گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ بسیاری از کارشناسان بر این باور هستند که جنبش دانشجویی شکلگرفته در دانشگاههای غربی و بهخصوص آمریکا، تا پیش از این سابقه نداشته است و این مسئله میتواند تأثیرات بسیار مهمی در سیاست آمریکا نسبت به اسرائیل طی سالهای آینده داشته باشد. نخبگان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و فناوری آمریکا در دانشگاههای طراز اول این کشور مثل دانشگاه کلمبیا درس خواندهاند و شکلگیری یک نسل از دانشجویان مخالف اسرائیل در این دانشگاهها، طی سالهای آینده میتواند سیاست کلان حمایتی آمریکا از اسرائیل را تحتتأثیر قرار دهد. «جوزف مساد» [1] - استاد سیاست مدرن جهان عرب و تاریخ روشنفکری در دانشگاه کلمبیا که کتابهای وی درباره مسئله فلسطین و اعراب و اسرائیل تا کنون به دهها زبان ترجمه شده است - از زاویه دیگری به مسئله اعتراضات دانشجویی در آمریکا پرداخته است. به گفته وی، سرکوب شدید اعتراضهای دانشجویی مخالف اسرائیل در دانشگاههای آمریکا، علیرغم شعار آزادی بیان در جوامع لیبرال، از این امر ناشی میشود که این اعتراضها، دقیقاً با اصول مسلم سیاسی حاکم برای این جوامع در تضاد است و این اصول اساسی را زیر سؤال برده یا تهدید میکند. وی تأکید میکند که اگر آزادی بیان در دانشگاههای لیبرال غربی، منجر به مخالفت با ایدههای هژمونیک شود، بهشدت سرکوب خواهد شد. به گفته این استاد برجسته دانشگاه کلمبیا، مخالفتها با اسرائیل طی ۲۵ سال گذشته از حاشیه به متن و در میان نخبگان دانشگاهی، هنرمندان و روزنامهنگاران گسترش پیدا کرده و همین مسئله، کار سرکوب اعتراضات حمایت از فلسطین را در آمریکا سخت کرده است.
سقوط شدید آزادی بیان در آمریکا
لیبرالهای غربی همواره فکر میکردند سرکوب شدید آزادی بیان در دانشگاههای آمریکا، بعد از جنگ ویتنام دیگر تکرار نخواهد شد؛ اما من همواره به این مسئله با شک و تردید نگاه میکردم.
از زمان «مککارتی» در دهه ۱۹۵۰ و سرکوب خشونتآمیز اعتراضات جنگ ویتنام در اواخر دهه ۱۹۶۰، سقوط شدید آزادی بیان و آزادی آکادمیک در ایالات متحده طی چند ماه گذشته مشاهده نشده بود. کمپینهای سرکوبگرانه نیز به دنبال ۱۱ سپتامبر و تهاجم ایالات متحده به عراق و افغانستان، عمدتاً در حوزه قانونی و با نظارت و اغلب در محوطه دانشگاهها انجام شد. در آن زمان، نیروهای سرکوبگر با هدف جلوگیری از تدریس من در حوزه فلسطین و اسرائیل، من را در دانشگاه هدف حملات خود قرار دادند.
شاید لیبرالهای غربی فکر میکردند که مقیاس فعلی سرکوب، هرگز در آمریکا تکرار نخواهد شد. این امر بهویژه در دانشگاههایی که در پی روشهای سرکوبگرانه دهه ۱۹۶۰، خود را به آرمانهای لیبرالی که اغلب با صدای بلند سر میدهند، متعهد شده بودند قابلمشاهده بود. بااینحال، بهعنوان قربانی آزار مداوم بیش از دو دههای توسط دانشگاه کلمبیا که با نیروهای خارج از دانشگاه همکاری میکرد تا آزادی بیان و آزادی آکادمیک من را از طریق تهدیدهای صریح و ضمنی محدود کند، هرگز در مورد این مسئله قانع نشدم.
تعهدات نهادی به اصول آزادی بیان در جوامع لیبرال، به محض اینکه تشخیص داده میشود که با اصول مسلم سیاسی حاکم بر این جوامع در تضاد است و آن را زیر سؤال میبرد یا تهدید میکند، متزلزل شده و رنگ میبازد. شاید برای درک عملکرد دولت و نهادهای لیبرال در چنین شرایطی یک درس جداگانه در نظریه سیاسی نیاز باشد.
عشق یا ترس
«نیکولو ماکیاولی» [2] در توصیه بدنام خود در مورد اینکه آیا فرمانروایان باید دوست داشته شوند یا از آنها باید ترسید، استدلال میکند که «یکی ترجیح میدهد هر دو باشد، اما از آنجایی که آنها بهراحتی با هم جمع نمیشوند، اگر مجبور به انتخاب باشید، این که از شما بترسند برای امنیت شما بهتر از دوستداشتنتان است.» بخشی از حکومت مدرن این است که رهبران خودکامه و دموکراتیک به این توصیهها بهعنوان آخرین راه چاره توجه کنند و درعینحال، مکانیسمهایی را ایجاد کنند که از طریق آن میتوانند اطمینان حاصل کنند که آنها نیز مورد عشق و دوستداشتن قرار میگیرند.
دانشگاهها و نظام لیبرال و قوانینی که از آنها حمایت میکنند، زمانی خوب عمل میکنند که آزادی آکادمیک و آزادی بیان منجر به مخالفت با ایدههای هژمونیک نشود.
«کارل مارکس» [3] کارآمدی آن مکانیسمهایی را که هدفشان تولید «عشق» و اطاعت غیراجباری لازم از حکومت بود را «ایدئولوژی» میدانست. به جای دیدن سیستمهای حکومتی دیکتاتوری و دموکراتیک معاصر بهعنوان مخالف و در تضاد با یکدیگر - اگرچه بیشتر منتقدان سیاسی اینگونه عمل میکنند - ما باید آنها را بهعنوان یک سیستم حکومتی یکسان درک کنیم. به این معنی که نظامهای حکومتی از عشق (هژمونی) و ترس (اجبار) بهصورت همزمان استفاده میکنند.
همانطور که «آنتونیو گرامشی» [4] - نظریهپرداز سیاسی ایتالیایی و یکی از دنبالکنندگان زیرک «ماکیاولی» - استدلال میکند، این سیستم از مقادیر مختلفی از هژمونی و اجبار - دو عنصر اصلی سلطه - برای ایجاد رضایت عمومی استفاده میکند. سیستمی که از روشهای هژمونیک بیشتر از روشهای قهری استفاده میکند، اغلب بهعنوان یک سیستم «دموکراتیک» شناخته میشود؛ درحالیکه سیستمی که از روشهای قهری بیشتر از روشهای هژمونیک استفاده میکند، سیستمی «خودکامه» نامیده میشود. آنها هر دو برای ایجاد ترس و عشق نسبت به نظام حاکم در مقادیر و اندازههای متفاوتی طراحی شدهاند.
منظور گرامشی از هژمونی، پایههای فکری، نهادی و اخلاقی حاکم بر جامعه بود. به طور خلاصه، آنچه اغلب بهعنوان «فرهنگ» حاکم از آن یاد میشود، مقصود گرامشی بود. «لوئیس آلتوسر» [5] - فیلسوف فرانسوی - اینها را «دستگاههای دولتی ایدئولوژیک» و مکانیسمهای قهری را «دستگاههای دولتی سرکوبگر» نامید. عملگرایان انگلیسیزبان از زمان جنگ جهانی دوم از این استراتژیها با عنوان «هویج و چماق» یاد کردهاند. درک این مکانیسمها به ما کمک میکند تا وضعیت فعلی در دانشگاههای آمریکا را تجزیهوتحلیل کنیم.
تداوم سلطه
هنگامی که هژمونی دیگر برای اطمینان از رضایت مردم برای تداوم سلطه در نظامهای بهاصطلاح «دموکراتیک» حکومتی کافی نباشد یا اگر در وظیفه خود در ایجاد رضایت شکست بخورد و منجر به بحران اقتدار شود، میزان اجبار بهسرعت افزایش مییابد تا امکان تداوم سلطه فراهم شود. گفته ماکیاولی مبنی بر این که «بهتر است از حاکم بترسند تا او را دوست داشته باشند» نیز موید این مسئله است.
در فضای نئولیبرالی امروز، افزایش سرکوب در داخل آمریکا برای حفظ حمایتها از نسلکشی اسرائیل در فلسطین ضروری شده است.
این استراتژی در دو قرن اخیر در هر دو نظامهای «خودکامه» و «دموکراتیک» مورداستفاده قرار گرفته است. ایالات متحده از زمان جنگ جهانی اول بهصورت دورهای، هر دهه از آن استفاده کرده است. این استراتژی از سال ۲۰۰۱ با قانون میهنپرستان، زندان گوانتانامو، قانون استرداد، شکنجه، ترور و سایر اقدامات سرکوبگرانهای که شهروندان و غیر شهروندان را هدف قرار میدهد، به اوج خود رسید. در آن موارد، زمانی که یک رژیم همچنان به عشق و در نتیجه مشروعیت فرمان میدهد، استفاده بیش از حد آن از اجبار، ممکن است ثبات را تهدید کند و میتواند بسیج مردمی بیشتری را علیه آن ایجاد کند. با چنین بسیجی، رژیم در خطر ازدستدادن عشق و ترس مردم از خود قرار میگیرد؛ بنابراین گاهی اوقات برای بازگرداندن ثبات بهاجبار کمتر و هژمونی بیشتر توصیه میشود. اینجاست که «نعمت مینوش شفیق» [6] - رئیس دانشگاه کلمبیا - و دیگرانی که راه او را دنبال کردند، اخیراً دچار اشتباه محاسباتی شدند. کمپین گسترده علیه اساتید و دانشجویان در دانشگاههای ایالات متحده در هفت ماه گذشته، گویای این استراتژی است.
۱۰ سال پیش در جریان جنگ اسرائیل در غزه در سال ۲۰۱۴، زمانی که «استیون سالیتا» [7] به دلیل یکی از توییتهایش علیه کشتار فلسطینیها، پست استادی خود را در دانشگاه «ایلی نویز» از دست داد، محدودیتهای مخالفت قابلتحمل در فرهنگ سیاسی جریان اصلی ایالات متحده طرفدار اسرائیل را آشکار کرد. وی در ۱۹ ژوئیه ۲۰۱۴ در پیامی در توییتر نوشته بود: «اگر در این شرایط، بنیامین نتانیاهو - نخستوزیر اسرائیل - درحالیکه گردنبندی از دندانهای کودکان فلسطینی به گردن دارد، بر روی صفحه تلویزیون ظاهر شود، هیچ جای تعجب نیست.» «سالیتا» قرار بود که یک دوره دهساله استادی را در دانشکده مطالعات هند دانشگاه «ایلی نویز» آغاز کند؛ بااینحال رئیس این دانشکده، استخدام او را لغو کرد.
دانشگاهها و نظام لیبرال و قوانینی که از آنها حمایت میکنند، زمانی خوب عمل میکنند که آزادی آکادمیک و آزادی بیان منجر به مخالفت با ایدههای هژمونیک نشود. ابراز مخالفت تا زمانی که به انحراف از ایدههای هژمونیک منجر نشود و فرهنگ مسلط را تهدید نکند، مورد حمایت قرار میگیرد. این بدان معناست که دفاع از این آزادیها تنها زمانی تضمین میشود که در واقع مورد آزمایش قرار نگیرند. هنگامی که مخالفت با ایدههای هژمونیک، ایدئولوژی حاکم را تهدید میکند و تحمل آن را آزمایش میکند، سرکوب به اشکال مختلف در داخل دانشگاه و توسط نیروهای خارجی - اعم از خصوصی و دولتی - رخ میدهد. دانشگاه کلمبیا بهعنوان سنگر اصلی برای حفظ ایدئولوژی نخبگان حاکم، برای حفظ ثبات ایدئولوژیک ضروری است. ترس از این است که وقتی دانشجویان و اساتید، خود از خط لیبرال منحرف شوند، این امر منجر به تأثیر دومینویی بر بقیه سیستم دانشگاهی در سراسر ایالات متحده شود یا حتی به سایر سیستمهای لیبرال سرایت کند؛ همانطور که تشکیل اردوگاههای اخیر در دانشگاه کلمبیا در حمایت از فلسطین الهامبخش دیگر دانشگاهها در اروپای غربی، کانادا و استرالیا شد.
حاشیهای نسبت به جریان اصل
برانگیختگی دانشجویان و اساتید علیه نسلکشی مداوم اسرائیل به دهها دانشگاه از جمله دانشگاههای «نیویورک»، «ییل»، «کرنل»، «هاروارد»، «پرینستون»، «امآیتی»، «دانشگاه اموری»، «دانشگاه تگزاس» در «آستین»، «دانشگاه کالیفرنیا» در «برکلی» و «دانشگاه کالیفرنیای جنوبی» گسترش یافته است. این دانشگاهها فقط چند نمونه از جاهایی هستند که شاهد سرکوب گسترده اخیر یا تهدید دانشجویان بودهاند.
اقدامات دانشجویان و اساتید دانشگاه کلمبیا در حمایت از فلسطین توسط کنگره، کاخ سفید، تاجران ثروتمند، سازمانهای خصوصی، مدیران عامل شرکتها، مطبوعات محافظهکار و لیبرال و همچنین توسط متولیان خود دانشگاه و رئیس آن - «شفیق» - محکوم شده است. اقدامات آنها علیه دانشجویان همچنین مورد حمایت اداره پلیس نیویورک نیز بود. شفیق آنها را دعوت کرد تا دانشجویان را سرکوب کرده و آزادیهای لیبرال آنها را انکار کنند. رئیس دانشگاه کلمبیا در سخنرانیهای خود از این آزادیها دفاع میکند، اما در عمل آنها را زیر پا میگذارد.
ممکن است کسی فکر کند که این دانشجویان و اساتید به جای مخالفت با نسلکشی، از این کار حمایت میکنند یا آنها از سرکوب مردم حمایت میکنند، نه توقف نسلکشی مردمی که از زمان تأسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸ با دوز سنگین حمایت لیبرال و محافظهکار غربی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. یا شاید کسی فکر کند که دانشجویان، خواهان افزایش همدستی دانشگاه کلمبیا در حمایت از آپارتاید و استعمار اسرائیل هستند، نه این که خواستار پایاندادن به این همدستی باشند.
دستیابی به سلطه سرکوبگرانه در سیستم دانشگاهی طی درازمدت، در یک فرهنگ دانشگاهی که ادعا میکند برای آزادی آکادمیک و آزادی عقیده ارزش قائل است، بههیچوجه آسان نخواهد بود.
برعکس شدن نقشها در مورد فلسطینیها و اسرائیلیها در سراسر دنیای غربی بهقدری «اورولی» [8] است که فلسطینیها - که در حداکثر شدت ممکن توسط یک مستعمره دارای ریشه اروپایی به مدت ۷۵ سال زیر ستم قرار گرفتهاند - توسط حامیان سفید اروپایی و آمریکایی مسیحی اسرائیل و هرکس از آنها حمایت میکند، متهم به یهودستیزی و مخالفت با هولوکاست میشود؛ درحالیکه هولوکاست را اجداد اروپاییهای سفید کنونی علیه یهودیان مرتکب شدند.
در فضای نئولیبرالی امروز، افزایش سرکوب در داخل ایالات متحده برای حفظ وضعیت موجود طرفدار نسلکشی اسرائیل، ضروری شده است. این وظیفه نهتنها از ۱۱ سپتامبر از طریق قوانین سرکوبگرانه و نظارت قانونی و غیرقانونی پلیس انجام شده است، بلکه از طریق نظامیسازی بسیار بیشتر نیروهای پلیس در سراسر کشور نیز دنبال میشود.
ازآنجاییکه تظاهرات مسالمتآمیز علیه مشکلات اقتصادی و فقر، «غیرخشونتآمیز» تلقی میشوند، ذهنیت کاملاً جدیدی در مورد نحوه سرکوب آنها به وجود آمده است. پلیسِ نظامی شده آمریکا در جریان اعتراضات غیرخشونتآمیز «جنبش اشغال والاستریت» و بعداً جنبش «جان سیاهان اهمیت دارد»، معترضان را سرکوب کرد، اما اعتراضات دانشجویی را در داخل چارچوب دیوارهای دانشگاهها نمیتوانست به این راحتی سرکوب کند. حداقل تا زمانی که «شفیق» - رئیس دانشگاه کلمبیا - آنها را برای سرکوب دانشجویان به داخل دانشگاه دعوت نکرده بود، این امکان وجود نداشت.
اما دستیابی به این سلطه سرکوب آمیز در سیستم دانشگاهی در درازمدت، در یک فرهنگ دانشگاهی که ادعا میکند برای آزادی آکادمیک و آزادی عقیده ارزش قائل است، بههیچوجه آسان نخواهد بود. باید یک حلقه ضعیف در زنجیره آزادی آکادمیک پیدا میشد؛ حلقهای که مردم میتوانستند راحتتر حول آن بسیج شوند. حلقهای که میتوانست سابقه و رویه ایجاد کند. مسئله فلسطین و اسرائیل این حلقه بود.
گسترش دامنه اعتراض
همچنان که من یک دهه پیش بحث کردم، از سال ۱۹۴۸ یک اجماع جدی در مورد اسرائیل در میان شاخههای مختلف افکار نخبگان آمریکایی، همراه با حمایت گسترده و عمومی وجود داشته است. درحالیکه مخالفت با این اجماع همیشه وجود داشت؛ اما به گروهها و افراد سیاسی به حاشیه رانده شده محدود میشد و اگر افراد قبلاً به حاشیه نمیرفتند، بلافاصله در پی مخالفت با این اجماع به حاشیه رانده میشدند. بااینحال، در ۲۵ سال گذشته مخالفتها درباره مسئله فلسطین و اسرائیل از حاشیه به جریان اصلی آمریکا و به هنرمندان، دانشمندان، روزنامهنگاران، دانشگاهیان و دانشجویان - از جمله دانشگاهیان برجسته یهودی - گسترش پیدا کرده است. درحالیکه در بین دانشگاهیان برجسته، زمانی «نوام چامسکی» [9] تنها دانشگاهی برجسته یهودی بود که با اقدامات اسرائیل مخالف بود و به همین دلیل نیز بهعنوان مجازات از افکار عمومی به حاشیه رانده شده بود، امروز تعداد زیادی از دانشمندان یهودی و بسیاری دیگر از دانشجویان یهودی مخالف اسرائیل هستند.
اجماع مداوم جریان اصلی در مورد اسرائیل، چیزی است که قدرتها را متقاعد میکند که موفقیت کارزار آنها برای سرکوب مخالفان در دانشگاهها محتملتر خواهد بود؛ البته اگر نقطه ورود آنها، موضوع اسرائیل و فلسطین باشد. با این کار، آنها میتوانند تمرکز را به سؤالاتی که در آنها توافق وجود دارد مثل مسئله یهودستیزی، تاریخ هولوکاست یهودیان و اینکه اسرائیل ادعا میکند تنها «دموکراسی» در خاورمیانه است، دوباره معطوف کنند.
استفاده از اسرائیل و فلسطین بهعنوان نقطه ورود برای عادیسازی سرکوب مخالفان در داخل دیوارهای دانشگاهها، هم تاکتیکی و هم راهبردی است. این مسئله تاکتیکی است؛ زیرا پس از موفقیت، جنبههای کلیدی مدیریت دانشکده را از بین میبرد؛ همانطور که در چند هفته گذشته در کلمبیا اتفاق افتاد و یک سابقه و یک اثر وحشتناک بعدی بر سایر انواع مخالفتها ایجاد میکند که نسبت به مسئله فلسطین از حمایت عمومی گستردهتری برخوردار است.
طی ۲۵ سال گذشته مخالفتها با اسرائیل از حاشیه به متن جریان اصلی در آمریکا و در بین هنرمندان، دانشگاهیان و روزنامهنگاران گسترش پیدا کرده است.
بیایید در اینجا به یاد بیاوریم که «بنیاد فورد» [10] در سال ۲۰۰۳ از مسئله اسرائیل و فلسطین استفاده کرد تا از دریافتکنندگان بالقوه اعطای کمک بخواهد بیانیهای را امضا کنند که در آن متعهد به مخالفت با «خشونت، تروریسم، تعصب یا نابودی هر کشوری» هستند. این اقدام در آن زمان منجر به محکومیت از سوی رؤسای دانشگاههای «پرینستون»، «استنفورد»، «هاروارد»، «دانشگاه شیکاگو»، «دانشگاه پنسیلوانیا»، «امآیتی»، «ییل»، «کرنل»، «دانشگاه کلمبیا» و دیگر دانشگاهها شد. آنها حتی برای یک لحظه هم تردیدی نداشتند که از آزادی آکادمیک دفاع کنند. مسئولان دانشگاهها در آوریل ۲۰۰۴ نامهای به «فورد» نوشتند که در آن «نگرانیهای جدی» در مورد زبان جدیدی که تلاش میکرد رفتار و گفتار دانشگاهها را فراتر از محدوده کمکهزینه تنظیم کند، بیان میکرد. آنها در نامه خود نوشته بودند: «مشکل است که ببینیم چگونه این بند با اصل اساسی دفاع از آزادی بیان در محوطه دانشگاه ما مغایرت ندارد.»
استفاده از مسئله فلسطین و اسرائیل به این شکل، استراتژیک نیز هست تا امواج روبهرشد مخالفتهای دانشگاهی درباره اسرائیل - بهویژه در ارتباط با تحریم و خروج سرمایهگذاریهای نئولیبرال و کلیت سیاست آمریکا نسبت به خاورمیانه - را متوقف کند. در این شرایط بود که نبرد بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۹ علیه من در دانشگاه کلمبیا شدت گرفت تا اینکه علیرغم تلاشهای بسیار، سرانجام نتوانست مانع از تصدی من بهعنوان استاد در دانشگاه کلمبیا شود.
امروز ما دوباره در چنگال این جنگ جاری هستیم. در زبان کنونی استبداد و دیکتاتوری، مخالفت با نسلکشی فلسطینیان توسط اسرائیل بهعنوان حمایت از نسلکشی فلسطینیان علیه یهودیان ترجمه میشود. مخالفت با برتریطلبی یهودیان اسرائیلی و آپارتاید استعماری بهنوعی از یهودیستیزی ترجمه میشود و سرکوب آزادی آکادمیک و آزادی بیان در دانشگاهها بهنوعی حمایت و دفاع از آن از تعبیر میشود.
به نظر میرسد که مقامات ارشد نئولیبرال در دانشگاهها، سرمایهگذاران خصوصی و دولتی آنها و متحدان آنها در دولت با این توهم کار میکنند که میتوانند مخالفت با نسلکشی را با هر نیروی ممکن سرکوب کنند و این امر، باعث سردشدن مخالفان و حمایت سرسختانه از نسلکشی اسرائیل در محافل نخبگانی ایالات متحده و غرب خواهد شد. بااینحال، آنچه دانشجویان و اساتید در هفت ماه گذشته نشان دادهاند، این است که برقراری مجدد هژمونی ایدئولوژیک برای همیشه از بین رفته است و هر چه بیشتر دولتها و مدیریتهای دانشگاه از اجبار استفاده کنند، هژمونی بیشتر از بین میرود.
[1] . Joseph Massad
[2] . Niccolo Machiavelli
[3] . Karl Marx
[4] . Antonio Gramsci
[5] . Louis Althusser
[6] . Minouche Shafik
[7] . Steven Salaita
[8] . در علوم سیاسی به معنای دیکتاتوری ، استبداد و خودکامگی است یک نوع نظام سیاسی که در آن دولت می کوشد تمام جزئیات زندگی مردم را کنترل کند. این اصطلاح از نام «جورج اورول» - نویسنده کتاب های قلعه حیوانات و 1984 - برگرفته شده است.
[9] . Noam Chomsky
[10] . Ford Foundation
/ انتهای پیام /