مروری بر وضعیت تاریخی زن ایرانی در گفتگو با مینو مرتاضی؛

مدرنیته رضاخانی، بدن زن را جانشین کار می‌کند

مدرنیته رضاخانی، بدن زن را جانشین کار می‌کند
دلیل مخالف روحانیون با کالج‌های زنان به دلیل مخالفت با علم‌آموزی نبود؛ بلکه به این خاطر این بود که روحانیون معتقد بودند این کالج‌ها، باعث می‌شود که جوانان، فرهنگ ایرانی را فراموش می‌کنند. البته قشر متحجری وجود داشت که با تحصیل زنان اساساً مخالف بود، اما زنان و دختران روحانیون مذهبی، اغلب باسواد بودند.

گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ موضوع زنان و نسبت آنان با اشتغال، همواره موضوع چالش‌برانگیزی بین زنان، خانواده‌ها و حتی در سطوح کلان سیاست‌گذاری و اجرا یعنی بین دولت‌های مختلف بوده است. در تاریخ نیز اشتغال زنان، فرازها و فرودهای متفاوتی را تجربه کرده است که هر کدام، معطوف به سیاست‌های رسمی مختلف قبل از دوره پهلوی تا به امروز بوده است. با ورود مدرنیته در زمان رضاخان، رفته‌رفته این مسئله تبدیل به یکی از مهم‌ترین مسائل زنان در جامعه ایرانی شد. امواج اجتماعی به وجود آمده حول موضوع زنان و اشتغال آنان، منجر به دنباله‌های اجتماعی مختلفی برای زنان شد که سخن‌گفتن از این موضوع و دنباله‌های آن در بستر تاریخ، روایت دقیقی می‌طلبد. مینو مرتاضی - فعال حقوق زنان - از این روند تاریخی و فراز و نشیب‌های آن در گذر ایام می‌گوید.

 

زنانگی، شغل بدون دستمزد

اگر اجازه بدهید، قبل از هر چیز به سراغِ یک سؤال کلی و البته اصلی برویم؛ تصویر شما از زن ایرانیِ شاغل، چگونه تصویری است؟ می‌خواهم بدانم در نظر شما، مسئله شغل چقدر با هویت زنِ ایرانی قرابت دارد؟ فمینیست‌ها همواره تلاش داشته‌اند تا شغل را یکی از فاکتورهای هویتی زنان بدانند. در مقابل، جریانات سنتی یا مخالف فمینیسم هم درصدد برآمدند تا تعریف شغل را به‌گونه‌ای صورت دهند که زن را نه‌تنها در شغلِ اجتماعی که در شغلِ خانه‌داری، مطلوب‌تر ببیند. در واقع نادیده‌انگاشتن توانِ تصمیم‌گیری زنِ ایرانی، یکی از مهم‌ترین حلقه‌های مفقوده‌ای بوده که جریانات مختلف در مسئله زنان و اشتغال به آن بی‌توجه بوده‌اند. نظر شما درباره این تصویر و ایده چیست؟

مرتاضی: کار یکی از مفاهیم قدیمی در ذهن بشر است؛ بنابراین زن با مفهوم کار غریبه نیست. در دوره کشاورزی، کار به معنای اشتغال نبود. اشتغال به معنای انجام مهارتی در خارج از خانه است که در ازای آن دستمزدی معین پرداخت می‌شود. در مقابل، کار همیشگی است و همه در حال انجام کار هستند. خداوند هم «هُوَ فِی شَأْنٍ» است؛ یعنی دائماً در حال کارکردن است. آشپزی‌کردن، جاروکردن، مرتب‌کردن و حتی گفتگوکردن، از مصادیق کار زنان و انسان‌هاست. در نظام کشاورزی تا دویست سال گذشته در ایران، فعالیت‌ها بر اساس کار زنان صورت می‌گرفت. در جامعه امروز هم بر اساس کار زنان، امور حرکت می‌کند؛ اما این کار دستمزد ندارد. برای مثال آموزش، خیاطی، پرستاری و... در داخل خانه، کاری بدون مزد است؛ اما خارج از خانه، شغل به‌حساب می‌آید و بابت آن دستمزد دریافت می‌شود. وضعیت کنونی زنان در ایران، منحصر در خانه‌داری است. طبق آمارها، حدود ۷۰ درصد زنان خانه‌دار ایرانی، تحصیلات آکادمیک دارند، اما خانه‌دار هستند. این آمار به ما می‌گوید که خانه‌داری، کار اصلی زنان است، اما شغل آن‌ها نیست.

در سال ۱۳۰۰ یا اوایل انقلاب مشروطه، حدود ۸۹ درصد جامعه ایران، کشاورز است و زنان در کنار مردان کار می‌کنند. در این دوره، عموم مردم بی‌سواد هستند و به کشاورزی مشغول‌اند. رضاخان با استفاده از سکولاریسم، برابری زن و مرد، منفعت‌طلبی، لذت‌جویی و... که از ساختارهای مدرنیته به ارمغان آورده بود، سعی کرد تا زنان را مدرن کند. این مدرن‌شدن، از زنان آغاز شد.

در تعالیم اسلام، کار خانگی یک شغل است و برای انجام آن باید حقوق دریافت کرد. در برخی از کشورها مانند سوئد، سعی می‌کنند تا به کار خانگی، وجهه اشتغال دهند. سال ۱۳۸۲ یا ۱۳۸۳ در مرکز مشارکت امور بانوان تحقیقی صورت گرفت که یک زن خانه‌دار با انجام خدماتی که در منزل به‌صورت روزانه ترتیب می‌دهد، چقدر ارزش‌افزوده به خانه می‌آورد؟ برای مثال، اگر یک آقای آبدارچی ماهیانه ۵۰۰ هزار تومان بابت خدمات به ۱۰ نفر دریافت می‌کرد، یک زن خانه‌دار با وظایفی که در زمینه پخت‌وپز و شست‌وشو و...انجام می‌دهد، چقدر آورده مالی برای خانواده‌اش دارد؟ نتیجه تحقیق این بود که یک زن خانه‌دار، پنج میلیون آورده مالی دارد! یعنی اگر یک فرد دیگر این کارها را انجام دهد، باید در سال ۱۳۸۳ به او پنج میلیون باید داده می‌شد؛ درحالی‌که زن به‌صورت رایگان این کارها را انجام می‌دهد. در حال حاضر هم آمار نشان می‌دهند که هنوز بیشترین کار زنان در ایران خانه‌داری است. از طرف دیگر، زنانی که به دلیل فقر و اجبار، کار منزل دیگران را انجام می‌دهند، ازکارافتادگی، بیمه و... ندارند. این موضوع درباره زن خانه‌دار هم صدق می‌کند. به‌مرورزمان، زن به یک ماشین کار تبدیل می‌شود. هر نقشی که زن در خانه داشته باشد - دختر یا همسر یا مادر - در هر حال یک زن است و کار خانه همیشه همراه زنان بوده است.

مسئله اشتغالِ زنان به معنای امروزی آن، موضوع جدیدی است. دورانی که من در آن رشد کردم و بزرگ شدم، اوج دوران رغبت و تمایل زنان به اشتغال بود. در دوران آغاز و پاگیری مدرنیته در ایران، نوسازی برون ساز بود. نوسازی و نوگرایی از مشروطه، به طور طبیعی درون‌زا آغاز شده بود. رهبران مشروطه روحانیون مذهبی بودند. این موضوع نشان می‌دهد که مذهب، فی‌نفسه با نوگرایی مشکلی ندارد؛ اما جنبش نوگرایی مشروطه که یک جنبش اجتماعی است، به انقلاب تبدیل شد. انقلاب مشروطه، نوگرا بود. این انقلاب و موج نوگرائی همراه با آن، به نتیجه می‌رسد و مجلس شورای ملی تشکیل می‌شود. در این برهه از تاریخ که مصادف با استبداد صغیر است، زنان به شکل انجمن‌های مخفی و... حضور قوی و پررنگ دارند. زنان با تلاش خود توانستند از حوزه خصوصی فرار کنند و در سپهر عمومی جایی برای خودشان باز کنند. از دوران مشروطه که مذهب و جنبش مشروطه حضور زنان را در اجتماع پذیرفت، زنان حضور محکم و همیشگی در عرصه عمومی پیدا کردند. البته این حضور به همین سادگی‌ها هم نبود. از این دوران به بعد، زنان باید در دو عرصه عمومی و خصوصی مبارزه می‌کردند. در خانه، برای حقوق اولیه خود با مردان مبارزه می‌کردند و در بیرون از خانه با حکومت برای عدالت می‌جنگیدند.

زمانی که انقلاب مشروطه توسط کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به گِل نشست، نوسازی جامعه ایرانی، برون‌زا شد. نوسازی برون‌زا یعنی عاملیت از زن و مرد ایرانی گرفته و به دربار داده شد؛ بنابراین، زنان عاملیت نوسازی خود را از دست دادند. این یک تفکر ساختارگرایانه است. حکومت تصور می‌کرد که اگر ساختار مدرنیته به داخل کشور آورده شود، در نهایت جامعه مدرن می‌شود. اما این نوسازی آمرانه بود و همان‌طور که دیدیم، نتیجه‌ای هم جز اختلاط و التقاط نداشت.

 

مدرنیته در ایران با زنان آغاز شد

نوسازی آمرانه همان‌طور که از اسمش هم پیداست، انتخابِ جامعه ایرانی نبود. بعد از مشروطه و وضعیت نابسامان جامعه در اواخر دوران قاجار، با روی کار آمدن رضاخان، شاید یک ذوق و امید عمومی برای تغییر وضعیت و آمدن حکومت جدید وجود داشت. در واقع جامعه امید داشت که از رهگذر روی کار آمدن سلسله جدید و دولتِ مدرن، به سامانِ اجتماعی برسد. آیا این ناکامی باعث شد تا مردم نوسازی را به دست حکومت بسپارند؟

مرتاضی: هرج‌ومرج، نابسامانی، فقر و... که از دوره قاجار شروع شده بود، بیشترین قربانیان خود را از زنان و کودکان می‌گرفت. از دوره ناصرالدین‌شاه، به دلایل شکست از بیگانگان و جداشدن مناطقی از ایران، مهاجرت افزایش پیدا کرد. در مقابل این نوگرایی در ایران، روسیه به سمت مدرنیته درون‌زا حرکت کرد. جریان سوسیالیسم و عدالت‌خواهی در روسیه، بر ایران هم تأثیر داشت؛ تا جایی که حزب عدالت در رشت ایجاد شد که این ایده بر نواندیشی دینی هم به‌شدت تأثیر گذاشت. جریان نوسازی درون‌زای ایران بعد از کودتای استعماری رضاشاه به نوسازی برون‌زا با عاملیت دربار تبدیل می‌شود. نقش عاملیت زن و مرد ایرانی از آنها دریغ شد. در کتاب‌هایی مانند کتاب «سه زن» از «بهنود» به این موضوع اشاره می‌شود که زیرساخت اشتغال زنان در ایران، برخلاف کشورهای اروپایی که دوره بورژوازی و کارگاه‌های بزرگ و نساجی را طی کرده بودند (با همه ایرادها و نقدهایی که درباره این دوران به اروپا وارد است)، سپری نشد. ایران بدون اینکه زیرساخت‌های روشنی برای حضور منطقی زنان در عرصه اشتغال و اجتماعی داشته باشد، زنان را به جامعه وارد کرد.

در سال ۱۳۰۰ یا اوایل انقلاب مشروطه، حدود ۸۹ درصد جامعه ایران، کشاورز است و زنان در کنار مردان کار می‌کنند. در این دوره، عموم مردم بی‌سواد هستند و به کشاورزی مشغول‌اند. رضاخان با استفاده از سکولاریسم، برابری زن و مرد، منفعت‌طلبی، لذت‌جویی و... که از ساختارهای مدرنیته به ارمغان آورده بود، سعی کرد تا زنان را مدرن کند. این مدرن‌شدن، از زنان آغاز شد. برای مثال کشیدن چادر از سر زنان و... این کارها به این دلیل صورت می‌گرفت که ویترین حکومتی مدرن شود. زمانی که زن در کنار مرد در خیابان حرکت کند، ویترین حکومت مدرن جلوه می‌کند. در این مقطع، بدن زن به ویترین حکومت تبدیل شد. از اینجاست که کار زن به بدنش تقلیل پیدا می‌کند. مدرنیته رضاخانی، بدن زن را جانشین کار او می‌کند.

نه‌تنها موضوع زنان، بلکه موضوعات دیگر از جمله شهرنشینی نیز در ایران اساس منطقی ندارد. منطق شهرنشینی در کشورهای صنعتی برای سکونت کارگران کارخانه بود. اما در ایران، وضعیت کارگران به این شکل نبود. زنان ایرانی، مصرف‌کننده محصولات بازارهای بزرگ بودند و این بازارها، زنان را استعمار کرده بودند. همچنین به‌واسطة نفتی که در ایران کشف شده بود، این کشور مورد استعمار دولت‌های قدرتمند نیز قرار گرفت. ایران به‌واسطة مقاومت‌هایی که زنان هم در آن نقش داشتند، برخلاف سایر کشورها که مستعمره کامل شدند، به طور کامل مستعمره نشد و این روند همه چیز را در این کشور متفاوت از دیگران کرد.

زنان در ایران به طور منطقی وارد بازار اشتغال نشدند. گویا زنان ناگهان از دوره کشاورزی به دوره جدید پرت شدند. این پرت‌شدن زنان با ترس و ارعاب همراه بود. این ارعاب، مقاومت‌های بزرگ زنانه را به وجود آورد. نکته جالب تاریخی در این دوره، رشد اقتصاد یهودیان دوره‌گرد با محوریت طلا و پارچه بوده است. زنانی که به دلیل کشف حجاب، منزلشان را ترک نمی‌کردند، مشتری دوره‌گردهای یهودی می‌شدند. رضاشاه درآمد یک سال نفت را صرف خرید لباس‌های اروپایی کرد. مردم ایران با کالای ساخت اروپا مواجه شدند؛ نه با کالایی تولیدی خودشان و در نتیجه، ایرانیان از نتیجه اشتغال دیگران، مدرن شدند. مدرنیته وارداتی و اجباری!

 

آسیب‌های مدرنیته تحمیلی برای زنان ایرانی

آیا ایرانیان دغدغه اشتغال، مدرنیته یا سهیم‌شدن در فرایند پیشواییِ نوسازی را داشتند؟ یا نظام هنجاری و ارزشی جامعه، آنان را تشویق به حضور و فعالیت در فرایند توسعه می‌کرد؟

مرتاضی: در این زمان، ایران نفت داشت و قرار بود که از حاصل فروش نفت، چرخ اقتصاد کشور بچرخد. اقتصاد نقتی، اقتصاد مولد نیست؛ بلکه اقتصادی است که شغل ایجاد می‌کند، اما تغییر اساسی و مهمی ایجاد نمی‌کند. ماهیت این ماجرا، فرهنگی است. در حوزه مطالعات زنان، کارگران، روستائیان مقیم مرکز هستند؛ حتی شهرنشینان نیز روستائیان مقیم مرکز هستند. اغلب شهری‌ها به واسطه یک نسل شهرنشین شده‌اند. فرهنگ، آداب معاشرت، آداب غذایی، مناسک قدرت و...در ایران همچنان روستایی است. در دوره رضاخان، بدون وجود زیرساخت و اعتمادبه‌نفس لازم می‌خواستند زنان را وارد بازار کار کنند. یکی از دلایل عقب‌ماندگی فرهنگی زنان ایران نسبت به دنیای مدرن، مدرنیته تحمیلی است. نوید مدرنیته تحمیلی برای زنان، سردرگمی در هویت و اشتغال است. سردرگمی یعنی آشنا نبودن با ارزش‌های شغلی، عدم تعهد به شغل و...

تعداد زیادی از زنان، امروزه در وضعیت شغلی خود سردرگم هستند. وضعیت شغلی زنان امروز، به چهار دسته تقسیم می‌شود: وضعیت شغلی موفق که هویت موفق دارد، وضعیت شغلی بحران‌زده که هویت بحران‌زا ایجاد می‌کند، وضعیت شغلی سردرگم که وضعیتی سردرگم ایجاد می‌کند و هویت چهارم که دنباله‌رو است. وضعیت سردرگمی و بحران شغلی زنان، به دلیل عدم موفقیت شغلی اغلب زنان است. زنانی وضعیت شغلی موفقی دارند که وضعیت مالی خوبی دارند. این قشر موفق نسبت به بقیه طبقات، زودتر مدرن شده‌اند و با مدرنیته از دوره کودکی آشنا شده‌اند. آنها روابط و ضوابط دنیای مدرن را شناخته‌اند. تحقیقات نشان داده است که وقتی مردان فقیر روستایی به‌عنوان کارگر وارد شهرها شدند، برای حفظ زن و دخترانشان، آنها را در خانه نگه می‌داشتند.

در دوره رضاشاه، دولت مدرن شکل گرفت و وزارتخانه‌ها و ارگان‌ها ایجاد شدند. دو وزارتخانه آموزش‌وپرورش و دادگستری که تا قبل از این، اغلب در دست روحانیون بود، در این دوره تغییر کرد. مدرسین به معلم‌های مدرن تبدیل شدند. در این سیستم آموزشی جدید که به تقلید از کشور فرانسه بود، کتب درسی تغییر کردند. جامعه ایرانی به طور ناگهانی دچار شکاف یا چالش بزرگی شدند. از جمله کارهایی که خارجی‎ها در ایران انجام دادند، ایجاد کالج‌هایی برای جوانان بود. در شهرهای شیراز، تبریز و رشت، کالج‌هایی برای دختران ساخته شد. دلیل مخالف روحانیون با کالج‌های زنان به دلیل مخالفت با علم‌آموزی نبود؛ بلکه به این خاطر این بود که روحانیون معتقد بودند این کالج‌ها، باعث می‌شود که جوانان، فرهنگ ایرانی را فراموش می‌کنند. البته قشر متحجری وجود داشت که با تحصیل زنان اساساً مخالف بود، اما زنان و دختران روحانیون مذهبی، اغلب باسواد بودند. مسئله اشتغال زنان، تحت‌تأثیر مدرنیته برون‌زا در ایران قرار گرفت و تا به امروز از آن جدا نشده است. در زمان جوانی من که مصادف با اوج دوره مدرنیته شاهی بود، موقعیت شغلی زنان در بالاترین سطح بود. زنان در همه حوزه‌های شغلی مانند معلمی، وکالت، وزارت، نمایندگی مجلس، پزشکی و... حضور داشتند.

 

خانم دباغ پست گرفت چون مورد اعتماد بود

خانم دباغ در جمهوری اسلامی یک نمونه از زن تراز بود. در نگاه آیت‌الله خمینی (ره) تفکیک جنسیتی مهم نیست و زن هم می‌تواند فرمانده سپاه همدان باشد. اما هزاران مرد نمی‌توانند. چرا؟ چون این زن مورد اعتماد ایشان و انقلابیون بود. پس به توانایی‌هایش هم نگاه می‌کردند و فارغ از عناصر جنسیتی، این انتصاب‌ها صورت داده شد.

آیا می‌توان گفت که در این دوره، الگوی غالب هویت شغلی زنان «هویت شغلی موفق» بود؟ یا در تلاش بودند و تازه این شروعِ مسیر بود؟

مرتاضی: خیر! هویت شغلی موفق به این معنا که زنان هم راضی باشند، نبود. صرفاً نمایشی از اشتغال زنان شکل‌گرفته بود. در این دوره اکثر زنان خانه‌دار بودند. در این دوره یک شکافت وجود داشت؛ زنان مدرن در ساختار رسمی پذیرفته شده بودند؛ همان‌طور که در ساختار رسمی جمهوری اسلامی، زن با پوشش خاصی پذیرفته شده است. اگر آیت‌الله خمینی (ره) فرماندهی کل سپاه همدان را به خانم دباغ دادند، به دلیل اعتمادی بود که به ایشان داشتند. خانم دباغ در جمهوری اسلامی یک نمونه از زن تراز بود. در نگاه آیت‌الله خمینی (ره) تفکیک جنسیتی مهم نیست و زن هم می‌تواند فرمانده سپاه همدان باشد. اما هزاران مرد نمی‌توانند. چرا؟ چون این زن مورد اعتماد ایشان و انقلابیون بود. پس به توانایی‌هایش هم نگاه می‌کردند و فارغ از عناصر جنسیتی، این انتصاب‌ها صورت داده شد. امروز هم زنان متناسب با معیارهای جمهوری اسلامی در ساختار استفاده می‌شوند.

 

امروز زن مبارز عدالت‌طلب وجود ندارد

 اما به نظر می‌آید که فاکتور جنسیت در ساختار حکمرانی ما، در سال‌های پس از این مهم‌تر شد. منظورم این است که شیوه تصمیم‌گیری و انتصاب خانم دباغ توسط امام، یک فرایند فراگیر و الگو در بدنه حکمرانی نبود. هرچند نمی‌خواهم منکر این واقعیت بشوم که فضای کلی تصمیم‌سازی و مجال دادن به زنان برای دسترسی به پست‌های مهم، فراز و نشیب‌هایی داشته که مجموعاً به نفع زنان ارزیابی می‌شود.

مرتاضی: این حرف صحیح است، اما درباره همه زنان صدق نمی‌کند. در آن دوره، کسی مورداعتمادتر از خانم دباغ نبود. مشکل آن بخش از حکمرانی که شما درباره‌اش سخن می‌گوئید و به آن نقد دارید، جنسیت زنان نیست. از خانم دباغ استفاده کردند، چون هم توانایی داشت و هم مورد تأیید بود. البته در آن دوره، ژست اینکه زن و مرد فرقی ندارند و برابر هستند نیز وجود داشت. این بحث وجود داشت که اگر زن و مرد از هر لحاظ برای یک موقعیت برابر باشند، زنان هم به مقام می‌رسند. انتخابی بود که درباره خانم دباغ وجود داشت. این اصلاً غلط و نامطلوب نبود. به‌هرحال یک انقلاب دینی روی کار آمده بود که باید درباره این اتهامات، چاره‌ای می‌اندیشید.

اما آن بخشی که شما درباره‌اش سخن می‌گوئید، اعتقاد دارند که تعداد زنان هماهنگ با معیارهای هویتی و مطلوب برای حکومت کم است و به همین دلیل، برای ورود دیگر زنان، مانع می‌سازند. برای مثال، خانم «زهرا شجاعی» پیشینه آکادمیک قوی داشت؛ اما پیشینه خانم دباغ با روحانیون مبارز بود؛ بااین‌حال خانم شجاعی جایگاه خانم دباغ را در بدنه سیستم نداشت. به طور خلاصه، یک اعتماد جناحی وجود داشت. مردهای بهتر از خانم دباغ وجود داشتند، اما اعتماد وجود نداشت. یادم است زمانی که «اوریانا فالاچی» برای مصاحبه به نوفل‌لوشاتو آمد، گفت: من می‌خواستم بدون روسری بیایم و آیت‌الله خمینی (ره) هم گفتند: «اصلاً حجاب بر شما واجب نیست.» ایشان به شرع پایبند بود و در برخورد با «فالاچی» این‌طور اظهارنظر می‌کرد؛ اما در همان ایام، افرادی بودند که نظرات دیگری برخلاف همین نظر امام داشتند. خوانش‌های حاکم بر سیستم سیاسی و فرهنگی، همراه با تیم‌هایی که روی کار می‌آید تغییر می‌کند. بحث بر سر نبودن زنان در ساختار نیست، موضوع این است که باید به همه زنان اجازه داده شود تا توانمندی‌های خود را نشان دهند. باید نگاه دولت و حکومت، فراخ‌تر باشد.

در آن دوره، کسی مورداعتمادتر از خانم دباغ نبود. مشکل آن بخش از حکمرانی که شما درباره‌اش سخن می‌گوئید و به آن نقد دارید، جنسیت زنان نیست. از خانم دباغ استفاده کردند، چون هم توانایی داشت و هم مورد تأیید بود. البته در آن دوره، ژست اینکه زن و مرد فرقی ندارند و برابر هستند نیز وجود داشت. این بحث وجود داشت که اگر زن و مرد از هر لحاظ برای یک موقعیت برابر باشند، زنان هم به مقام می‌رسند

در دوره‌ای که من زندگی می‌کردم، زنان مدرنی که صاحب شغل شدند، متأسفانه باعث یکدست شدن زنان جامعه نشدند؛ بلکه شکاف زنانه ایجاد کردند. برای نمونه من یک دخترخاله داشتم که هم سن مادرم بود و به او فخرفروشی می‌کرد. او فقط به دلیل شاغل بودن، خودش را جلوتر و بالاتر از مادرم می‌دانست؛ درحالی‌که مادرم به دلیل زیست در یک خانواده سیاسی، اطلاعات بالایی داشت. این شکاف بین الگوهای مختلف زنان، مانند زن روستایی، شهری، مدرن، سنتی، شاغل و خانه‌دار وجود داشت. خانه‌داری و زن سنتی، تحقیر می‌شد. در اینجا کار هم تحقیر شد. کارگری، خانه‌داری، عمله‌گری و... توسط افراد جامعه تحقیر می‌شد. زن کشاورز شالی‌کار در روستا که نان خانه را درمی‌آورند و ممکن بود سواد هم داشته باشد، توسط یک زن شهری که ماشین‌نویسی یاد گرفته بود، تحقیر می‌شد. زنان شهرنشین دچار پارادوکس بین سنت و مدرنیته شده بودند که هنوز هم ادامه دارد.

سال ۱۳۵۰ یا ۱۳۵۱ بود که دکتر شریعتی، آقای غلامعباس توسلی، دکتر سامی و آقای صدر بلاغی، یک سمینار با موضوع بررسی زن با درخواست حضوری جوانانی از جمله بنده برگزار کردند. بعدها مجموعه کامل این سمینار به‌صورت کتاب - که جزء مجموعه آثار دکتر شریعتی نیز هست - منتشر شد. من به همراه برخی از دوستان، چالش‌های زیادی با دکتر شریعتی داشتیم. رفتارها و منش شریعتی درباره زنان ایرانی، از جمله مهم‌ترین مسائلی است که باید در بررسی این سیر تطور تاریخی به آن توجه داشت. از جمله زنانی که به نظرم باید به او اشاره کنم، «محبوبه متحدین» است که در سال ۱۳۵۵ به همراه همسرش «حسن آلادپوش» کشته شدند. دکتر شریعتی رفت‌وآمد خانوادگی با خانواده متحدین داشت و در آن زمان، پوشش محبوبه مناسب نبود. دکتر شریعتی با او صحبت کرد و تأثیرات زیادی بر او گذاشت. داستان «حسن و محبوبه» که دکتر شریعتی نوشته، حاصل زندگی و تغییرات محبوبه است. کم همیشه با خودم می‌گویم این کتاب، داستان نسل من است که برای حفظ فرهنگ و هویت خود اسلحه به دست گرفته بود. اگر رژیم شاهنشاهی خوب بود، چرا جوانان باید اسلحه به دست می‌گرفتند؟ این مبارزه تنها بین زنان مذهبی نبوده است؛ بلکه زنان چپ نیز مبارزه می‌کردند. امروزه اما این زن مبارز عدالت‌طلب وجود ندارد.

اشتغال به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های مدرنیته در ایران، بومی و معطوف به نقد سنت، آداب و فرهنگ نبود. در این زمان، زن ایرانی همچنان کشاورز بود و می‌توانست شکمش را سیر کند. نکته مهم‌تر اینکه برخلاف تفکر برخی افراد، زنان سنتی، شان و منزلت داشتند. سیستم خانواده و فامیل، اساساً بر مدار این زنان می‌چرخید. شاید در ظاهر پیر بودند، اما ازکارافتاده نبودند و به‌عنوان یک نقطه عطف، مراجعه به آنها زیاد بود. در سپهر خانوادگی و فامیل جایگاه مهمی داشتند. یادم هست که من هفت‌ساله بودم و پدرم از سفر خارج برای من و خواهرم لباس باله سوغاتی آورد. مادربزرگم زمانی که این لباس‌ها را بر تن من و خواهرم دید، خیلی عصبانی شد و اعتراض کرد که این لباس‌ها مناسب دختر نیست. مادرم هم به نشانه فرمان از صحبت مادربزرگم، لباس‌ها را دور انداخت! یا پدرم قرار بود من و خواهرم را به کلاس شنا بفرستد؛ اما به دلیل مخالفت مادربزرگم این کار را نکرد. اقتدار مادر در خانواده به این شکل بود. زنان سنتی‌تر بودند و در مقابل مدرن‌شدن مقاومت می‌کردند. خانواده در حیات اجتماعی افراد دخیل بودند. سپهر عمومی به معنی جایی است که افراد حقوق برابر دارند؛ اما در واقعیت جامعه این‌طور نیست و زنان، نقش و حقوق مهم‌تر یا تأثیرگذارتری در این سپهر دارند.

 

زن درس‌خوانده، مطیع نمی‌شود!

جایگاه زن در وضعیت سپهر عمومی خانواده از دیروز تا به امروز چه تغییراتی کرده است؟

مرتاضی: در ایام قدیم هم کلیشه‌های جنسیتی وجود داشت و نگاه جنسیت زده به زنان در جامعه بود. برای نمونه در چندهمسری، نگاه به زنان محدود به تنشان بود. گاهی فقه و برخی قوانین مدنی در کشور هم معطوف به بدن و تن هستند. مثلاً زن حق طلاق ندارد تا وقتی که مرد نخواهد. تن‌فروشی زنان، قدیمی‌ترین شغلی است که از همین رهگذر، قابل توجه و واکاوی‌های فراوان است.

 

هر چند که نمی‌توان گفت تمام هویت زنان به شغل تکیه دارد؛ اما شغل، یکی از پارامترهای هویت‌ساز برای زنان است. به نظر شما، نسبت شغل و ساخت هویت زنانه چگونه است؟

مرتاضی: شغل‌های مدرنی که برای زنان در ایران وجود داشت، مشاغل خدماتی از قبیل منشی‌گری و تایپ بود. دکتر شریعتی زن خانه‌دار را زن هیچ‌وپوچ قلمداد می‌کرد. در نتیجه، من به‌عنوان یک زن در آن زمان میلی به خانه‌داری نداشتم. شریعتی جوهر انسان را به کار شخص معطوف می‌کرد. زن خانه‌دار ساکن شهر، نه مانند زن روستایی کشاورز است و نه مانند زن شهری، شاغل است. زن متوسط شهری در آن روزگار، برای کارهای منزلش کارگر داشت و اوج فعالیتش رسیدگی به بدنش بود. در مقابل این زنان، زنانی بودند تحصیل‌کرده که شغل‌های خوبی مانند پزشکی و وکالت داشتند. نکته مهم این است که هرچند زنان اجازه ورود به دانشگاه را داشتند، اما همیشه مخالفت‌هایی با تحصیل زنان بود. پدر من با وجود اینکه یک مبارز سیاسی، تحصیل‌کرده و معاون وزیر بود، اما با تحصیل من در دانشگاه مخالف بود. او اعتقاد داشت که دانشگاه باعث می‌شود که من زن مطیعی نشوم. شریعتی هم معتقد است زنی که به واسطه شغل به استقلال مالی رسیده است، خود را در خانه حبس نمی‌کند؛ زیرا دارای عقلانیت اقتصادی است. برخلاف این گفته که اشتغال زنان، استقلال افراد را از بین می‌برد. در دوره کشاورزی زندگی به زمین خلاصه می‌شد و افراد به‌اصطلاح نان خود را از زمین درمی‌آوردند؛ اما امروزه پول درآوردن راه‌های متفاوتی دارد. به نظر می‌آید که اشتغال، زنان را توانمند، باورمند و مستقل کرده است.

اگر رژیم شاهنشاهی خوب بود، چرا جوانان باید اسلحه به دست می‌گرفتند؟ این مبارزه تنها بین زنان مذهبی نبوده است؛ بلکه زنان چپ نیز مبارزه می‌کردند. امروزه اما این زن مبارز عدالت‌طلب وجود ندارد.

در سیستم زندگی امروز، اشتغال مانند تحصیل با زندگی زنان گره‌خورده است. زن خانه‌دار همان‌طور که شریعتی می‌گفت، زن هیچ و پوچی است. شریعتی از این منظر می‌گفت هیچ‌وپوچ که زنان را ترغیب کند تا در جامعه نقشی داشته باشند. هر جایی که اشتغال نقش‌آفرینی کرد، می‌توان گفت هویت هم به وجود می‌آورد. تفاوت اشتغال و کار این است که اشتغال در خدمت چیزی می‌خواهد و آن خدمت به فرد هویت می‌دهد. حضرت خدیجه برای حضرت محمد (ص) و حضرت زینب (س) در واقعه کربلا پیام‌رسان بودند. هویت ما اینجا است که در حال ازبین‌رفتن است. هویتی که زنان در گذشته داشتند، نه‌تنها برای نسل جدید، بلکه برای نسل‌های قدیمی‌تر هم غریبه است.

در دوره مدرن، زنان ویترین هستند. در دوره سنت، هویت‌ها به شکل پدرسالاری یا مادرسالاری است. شاید مادرسالاری یا پدرسالاری روی جنسیت سوار می‌شود، اما باز هم جزء هویت است؛ بنابراین وضعیت اشتغال زنان در ایران با مدرنیزاسیون برون‌زا به عاملیت دربار شروع شد و با آن گره خورد و مانند مذهب مظلوم واقع شد. سنت به جای نقد، نفی شد. مذهب و سنت توانستند جایگزین جباریت و دیکتاتوری مدرن شوند؛ اما ایدئولوژی ظرفیت، توانایی و شناخت دموکراسی را نداشت. بحث قرآن دموکراسی مطرح نیست؛ بلکه بحث آزادگی و اخلاق است. همان‌طور که امام حسین (ع) می‌فرمایند: «اگر دین ندارید، آزاده باشید.» در مرام آزادگی، این اخلاق است که روابط اجتماعی را سامان می‌بخشد. با فقهی کردن دین، امکان سامان‌بخشیدن از دین کمتر می‌شود.

 

کنشگر مدنی بهتر از زن خانه‌دار!

البته اگر این فقهی‌شدن، همراه با پویایی باشد، می‌توان حمایت‌های خوبی از زنانِ امروز داشت.

پدر من با وجود اینکه یک مبارز سیاسی، تحصیل‌کرده و معاون وزیر بود، اما با تحصیل من در دانشگاه مخالف بود. او اعتقاد داشت که دانشگاه باعث می‌شود که من زن مطیعی نشوم. شریعتی هم معتقد است زنی که به واسطه شغل به استقلال مالی رسیده است، خود را در خانه حبس نمی‌کند؛ زیرا دارای عقلانیت اقتصادی است.

مرتاضی: در جامعه ایران، نظام حمایتی همپای اشتغال بالا نیامده است. به‌خصوص مشاغلی که زنان به دلیل فقر به آن تن می‌دهند، در این نظام دیده نشده و کسی به آنها نمی‌پردازد. طبقه متوسط ایران در سراشیبی است. فقر هم به‌شدت چهره زنانه دارد. در سنت، هرگز زن کارتن‌خواب وجود ندارد؛ اما در واقعیت، زن کارتن‌خواب وجود دارد. همچنان زنان خانه‌دار بیشتر هستند و مانند آنچه در فرهنگ است، باید به زن خانه‌دار هویت شغلی داده شود. اغلب هویت‌های دسته‌بندی چهارگانه که بالاتر گفتم، هویت دنباله‌رو است. هویت موفق، کم است. ممکن است فردی هویت شغلی موفقی داشته باشد، اما الزاماً به معنای این نیست که انسان موفقی در زندگی شخصی هم باشند.

امروز تصور عمومی از خانه‌داری، کاری پست و بی‌ارزش است. برخی از دوستان من زمانی که می‌خواهند فرم پر کنند، شغل را می‌نویسند کنشگر مدنی! درصورتی‌که کنشگری مدنی، یک فعالیت داوطلبانه است، نه شغل! چرا آن‌طور می‌نویسند؟ چون که خانه‌داری از نظر آنها پست است. زنان تحصیل‌کرده هم زمانی که تن به خانه‌داری می‌دهند، ناراحت هستند و هویت موفقی ندارند. ما در حوزه جنسیتی با طردشدگی اجتماعی مواجه هستیم. شاید با یک زن موفق در یک شغل مواجه شویم، اما از نظر سیاسی، زنان طرد شده‌اند. طردشدگان هم یک برچسب دارند: زن مجاهد یا زن سیاسی. زنان به لحاظ جنسیتی، مطرود سیاسی هستند.

«زیر طبقه»، مفهوم بعدی است که شامل فقرا و حاشیه‌نشین‌ها شده و باید در این راستا موردتوجه واقع شود. این زیرطبقه بودن مانع از این می‌شود که زنان هویت شغلی داشته باشند. گاهی از اوقات این زنان تن‌فروشی می‌کنند تا هزینه زندگی خود را تأمین کنند. یکی دیگر از تفاوت‌های زن و مرد در اشتغال، این است که مردان توانسته‌اند خود را از تن رها کنند، اما زنان همچنان محدود به تنشان هستند. این مسائل باید از هویت و موقعیت زنان در نسبت با مشاغل زدوده شود تا آنگاه بتوان از زنِ شاغلِ ایرانیِ موفق صحبت کرد.

 

/ انتهای پیام /