیاد به مواد مخدر، خودکشی، تیراندازی گروهی، افسردگی و چاقی، جمعیتی را که در ناامیدی عمیقی فرورفتهاند، آزار میدهد.
جوامع نظامی شده زمینه مساعدی برای عوامفریبی است. نظامیها، مانند عوامفریبها، ملتها و فرهنگهای دیگر را با عینک تهدیدآمیز و تهاجمی خودشان میبینند. آنها فقط به دنبال سلطه هستند. آنها توهمات بازگشت به عصر طلایی اسطورهای با قدرت کامل و رفاه نامحدود را میسازند. سرخوردگی و خشم عمیقی که منجر به انتخاب دونالد ترامپ شد - واکنشی به کودتای شرکتی و فقری که حداقل نیمی از کشور را تحتتأثیر قرار داده است - اسطوره یک دموکراسی کارآمد را از بین برده است.
همانطور که «مت کنارد» خاطرنشان میکند: «نخبگان آمریکایی که از غارت در خارج چاق و فربه شدهاند، در داخل نیز در حال جنگ هستند. آنها به آسودگی توانستهاند بسیاری از آنچه را که مردم آمریکا قبلاً در اختیار داشتند، تحت پوشش ایدئولوژیهای مختلف تقلبی مانند «بازار آزاد» بفروشند. این «راه آمریکایی» است؛ یک کلاهبرداری بزرگ و یک تشویش عظیم!» او ادامه میدهد: «از این نظر، قربانیان امپراتوری فقط در بغداد نیستند؛ آنها همچنین در شیکاگو و شهر نیویورک هم هستند. همان افرادی که افسانههایی را درباره کارهایی که ما در خارج از کشور انجام میدهیم طراحی میکنند، سیستم ایدئولوژیکی مشابهی را ایجاد کردهاند که به دزدی در داخل کشور مشروعیت میبخشد. دزدی از فقیرترین، توسط ثروتمندترین. مردم فقیر و کارگر محله «هارلم» در نیویورک بیشتر با مردم فقیر و کارگر هائیتی مشترک هستند تا با نخبگان خود، اما این باید پنهان شود تا سیستم کار کند.» او در پایان میگوید: «بسیاری از اقدامات دولت ایالات متحده، در واقع معمولاً به فقیرترین و ضعیفترین شهروندانش آسیب میرساند.»
آمریکا از پایان جنگ جهانی دوم به یک استراتوکراسی (دولت تحت سلطه ارتش) تبدیل شده است.
توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (نفتا) نمونه خوبی است. این توافقنامه در ژانویه ۱۹۹۴ به اجرا در آمد و یک فرصت فوقالعاده برای منافع تجاری ایالات متحده بود؛ زیرا بازارها برای سرمایهگذاری و رونق صادرات باز شده بودند. همزمان هزاران کارگر آمریکایی شغل خود را بهخاطر کارگرانی در مکزیک از دست دادند.
مردم که با تبلیغات جنگ بمباران شدهاند، خودکشی آنها را تشویق میکنند. آنها از زیبایی نفرتانگیز قدرت نظامی ایالات متحده لذت میبرند. فرهنگ جمعی و رسانههای عمومی نیز به این وضعیت دامن میزند و کشور را در توهم قدرت مطلق در خود فرومیبرد و در خودستایی غوطهور میکند. شعار دولت نظامی شده مربوط به امنیت ملی است. اگر هر بحثی با مسئله امنیت ملی شروع شود، هر پاسخی شامل زور یا تهدید به زور مجاز میشود. اشتغال به تهدیدات داخلی و خارجی، جهان را به دوست و دشمن و خوب و بد تقسیم میکند. کسانی مانند «جولیان آسانژ» که جنایات و حماقت خودکشی امپراتوری را افشا میکنند، بیرحمانه تحت تعقیب قرار میگیرند. حقیقتی که «مت کنارد» آشکار میکند، تلخ و سخت است.
«آلفرد مک کوی» [7] مورخ مینویسد: «درحالیکه امپراتوریهای در حال ظهور، اغلب عاقلانه عمل میکنند، حتی در استفاده از نیروی مسلح برای تسخیر و کنترل قلمروهای خارج از کشور، امپراتوریهای در حال محوشدن تمایل به نمایش قدرت نسنجیده دارند و رؤیای ضربات نظامی جسورانهای را در سر میپرورانند که بهنوعی اعتبار و قدرت ازدسترفته را جبران کند. این عملیاتهای نظامی که اغلب حتی از دیدگاه امپراتوری هم غیرمنطقی هستند، میتواند منجر به هزینههای خونریزی یا شکستهای تحقیرآمیزی شوند که فقط روندی را که در حال انجام است، تسریع میکند.»
این مسئله حیاتی و مهم است که ببینیم چه چیزی پیش روی ماست. اگر ما همچنان مجذوب تصاویر دیوارهای غار افلاطون (تصاویری که شب و روز ما را در صفحه نمایش بمباران میکنند) شویم، اگر نتوانیم نحوه کارکرد این امپراتوری و خود ویرانگری آن را درک کنیم بهخصوص با بحران آبوهوایی در حال گسترش، در یک کابوس هابزی فرومیرویم، کابوسی که ابزارهای سرکوب دولتهای توتالیتر را تثبیت میکند.
[1] . Chris Hedges
[2] . Joseph Conrad
[3] . Matt Kennard
[4] . The Racket: راکت یک گزارش تحقیقی از نخبگان تجاری و سیاسی است که جهان را اداره میکنند. این کتاب شامل مصاحبههایی با بسیاری از چهرههای سرشناس مانند هنری کیسینجر از دسترسی افسارگسیخته کنارد در طول چهار سال به نخبگان جهانی است. این کتاب همچنین به بررسی امپریالیسم آمریکا و مأموریت بهرهبرداری از منابع جهان درحالتوسعه میپردازد.
[5] . shock and awe
[6] . Dwight Macdonald
[7] . Alfred McCoy
/ انتهای پیام /
و تاکید می کند: به طور کلی در جامعه ایران ماندگاری افراد در فقر بیشتر از برخی جوامع دیگر است.
حالافروپاشی جامعه ایران بیشتره یا امریکا؟