گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در بخش اول گفتوگو با حجتالاسلام عمادالدین خاکی از او درباره تعریف دوره نوجوانی و نسبت مشارکت اجتماعی نوجوان با هویت و زمینههای مشارکت برای نوجوانان شنیدیم. خاکی همچنین در این بخش تاکید کرد باید کارِ نوجوان را به خود نوجوان سپرد و از فرصت هیئت نیز برای جذب نوجوان بهره گرفت. اما در بخش دوم خاکی تاکید کرد برای اینکه بتوان نوجوان را پای مشارکت آورد باید ریسک پذیر بود همچنان که هر دستگاهی باید یک «دستیار نوجوان» داشته باشد. در ادامه مشروح بخش دوم گفتوگو با عمادالدین خاکی عضو کمیسیون تعلیم و تربیت شورای عالی انقلاب فرهنگی تقدیم نگاه شما میشود.
برای نوجوان ریسکپذیر شویم!
در بخش نخست وضعیت نوجوانان را وضعیتسنجی کردیم. مشارکت چه تأثیری روی ظرفیتهایی چون مسئولیتپذیری، احساس تعلق خاطر، تجربه عملی و کار جمعی دارد؟ و ممکن است با چه تهدیدهایی مواجه باشد که از آن مراقبت کنیم؟
خاکی: ما بهخاطر یک شرایطی ریسکپذیریمان را بسیار پایین آوردهایم و اینجا دقیقاً همان نقطهضعف ما شده است. ما دیگر حاضر نیستیم ریسک کنیم. ما میترسیم. ما حاضریم همه چیز سر جایش باشد، اما رشدی اتفاق نیفتد. رشد نداشتن را ترجیح میدهیم به اینکه یک رشدی در آینده داشته باشیم، اما با پستیوبلندی. چه کسی میتواند ادعا کند که در رشد داشتن، بازنده بودن معنایی ندارد؟ رشد جایی معنا دارد که شما یک دره داشته باشی و بعد از دره، قله وجود دارد. هیچوقت در مسیر صاف، قله وجود ندارد. حتماً یک دره عمیق، یک قله با ارتفاع بسیار زیاد خواهد داشت. ما ریسکپذیری نمیکنیم. دوران نوجوانی هم دقیقاً دوران ریسک است. برای همین میبینیم که نمیشود و با هم چسبندگی ندارد؛ لذا نوجوان حساب نمیشود، چون ما دیگر اهل ریسک نیستیم و این را نمیپذیریم. اگر ما دوراندیش باشیم، باید ریسکپذیر هم باشیم. این کار را خراب کردهایم. یعنی آن دوراندیشی از ما گرفته شده است و حاضریم برای امروز کار کنیم، اما برای ده سال دیگر کاری انجام ندهیم. اما در جوامع غربی عکس این قضیه است. فرد ریسک میکند و به نوجوان کار میسپارد و جواب هم میگیرد. اما ما این کار را انجام نمیدهیم.
نوجوان را بهحساب بیاوریم
ظرفیتهایی که ما معمولاً با نهادسازی، نوشتن کتاب و مواردی ازایندست برای نوجوان به دنبال آن هستیم، اما خود مشارکت همه اینها را برای ما حل میکند. یعنی مثلاً فرایندی طراحی میکنیم که چگونه هویت کار جمعی را در جوان بالا ببریم. کتاب مینویسیم و... اما حاضر نیستیم او را مشارکت دهیم.
خاکی: یک مثال بزنم. در همین جنگ اخیر، ما یک روز پس از جنگ، با نوجوانان دور هم جمع شدیم که «باید چه کار انجام دهیم؟» جالب است که حرف یکی از نوجوانان این بود که چه کار انجام دهیم که خانوادهمان را راضی کنیم در تهران بمانند؟ اول باید خانوادهمان را راضی کنیم. اینکه میگویم خود نوجوان باید پای کار بیاید، یعنی همین. یعنی برای خودش آنقدر نقش تعریف کرده که میگوید: «بگو من باید چه کاری انجام دهم.» من دانشآموزی داشتم که وسط کلاس درس بیرون میآمد و از تلفن عمومی مدرسهشان به من زنگ میزد و میگفت: «الان معلم سر کلاس این را گفته، جوابش چیست؟». در دورهمی که با نوجوانان داشتیم به این جمعبندی رسیدیم که ما در گام اول باید مردم محله و ظرفیتهایشان را شناسایی کنیم. اگر اوضاع خرابتر شد یا شرایط غیرعادی پیش آمد، ما بدانیم پزشک محلهمان کیست، مربی مهدکودکمان کیست، نانوای محلهمان کیست، تأسیساتی محلهمان کیست و... این جمعبندی واقعاً با خود نوجوانان صورت گرفت. حتی این لیستی که سراغ کدام شغلها برویم، با پیشنهاد خود این بچهها بود. یک نوجوان هم پای ثبتنامش ایستاد. یعنی میزی در مسجد گذاشتند - نه بهعنوان بسیج - بهعنوان قرارگاه مقاومت محله که افراد از همه سلیقهها برای ثبتنام به مسجد میآمدند. پس از پایانیافتن جنگ نیز خودشان پیشنهاد دادند یک هدیهای به این مردم بدهیم که ارتباطمان با محلهمان قطع نشود. این هم یک نمونه موفق، از مشارکت نوجوانان در بحبوحه جنگ، با همه ترسها و واهمههایش؛ بنابراین وقتی شما، نوجوان را حساب میکنید، میبینید که خودش پای کار میآید.
همه فعالیتهایمان باید پیوست نوجوان داشته باشد
مهمترین نهادهایی که در مسئله مشارکت نوجوان مؤثرند، یعنی مسئولیت و کارکرد دارند، کدام نهادها هستند؟
خاکی: طبیعتاً پاسخ سؤال این است که بله، آموزشوپرورش و وزارت فرهنگ نقش دارند. همگان را توصیه میکنیم که به وظایف خود عمل کنند! اما جواب اصلی این نیست. همه دستگاهها نسبت به نوجوان وظیفه دارند. همه دستگاهها وظیفه دارند. چرا؟ چون آینده ما وابسته به نوجوان است. هر کاری، پیوستی میخواهد. اگر ما میخواهیم به سمتوسوی درستی پیش برویم، همه فعالیتهای ما باید پیوست نوجوان داشته باشد. به نظرم آنقدر نمیخواهیم. یعنی پس از مدتی، یکدفعه از خواب بیدار میشویم و دوباره به همان خواب خودمان برمیگردیم! همه دستگاهها باید پیوست نوجوان داشته باشند؛ آن هم بر اساس صدق. دنیا همین کار را میکند. بهعنوانمثال، یک کشوری دوره پیشاهنگی گذاشته است. چرا این کار را کرده؟ چون میداند آینده کجاست. ما هنوز به این درک نرسیدهایم؛ لذا به نظرم میآید همه دستگاهها، نه بر اساس تعالیم دینی، بلکه بر اساس طرح خودشان موظفاند نوجوان را درگیر کنند؛ اگر میخواهند آینده خوبی ترسیم کنند.
نسبت و نقش نهادهایی مثل مسجد، مدرسه، یا خود خانواده و... با مسئله مشارکت نوجوانان چیست؟
ما ریسکپذیری نمیکنیم. دوران نوجوانی هم دقیقاً دوران ریسک است. برای همین میبینیم که نمیشود و با هم چسبندگی ندارد؛ لذا نوجوان حساب نمیشود، چون ما دیگر اهل ریسک نیستیم و این را نمیپذیریم. اگر ما دوراندیش باشیم، باید ریسکپذیر هم باشیم. این کار را خراب کردهایم.
خاکی: باید برای نوجوانان آغوش باز کنیم. باز هم نه برای اینکه چترمان را پر کنیم؛ چون واقعاً اصل کار، آنها هستند. اگر ادبیات دینی بخواهیم به کار ببریم، میگوییم مگر معصوم نفرمود: «بر شما باد به نوجوانان»؟ یعنی برای نوجوانان آغوش باز کنید. آینده برای اینهاست. من در مورد همین پرونده هیئت، خودم در حال پیگیری چنین فضایی هستم؛ چون معتقدم که شدنی است. من در صحبت با بسیاری از مداحان سرشناس از نوجوانیشان پرسیدم. عموماً میگفتند من در مدرسهمان مداح بودم یا یک روزی یک استادی دست من را گرفت و گفت: «تو هم میتوانی بخوانی». برای من مثال هیئتهای مختلفی را میزدند که در هیئت یک مدرسه بزرگ شدند و بهمرور این هیئت تبدیل به چند هیئت بزرگ شد.
اما نمیخواهیم این فرمول را اجرا کنیم و دوباره میخواهیم با آن برخورد لیبرالی داشته باشیم. سه هیئت بزرگ در کل شهر باشد و همه برویم زیرشاخه هیئت ایکس بشویم. این هیئت نوجوانان هم دارد، درحالیکه اینگونه درست نیست. هیئت نوجوانان باید هیئت بزرگی هم در کنارش داشته باشد. اصالت با نوجوان است. نمیخواهیم این را بپذیریم و باز میخواهیم همان روشهای غلطی را که در فعالیتهای اجتماعیمان داشتیم، تکرار کنیم.
«آینده» برای «نوجوان» است
چرا اصالت را به نوجوان میدهیم؟
خاکی: چون آینده برای نوجوان است. دیگر دوره ما رو به اتمام است و ما نمیخواهیم این را بپذیریم. چون میگوییم: «ما دهه شصتی بودیم، کسی ما را حساب نکرد. ما دهه هفتادی بودیم و فلان و الان دیگر نوبت ماست. ما باید سروری کنیم!»؛ اما اگر واقعاً میخواهید بر اساس صدق کاری انجام دهید، باید نسبت به آینده باشد. اصلاً امروز وجود ندارد. همه چیز فرداست. فردا دست کدام تفکر و ابزار است؟ دست کدام جنس است؟ مشخصاً دست «نوجوان».
ممکن است برخی بگویند مگر ما گفتیم نوجوانان نیایند؟ مگر ما درِ مسجد را بستهایم؟ مگر ما جلوی پایگاه بسیج، سنسنج گذاشتهایم؟ ما پذیرا هستیم. نوجوان امروز خودش نمیآید، نوجوان امروز با ما حال نمیکند! و... البته این نکته را هم نسبت به گذشته مطرح میکنند و میگویند که مگر در گذشته نهادی وجود داشته که نوجوان را به این معنا تحویل بگیرد؟ در گذشته نیز همینطور بوده و نوجوانها میآمدند، اما نوجوان دیروز، نوجوان انگیزهمندتری در این امور بوده، ولی در حال حاضر انگیزههایش تغییر کرده و پای کار نمیآید.
خاکی: به نظرم در گذشته، تحمیلکردن نسبت به نوجوان به این شکل نبود. ما الان برای نوجوان نهاد ساختهایم و باز او را مصرفگرا بار میآوریم. در گذشته وقتی نوجوان میخواست تکیه بزند، از کسی اجازه نمیگرفت و باید خودش برای آن فکر میکرد. شهید نواب صفوی کسی بود که در سنین نوجوانی علیه رژیم تظاهرات راه میاندازد.
میتوانیم این گزاره را بیان کنیم که خانوادهها نقشدهی بیشتری به نوجوانان داشتند؟
خاکی: نکته دوم صحبتم هم همین بود. افزون بر اینکه ما الان تحمیل میکنیم، ما نمیخواهیم بپذیریم که سبک زندگی تغییر کرده است. یعنی هنوز بنا داریم که برای حجاب مثال بزنیم که مثلاً «چون گوهری در صدف است»؛ درحالیکه باید یک مثال جدید و قابلفهمتر زد. ما نمیخواهیم سبک زندگی جدید را بپذیریم؛ سبک زندگیای که در آن، بچه دوست ندارد تحرک داشته باشد. درست است که این نوع سبک زندگی بد است، اما در ابتدا باید بپذیریم که این هست. کرونا و پس از کرونا ما را به سمتی برده که اصلاً نوجوان حال ندارد تکان بخورد. آیا برای این برنامه داریم یا خیر؟ اگر برنامه نداریم، باید برنامهریزی کنیم و این امر شدنی است.
لزوم ایجاد بستر، عقبنشینی و پشتیبانی از نوجوان
اگر ممکن است این مرز میان برنامه ریختن و تحمیلگر بودن را کمی مشخص میکنید.
خاکی: برنامه ریختن یعنی ما بستر را برای فعالیت او ایجاد کنیم. اما تحمیلکردن یعنی هم بستر را ایجاد کنیم و هم بگوییم: «این کار را انجام بده، به من گزارش بده و...» درحالیکه درست این است که چند بستر ایجاد کنیم و به نوجوان بگوییم میتواند این چند مورد کار را انجام دهد و اگر هم میخواهد شروع کند، ما کمکش میکنیم. قطعاً وقتی تحمیل باشد، نوجوان هم پای کار نمیایستد و میگوید پدر و مادرم نیز همینگونه مرا آزار میدادند. مرزش دقیقاً اینجاست. «ایجاد بستر، عقب نشستن، پشتیبانیکردن». این درست است. همچنان که «ایجاد بستر، بالاسر نوجوان ایستادن و امرونهیکردن» نادرست است.
هنر ما این است که نوجوان را به سمتی ببریم که او از ما سؤال کند. یعنی احتیاج پیدا کند، تشنه بشود و بفهمد که من برای ادامهدادن به مسیر، نیازمند این هستم که از او مشورت بگیرم و کمکش را بطلبم. بعد اینجا کاملاً ناز و نیاز درست میشود. مربی موفق کسی است که سالی یک بار یا هر شش ماه یک بار با متربی و با نوجوانش، حرف بزند. بقیه روزها نباید حرف بزند. استاد اخلاق چه کار میکرد؟ بعد از یک سال میگفت ما کجای زندگیمان اشتباه است «و اگر آنگونه میکردی، بهتر بود.» کدام استاد اخلاقی را شما دیدهاید که مرتباً بگوید: «هر روز این کار را بکن، فردا آن کار را بکن». اصلاً اینگونه نیست. همچنان که مرحوم «اسماعیل دولابی» که فرد حکیمی بوده، به شهید «ابراهیم هادی» میگفت: «آقای هادی، شما ما را نصیحت کن». موارد اینچنین نشان میدهد که اینها بلد بودهاند چطور با نوجوان برخورد کنند.
جذابیت تصمیمساز بودن برای نوجوان
چه بسترهایی برای مشارکت نوجوان وجود دارد؟
خاکی: این سؤال بسیار کلی است. هر بستر اجتماعی، قابلیت حضور نوجوان را دارد.
بهعنوانمثال عرض میکنم؛ یک بستر، بستر مشارکت سیاسی است و از این طریق میتوانند رأی دهند.
خاکی: باید به این هم فکر کرد. شاید خود تصمیمساز بودن برای نوجوان جذابتر باشد. من هستم که با رأی، خانهام را درست میکنم. یعنی این برای او تعریف بشود که شرایط قانونی کشور، اجازه رأیدادن به تو نمیدهد؛ اما تو میتوانی در این بستر تأثیرگذار باشی و در اصل، آن کسی که چند رأی دارد، تو هستی. تو رأی پدرت، مادرت، پدربزرگ و مادربزرگت را به صندوق میاندازی. بهطورکلی در هر صورت، نوجوان نمیتواند رأی بدهد، اما میتواند تصمیمساز بشود.
پویشهای رسانهای، اردوها، مشارکتهای داوطلبانه و تشکلهای مدرسهای را تا چه میزان به مسئله مشارکت نوجوان نزدیک میدانید؟ آیا اینها ابزار واقعی مشارکت محسوب میشوند؟ چون شاید الان دردسترسترینها همینها باشند.
باید برای نوجوانان آغوش باز کنیم. باز هم نه برای اینکه چترمان را پر کنیم؛ چون واقعاً اصل کار، آنها هستند. اگر ادبیات دینی بخواهیم به کار ببریم، میگوییم مگر معصوم نفرمود: «بر شما باد به نوجوانان»؟ یعنی برای نوجوانان آغوش باز کنید. آینده برای اینهاست.
خاکی: فضای مجازی امروز چه کار کرد؟ آن دهکده جهانی که میخواست ایجاد کند، چه کار کرد؟ برای هر کسی هویت ایجاد کرد؛ «این صفحه من است.»، «این کانال من است» و... نوجوان هم این فضا را پسندید؛ چون از این طریق میتوانست بنویسد، عکس و فیلم بارگذاری کند و اثری از خودش به جا بگذارد و هویتی اینچنینی برای خود پیدا کرد. ما در همه بسترهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میتوانیم این کار را انجام بدهیم. مشکل اینجاست که ریسکپذیری نداریم و میترسیم اگر کار دست نوجوان بیفتد، خراب بشود.
خود این الگوها چه میزان به مشارکت نزدیک شدهاند؟
خاکی: لاجرم نزدیک شدهاند و نزدیکتر خواهند شد. چون سرعت تکنولوژی و پیشرفت آن بسیار بالاست.
یک وقت گفته میشود مسئله و بستر این نیست. بستر اینها همان تصدیگریها و برنامههای فیک هستند. یک وقتی هم این است که آیا بستر مشارکت را اینها میدانید یا نه؟
خاکی: من آن را کانالیزه نمیکنم. چون نوجوان غالب است، هر بستری میتواند برای نوجوان فعال بشود. چرا نشود؟ وقتی نوجوان شرایطش را دارد و هست، چرا این بستر را برای او فعال نکنید؟ شما میتوانید در هر قسمتی آن را فعال کنید؛ در مدرسه، در مسجد، در آموزش، در مهارت، در بُعد کنش اجتماعی و کنش سیاسی. به ذهنم نمیآید جایی که شما نتوانید نوجوان را به نحوی به آن ورود بدهید. نمیگویم صددرصد، اما من خلاف سؤال شما را میخواهم بگویم: من سراغ ندارم جایی که نشود نوجوان را ورود داد.
الگوهای مشارکت نوجوان
الگوهای مشارکت نوجوان باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ از حیث نسبتش با تکنولوژی، نسبتش با امروز، نسبتش با هویت ایرانی، نسبتش با ویژگیهای روانی خود نوجوان و نسبتش با موفقیت؟
خاکی: بر اساس فطرت نوجوان باشد، تصدیگری نداشته باشد، نظارت کلی داشته باشد، همه چیز را بپذیرد، مگر خلافش ثابت شود. ما الان بالعکس هستیم. تا پدیده جدیدی رخ میدهد، آن را نگه میداریم تا ببینیم دقیقاً چیست. باید پدیده را پذیرفت، سپس با چارچوبها و خطقرمزها آن را تطبیق داد. همه ویژگیهای فطری نوجوان هم در آن باشد. این میشود «الگوی درست».
اگر بخواهید بهعنوان سیاستگذار، برای عرصه نوجوان سیاستگذاری داشته باشید، فکر میکنید به سراغ کدام موضوعات میروید؟ چه چیزهایی را اضافه میکنید؟
خاکی: در زمان شهید رئیسی، یک بازویی به نام «دستیار مردمی» ایجاد شد. البته نمیخواهم نهادسازی کنم، چون این باز بر اساس صدق نمیشود. من میگویم هر دستگاهی باید یک «دستیار نوجوان» داشته باشد. اما اینکه مجدداً کسی را در آن جایگاه بگماریم و دوباره رهایش کنیم، این درست نیست. ما نیاز داریم که هر دستگاهی برای خودش یک دستیار نوجوان داشته باشد. ممکن است کسی سؤال کند که وزارت صمت چه کاری به دستیار نوجوان دارد؟ من میگویم آیا الان نوجوانانی نداریم که فعالیت اقتصادی دارند؟ اتفاقاً بسیار هم داریم، اما آنها را بهحساب نمیآورند؛ مثلاً نوجوانانی هستند که کار فریلنسری انجام میدهد و دستمزدشان هم به ریال نیست. آیا وزارت صمت نباید برای اینها کاری انجام دهد؟ چرا. قطعاً باید کاری کند. آیا اصلاً این بچهها را میفهمد؟ خیر، نمیفهمد. چه کسی او را میفهمد؟ یک نوجوانی هم که در این فضا بوده و هم تمایلی به یک کار حاکمیتی دارد.
ممکن است این سؤال مطرح شود که مگر باید برای هر طیفی یک دستیار راه بیندازیم؟ مثلاً برای زنان، معلولان، سالمندان و... چرا باید این تقسیمبندی را انجام دهیم؟ طبیعتاً یک فعال زن هم میگوید چرا وزارت صمت یک دستیار ویژه زن ندارد؟
خاکی: چرا؟ مگر ندارد؟
دستیار ویژه زنان دارد. اما سؤال من نسبت آن با دستگاههاست.
خاکی: شما اول بپذیرید که دستیار ویژه نوجوان ایجاد شود!
نوجوان، مسئول ندارد!
خب وزارت ورزش و جوانان...
خاکی: ما در ساختار نداریم. در وزارت ورزش و جوانان، قسمت ورزش که به کنار، قسمت جوانان چه کاری انجام میدهد؟ چه اتفاقی برای جوانان افتاده است؟ نوجوان اصلاً اینجا دیده نمیشود. من از شما سؤال میکنم: مسئول نوجوان در کشور ما کیست؟ مسئولی ندارد. مسئول کودک و مسئول جوان تا حدودی وجود دارد. اما نوجوان اسماً هم مسئول ندارد، چه برسد به رسماً. یک جمعیت، به همان اندازه فرصت، به همان اندازه هم تهدید دارد ولی متصدی ندارد. در بحرانها ما با آن طرف هستیم، اما باز در مورد آن فکر نمیشود. من نمیخواهم آن را به دستیار رئیسجمهور تقلیل بدهم، اما بالاخره باید متصدی داشته باشد. فرادستگاهی هم باید باشد. یعنی کسی که برای نوجوانان فکر کند. آیا آموزشوپرورش به وضعیت آنها میرسد؟ آیا تا الان رسیده است؟ خیر، نرسیده است. در کتب درسی بچههایمان نیز الان نکته داریم. ما الان روی کاغذ کتاب درسیاش نکته داریم، چه برسد به محتوای درسی! رهبر انقلاب نیز در این خصوص توصیه فرموده بودند که کتابهای درسی تغییر پیدا کند؛ چرا که سنخیتی با نوجوان ندارد و تصاویر آن هنوز برای دهه شصت است.
اگر تصور کنیم که نهاد حکمران نمیخواهد مسئله نوجوان را بپذیرد، ما میخواهیم با دغدغهمندی، یک سری گفتمانها را ایجاد کنیم و روی آن بایستیم و کار کنیم. خود مردم نیز قالب گروهها، کلونیها، خردهفرهنگها یا الگوهایی که خودشان ایجاد میکنند، چه کارهایی را میتوانند انجام بدهند و چه چیزهایی را مراقبت کنند؟
هنر ما این است که نوجوان را به سمتی ببریم که او از ما سؤال کند. یعنی احتیاج پیدا کند، تشنه بشود و بفهمد که من برای ادامهدادن به مسیر، نیازمند این هستم که از او مشورت بگیرم و کمکش را بطلبم. بعد اینجا کاملاً ناز و نیاز درست میشود. مربی موفق کسی است که سالی یک بار یا هر شش ماه یک بار با متربی و با نوجوانش، حرف بزند.
خاکی: الان دارند انجام میدهند. چند سال پیش جلوی یکی از پاساژهای بزرگ تهران، مد شده بود که دهه هشتادیها قرار گذاشتند و آببازی کردند. چرا انجام ندهند؟ وقتی من درِ مسجد را ببندم، درِ مدرسه را بعدازظهر ببندم، جایی برای تخلیه هیجان و انرژی نوجوان ندارم، در پاساژ جمع میشوند و با هم آببازی میکنند. او برای خودش تعریف میکند و منتظر ما نمیماند. اگر در فضای حقیقی به او اجازه ندهیم، سراغ فضای مجازی میرود و در فضای بینالملل برای خودش اثر قائل میشود. پس باید ما برای او فضا تعریف کنیم و بستر ایجاد کنیم و او را کمک کنیم.
دولت و حاکمیت منظورتان است؟
خاکی: حاکمیت به کنار، منظورم خانواده، مسجد محله و مدیر مدرسه دلسوز است.
ممکن است در مورد این لایه دوم بیشتر توضیح دهید.
خاکی: حتماً دلسوزانی هستند. یک همت میخواهد، یک کبریت باید بزنند تا این اتفاق انجام شود!
نسبت آن مشخص است که سهم کدام یک از این «ما» بیشتر است؟ «ما»ی خانواده یا «ما»ی حاکمیت؟
خاکی: هر کسی اگر آیندهاندیش و دوراندیش است، باید این کار را انجام دهد و نوجوان را بهحساب بیاورد و برای او برنامهریزی کند؛ یعنی بسترهایی را فراهم کند که او فعالیت کند. من اصرار دارم از واژه «کنشگری» استفاده نکنم، چون برخی الفاظ آنقدر استفاده میشود و خلافش عمل میشود که آدم اذیت میشود. مثلاً در مورد کلمه «بصیرت»، آنقدر گفته شده و همان کسی که گفته، انجام نداده که اصلاً ضد خودش شده است. یا واژه «ولایتپذیری» نیز همینطور است. در مورد کنشگری نیز همین است. ما در همه جا این را میشنویم که گفته میشود «بله، نوجوانها باید کنشگری کنند.» خب شما که مسئول نوجوانها بودی، میشود دو نمونه بگویی که در آن کنشگری نوجوان انجام شده باشد؟ لذا اصرار دارم از این واژه «کنشگری» استفاده نکنم.
اما هر پدر و خانواده دلسوزی باید بچه نوجوانش را بهگونهای کمک کنند که این بچه مصرفگرا بار نیاید. برایش بستر را فراهم کنند تا او خودش کار انجام بدهد و اینها صرفاً حمایت کنند، اما او را رها نکنند. چون ممکن است این نوع برخورد نیز نتیجه عکس بدهد. پدری پدر است که چند ماه یکبار یک نکته به فرزندش بگوید. این فرزند هم مشتاق است که پدرش کلامی به او بگوید اما وقتی نمیگوید، او در جستوجوی رفتار پدر برمیآید و از این طریق، نکاتی را از او یاد میگیرد که تأثیر این نگفتن، بسیار بیشتر از آن گفتن است.
نوجوانی، ادامه کودکی
شما فرمودید که در حال حاضر سبک زندگی مردم تغییر یافته است. در چنین شرایطی خانوادهها چطور میتوانند به نوجوانان نقشدهی کنند؟ آنها نیز نیازمند آموزش هستند؟
خاکی: به قول ما روحانیها، این نیاز به ده جلسه منبر دارد! نوجوانی بهتدریج دارد گِلش سفت میشود. جایگاه تغییرات بنیادین که شما فکر کنید بشود تغییر بنیادینِ ریشهدار داد، نیست. جای ریشه، در ایام کودکی است. باید حین بازی در همان ایام کودکی، مفاهیم را به او بگویید. این کودک شاید در ظاهر دارد بازی میکند اما در باطن ریشه میدهد. در نوجوانی امکان تغییر بنیادین وجود دارد اما بدون ریشه. آن چیزی که شما میفرمایید، برای زمان کودکی است. بله، خانوادهها باید آموزش ببینند.
ما با وضعیتی از نوجوانان مواجهیم که نمیتوانیم در آن سطح به خانوادهها آموزش بدهیم که با آنها چگونه برخورد کنند یا چگونه به آنها نقش بدهند.
خاکی: والدین باید بپذیرند که نوجوانشان همین است که هست. یعنی من متأسفانه بچهام را طوری تربیت کردهام و الان این است. یک نهال مریض است که کج درآمده و به همین خاطر باید به او فرصت دهم تا آرامآرام درست شود. به همان مقداری که بچه در بچگیاش - یعنی در آن سنی که تا هفتسالگیاش رهاست و بازی میکند - به همان مقدار در سن نوجوانیاش موفقتر خواهد بود. حالا نکته شما واقعاً یک جلسه دیگر میطلبد که چه آموزشهایی باید به کودک داده شود که او که در سن نوجوانی با یک نظارت کلی، قابلیت رشد داشته باشد.
اگر در جمعبندی نکتهای دارید، بفرمایید.
خاکی: من این جمله را باز تکرار میکنم. ما باید واقعاً همه فعالیتهایمان را به این سمت ببریم که نوجوان برای نوجوان کار کند. اگر واقعاً آینده را میطلبیم، باید نوجوان برای نوجوان کار کند. سیاستگذاریها و فعالیتهای اجراییمان باید به این سمت پیش برود. وقتی شما نوجوان را اینگونه بار میآورید، میبینید که خودش در جوانی سرمنشأ اثر است و کار را جلو میبرد و شما درست سرمایهگذاری کردهاید. اگر همه تلاش کنند که بهگونهای برنامهریزی، اجرا و سیاستگذاری کنند که نوجوان برای نوجوان کار کند، به نظرم آینده موفقی خواهیم داشت.
/انتهای پیام/