توصیفی از وضعیت بیمارگونه دموکراسی آمریکایی به قلم نیک برایانت؛
بسیاری از افراط‌ گرایان آمریکا از سخنان «توماس جفرسون» الهام گرفته‌اند. او بر این باور بود که گاهی شورش چیز خوبی است و درخت آزادی، باید هر از گاهی با خون میهن‌پرستان و مستبدان آبیاری شود.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ «نیک برایانت» [1] - خبرنگار، پژوهشگر و نویسنده کتاب «وقتی آمریکا از بزرگ‌بودن باز ایستاد؛ تاریخچه‌ای از حال» [2] در یادداشتی که مجله آمریکایی «Foreign Policy» منتشر کرده است، می‌نویسد: «خشونت سیاسی در آمریکا قدمتی به‌اندازه تاریخ تأسیس این کشور دارد و از همان آغاز تأسیس، دموکراسی در این کشور بیمار به دنیا آمده است.» به گفته وی، قانون اساسی آمریکا شکاف و گسلی را در این کشور ایجاد کرده است که همیشه به واسطه آن، احتمال ازهم‌گسیختگی در آمریکا می‌رود. این شکاف هیچگاه ترمیم نشده است.

 

دموکراسی بیمار آمریکا

توصیه‌ای که من به خبرنگاران جوانی که به دفتر «BBC» در واشنگتن می‌آمدند، می‌کردم این بود که به خاطر بسپارند که ایالات متحده در اواسط قرن نوزدهم با یک جنگ داخلی درگیر بود و هنوز هم بر سر شرایط صلح در داخل کشور بحث و مجادله وجود دارد. چیزی بسیار شبیه به عبارت امروزی «ببخشید، اما متأسف نیستم» که به طعنه برای نشان‌دادن عدم پشیمانی استفاده می‌شود، مراسم کوتاهی در دادگاه «آپوماتکس» [3] ویرجینیا در آوریل ۱۸۶۵ - که به جنگ مسلحانه پایان داد - و به منزله نوعی سازش و تسلیم‌شدن در برابر قانون بود، گفته شد که در واقع، پشیمانی در کار نبود. برتری‌طلبان سفیدپوست، در ایالت‌های کنفدراسیون قدیمی حامی برده‌داری، می‌خواستند همچنان برتر باشند. کمی بیش از یک دهه بعد، پس از بازسازی - تلاشی برای بهتر کردن شرایط زندگی برای آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار یا جداسازی سیاهان و سفیدان، نژادپرستی جایگزین بردگی شد و در سراسر جنوب آمریکا، قوانین نژادپرستانه «جیم کرو» مبنی بر جداسازی سیاهان و سفیدان در اماکن عمومی حاکم شد. با این حال، اکنون توصیه خود را اصلاح می‌کنم. من خبرنگاران جوان را ترغیب می‌کنم که حتی بیشتر به تاریخ بازگردند. ریشه‌های قطبی‌سازی مدرن و حتی رفتار رئیس‌جمهور سابق - دونالد ترامپ - را می‌توان در تولد آشفته و پرآشوب این کشور یافت. آمریکا از بدو تأسیس با تفرقه همراه بوده است. پیروزی بر ارتش قرمزپوش بریتانیا در نبرد «یورک‌تاون» [4]، راه را برای استقلال هموار کرد؛ اما به این معنی نبود که ملیت در آمریکا ایجاد شده است.

بسیاری از مشکلات معاصر آمریکا را می‌توان در همان روزهای تأسیس این کشور ردیابی کرد. دموکراسی در آمریکا بیمار متولد شده است.

بین پایان جنگ انقلابی در سال ۱۷۸۳ و شروع کنوانسیون قانون اساسی «فیلادلفیا» در سال ۱۷۸۷، به نظر می‌رسید که ایالت‌ها ممکن است به جای تشکیل یک کشور واحد، وارد دو یا سه کنفدراسیون شوند؛ زیرا مستعمرات سابق بریتانیا هنوز بر تضادهای خود غلبه نکرده بودند. «جورج واشنگتن» غمگین و مغموم در نوامبر ۱۷۸۶ به «جیمز مدیسون» [5] - یکی از نویسندگان قانون اساسی آمریکا - نوشت: «هیچ صبحی بهتر از صبح ما طلوع نکرده است و هیچ روزی ابری‌تر از امروز نبود. بدون تغییری در مرام سیاسی ما - روبنایی که هفت سال است با سختی آن را برپا کرده‌ایم - باید سقوط کرد. ما به‌سرعت در آستانه هرج‌ومرج و سردرگمی هستیم!»

آن قانون اساسی که «جورج واشنگتن» به دنبال آن بود و نهایتاً در فیلادلفیا پس از بحث‌های طولانی به تصویب رسید، از بسیاری جهات توافقی برای ادامه اختلاف‌ها بود. سازش‌هایی که نهاد برده‌داری را طولانی کرد و از آن محافظت کرد، معامله ضد ارزشی بود که به قیمت وحدت ملی تبدیل شد. این وضعیت، گسلی را در آمریکا ایجاد کرد که همیشه احتمال ازهم‌گسیختگی و انفجار آن وجود داشته است. این انشقاق تا به امروز ادامه داشته است و حتی یک رئیس‌جمهور سیاه‌پوست نیز نتوانست این شکاف را ترمیم کند.

بسیاری از مشکلات معاصر آمریکا را می‌توان در همان روزهای تأسیس این کشور ردیابی کرد. دموکراسی ایالات متحده بسیار بیمار شده است؛ زیرا این کشور، در بخش عمده‌ای از تاریخ، آن‌قدرها سالم نبوده است. «ما مردم»، کلمات هیجان‌انگیزی است که مقدمه قانون اساسی با آن شروع می‌شود اما به‌عنوان بیانیه‌ای جامع یا شعاری فراگیر و جهان‌شمول برای دموکراسی توده‌ای تصور نمی‌شد. در عوض، این اصطلاحِ بد تعریف شده، به چیزی اشاره دارد که در اصطلاح مدرن می‌توان آن را پیکره یا واحد سیاسی نامید. بیشتر مذاکرات در فیلادلفیا برای تدوین قانون اساسی آمریکا بر این متمرکز بود که چگونه آن واحد سیاسی باید مهار شود و ازاین‌رو، سازوکارهای ضد اکثریتی مانند «مجمع برگزینندگان» [6] و «مجلس سنا» ایجاد شد.

 

نگرانی از قدرت مردم

توصیف خروجی مذاکرات فیلادلفیا که به تدوین قانون اساسی آمریکا منجر شد، به‌عنوان تجربه یک «دموکراسی»، گمراه‌کننده است؛ چرا که بنیان‌گذاران آمریکا به این کلمه اهمیت نمی‌دادند. چیزی که در هیچ کجای اعلامیه استقلال و قانون اساسی نیز وجود ندارد. زمانی که دومین رئیس‌جمهور کشور - «جان آدامز» [7] - از اصطلاح «دموکراتیک» استفاده کرد، به‌عنوان یک توهین در نظر گرفته شد. ترس از آنچه برخی از بنیان‌گذاران آمریکا آن را «افراط در دموکراسی» می‌نامند، تفکر پشت نقل‌قولی از آدامز را توضیح می‌دهد که در طول سال‌های ریاست‌جمهوری ترامپ نیز دوباره ظاهر شده است. «جان آدامز» می‌گوید: «به یاد داشته باشید که دموکراسی هرگز برای مدت طولانی دوام نمی‌آورد و به‌زودی خود را منقضی و نابود می‌کند. هرگز یک دموکراسی وجود نداشته است که خود را نابود نکرده باشد.». ترس آدامز از قدرت کنترل نشده ریاست‌جمهوری نبود. معنایی که در نقل‌قول در رابطه با ترامپ پیش‌بینی می‌شود، نگرانی بیشتر او از قدرت کنترل نشده مردم بود.

دومین رئیس‌جمهور آمریکا - «جان آدامز» - : «به یاد داشته باشید که دموکراسی هرگز برای مدت طولانی دوام نمی‌آورد و به‌زودی خود را نابود می‌کند.»

حق رأی، هرگز به طور خاص در قانون اساسی آمریکا گنجانده نشده و این بی‌توجهی همچنان بسیاری از آمریکایی‌ها را شگفت‌زده می‌کند. تا به امروز هیچ تأیید مثبتی از حق رأی وجود ندارد و این مسئله، تنها به‌صورت منفی در نظر گرفته شده است؛ به جای اینکه باید اعطا شود، می‌گویند که نباید آن را انکار کرد. با دلایل موجه، رأی‌دادن اغلب حقی گمشده نامیده می‌شود. تا اواسط دهه ۱۹۶۰، با تصویب قانون حق رأی ۱۹۶۵، ایالات متحده سرانجام به چیزی دست یافت که واقعاً می‌توان آن را به‌عنوان یک حق رأی جهانی توصیف کرد. در جنوب، سیاه‌پوستان در نهایت می‌توانستند بدون اینکه تحت «آزمون‌های سوادآموزی» تحقیرآمیز قرار بگیرند، رأی دهند. این در حالی بود که از آنها سؤالات بی‌پاسخی مانند چگونگی تفسیر بندهای مخفیانه قوانین اساسی ایالت‌ها پرسیده می‌شد.

بااین‌حال، به‌محض اینکه این لایحه برجسته حق رأی سیاهان به قانون تبدیل شد، تلاش‌ها برای مانع‌تراشی در اجرای آن نیز شروع شد؛ بنابراین کارزاری برای دموکراسی زدایی آغاز شد که دهه‌ها به طول انجامید. این کارزار، توسط حزب جمهوری‌خواه رهبری می‌شد و به دنبال محدودکردن رأی اقلیت‌ها بود؛ زیرا تصور می‌شد که خطوط روند جمعیتی و گذار به‌سوی کشوری با اکثریت اقلیت‌ها به نفع دموکرات‌ها خواهد بود. این تلاش‌ها به میزان نگران‌کننده‌ای توسط دادگاه عالی تحت سلطه محافظه‌کاران مورد حمایت قرار گرفت. این دادگاه در همین راستا احکامی را صادر کرد که به‌شدت به تضعیف حق رأی کمک کرد. به‌عنوان‌مثال، یک ماده کلیدی قانون حق رأی ۱۹۶۵، مستلزم آن بود که ایالت‌هایی با سابقه سلب حق رأی از رأی‌دهندگان سیاه‌پوست، هرگونه تغییر پیشنهادی در قوانین رأی‌گیری ایالتی را برای «پیش از تأیید» به وزارت دادگستری ارائه کنند. اما این ماده در سال ۲۰۱۳ توسط دادگاه عالی در پرونده «ناحیه شلبی علیه هولدر» [8] لغو شد. در واقع، بنا بر تصمیم دادگاه عالی آمریکا، ایالت‌ها و مناطقی که سابقه سرکوب و تبعیض نژادی حق رأی را داشتند، دیگر ملزم به ارائه تغییرات در قوانین انتخاباتی خود به وزارت دادگستری ایالات متحده نبودند. قاضی لیبرال - «روث بادر گینزبرگ» [9] - در مخالفت خود با این حکم اظهار داشت: «عدم تأیید این بندها که تاکنون کارآمد بوده‌اند و به کار خود برای توقف تغییرات تبعیض‌آمیز ادامه داده‌اند، مانند دورانداختن چتر در طوفان است؛ چرا که هنوز خیس نشده‌اید». بنابراین، شورش در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ که طی آن طرف‌داران ترامپ به کنگره یورش بردند را نباید به‌تنهایی دید. این اوج حمله طولانی‌مدت به دموکراسی بود که قبل از ظهور ترامپ شروع شده بود. علاوه بر این، پس از متفرق شدن شورشیان و پاک‌سازی کنگره نیز ادامه یافت. در آن شب، ۱۴۷ جمهوری‌خواه برای به چالش کشیدن یا لغو پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست‌جمهوری به مجلس بازگشتند.

 

کمی شورش خوب است!

خشونت سیاسی، بخش اصلی داستان ایالات متحده است. اگرچه بسیاری از این بخش تاریخ آمریکا مدفون و پنهان شده است. در پایان دهه ۱۹۶۰، کمیسیونی توسط رئیس‌جمهور - «لیندون بی. جانسون» [10]- برای بررسی اینکه چرا ایالات متحده این‌قدر مستعد ترور سیاسی بود، منصوب شد. این کمیسیون، به این نتیجه رسید که این کشور از «نوعی فراموشی تاریخی یا خاطره انتخابی که آسیب‌های ناخوشایند گذشته را می‌پوشاند» رنج می‌برد. این کمیسیون همچنین خاطرنشان کرد که «دکترین انقلابی که اعلامیه استقلال ما با افتخار آنها را اعلام می‌کند، به‌اشتباه به‌عنوان الگویی برای خشونت مشروع ذکر شده است.»

آمریکا از نوعی فراموشی تاریخی یا خاطره انتخابی که آسیب‌های ناخوشایند گذشته را می‌پوشاند، رنج می‌برد.

در واقع، شورش ۶ ژانویه نشان داد که چگونه خشونت سیاسی هنوز مشروع و حتی باشکوه دیده می‌شود. بسیاری از شورشیان هنگام هجوم به ساختمان کنگره شعار «۱۷۷۶» سر دادند. «استوارت رودز» [11] - چترباز سابق ارتش با مدرک حقوق از «دانشگاه ییل» - ادعا کرد: «ما دقیقاً همان مسیری را طی می‌کنیم که پدران بنیان‌گذار آمریکا به دنبال آن بودند.» رودز به ایجاد یک گروه شبه‌نظامی به نام «سوگند داران» [12] کمک کرد. این یک گروه شبه‌نظامی در ۱۹ آوریل ۲۰۰۹ راه‌اندازی شد. یک روز قبل از شورش، «مارجوری تیلور گرین» [13]- نماینده کنگره آمریکا - آن را «لحظه ۱۷۷۶ ما» توصیف کرد.

بسیاری از شورشیان راست افراطی آمریکا از سخنان «توماس جفرسون» الهام گرفته‌اند که برخلاف شعر اعلامیه استقلال او، هرگز آن را در کتاب‌های درسی دبیرستان یا سخنرانی‌های رؤسای جمهور امروزی نمی‌بینید. جفرسون در سال ۱۷۸۷ نوشت: «من معتقدم گاهی کمی شورش چیز خوبی است و در دنیای سیاسی به اندازه طوفان‌های فیزیکی ضروری است». «درخت آزادی باید هر از گاهی با خون میهن‌پرستان و مستبدان آبیاری شود. این یک کود طبیعی است». این یکی دیگر از گفته‌های «جفرسون» است که توسط شبه‌نظامیان امروزی مورد استفاده قرار گرفته است.

من بیشتر روز تحلیف بایدن را به یاد می‌آورم که در سکویی برگزار شد که تنها دو هفته قبل از آن به‌عنوان محل برگزاری شورش استفاده می‌شد. با نوارهای قرمز، سفید و آبی پوشانده شده بود، اما هنوز شبیه صحنه جنایتی بود که باید با نوار زرد بسته می‌شد. هنگامی که به سمت موقعیت دوربین خود روی جایگاه مطبوعاتی می‌رفتم، متوجه شدم که تکنسین‌ها در حال آزمایش یک «تله پرامپتر» [14] غول‌پیکر در مقابل تریبون ریاست‌جمهوری هستند و کلمات روی صفحه را که قرار بود بایدن به‌عنوان متن سخنرانی آن را بخواند تشخیص دادم: «پدران ما در این قاره ملتی جدید پدید آوردند. کشوری که آبستن آزادی بود. آنها خود را وقف رسیدن به این خواسته کردند که همه برابر آفریده شده‌اند. ما اکنون درگیر جنگ داخلی بزرگی هستیم و این ملت، یا هر ملت چنین متعهدی، می‌تواند برای مدت طولانی از عهده این آزمون برآید».

حتی اگر ایالات متحده وارد جنگ داخلی نشود، تصور اینکه این کشور به وضعیت صلح داخلی برسد دشوار است. جنگ آمریکا با خودش همیشه ادامه خواهد داشت.

وقتی برای نخستین‌بار این جملات «نطق گتیسبورگ» [15] آبراهام لینکلن را روی صفحات نمایش مقابل تریبون ریاست‌جمهوری دیدم، فکر کردم یک شوخی بیمارگونه است. بااین‌حال، جملات «آبراهام لینکلن» چندان بی‌ربط نبود. اما این عبارات از مشهورترین سخنرانی کشور را به‌سختی می‌توان نابجا توصیف کرد. سؤالی که در قلب سخنرانی و در بدو تأسیس کشور نیز مطرح شده بود، دوباره مطرح شد: «آیا این ملت می‌تواند برای مدت طولانی دوام بیاورد؟»

احساس یا امید جدی من این است که هنوز شرایط برای یک درگیری مسلحانه و همه‌جانبه و یک جنگ داخلی دیگر وجود ندارد. به این دلیل که ایالات متحده، سرمایه زیادی را در حافظه تاریخی خود برای مقابله با وضعیت همیشگی تفرقه‌آمیز خود جمع کرده است. اما شرایط برای آشتی و نزدیکی هم وجود ندارد؛ بنابراین آمریکا در شرایط عجیبی قرار دارد؛ نزدیک به پرتگاه، اما یک یا دو قدم از لبه عقب‌تر.

«ریچارد هافستادتر» [16] - مورخ آمریکایی - که به دلیل شناسایی آنچه او «سبک پارانوئید در سیاست آمریکا» می‌خواند، شهرت دارد، وضعیت امروزین آمریکا را به‌خوبی بیان می‌کند: «به نظر می‌رسد که ملت به آینده نامطمئن خود مانند هیولایی بزرگ که از زخم‌ها و بیماری‌ها بیش از حد به ستوه آمده باشد، اما بسیار قوی و ماهر است و تسلیم نمی‌شود، نگاه می‌کند». این واقعیت که «هافستادتر» در آغاز دهه ۱۹۷۰ گفت، نشان می‌دهد که چگونه ایالات متحده در یک بیراهه گیر کرده است؛ آمریکایی‌ها همچنان به گذشته مورد مناقشه خود وابسته هستند.

چرخه اخبار، یک چرخه تاریخی در عالم شده است. همان‌طور که «لینکلن» در پیام خود به کنگره در دسامبر ۱۸۶۲ بیان کرد: «ما نمی‌توانیم از تاریخ فرار کنیم»؛ بنابراین حتی اگر ایالات متحده وارد جنگ داخلی نشود، تصور اینکه این کشور به وضعیت صلح داخلی برسد، دشوار است. جنگ همیشه ادامه خواهد داشت: درگیری بی‌پایان آمریکا با خودش.


[1] . Nick Bryant
[2] . When America Stopped Being Great: A History of the Present.
[3] . Appomattox Court
[4] . Yorktown
[5] . James Madison

[6] . Electoral College: کالج انتخاباتی یا مجمع برگُزینَنْدِگان مرحله نهایی از روند طولانی انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا محسوب می‌شود. انتخابات ریاست‌جمهوری در این کشور به‌صورت دومرحله‌ای انجام می‌شود. مردم در روز انتخابات، اگر چه اسم نامزدهای ریاست‌جمهوری را در برگه‌های اخذ رأی می‌نویسند، اما در عمل، مجمع برگزینندگان به طور مستقیم رئیس‌جمهور و معاون او را انتخاب می‌کنند. به این معنی که رأی‌دهندگان هر ایالت، گزینشگران رئیس‌جمهور را انتخاب می‌کنند و آن‌ها، بعداً رئیس‌جمهور را انتخاب می‌کنند. در موارد بسیار نادری این امکان وجود دارد که رأی‌دهندگان در برگه اخذ رأی به نامزدی رأی بدهند، ولی گزینشگران منتخب آن‌ها، شخص دیگری را رئیس‌جمهور کنند که در این صورت به آنها گزیننده پیمان‌شکن یا بی‌وفا می‌گویند.
 
[7] . John Adams
[8] . Shelby County v. Holder
[9] . Ruth Bader Ginsberg
[10] . Lyndon B. Johnson
[11] . Stewart Rhodes
[12] . Oath Keepers
[13] . Marjorie Taylor Greene
[14] . teleprompter: یک تله پرامپتر در واقع شامل دو صفحه شیشه‌ای می‌شود که متن سخنرانی را به سخنران نمایش می‌دهد.
[15] . Gettysburg Address
[16] . Richard Hofstadter 


/ انتهای پیام / 

ارسال نظر
captcha

در برابر عادی‌سازی شرارت و بی‌عدالتی اسرائیل مقاومت کنید

عصر کاهش جمعیت؛ چالش‌ها و راهکارها

دانشگاه‌های آمریکا، بازوهای دولت پلیسی

علم؛ قدرتی که آمریکا دارد از دستش می‌دهد!

مسئله نافهمیِ تحلیل‌های اجتماعی: کجا ایستاده‌ایم و چگونه برویم؟!

چگونه با اطلاعات نادرست مقابله کنیم؟

مدیریت مُد در بن‌بست؛ نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم؟

چه چیزی باعث خشونت سیاسی در آمریکا می‌شود؟

جنگ غزه مرا در هم شکست

«هاروارد» بی‌طرف نیست!

چرا ترامپ به سمت رمزارزها متمایل شد؟

قصه‌هایی از بیم و امید زنان فراری از مصائب اعتیاد!

جهان در کنار عدالت می‌ایستد یا قانون جنگلی که آمریکا از آن حمایت می‌کند؟

عرفی گرایی، زیستِ جنسی ایرانیان را تغییر داد

«بحران خشونت سیاسی» آمریکا را به کدام سمت‌وسو می‌برد؟!

نقش مدارس اسرائیل در تداوم نسل‌کشی ملت فلسطین

اسرائیل و رؤیایی به نام «آینده»

کودکان، رسانه‌های اجتماعی و والدین نگران

فرانسیس فوکویاما: پیروزی ترامپ «نه» مردم به «لیبرالیسم» بود

خانواده بارِ تمام کج کارکردی نهادها را به دوش می‌کشد

پرونده ها